وبسایت فرادید: تروریسم یعنی شیوه ایجاد وحشت توسط اقدامات خشونت آمیز مکرر توسط افراد، گروهها یا بازیگران دولتی به دلایل سیاسی، جنایی و غیرعادی در جایی که اهداف مستقیم، اهداف اصلی نیستند. قربانیان چنین خشونتی اغلب به طور تصادفی یا گزینشی از میان جمعیت هدف انتخاب میشوند و به عنوان مولدهای پیام رسانی عمل مینمایند.
به گزارش فصلنامه مطالعات تروریسم، خشونت، پرخاش و پرخاشگری واژگانی اند که گاهی مترادف هم به کارگرفته میشوند؛ ولی هر عملی که سبب آسیب رساندن به شخص، شیء یا حیوان میشود یا با چنین قصدی صورت میگیرد، پرخاشگری نامیده میشود و مشابه تعریف فوق برخی معتقدند که خشونت کنشی عامدانه برای آسیب رسانی فیزیکی به شخص دیگر است.
تروریسم از منظر اختلالات روانشناختی
یکی از مشهورترین تعاریف از تروریسم که بسیار نقل شده، تعریف الکس اشمید است. ایشان تروریسم را چنین تعریف میکنند: «تروریسم یعنی شیوه ایجاد وحشت توسط اقدامات خشونت آمیز مکرر توسط افراد، گروهها یا بازیگران دولتی به دلایل سیاسی، جنایی و غیرعادی در جایی که اهداف مستقیم، اهداف اصلی نیستند. قربانیان چنین خشونتی اغلب به طور تصادفی یا گزینشی از میان جمعیت هدف انتخاب میشوند و به عنوان مولدهای پیام رسانی عمل مینمایند.»
در یک تحقیق ارائه شده از اشمید، 109 تعریف موجود از تروریسم جمع آوری شده و 22 عنصر از آن به دست آمده است. در این تعاریف به کارگیری خشونت و اعمال زور 82 درصد را به خود اختصاص داد. در اکثر تعاریف، همان طور که اشمید بیان میکند، خشونت و سیاست نقش عمدهای در ارائه یک تعریف از تروریسم دارند. استفاده از زور، خشونت یا تهدید به منظور کسب اهداف سیاسی از طریق ایجاد وحشت و ارعاب، که در تعریف از تروریسم بسیار کاربرد دارد از عوامل اصلی تعریف تروریسم هستند.
خشونت، پرخاش و پرخاشگری واژگانی اند که گاهی مترادف هم به کارگرفته میشوند؛ ولی هر عملی که سبب آسیب رساندن به شخص، شیء یا حیوان میشود یا با چنین قصدی صورت میگیرد، پرخاشگری نامیده میشود و مشابه تعریف فوق برخی معتقدند که خشونت کنشی عامدانه برای آسیب رسانی فیزیکی به شخص دیگر است. علت شناسی تروریسم دانشمندان را به سوی کشف علل حالت خشونت کشاند.
در جست و جوی کشف علت تروریسم صرف علل روانشناختی کافی به نظر نمیرسد، از آنجایی که عمدتا تروریستها به طور گروهی فعالیت میکنند و با ورود به گروه، به یک هویت و یک «ما»ی واحد نمیرسند، فرآیند ورود افراد به گروههای تروریستی، روانشناسی گروه، فرآیند مشروعیت زدایی از بزه دیدگان و... از اهمیت ویژهای برخوردار است.
اولین انتشار مهم در روانشناسی تروریسم از یک روانپزشک به نام فردریک هکر بود که در تحلیل خود از تروریسم بر تنوع انگیزهها تاکید بسیار داشت. نسل اول تحقیق در مورد علل ارتکاب تروریسم از اواخر دهه 1960 میلادی شروع شد و تا میانه دهه 1980 ادامه یافت که مبنای تحقیقات تئوری وابسته به روانکاوی بود که آغازگر آن فروید بود و نسل دوم تحقیقات توسط جرالد پست در سال 1984 به عمل آمد. او به این نتیجه رسید که تروریسم نتیجه آسیبشناسی روانی یا نقض شخصیتی در تروریستها است.
در این رویکرد تمامی تلاشهای محققان در جهت تطبیق یافتههای روانشناسی با فرد تروریست میباشد که در نهایت بتوانند به این نتیجه برسند که آیا آسیب روانی در شخص میتواند منجر به تروریست شدن وی گردد؟ آیا در تروریستها بیماری روانی خاصی مشاهده شده است؟ آیا تروریست شدن ریشه در عوامل روانی ماقبل بزهکاری دارد؟ نقش اختلال در فرآیند رشد در تحقق تروریسم چه میباشد؟
با توجه به انگیزههای مختلفی که موجب ورود تروریستها به حیطه اعمال مجرمانه میگردد و با توجه به اهداف غایی که گروههای تروریستی دنبال میکنند، نتیجه متفاوت خواهدبود. در گروههایی که عمدتا با انگیزههای سیاسی، ملی و جدایی طلب وارد حوزه تروریسم میشوند، نشانههایی بارزی از اختلالات روانی و اضطراب مشاهده نشده است.
1. نقش اختلال شخصیت
اختلال شخصیت، عبارت است از نارسایی در تکوین، رشد، تکامل شخصیت یا داشتن گرایشهای مرضی در ساختمان شخصیت که الگوهای رفتاری نابهنجاری را در طی زندگی نشان میدهد و نوع این بیماری را مشخص میکند. اختلال شخصیت یک اختلال شایع و مزمن است که شیوع آن بین 10 تا 15 درصد جمعیت عمومی تخمین زده میشود و حدود نیمی از بیماران پزشکی به اختلال شخصیت مبتلا هستند.
2. علائم رفتارهای غیرعادی
تروریستها به دلیل مشکلات و فشارهای روانی وارد آمده بر زندگی شان خصوصا در دوران رشد، طبیعی است که رفتارهای نابهنجاری در واکنش به کنش نامطلوب اولیه ارائه خواهندکرد. این واکنش تروریستها که به صورت افعال مادی ظاهر میشود نشان از یک اختلال در سیستم عصبی و روانی دارد که شخص را به سوی بیماریهای روانی یا اعمال و حرکات غیرعادی هدایت میکند. این اختلال میتواند در هوش، تفکر، عواطف، انگیزه و... ظاهر شود.
الف. اختلال در نحوه تفکر
اختلال در تفکر به معنی وجود افکاری است که با واقعیت تطابق ندارد. شخص در عالم ذهن خود به اشیای جمادات و موضوعات پیرامون خود جدا از دیگران مینگرد. خود را خداوند، رسول خداوند و... میداند و منجی جهان از یک خطر قریب الوقوع میباشد. هذیان میگوید و شناختش از واقعیت بسیار کم رنگ است.
اختلال در نحوه تفکر به صور گوناگون ظاهر میگردد، یکی از آنها «تفکر انضمامی» است که شخص قدرت کافی در تفکر انتزاعی و تعمیم فکر ندارد؛ این ناهنجاری در عقب ماندگان ذهنی امری معمول است. یعنی اشخاص دچار این اختلال، محدوده فکری بسیار کم دامنه دارند.
دسته دوم از اختلال در نحوه تفکر، «تفکر اختصاصی» نام دارد. اشخاص درگیر این اختلال، تفکر ذهنی خاص خود را دارند که با واقعیت بیرونی چندان مطابقت ندارد و در بیماران اسکیزوفرنیک مشاهده میشود.
به نظر میرسد که تروریستها دچار یک اختلال در نحوه تفکر میباشند. ذهنیتشان از دنیا و واقعیت با آن چه در عالم خارجی وجود دارد، متفاوت میباشد. از آنجایی که تروریستها نظر شخصی خود را از دنیا صحیح میدانند برهمین مبنا عمل میکنند و مرتکب اعمال تروریستی میشوند؛ لذا به دلیل عدم انطباق این تفاسیر شخصی و اعمال تروریستی مبتنی بر آن با واقعیات خارجی است که تروریسم به عنوان امری نابهنجار نگریسته میشود. همان طور که مارتا کرنشاو گرفت: «اعمال تروریستها بر پایه تفسیر شخصی و ذهنی آنها از دنیا شکل گرفته است نه بر مبنای واقعیت عینی، این وضعیت در اغلب تروریستها مشاهده میگردد.»
ب. ارضا نشدن نیازها
گرایش درونی بالقوه برای پاسخ دادن به موقعیت یا محرک خاص بیرونی، از بین موقعیتها و محرکهای مختلف موجود را میتوان انگیزه نامید. اشخاصی که در وجودشان انگیزه پرخاشگری قدرتمندی دارند، در مواجهه با خطرات محیط با حمله و خشم پاسخ میدهند. در پس اقدامات تروریستی مانند هر رفتار دیگری انگیزه یا انگیزههایی نهفته است که حاکی از وجود نقص در نیازهای ارضاء نشدهای است که سرانجام روزی به صورت خشونت، تخریب، ترور و... سر برآورده است.
اقدامات تروریستی میتواند نتیجه ارضاء نشدن نیازها یا فرانیازها باشد، با توجه به اینکه نیازی از سلسله مراتب نیازهای انسان ارضاء نشده باشد، انگیزه برای ارضای آن به وجود میآید. برای کشف عوامل ارتکاب اقدامات تروریستی درک انگیزه آن بسیار مفید است.
تعدادی نیازهای ذاتی وجود دارند که فعال کننده رفتار آدمی هستند. این نیازها هرچند غریزی هستند؛ اما موجب بروز رفتارهایی اکتسابی میشوند. براساس سلسله مراتب میتوانند، به ترتیب از قاعده هرم به نیازهای فیزیولوژیکی، نیاز به ایمنی، نیاز به تعلق داشتن، نیاز به احترام و شهرت و نیاز به خودشکوفایی تقسیم شوند.
واضع این سلسله مراتب نیازها یک روانشناس آمریکایی به نام آبراهام مزلو میباشد. وی معتقد است که نیازهای موجود در قاعده هرم باید قبل از نیازهای موجود در راس هرم ارضا شود؛ یعنی تا زمانی که نیازهای قاعده هرم تامین نشود، نیازهای راس آن تجلی نمییابد.
نیازهای قاعده هرم که از نیازهای اساسی محسوب میگردند باید ارضا شوند؛ چرا که ناتوانی در برآورده کردن آنها نوعی نارسایی در افراد ایجاد میکند؛ به همین خاطر به این نیازها، نیازهای کمبود یا نارسایی نیز گفته میشود. در مقابل به نیازهای بالای هرم، که ضرورت کمتری دارند و میتوانند به بقا و رشد انسان کمک کرده و موجب طول عمر و سلامتی بهتر شود، نیازهای «رشد» یا «بودن» گویند.
نیازهای فیزیولوژیکی
ضروریترین و اصلیترین نیازهای انسان از بدو تولد نیاز به آب، غذا، هوا، خواب، جنس مخالف و... است که برای بقای بشر وجود و ارضای آن الزامیست. ارتباط «کمبود» این نیاز با تروریستها چه میتواند باشد؟ آیا تروریسم نشئت گرفته از ارضا نشدن این نیازهاست؟ هرچند پذیرش آن تا حدی دشوار میباشد؛ ولی عدهای بین تمایلات جنسی سرکوب شده و تروریسم ارتباط مثبت برقرار کرده اند؛ نیاز به ارضای جنسی یک نیاز فیزیولوژیکی اصلی محسوب میشود که آنها تمایل به شرکت در اعمالی داشته باشند که میل به انتحار بیشتر است؛ لذا تروریستهای انتحاری ممکن است در ارضای نیازهای جنسی مشکلاتی داشته باشند.
علاوه بر معتقدین فوق یکی از ویژگیهای روانی تروریستهای جناح راست را اختلال در هویت جنسی ذکر کرده است. هرچند قائلین این نظر، دلایلی برای ارتباط بین ارضا نشدن این نیاز و تروریسم ارائه کرده اند؛ اما به دلیل نبود مطالعات میدانی در این زمینه، به نظر میرسد این دلایل از منطق ضعیفی برخوردار است.
نیاز به ایمنی
ارضای این نیاز مستلزم امنیت، ثبات، حمایت، نظم و رهایی از ترس و اضطراب است و در کودکان به وضوح مشاهده میشود. وابستگی کودک به والدین و ترس وی از امور خارجی نشانگر نیاز وی به امنیت است. یک روانشناس به نام هورنای نیاز به ایمنی را در تعیین شخصیت دارای نقش اساسی میداند. منظور وی داشتن امنیت و رهایی از ترس است؛ لذا رشد بهنجار شخصیت در گروی تجربه احساس امنیت و فقدان ترس میباشد.
احساس ایمنی در کودک بستگی به نحوه برخورد والدین دارد. عدم صمیمیت، محبت و عاطفه والدین نسبت به فرزندان میتواند ایمنی در کودکان را تضعیف یا به طور کلی از بین ببرد. والدین با تنبیههای بی دلیل، با تبعیض قائل شدن بین فرزندان، بدقولی، رفتارهای غیرعادی، تحقیر، تمسخر و منزوی کردن کودک، احساس ایمنی را از بین میبرند و احساس تنفر و دشمنی کودک نسبت به والدین، به دلایلی، چون ترس از والدین، احساس درماندگی، نیاز به دوست داشته شدن و احساس گناه سرکوب میشود. به یکی یا چند دلیل از دلایل فوق کودک از ابراز تنفرش خودداری میکند.
به عقیده هورنای، این تنفر ریشه انواع روان رنجوری هاست. اینکه احساس حقارت، موجب احساس عدم ایمنی و عدم ارضای ایمنی میگردد و ریشه روان رنجوری توصیف میگردد، تا حدی درست است؛ اما چگونه روان رنجوری میتواند علت بروز تروریسم باشد؟ آیا احساس حقارت و تنبیه کودکان توسط والدین میتواند در بزرگسالی فرد را به تروریسم بکشاند؟ آیا میتوان بین این دو رابطهای مثبت متصور شویم؟
برخی از محققان در زمینه تروریسم، ریشه آن را در مسائلی سیاسی، خصوصا سیاست آمریکا نمیدانند، بلکه علت آن را سوءرفتار شدید خانوادهها با تروریستها میدانند که در نهایت این سوءرفتار موجب بروز احساس حقارت و در پی آن احساس تنفر و انتقام میشود و با توسل به «مکانیسم جا به جایی» این تنفر از والدین به سوی جامعه تغییر مییابد. این عقیده که تروریسم ریشه در سوءرفتار دوران کودکی دارد، موضوع نسبتا عادی و معمول است و هنوز توسط برخی از تحلیل گران معاصر نیز دنبال میشود.
نیاز به تعلق داشتن
با برآورده شدن نیازهای فیزیولوژیک و ایمنی، حس تعلق داشتن در فرد ایجاد میشود و به شکلهای گوناگون نمایان میشود. از طریق روابط دوستانه با دیگران، شرکت در گروه و...، شخص کوششهای فراوانی انجام میدهد تا موجب ارضای احساس تنهایی و از خودبیگانگی شود.
به نظر میرسد تروریستها عمدتا به دنبال این احساس تعلق وارد گروههای تروریستی میشوند. انگیزه تروریستها عمدتا نیاز به تعلق داشتن، نیاز به کسب هویت، تمایل به پایگاه اجتماعی و... است. جست و جوی هویت ممکن است اشخاص را به سوی سازمانهای تروریستی یا افراطی به طرق گوناگون بکشاند.
درواقع، هویت اشخاص، در هویت گروه ظاهر میشود. عضویت در یک گروه تروریستی برای اشخاصی که حس بنیادیشان از هویت دچار عیب و نقص شده است، یک حس هویت فراهم میکند. برای کسب یک هویت جدید تروریستها سعی دارند که هویت خود را در گروه مخفی کنند.
در تحلیل گروه تروریستی باسک، اذعان شده که تروریستها به منظور کسب هویت و موقعیت اجتماعی تلاش وافری دارند. نیاز به تعلق و هویت از نیازهایی است که میتواند انسانها را به گروههای افراطی و تروریستی و هم گروههای هنجارپذیر جامعه هدایت کند، حس «من» در افراد ضعیف شده و به دنبال ترمیم این حس افراد به این گروهها میپیوندند. به عبارتی دیگر افراد میتوانند به سبب عضویت در گروه از ارزشهای حاضر و آماده گروه بهرهمند شوند.
نیاز به احترام و غریزه شهوت
بعد از ارضای نیاز به محبت و احساس تعلق، نیاز به احترام در شخص ایجاد میشود. شخص تشنه احترام هم از سوی خود به صورت خودارزشمندی و هم از سوی دیگران به شکل مقام، شناخته شدن، موفقیت اجتماعی، شهرت و... است. دو نوع نیاز به احترام وجود دارد: یکی نیاز به عزت نفس و دیگری نیاز به احترام از سوی افراد دیگر. هورنای نیاز به قدرت، وجهه و اعتبار، نیاز به تحسین و تمجید شخص را نیازهای روان رنجوری میداند که راه حلهای غیرمنطقی برای مشکلات شخصی اند.
نیازها هم از نظر مزلو و هم از نظر هورنای اموری مهم در تحکیم شخصیت محسوب میگردند و انسان بعد از ارضای نیازهای ابتداییتر سعی در برآورده ساختن آن خواهدداشت. ارضای این نیاز هم میتواند به صورت فردی باشد و هم به صورت گروهی و جمعی انجام شود.
جان هینکلی، سعی در ترور رونالد ریگان رییس جمهور سابق آمریکا داشت. اولین جمله بعد از دستگیر شدنش این بود: «آیا تلویزیون این صحنه را نشان میدهد؟ حالا تمام جهان تمدن من را میشناسند.» اظهارات این شخص به روشنی حاکی از میل به شهرت یا به عبارتی ارضا نشدن این میل در گذشته بود.
حوادث تروریستی، عمدتا درسطح داخلی ارتکاب مییابند و تعداد کمی از آنها حوادث تروریستی بین المللی است. اما همین تعداد اندک موجب رعب و هواس جهانیان شده است؛ آن هم بیشتر به دلیل نقش فعال تبلیغات و رسانهها میباشد. شاید بتوان گفت که اعمال تروریستی از آنجایی که در رسانههای جهان بازتاب بیشتری دارند و به تمام دنیا مخابره میشوند، گروههای تروریستی از آن برای کسب شهرت بین المللی استفاده میکنند.