شب شعر و رجزخوانی عماریون در سوگ سردار

همزمان با جشنواره فیلم «عمار» و در پی شهادت سردار سپهبد قاسم سلیمانی شب شعر و رجزخوانی ضدآمریکایی با عنوان «انتقام سخت» برگزار شد.

شب شعر و رجزخوانی عماریون در سوگ سردار

به گزارش ایسنا، این مراسم که شامگاه جمعه، 13‌ دی‌ماه در سالن شماره یک سینما فلسطین با حضور جمعی از خانواده‌های شهیدان، هنرمندان و مردم برگزار شد، این‌ شعرها در رثای سردار شهیید سلیمانی خوانده شد:

*فرهاد موحدی، شاعر آیینی: 

نیست بر روی دلم داغی از این سنگین‌تر

کرده پیشانی ما را غم تو پرچین‌تر

مالک اشتر ما بودی و رفتی سردار

در غمت هست ز ما سیدعلی غمگین‌تر

ای به قربان تو و صاحب نامت، قاسم

بوده این مرگ برایت ز عسل شیرین‌تر

*نفیسه سادات موسوی، شاعر آیینی:

دستشان باز شد آلوده به خون جانی‌ها

بی‌دوام است ولی خنده‌ی شیطانی‌ها

کم علمدار ندادیم در این کرب و بلا

کم نبودند در این خاک سلیمانی‌ها

جای هر قطره‌ی خون صد گل از این باغ شکفت

کِی جهان دیده از این‌گونه فراوانی‌ها؟

آرزو داشت به یاران شهیدش برسد

رفت پیوست به حاج احمد و تهرانی‌ها

شعله شد خشم فروخورده‌ی ما از این داغ  

کم مباد از سرشان سایه‌ی نادانی‌ها

برسانید به آن‌ها که پشیمان نشوند

ثمری نیست در این دست پشیمانی‌ها

غیرت است این‌که همه پیر و جوان می‌بندند

گره بر چکمه و سربند به پیشانی‌ها

انتقامش به خدا از حججی سخت‌تر است

وای از مشت گره‌کرده‌ی ایرانی‌ها

راهی قدس شده لشکر آزادی قدس

این خبر را برسانید به سفیانی‌ها

*رضا احسان‌پور، شاعر طنزپرداز:

ای خاک‌های هر دو جهان بر سرت ترامپ
می‌رفت کاش بر سر زا مادرت ترامپ

از روده، قوت غالب تو، از دهان، تفو
بر چهرۀ کریه‌تر از عنترت ترامپ

ناموسی‌اش نمی‌کنم که خودت مانده‌ای چو فحش
بر بیخ ریش همسرت و دخترت ترامپ

هرجاییِ سعودی و مفعول صهیونیست
کرده‌ست هر که هرچه شده خرترت ترامپ

البته حیف خر، که تو بل هم اضل‌تری!
پیداست از سیاهه‌ی کور و کرت ترامپ

تنها نه ما که مردم دنیا مخالفند
با گفته‌ها و کرده‌ی شرم‌آورت ترامپ

دوزخ برای همچو تویی همچنان بهشت
شیطان فرشته‌ای که شده نوکرت ترامپ

ای جوجه‌رنگی فکلی حدّ خود بدان
این پشم کلّه است نه کرک و پرت ترامپ

حالا که نوک زدی به دم شیر خفته‌مان
آماده باش بد بکند کیفرت ترامپ

می‌گیرد از تو ملّتمان انتقام سخت
طوری که تا ابد نشود باورت ترامپ

از ما بترس و از سر ترست به خود بخیس!
القصّه تا شوی خفه در بسترت ترامپ

*احمد بابایی، شاعر:

در رگ حادثه خون موج زد آیینه شکست

شعله‌ور شد در و دیوار حرم، سینه شکست

خون مالک به زمین ریخت خبر سنگین است

بعد مالک به تن حوصله سر سنگین است

اشک آغاز جنون است تماشا سخت است

دیدن بغض علی (ع) در غم زهرا (س) سخت است…

شعله‌ور بود درِ خانه، لگد بر در خورد

داغ مسمار شد و بر جگر حیدر خورد…

*میلاد عرفان‌پور،  شاعر:

جان خود را فدای جانان کرد، پهلوان مرد آسمانی‌ ما

رستم دیگری به میدان زد، از دل شاهنامه خوانی‌ ما

او که پا می‌گذاشت در میدان، جبهه آرام می‌شد از عطرش

رنگ و بوی نماز مولا داشت، گریه‌های شبانه‌ی وترش

 *علی محمد مودب، شاعر:

ای مرد، ای حماسه‌ خداحافظ

از این نبرد خسته نباشی مرد

آه ای پناه و ماه خداحافظ

از ما تو دلشکسته نباشی مرد

زان دم که بر زمین شهادت ریخت

هر قطره خون پاک تو، دریایی است

شوری است در زمانه ز خون تو

این کربلای آخر تنهایی است

سجّیل‌های زلزله در راهند

ای پیل‌ها و ابرهه‌ها هشدار

آتشفشان خشم خدا ماییم

در هر کجا به فرق شما این‌بار

*محمدحسین نجفی، شاعر:

زاریم در سوگ تو ای سردار، زاریم

زاریم در سوگ تو اما استواریم

...

در صبح روز انتقام خون پاکت،

هی لحظه‌ها هی لحظه‌ها را می‌شماریم

گفتی سواری می‌رسد با صبح و ما نیز

آن صبح، صبح زود را چشم انتظاریم

*پیمان طالبی،  شاعر آیینی:

خبر بده به زمین آسمان شهید شده است

سیه بپوش که خورشیدمان شهید شده است

به غنچه تسلیتی و به سرو تعزیتی

خبر رسید به باغ، ارغوان شهید شده است

چقدر خاطره از بدر یا حنین و جمل

چقدر خاطره از نهروان شهید شده است

*محمدمهدی سیار، شاعر آیینی:

ای تیغ سرسنگین مشو با ما سبک‌سرها
دست از دل ما برمدارید آی! خنجرها

رودیم و اشهد گفتن ما بر لب دریاست
ننگ است ما را مرگ در مرداب بسترها

پیشانی ما خط به خط، خطّ مقدم بود
ما را سری دادند سرگردان سنگرها

آهسته در گوشم کسی گفت اسم شب صبح است
ناگاه روشن شد دو عالم از منورها

روشن برآمد دست‌مان تا در گریبان رفت
از سینۀ سوزان برآوردیم اخگرها

مشت اسیران زمین را باز خواهد کرد
سنگی که می‌افتد به دنبال کبوترها

خواب غریبی دیده‌ام، خواب ستاره، ماه
خوابی برایم دیده‌اید آیا برادرها؟

.

یک عمر فقط نام تو را بوسیدم
یک عمر فقط از تو نشان پرسیدم
شیرینی نام تو گلویم را زد
من شهد شهادت این‌چنین نوشیدم

 *فاطمه نانی‌زاد، شاعر:

وقت سحر آورد به کف جام بلا را

نوشید ز لب‌های عطش کرببلا را

بر آینه‌ی جعفر طیّار درخشید

آورد به زیر پر خود، ارض و سما را

آه این خبر داغ گل انداخته در باغ

بلبل تو بخوان نغمه لاحول ولا را

 *محمدرضا طهماسبی، شاعر آیینی:

نگشته ذره‌ای از اعتبار مالک کم

وگر به حکم معاویه دادگاهی شد

پس از شهادت سردار کاظمی می‌گفت

رفیق! نوبت من بود! اشتباهی شد!

کسی به گوش وی آهسته این بشارت داد

تو پیش از آن‌که بمیری شهید خواهی شد

.

ما باده‌ایم باده‌ی صدساله‌ایم ما

ما داغ دیده‌ایم گل لاله‌ایم ما

کوهیم، کوه منظره‌های شنیدنی

رودیم، رود خاطره‌های شنیدنی

با اقتدا به نام علی ایستاده‌ایم

هرچند زخم‌خورده، ولی ایستاده‌ایم

*محمدمهدی عبداللهی، شاعر آیینی:

تصویر تو را کنار یاران دیدیم

در سوریه و عراق و لبنان دیدیم

هم مالک اشتر علی بودی هم

عباس‌ترین لشکر دوران دیدیم..

.

دریا سلام یاد تو از دل نمی‌رود

کشتی به خون نشسته به ساحل نمی‌رود

باید کبوتران حرم نوحه سر کنند

اندوه بیکران تو از دل نمی‌رود

ای مَهمِل تمام غزل‌های عاشقی

این ناقه در مسیر تو در گِل نمی‌رود …

*مبین اردستانی، شاعر آیینی:

در این ظلمات خوف، در این شب سرد

در این شب بی‌تمیز مرد و نامرد

بی واهمه روغن چراغ حق شد

روشن بادا خون تو خورشیدی کرد

 

*محمدحسین نعمتی،شاعر:

الا رفتنت آیه‌ی ماندن ما

که پیچیده عطر تو در گلشن ما

ز هر قطره‌ی خون تو لاله روید

گلستان بماند چنین میهن ما

به تن جامه‌ی رزم داریم و آن را

نیارد به در مرگ هم از تن ما

 

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان