وقتی سطح توقع و انتظارمان بالا باشد، احتمال ناامید شدن ما هم بالا میرود. در این مقاله به فیلمهای سال 2019 که پتانسیل بالایی برای جذب تماشاچی داشتند و در نهایت انتظارات ما را برآورده نکردند، نگاهی میاندازیم. البته لزوما با فیلمهای بدی روبرو نیستیم؛ صرفا انتظار زیادی که برای تماشای آنها وجود داشت و حس نارضایتی که شکل گرفت، آنها را در این لیست قرار داده است.
همچنین بخوانید:
بدترین فیلم های 2019 به انتخاب منتقدان سایت ورایتی
10. شیرشاه The Lion King
شیرشاه واقعا فیلم بدی نیست. تنها مشکل آن معمولی بودنش است. با توجه به فیلم اصلی که در سال 1994 منتشر شد و جزو یکی از احساسیترین، بیزمانترین و جذابترین فیلمهای تولیدی دیزنی است، انتظارات قابلدرک زیادی از نسخهٔ جدید وجود داشت. هیچکس جلوههای بصری پیشگام شیرشاه را انکار نمیکند. جان فاورو و تیمش با پروژهٔ کتاب جنگل The Jungle Book در سال 2016 به شدت سطح توقع ما را بالا بردند. متأسفانه خود فیلم این موضوع را اثبات میکند که نمیتوان گرافیک کامپیوتری را جایگزین احساسات واقعی کرد. صداگذاری شخصیتها به خوبی انجام شده، اما دست آخر فیلم حسی از پوچی دارد. متأسفانه امسال علاءالدین Aladdin هم نتوانست روی دست نسخه اصلیاش بلند شود.
9. سهره طلایی The Goldfinch
فیلم 149دقیقهای اثر سازندهٔ بروکلین Brooklyn و بازی انسل الگورت، فین ولفهارد و سارا پلسون میتوانست خیلی بهتر از این باشد. با توجه به این که این فیلم با اقتباس از رمان برندهٔ جایزهٔ پولیتزر ساخته شده، نارضایتی ما بیشتر از قبل میشود. داستان فیلم درباره پسر کوچکی است که مادرش را در یک عملیات تروریستی وحشتناک از دست میدهد و پس از این حادثه، به تابلوی نقاشی که در موزهٔ محل حادثه وجود داشت، حس وابستگی عجیبی پیدا میکند. نقدهای تندی به این فیلم وارد شد که موضوع اصلی آن را کسلکننده خوانند.
8. آشپزخانه The Kitchen
یک نمونه عالی از آنونسهای موفق و جذابی که لزوما فیلم دلچسبی نخواهند بود. با توجه به تبلیغات جذاب و مقدمهٔ عالی این فیلم، به نظر میرسید آندرهآ برلوف قرار است یک داستان جنایی با شخصیتهای زن را با حالوهوای بیوهها Widows ارائه دهد. با وجود بازیگران بااستعدادی مثل ملیسا مککارتی، تیفانی هدیش و الیزابت ماس کاملا برای دیدن یک فیلم عالی آماده بودیم. بازی بازیگران فوقالعاده است، اما دیالوگهای آبکی، خط داستان مبهم و ساختار غیرواقعی شخصیتها قابل هضم نیست. کتاب کمیک اصلی که در شکلدهی این داستان نقش عمدهای داشته، لایق نتیجهٔ بهتری بود.
7. رمبو: آخرین خون Rambo: Last Blood
کرید 1 و 2 Creed ثابت کردند هنوز شخصیت نمادین سیلوستر استالونه در سینما توانایی جذب مخاطب را دارد و تنها باید در جای درست خودش قرار بگیرد. شخصیت راکی بالبوآ پا به سن گذاشته است. در مقابل، رامبو پس از این همه سال گیج و گم به نظر میرسد و به یک ماشین قاتل پیر تبدیل شده است. رمبو: آخرین خون میتوانست به ریشههای شخصیتی و تفکربرانگیز این میراث مهم بازگردد. اما در عوض، شاهد قتلعام بیدلیلی هستیم و فیلم با ایجاد حس دلسوزی در رامبو، تلاش نافرجامی برای حفظ تعادل احساسی و قتلهای وحشیانهٔ او دارد.
6. کجا رفتی، برنادت Where’d You Go, Bernadette
اگر بدون پیشفرض قبلی به تماشای این فیلم رفته باشید، احتمالا اوقات خوشی را سپری کردهاید. کیت بلانشت بازیگر توانایی است و در این فیلم چندین صحنهٔ جالب وجود دارد. اما، با توجه به منبع الهام و کارنامهٔ کارگردان، انتظارات زیادی از این فیلم وجود داشت. فیلم براساس رمانی با همین نام ساخته شده و داستان آن منحصرا از طریق ایمیل، یادداشت و اسناد این چنینی نقل میشود. این روش باعث ایجاد حسی از ابهام میشود؛ نکتهای که کاملا در این فیلم با رویکرد مستقیم و صریحی که در روایت داستان دارد، نادیده گرفته شده است. و با توجه به سابقه درخشان ریچارد لینکلیتر با ساخت فیلمهایی مثل پسرانگی Boyhood و سهگانهٔ معروفش، طرفداران او انتظار چنین فیلم متعارفی را نداشتند.
5. شیشه Glass
آیا شما هم حس یک فریبخورده را دارید؟ با اکران شکافته Split بهنظر میرسید که ام. نایت شیامالان بهطور رسمی بازگشتش را اعلام کرده است. این فیلم یک فیلم عالی و بسیار جالب با بازی بینظیر بازیگرانش است که روایت متمرکزی دارد و یادآور بهترین آثار شیامالان است. وقتی اعلام شد شیشه در ادامهٔ شکافته و آسیبناپذیر Unbreakable ساخته خواهد شد، طرفداران منتظر کامل شدن یک سهگانهٔ شگفتانگیز بودند. اما چیزی که از شیشه نصیبمان شد، بیشتر شبیه ناکامیهای شیامالان بود. ایدههای بزرگی پشت این فیلم وجود دارد که مطابق با سلیقهٔ فیلمساز کنار هم قرار نگرفتهاند. ریتم فیلم بهخصوص نزدیک به پایان آن بسیار کند است.
4. مرد ماه جوزا Gemini Man
مرد ماه جوزا یکی از آن فیلمنامههایی بود که چندین سال کارگردانها و ستارههای متعددی در پی انتخاب آن بودند. بالاخره انگ لی به عنوان کارگردان و ویل اسمیت که دو نقش اصلی را برعهده گرفت، این پروژه را انتخاب کردند. تصور اولیه این بود که با فیلم خوبی مواجه خواهیم شد. روش دیجیتالی که برای کم کردن سن اسمیت استفاده شده واقعا بینظیر است و بازیگران دوستداشتنی دیگری مثل مری الیزابت وینستد و بندیک وانگ، در فیلم بازی میکنند. اما حسی که مرد ماه جوزا به تماشاچی میدهد مثل مواجه شدن با یک فیلم علمی-تخیلی از 20 سال گذشته است که طرح پرباری ندارد و با دیالوگهای زنندهاش هیچ جذابیتی ایجاد نمیکند.
3. مردان ایکس: دارک فینیکس X-Men: Dark Phoenix
حدود دو قرن از ساخت مجموعه مردان ایکس میگذرد و نمیتوان نقش مهم آن در تعریف فیلمهای امروزی که بر پایهٔ کتابهای کمیک ساخته میشوند را نادیده گرفت. در طی این سالها، این مجموعه فراز و نشیبهای زیادی را تجربه کرده است، اما زمانی که خبر ملاقات دوباره با سرگذشتنامه فینیکس منتشر شد (که در سال 2006 در مردان ایکس: آخرین ایستادگی X-Men: The Last Stand به خوبی به آن پرداخته نشده بود)، همه گمان کردند این بار فاکس قصد جبران اشتباهات گذشتهاش را دارد. متأسفانه پس از اکران دارک فینیکس، خیلیها آن را ضعیفترین فیلم مجموعه نامیدند. تولید فیلم مشکلات زیادی داشت که حتی بازسازی گستردهٔ آن هم کمکی به جبران خطاهای گذشته نکرد. دیالوگهای بد، انگیزههای سوالبرانگیز شخصیتها و صحنههای نامتوازن، نشانههای شکست فیلم بود.
2. مردان سیاه پوش: بینالمللی Men in Black: International
سهگانهٔ اصلی مردان سیاهپوش خالی از عیب نبود، اما اولین فیلم آن سبکی کلاسیک داشت و سومین فیلم (در عین ناباوری) فیلمی احساسی با ماجراجوییهای سفر در زمان بود. فیلم دوم زیاد بد نبود و نسبت به سایر فیلمهای مجموعه جذابتر بود. زمانی که خبر ساخت اسپینآف بینالمللی این فیلم با بازی کریس همسورث و تسا تامپسون منتشر شد، به نظر میآمد با فیلم خوبی روبرو خواهیم شد. این زوج هنری، در ثور:رگنراک Thor: Ragnarok نشان دادند که ترکیب خوبی روی پرده خواهند بود. متأسفانه تنها نکتهٔ مثبت این فیلم هم همین رابطهٔ خوب زوج آن بود. مردان سیاهپوش: بینالمللی یک ماجراجویی علمی-تخیلی ملالآور است که بدون ستارههای آن، هیچ نکتهٔ جالبی در خود ندارد.
پیش از اشاره به ناامیدکنندهترین فیلم در صدر این لیست، بد نیست به چند فیلم ناامیدکنندهٔ دیگر هم اشاره کنیم:
شفت Shaft
قبرستان حیوانات خانگی Pet Sematary
مالفیسنت: سردسته اهریمنان Maleficent: Mistress of Evil
نفرین لیورونا The Curse of La Llorona
1. پسر جهنمی Hellboy
احتمالا قهرمان اهریمنی قرمزِ مایک میگنولا به اندازهٔ دیگر شخصیتهای کمیک او مورداستقبال مخاطبان قرار نگرفته، اما طرفداران خاص خودش را دارد. هواداران این شخصیت از تماشای پسر جهنمی لذت خواهند برد. بسیاری از طرفداران، خواستار ساخته شدن فیلم سوم به کارگردانی گییرمو دل تورو هستند. این بازگشت دوباره چیزی نبود که برای اکثریت مردم جالب باشد، اما این فیلم درجه R و حضور دیوید هاربر از چیزهای عجیب Stranger Things، دلیل کافی برای ساخت آن و امتحان کردن شانس موفقیتشان بود. فیلمسازها ادعا کردند که تا حد امکان به متن اصلی وفادار خواهند ماند، تا اینکه فیلم به نمایش در آمد. المانهای پسرجهنمی زیادی دیده میشد، اما این فیلم خالی از تخیلات و شور و هیجان کافی بود.
این مقاله برگرفته از نوشته مایکل وایناندز در سایت watchmojo.com است.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
203