به گزارش مشرق، برای اهل فرهنگ و کتاب شبهای طولانی و سرد زمستان بهترین فرصت برای خواندن کتاب است. در این گزارش ما هم چند کتابی را که داغداغ منتشر شده برای شما به صورت کوتاه معرفی میکنیم.
تاریخ با طعم ذغال اخته
یوسف قوجق، نویسنده شناخته شده کشورمان جزو داستاننویسان بیسروصدای کشور است که بدون هیاهو کارش را میکند و داستانش را مینویسد. آخرین اثر که از این نویسنده گلستانی منتشر شده تاریخ با طعم ذغال اخته است. طرح جلد کتاب با تصویری از اولین شاه مخلوع پهلوی در هالهای از برگ نشان داده شده است. قوجق که قبلاً در آثاری چون «نبرد در قلعه گوکتپه»، «بادبادکها در شهر» و «وقت جنگ دوتارت را کوک کن» به دل تاریخ زده بود در این کتاب هم به داستانی در دل تاریخ پهلوی و به ماجراهای دوران رضا شاه میپردازد. جرقه نگارش این داستان، از علاقه یک زن و مرد به هم آغاز میشود؛ زن و مردی که دو روحیه متفاوت داشتند؛ زن که «آنا» صدایش میزنند، از مخالفان رضاشاه است اما مرد از قزاقها و کهنهسربازهای او. کتاب تازه قوجق البته برای گروه سنی نوجوان نوشته شده است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: «از حرفی که شنیدم جا خوردم. فرهاد داشت میگفت رضاشاه پسر احمدشاه بوده!» ناآگاهترین آدمها چنین مطلبی را نمیگفتند. فکر کردم دارد به عمد حرفهای چرت و پرتی میزند تا موضوع مورد بحث را کلاً به بیراهه بکشد. رو کردم به فرهاد و گفتم: «کاری به این کل انداختنهایتان ندارم، اما... اینکه گفتی مسخره است فرهاد جان.» فرهاد با قیافهای حق به جانب گفت: «اتفاقاً درستِ ماجرا همینی است که گفتم. چیزی که یحیی دیروز گفت مسخره و چرت است نه حرف من.» و گفت: «کافی است یک کوچولو زحمت به انگشتان مبارکتان بدهید و کتابهای تاریخ مربوط به آن سالها را ورق بزنید.» از حرفی که زد، چشمهایم از حیرت چهار تا شد. داشت حرفها و ادعاهایش را ارجاع میداد به کتابهای تاریخ. یحیی هم مثل من از آن همه اطمینانی که در لحن فرهاد بود، حیرت کرد و داشت ناباورانه نگاهش میکرد. فرهاد پرسید: چرا اینجوری نگاهم میکنید؟! رودست خوردید و فکر نمیکردید دروغهایتان رو بشود؟!» این کتاب در سال1398 و با 348صفحه توسط انتشارات سوره مهر راهی بازار نشر شد.
جاسوسبازی با «جاسوس استورم»
اگر اهل خواندان کتابهای مهیج هستید «جاسوس استورم» یک پیشنهاد خوب برای این شبهاست. شبهای طولانی را میتوانید با خاطرات یک جوان دانمارکی سر کنید که بعد از مسلمان شدن سر از گروههای جهادی و تکفیری در میآورد و کارش به جاسوسی و قتل هم میرسد. مورتن استورم، جوانی دانمارکی است که در خانوادهای پرتنش به دنیا آمده، روند تحصیلی بسیار ناموفقی داشته، در نوجوانی وارد گروههای خلافکار شده، کارش به زندان کشیده و طی اتفاقی با اسلام آشنا و مسلمان شده است. اما به اسلام روی آوردن، پایان ماجرای او نیست، آغاز ماجرای اوست. ماجرایی که مسیر او را به انگلستان و بعد به یمن میکشاند. اما این هم پایان ماجرا نیست، استورمِ بدون دین که مسلمان شده بهزودی سلفی و سپس تکفیری میشود، اما باز هم ماجرایش طوری پیش میرود که با شبههای بسیار سست که میشود آن را کاملاً «آبکی» نامید، مرتد میشود. ارتداد هم باعث تغییر موضع او میگردد و دست او را در دست چند سرویس اطلاعاتی میگذارد و «مراد استورم تکفیری» تبدیل میشود به «جاسوس استورم» و کار همکاری اطلاعاتی وی به همکاری امنیتی و کمک به ترور یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین شخصیتهای القاعده، انور العولَقی، منجر میشود.
در برشی از کتاب میخوانیم: «دوباره داشت ترس و وحشت برم میداشت. سفرم برای دیدار با انور العولقی تمام شده بود، ولی اگر دستگاه اطلاعاتی یمن از طرح من خبردار شده و اجازه داده بودند سفرم را تکمیل کنم و به اینجا برسم تا بازداشتم کنندیا اگر خود عولقی دیگر به من اعتماد نداشت و میخواست در اینجا بلایی به سرم بیاورد چه؟ از آن گذشته، فدیه هم اینجا بود. او عولقی را میشناخت و میدانست که ما با هم دوستیم، ولی از قصد واقعی من هیچ خبر نداشت.» اگر کتابهایی درباره داعش و جریان تکفیر خوانده باشید اسم وحید خضاب را هم حتماً بهعنوان مترجم پای آنها دیدهاید. این کتاب هم حاصل ترجمه و تحقیق این مترجم فعال است. ناشر کتاب هم انتشارات شهید کاظمی است.
در دل شام با بازمانده فاجعه کربلا
اگر بخواهید کمی از دوران معاصر دور شوید کتابی دیگر برای شما پیشنهاد میکنیم. البته کتابی که شما را پرتاب میکند به 14قرن قبل دورانی که هنوز امویان حکومت میکنند. کتاب «سنگ» برای آن دوران است. اگر میخواهید بدانید که شرح سرگذشت زرعةبنابان بعد از فاجعه کربلا در شام چگونه گذشته است این کتاب پیشنهاد ما به شماست. ا گر نمیدانید در جریان باشید که سعد به نام زرعةابنابان کسی است که مورد نفرین اباعبدالله قرار گرفته است این شخص در فاجعه کربلا جزو سپاهیان عمرسعد قرار داشته است. در تاریخ آمده «زرعةبنابان از سپاهیان عمربنسعد بود و با پرتاب تیری مانع آب نوشیدن امام حسین؟ع؟شد. زرعه پس از عاشورا، گرفتار مرض استسقاء شد و همواره فریاد میزد که: «مرا سیراب کنید» کوزهها و کاسههای بزرگ آب که هریک برای سیراب نمودن اهل خانه، کفایت میکرد به دستش میدادند او آب آن را مینوشید و چون آن را از لبش دور میکرد اندکی دراز میکشید و دوباره فریاد میزد که از تشنگی هلاک شدم وضع به همین منوال بود تا اینکه شکمش شکافت و به هلاکت رسید.» کتاب سنگ را نشر اسم به قلم خانم قدسیه پایینی در 160صفحه روانه بازار نشر کرده است.
یک «حضور» گرم با علی مؤذنی اگر از علاقهمندان علی مؤذنی باشید داغداغ خبر داشته باشید که تازهترین اثر این نویسنده کهنهکار وارد بازار نشر شده است. اسم این مجموعه داستان «حضور» است و مجموعه چندداستان کوتاه این نویسنده است که در دهه60 نوشته شده است و حالا به صورت یکجا توسط انتشارات سوره مهر در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است. «مریمها، نوبت، دختری به اسم کاوه، حضور و انوار عناوین این مجموعه داستان است.» باید گفته باشیم که داستان کوتاه حضور یکبار قبلاً در سال1376 به صورت مستقل توسط سوره مهر منتشر شده است. از دیگر آثار علی مؤذنی رمان «نه آبی نه خاکی» است که با تغییر جلد و کاور مجدداً برای چهاردهمینبار به بازار کتاب راه یافته است.
بعد از بیست با «ریاح»
از تاریخ ایران که بیرون بیاییم شاید رمانی درباره فلسطیناشغالی پیشنهاد خوبی باشد. حرف از کتابی میزنیم که بعد از بیستسال با یک ویرایش جدید مجدداً وارد باز نشر شده است. حرف از رمان «ریاح» اثر جلال توکلی است که سوره مهر آن را تجدید چاپ کرده است.
جلال توکلی، نویسنده این کتاب میگوید: زمان داستان بین سالهای1940 تا 1941میلادی است و اگرچه وقایع کلی داستان واقعی و با استناد به مدارک موجود نوشته شده؛ اما بهصورت نمادین هم در داستان اصلی که در یک مزرعه اتفاق میافتد، انعکاس مییابد. در حقیقت، مزرعه مورد اشاره، نمادی است از کشور فلسطین و هرکدام از اشخاص داستان، نماینده طیف خاصی از مردم آن کشور به شمار میروند.همچنین درخت زیتونی که در مزرعه وجود دارد و در مرکز داستان، سلسله حوادثی پیرامون آن بهوجود میآید، نمادی است از تاریخ و فرهنگ غنی فلسطین که اگر چه با دسیسه صهیونیستها، از ریشه کنده میشود و به جای آن یک دکل نگهبانی قرار داده میشود؛ ولی پس از سالها مبارزه و مقاومت مردم مظلوم فلسطین، دوباره سر از خاک بیرون میآورد و جوانه میزند. نکته جالب توجه این است، سالها پس از انتشار داستان بلند «ریاح» متوجه شدم این درخت زیتون، واقعاً در فلسطین وجود دارد و به مرد بادیهنشین مشهور است. از آنجا که این درخت به نمادی از مقاومت مردم فلسطین تبدیل شده، صهیونیستها بارها و به طرق مختلف سعی کردهاند تا آن را بخشکانند و از بین ببرند!
«ریاح» یک واژه قرآنی به معنی بادهای بشارتدهنده رحمت الهی (سوره اعراف، آیه57) است، که در فضای دردناک داستان؛سفیر امید، زندگی، مژدهدهنده نصرت و پیروزی الهی است.
*صبح نو