به گزارش ایسنا، ابراهیم افشار، روزنامهنگار، در روزنامه ایران نوشت: «مقدمه: میگویند حرف به وقتش میآید. 48 سال پیش همین روزها همین کویتیها که میزبانی باشگاههای ایرانی را زیر سؤال بردهاند شاید خود بیخبر باشند از این که در زمستان 1350 مجبور شدند بازی خانگیشان با تیم ملی ایران را در یک زمین بیطرف بازی کنند و آنجا در آتن باز هم باختند و جر زدند. آن روزها آنها اسباببازی تیمهای ما بودند و قدرت ایستادگی در مقابل آنها را نداشتند. از 10 سال پیش از آن که از بریتانیا اعلام استقلال کردند چنان به ایرانیها - بویژه خوزستانیها و بوشهریها - وابسته بودند که انگار یکی از ولایات ایراناند. بازرگانی قدیم کویت بهدست جنوبیهای ایران اداره میشد و در آغاز رشد اقتصادی کویت صدها خانوار بهبهانی صنوف مختلف این شهر را اداره میکردند. داستان از 14 ماه مه 1962 آغاز شد که سازمان ملل آنها را به رسمیت شناخت و طولی نکشید که بر اساس اقتصاد نفتی سری بین سرهای کشورهای عربی درآورند. با همین پیشرفتها فوتبال در کویت در حالی پا گرفت که ما در ایران بیش از نیم قرن بود درگیر کلوب سازی بودیم. مراودات ما با فوتبال کویت از اوایل دهه 50 آغاز شد که آنها بعد از تشکیل چند کلوب، پرسپولیس ما را - که به تازگی ادعای حرفهایگرایی راه انداخته بود - برای اولین سفر برونمرزی و اردو زدن در آنجا دعوت کردند و بعد مراودات فوتبالی آن قدر گسترش یافت که ستارههایی چون منوچهر سالیا، پدر کلوب صنعت نفت آبادان و مهدی عسگرخانی، گلر پرسپولیس را مدتی به استخدام خود درآوردند. فوتبال کویت کار زیربنایی خود را با نسلسازی و میزبانی قهرمانی جوانان آسیا در فروردین 1354 نشانه گرفت که البته باز با قهرمانی جوانهای ایران به اتمام رسید و صدالبته همان نسل سیاهسوخته و دُردانه کویتی بود که بعدها تبدیل به تیمی قدرقدرت شد و برای نشستن در صدر قاره رجزخوانی پیشه کرد.
درخشش فوتبال کویت از جام ملتهای آسیا 1976 به میزبانی ایران آغاز شد که بازیها در دو شهر تهران و تبریز برگزار شد و آنها به فینال رسیدند. کویت در باغشمال تبریز به مصاف حریفانش رفت و ایران در آزادی. یادم هست در نوجوانی بازی کویت و عراق را در باغشمال تماشا کردم که منجر به درگیری و بزنبزن شدید دو تیم شد. درست است که کویت به سختی از سد بغدادیها گذشت و برای فینال به تهران آمد اما انگار آنها نمیدانستند که این خصومت خونین 14 سال بعد در هنگام حمله وحشتناک صدام به کویت به اوج خواهد رسید و منطقه را دچار حریق خواهد کرد. کویت در فینال به کاشته جواهرنشان علی پروین در حضور 112 هزار تماشاگر آتشین باخت و ما سومین جام آسیایی خود را در حالی بالا بردیم که عمراً حدس نمیزدیم در دوره بعد کویتیها با دستاویز قرار دادن حمله لشکر عراق به ایران تنور خود را گرم خواهند کرد و کاپ آسیا را با تب و لرز در خانه نگه خواهد داشت. بازیکنان ایران در هنگام اهدای کاپ و مدال، با پیراهن کویت روی سکو رفتند و رفاقت دو کشور با این حرکت نمادین به اوج رسید. کویتیها که همیشه عاشق این بودند که بعد از هر تورنمنتی به بازیکنان حریف ساعتهای رولکس طلایی اهدایی شیخ صباح را ببخشند بعد از این بازی نیز30 قطعه ساعت به سرپرست ایران دادند. ساعتی که معمولاً با شّم تجاری بعضی بازیکنان تیز و بُز- مخصوصاً سلطان قرمزها - از دست بقیه بازیکنها به قیمت مفت درآورده میشد و به ثمنبخسی خریده میشد. این بار از 30 ساعت اهدایی حتی یکیاش هم به غفور جهانی ستاره انزلیچی ایران نرسید و باعث گلهمندیهایش تا ابدالآباد شد.
خلاصه این که ما از سال 1350 تا زمان انقلاب 1357 در 9 بازی رودررو با کویتیها حتی یک بار هم دم به تله ندادیم و هرگز مقابلشان کم نیاوردیم. آنها هم البته دو سال بعد در میزبانی جام ملتهای آسیا 1980 که همزمان با حمله عراق به ایران مصادف بود عقدههایشان را در چمنها تخلیه کردند و از هیچ کاری در حق ما کوتاهی نکردند تا به اولین کاپ آسیایی عمر 20 ساله استقلال کشورشان دست یابند.
من اگر بخواهم داستانکی نمادین از رودررویی خدعهآمیز دو تیم نقل کنم باید احمدرضا عابدزاده را مثال بزنم که سالها بعد در جام ملتهای 1996 وقتی در برابر پنالتی ستاره کویتی ایستاد روانش را به بازی گرفت. بازیکن کویتی که پشت تپه گچی پنالتی آچمز شده بود اشاره کرد که چه میگویی؟ احمد با خنده کفش او را نشان داد و گفت بند کفشت باز است. وقتی ستاره کویتی دولا شد تا بند کفشش را ببندد با خنده ویرانگر احمدرضا مواجه شد و روحیهاش را چنان باخت که شانس پنالتی را کشت.
ما در این نیم قرن داستانهای بسیاری با کویت داشتیم. این گزارش شامل همین داستانهای تاریخی است. چه ماجرای بازی بیطرف در آتن، چه جام ملتهای 1980 که مفت از چنگمان درآوردند. البته در بخشهایی از این گزارش - قصه نیز به اولین لژیونرهایی اشاره دارم که سر از تیمهای کویتی درآوردند و نیز اولین مراودات فوتبالی بین دو کشور که مصادف با اولین اردوی پرسپولیس در کویت است. روابط فوتبالی ما با آنها لبریز از رجزخوانی و ترقهبازی و بیمروتی است. همان کویتی که روزگاری خانه دوم کارگران ایرانی بود وقتی جام 1980 را در هماهنگی با لشکرکشی صدام حمله گر زهرمان کرد و از دستمان قاپید خود 10 سال بعد در هنگام حمله صدام تکریتی به خون نشست. این سیب تا به زمین بیفتد هزار چرخ میخورد. لازم است این نکته را اضافه کنم که فارغ از رویکردهای سیاسی در معادلات فوتبال آسیا، میزبانی تماشاگران ایرانی در دهههای اخیر نیز در مواردی شائبهبرانگیز است. آنها مفهوم حقوقی ترقهبازی در بازیهای رسمی قاره را هرگز درک نکردند. و لاجرم این نکته پایانی نیز قابل گفتن است که من هرگز وکیلمدافع مدیران ملانصرالدینی فوتبال مملکت نیستم که با سیاستهای خود در عرصه بینالملل، آبرویی برای فوتبال منصفانه ایرانی نگذاشتهاند. من وکیلمدافع آنها نیستم. من تاریخنویسم.
1. اولین سفر به کویت
چرا پرسپولیس عبده کویت را بهعنوان نخستین اردوی برونمرزی خود انتخاب کرد؟ این بریدهای از نشریه دنیای ورزش به تاریخ 23 دی ماه سال 1351 است که با تیتر«کویت نخستین سفر حرفهای پرسپولیسیها» از آغاز سفرهای برونمرزی این تیم خبر میدهد: «تیم فوتبال حرفهای پرسپولیس یکشنبه این هفته برای برگزاری دو دیدار عازم کویت خواهد شد و این نخستین سفر برای بازیکنان فوتبال پرسپولیس در چارچوب نام حرفهای است. این دعوت به وسیله صاحبامتیاز نشریه ورزشی المعالب (عبدالعزیز خطیب) صورت گرفته است. سهشنبه 26 دی ماه تیم پرسپولیس نخستین دیدار خود را در مقابل تیم الکویت در استادیوم کاظمیه انجام خواهد داد و بازی دوم مقابل تیم العربی صورت خواهد گرفت که این تیم تا به حال شش بار به مقام قهرمانی دسته اول باشگاههای کویت رسیده و در مسابقات جام امیر نیز عنوان قهرمانی را به دست آورده است. اولین مسابقه پرسپولیسیها روز دوشنبه مصادف با عید قربان در برابر تیم الکویت است. در دومین دیدار تیم العربی که در حال حاضر شش ملیپوش در اختیار دارد حریف پرسپولیس خواهد بود. سخنگوی پرسپولیس اعلام کرد که مجید حلوایی مدافع تیم پاس بهعنوان یار کمکی پرسپولیس را همراهی خواهد کرد و بازیکنان اعزامی نیز به این شرح معرفی شدند: مهدی عسگرخانی، هادی طاووسی، ابراهیم آشتیانی، جعفر کاشانی، عزت و رضا وطنخواه، محراب شاهرخی، اسماعیل حاجیرحیمیپور، مجید تشرفی، علی پروین، اصغر ادیبی، سلیمانی، فریدون معینی، محمود خردبین، همایون بهزادی، صفر ایرانپاک، بهاریان و حسنعلی کلانی. مربی آلن راجرز و سرپرست امینیان.»
پرسپولیس در سه بازی با تیمهای برتر کویتی (العربی، السالمیه و القادسیه) به یک برد و دو مساوی رسید و میزبانش را در حسرت پیروزی گذاشت. سفری که بچهها را بسیار خسته کرد و البته با انتقاد رسانههای مکتوب ایرانی مواجه شد که دستاوردی برای فوتبال ایران ندارد.
2. اولین لژیونرهای ایرانی در کویت
مهدی عسگرخانی یکی از بهترین گلرهای تاریخ فوتبال ایران است که انعطاف بدنی و شیرجههای نمایشی و شجاعتش گوردن بنکس را هم هلاک میکرد. گلر جسور پرسپولیس در سفر به کویت پای یک مذاکره و انعقاد قرارداد با باشگاه السالمیه نشست و طی دوسال - 1972 تا 74 - از دروازه آن تیم دفاع کرد. او از نخستین گلرهای لژیونر ایران بود که بعد از حضور در پرسپولیس و السالمیه کویت به ابومسلم مشهد برگشت و تا پایان عمر بازیگریاش از دروازه این تیم خشن در جام تخت جمشید دفاع کرد. مهدی با آن همه نترسی و ایمانش به شجاعت در مشهد سوگلی سعدآبادیها شد و آنجا هم با «رُزا» همشیره همبازیاش علیرضا گیلعرب بک چپ خوفناک تیم مشهدی ازدواج کرد و بازیکنان ابومسلم تالار عروسی را روی سرشان گذاشتند. اگر نشریات ورزشی دهه پنجاه را ورق بزنی عکسهای عجیبی از مهدی هست که نشانگر سلطه او در نبردهای آسمانی است. گاهی در بعضی تصویرها -که مبهوت ماندهام با آن دوربینهای فکستنی نسل اول عکاسان ورزشی ایران چگونه صید شده - یکی دو متری روی هوا رفته و به توپ چنگ انداخته است. نمایش او چنان بیباکانه و سوررئال است که انگار فتوشاپ شده است. دنیای ورزش در اواخر دهه چهل عکسی از نبرد جلال طالبی و مهدی عسگرخانی در بازی دارایی - شهربانی انداخته و زیرش نوشته که: «این دو که به هوا پریدهاند، بهترین بازیکنان هفته هستند: این دو شاید بیشتر از 10 بار با هم گلاویز شدند. فتح بیشتر با دروازهبان دلیر شهربانی بود.»
مهدی وقتی از حضور در مسابقات باشگاهی کویت به ایران بازگشت، روزنامههای ورزشی تهران درباره او نوشتند: «مهدی عسگرخانی دروازهبان سابق تیم ملی و پرسپولیس چهارشنبه گذشته پس از حدود دو سال عضویت در تیم معروف کویتی (السالمیه) به تهران بازگشت. عسگرخانی در جریان دیدارهای باشگاهی کویت درخششی تحسینبرانگیز داشت و در پایان بازیها بهعنوان یکی از 5 ستاره برتر مسابقات و همچنین ستاره دروازهبانهای کویتی انتخاب گردید. با وجود این درخشش و فروغی که عسگرخانی در کویت داشت صدور بخشنامه تازه فدراسیون فوتبال کویت او را مجبور به ترک این کشور کرد. در بخشنامه جدید فدراسیون کویت به تمام باشگاهها اعلام شده که هیچ تیمی از فصل آینده مسابقات باشگاهی حق داشتن بازیکن خارجی را نخواهد داشت و با تمام تلاشی که باشگاههای صاحب بازیکن خارجی در مورد لغو این بخشنامه به کار بردند سودی نداشت و کلیه فوتبالیستهای خارجی یکی بعد از دیگری از کویت خارج شدند. درخشش عسگرخانی آوازه او را به دیگر کشورهای عربی نیز کشانده؛ چرا که این دروازهبان ایرانی حالا سه پیشنهاد تازه از جانب تیمهای مختلف مصر، ابوظبی و قطر دارد.»
البته بر خلاف تاریخنویسان قازانقورتکی ورزش ایران که عسگرخانی را اولین لژیونر ایرانی در کویت اعلام کردهاند ما پیش از او یک ستاره جنوبی داشتیم که سر از فوتبال نوپای کویت درآورده بود. منوچهر سالیا پدر صنعتنفت آبودان و برزیلیهای عشقی جنوب وقتی در 16 سالگی شرکت محل کارش - تولید مواد دریایی «گرممکنزی» - با آن حجم از سختی و فشار، عموسالیا را به کویت برد تا با بازی در تیم العربی این کشور تبدیل به اولین لژیونر فوتبال ایران در کشورهای عربی باشد. بعد از سالیا و عسگرخانی نیز اقتصاد کویت بسیاری از ایرانیها را فربه کرد. بویژه کارگران جنوبی که برای کار به این کشور میرفتند و چنان راضی بودند که ضربالمثل «اینجا کویت است» را به منزله خوشباشی و سودمندگرایی وارد فرهنگ لغات زیرزمینی اقتصاد خُرد ایران کردند! بعد از انقلاب نیز همزمان با افت فوتبال ایران و اوجگیری فوتبال کویت بخشی از ستارههای اینجایی سر از لیگ آنجا درآوردند که حسین خطیبی (النصر)، ابراهیم تهامی و شهرام عطارزاده (الساحل)، اکبر یوسفی، علی اکبریان، حمید استیلی (القادسیه)، رضا حسنزاده، صمد مرفاوی، جواد نکونام و رضا قوچاننژاد (الکویت) از آن جمله بودند.
3. دیدار در آتن
اولین داستان عدم پذیرش امنیت زمین حریف در طول تاریخ مراودات فوتبالی بین ایران و کویت از طریق ما و در زمان بازیهای مقدماتی المپیک مونیخ 1972 صورت گرفت. تیم ملی نخست به یک اردوی دوازده روزه رفت و از اول آذر 1350 خود را گرم کرد. ما کویت را در بازی رفت در تهران با نتیجه 2 بر صفر از پیش رو برداشتیم. بازی برگشت در اعتراض ایران به وضعیت امنیتی کویت در آتن برگزار شد که در زمستان 1350 در یونان رویشان را کم کردیم. حالا باید به مصاف کره شمالی میرفتیم که از قضا بازی با آنها بعد از تساوی در رفت و برگشت به بازی سوم در زمین بیطرف کشید. تساوی در بازی رفت در پیونگیانگ کره شمالی به تاریخ 13 اردیبهشت 1351 که منجر به ستارگی حجازی شد. و یک تساوی دیگر در بازی برگشت در تهران در پنجم خرداد 1351 که حالمان را بد کرد. بازی سوم در زمین بیطرف راولپندی پاکستان برگزار شد و ایران با پیروزی دو بر صفر در 13 خرداد همین سال جواز نهایی صعود به المپیک مونیخ را گرفت.
داستان بازی با کویت از آنجا استارت خورد که مسئولان فوتبال کویت اعتقاد داشتند که پیروزی 2 بر صفر ایران در بازی رفت تهران در شرایط نامتعارفی به دست آمده است. نشریه ورزشی الریاضی چاپ کویت یک هفته پس از پیروزی ایران در شماره پنجشنبه 18 آذر مصاحبههایی با دست اندرکاران فوتبال کویت ترتیب داد و به نقل از خالد الحریان مفسر ورزشی تلویزیون کویت که همراه این تیم در تهران حضور داشت، عوامل شکست کویت را به کجی زمین و زمان ربط داد: از جمله آنها عدم کیفیت مناسب زمین امجدیه که نه مسطح بود و نه چمن و نه خاکی! مدیران تیم کویتی همچنین به مسمومیت چند بازیکن تیم کویت بر اثر تغذیه نامناسب در تهران اشاره کردند که «اطمینان نیافتیم که عمدی بود یا غیر عمد؟» همچنین در شکواییه کویتیهای جرزن، این که «چرا یک نیمه بازی در روز و یک نیمه زیر نور ورزشگاه برگزار شده که بازیکنان کویتی به آن عادت ندارند» ذکر شده بود.
در این مصاحبههای توجیهکننده، مستر بروسیک سرمربی یوگسلاویالاصل کویت نیز این نکته در شکست تیمش دخیل شده بود که «ایرانیها چرا با وجود یک ورزشگاه نوساز یکصد هزارنفری ما را مجبور کردند تا در یک زمین نامناسب بازی کنیم. چرا که آنها در آن زمین عادت داشتند.» این مربی اعلام کرده بود چهار تن از اعضای تیم کویت در شرایطی بازی کردند که از درد شدید معده - بر اثر تغذیه نامناسب در هتل - در رنج بودند.
حالا یک دیدار در زمین بیطرف میتوانست این بهانهها را از آنها بگیرد اما وقتی تاریخ و مکان دیدار برگشت ایران برابر کویت در عرض دو هفته سه - چهار بار دستخوش تغییرات شد بچهها کمی عصبی شدند. آنها حتی یک بار هم به فرودگاه مهرآباد رفته و دست از پا درازتر برگشتند. در این موش و گربهبازی کویتیها ابتدا قرار شد در تاریخ 10 دی ماه 1350 بازی در ورزشگاه الشیوخ کویت برگزار شود. بعد بیسر و صدا توافق شد که بازی به میزبانی قاهره برگزار شود و هنگامی که تیم ایران حاضر به یراق شده بود تا با حضور در فرودگاه مهرآباد به مصر پرواز کند دریافت یک تلکس از فدراسیون جهانی فوتبال آنها را از فرودگاه برگرداند و بعد از چند روز آتن بهعنوان میزبان دیدار برگشت ایران و کویت اعلام شد و بالاخره در روز 25 دی ماه سال 51 ایران و کویت در هوای سرد یونان در ورزشگاه خانگی باشگاه پاناتینایکوس به دیدار هم رفتند و ایران با یک بازی حسابشده حریف جرزن را با دو گل مغلوب کرد. حالا با 4 گل زده در دو بازی رفت و برگشت از گروه خود صعود کرده و باید به مصاف تیم ترسناک کره شمالی میرفتیم.
این گزارشی از تلفیق نوشتههای ارسالی نمایندگان کیهان و دنیا از آتن است: شنبه 25 دی ماه 1350 استادیوم آپوستولوس نیکولایدیس ورزشگاه اختصاصی باشگاه پاناتینایکوس - آتن در حضور حدود هزار تماشاگر به داوری روبرتو میشا از یونان بازی ایران و کویت را در هوایی سرد و برفی میزبانی کرد. فرزندان ایران در مصافی دشوار و نفسگیر از سد «کویت» فوتبال نوخاسته آسیا عبور کرده و سرود پیروزی را در حوالی معبد پارتنون سر داد. تغییر چندباره زمان و مکان مسابقه باعث شد بازیکنان ایران بسیار دیرعازم آتن شوند. تیم ملی تنها 24 ساعت پیش از آغاز بازی وارد این شهر شد و تنها یک جلسه تمرینی در استادیوم محل برگزاری انجام داد. چهار ساعت تعویق پرواز اجباری در فرودگاه استانبول و کیفیت نازل غذا بچههای ایران را کمی عصبی و آزرده ساخته بود اما خوشبختانه همسطحی تقریبی آب و هوای آتن و تهران عاملی مثبت برای هماهنگی تنفسی ستارههای ما بود. با این که در اواخر بازی هوای آتن بشدت دگرگون شد و با بارش برف همراه شد اما کویتیها بهانهای برای جرزنی نیافتند. شاید یکی از دلایل خالی بودن ورزشگاه یونانی در عدم اطلاعرسانی کافی کشور میزبان باشد که البته آنها نیز تحت تغییر چند باره مکان و زمان برگزاری مسابقه برگشت، هواداران ایرانی و کویتی را از شوق انداختند و بازی با حضور چندصد تماشاگر یونانی بویژه طرفداران باشگاه پاناتینایکوس آغاز شد و ایران با تیزهوشی توانست برای جلب نظر تماشاچیان میزبان، پرچم بزرگ کشور یونان را در دست گرفته و یک دور کامل در استادیوم بزند. همین حرکت بود که در دل تماشاگران یونانی نشست و سبب همدلی آنها با تیم ما شد. تیمی که با جورابهای ورزشی قرمز و پیراهنهای سفید خوشگلی که روی سینهاش دو نوار سبز و قرمز به نشانه پرچم ایران نقش بسته بود به زمین آمد- رنگی که دیگر آن را در بازیهای پیش رو چندان آزمایش نکرد. کویت نیز با پیراهنهای یکسره سرخ و شورت ورزشی سفید به میدان آمد.
البته کیهان ورزشی در شماره بهمن ماه 1350 دلایل دیگری برای جذب اندک تماشاگران میزبان نوشت: «علاقهمندی تماشاگران یونانی که در میانشان فرانس پوشکاش اسطوره بزرگ جهان فوتبال نیز حضور داشت سبب شد تا احساسات آنها به سوی ایران متمایل شود. آنچنان که پس از تسلط بر بازی و ثبت گلهای پیروزیبخش گروه تماشاگران یونانی حاضر در استادیوم با لهجه جالب یونانی بارها نام ایران را فریاد زده و این گونه احساسات خویش را نمایان ساختند».
پوشکاش آن روزها دوران موفقی را در مربیگری تیم فوتبال باشگاه پاناتینایکوس یونان داشت و تیمش را تا فینال جام باشگاههای اروپا فصل 1971 پیش برده بود.
در ترکیب اولیه تیم ایران نسبت به بازی رفت در تهران سه تغییر دیده میشد. بهرام مودت جایگرین ناصر حجازی شده بود که با نظر مستقیم پرویز دهداری (سرپرست تیم ملی) و به قصد تنبیه انضباطی، او را در تهران جا گذاشته بود. دهداری چنان روی نظر خود مصمم بود که عنوان کرد در صورت حضور حجازی در کاروان اعزامی به یونان خود به آتن نخواهد رفت و توانست نظر موافق فدراسیون را جلب کند. در هفتههای بعد رسانههای ایران بشدت ناسازگاری حجازی را در بوق و کرنا کردند. حجازی نیز در توجیه غیبت خود از مخالفت دهداری با مرخصی خودش برای آماده شدن در امتحانات تحصیلی دانشکده زبان سخن میگفت که باعث شده اردو را بیخبر ترک کند و همین بیانضباطی چنان دهداری را به خشم آورد که قید بهترین گلر تاریخ فوتبال کشورش را زد. تغییر دیگر آمدن مجید حلوایی به جای کارو حقوردیان بود که مجید به خط دفاع رفت و پرویز قلیچ یک خط جلوتر آمد و جای خالی کارو را دروسط میدان پر کرد. همچنین در پست گوش راست صفر ایرانپاک جای خود را به غلامحسین مظلومی فرصتطلب داده بود.
فقط چهار دقیقه از آغاز نیمه گذشته بود که پرویز قلیچ(خانی) سلطان بیچون و چرای فوتبال ایران از جناح چپ پا به توپ شد و از دو بازیکن حریف گذشت و بعد از ورود به داخل محوطه جریمه کویت توپ را روی ششقدم دروازه حریف فرستاد و مظلومی با ضربه سر دروازه طرابلوسی را یکجوری باز کرد که آب توی دلش تکان نخورد. ایران که فهمیده بود حریف تواناییاش به اندازه رجز و افادهاش نیست در دقیقه 50 نیز با شوت وحشتانگیز پرویز قلیچ از پشت محوطه جریمه کویت دروازه حریف را تهدید کرد اما طرابلوسی یک کرنر داد و به آسمان نگاه کرد که دوک ننهسرما در حال بارش پنبههایی از جنس برف بود. بهرام مودت در دقیقه 58 در حالی که داشت توپ را از روی سر علی المولا میقاپید مچ پایش پیچ خورد و تعویض شد. حالا گلر دومی که جایگزین ناصر حجازی شده بود باید جای خود را به گلر سوم میداد. اما هیچ باکی نبود. لیاقتهای منصور رشیدی از ناصر و بهرام کمتر نبود. بهرام مدالیوم اللهای که را که همیشه از گردنش میآویخت و حتی در بازیهای مهم به ناصر هم قرض میداد بوسید و با کمک جواد قراب و صفر ایرانپاک که زیربغلش را گرفته بودند از میدان خارج شد. حالا در حالی که خود دهداری سینهپهلو کرده بود با نگرانی چشم به منصور دوخته بود تا پیروزی او در مبارزه با بازیکنسالاری را بشارت دهد.
در دقیقه 76 وقتی کاپیتان مصطفی عرب، مظلومی را داخل محوطه جریمه کویت صاحب توپ کرد و او تا نزدیکی خط کرنر پیشروی کرد و توپ را به پروین سپرد. پروین با عبور از دو بازیکن کویت (فواد عاشور و سعد الحوطی) با شوتی دقیق که خوراک همیشگیاش بود دروازه طرابلوسی را برای بار دوم باز کرد و در آغوش بچهها قرار گرفت. مردی چشم تیلهای که در اوج شادی نمیدانست که پدرش حاج احمد کلهپز در این ساعات مشغول مبارزه با عزراییل است و وقتی به تهران بازگشت از این خبر مطلع شد.
شش دقیقه مانده به پایان بازی در حالی که بچهها داشتند پیروزی خود را زیرجلکی جشن میگرفتند یک سهلانگاری کوچک کم مانده بود به حریف همیشه جرزن موقعیتی ایدهال ببخشد تا باخت را یر به یر کند و آنهم تعویض سوم ایران در دقیقه 88 بود. وقتی علیرضا حاجقاسم در سومین تعویض به جای غلامحسین مظلومی وارد میدان شد برقی در چشم سرپرستان کویتی درخشید و پا شدند برای اعتراض به هیأت ژوری. آنها وراجی میکردند که بر پایه قوانین رقابتهای فوتبال المپیک هر تیم تنها مجاز به انجام دو تعویض است و یکی از آن دو تعویض نیز میبایست دروازهبان باشد. البته خبر هم داشتند که در قوانین فدراسیون جهانی هر تیم در هر مسابقه فوتبال قادر به انجام 3 تعویض است اما داستان المپیک را علیحده میدانستند. وقتی داور یونانی اجازه تعویض سوم را به ایران داد تقریباً بسیاری در ایران که بازی را همزمان از گزارش رادیویی متوجه میشدند داد میزدند که «حالا اگر تعویض نکنید میمیرید؟ ما که بردهایم و جمعاً دو دقیقه از بازی مانده است؟ آنها حتی اگر عسل و قیماق هم بخورند زنده نمیشوند.»
هفته بعدش کیهان ورزشی در یادداشتی نوشت: «هر چند تصمیم به تعویض نابجا از سوی رهبران تیم ما برای تعویض یار سوم بوده است اما با وجود اعتراض تیم حریف نمیتوان به آن اهمیتی قائل شد زیرا مسابقه به رهبری داور بینالمللی و تحتنظر نماینده رسمی فدراسیون بینالمللی فوتبال بوده است. معمولاً پیش از هر مسابقه بینالمللی جلسهای بهنام «میتینگ» با حضور «رهبران دوتیم و نماینده سازمان برگزارکننده و هیأت داوری» تشکیل شده تادر آن جلسه مقدمات کار و مقررات ناظر بر مسابقه مورد بررسی و توجه قرار گیرد.»
بله. آمده بود بلایی ولی بخیر گذشت و ایران بعد از عبور از سد کویت به مصاف کره شمالی رفت و از قضا این بازی هم سه بار تکرار شد و بالاخره تیم ما جواز صعود به المپیک مونیخ را با هدایت دهداری عزیز و کمکهای تکنسین فنی روسی ایگور نتو گرفت.
4. اولین جام خونین
مردی که در طول نیم قرن مربیگریاش بهعنوان یک مربی غریزی، تجربهگرا، جنتلمن، آکادمیک، اخلاقمدار و ضد بازیکنسالاری، میخش را به زمین فوتبالفارسی کوبیده بود، با این که از طرف رسانههای متخاصم به عبوسی و یکدندگی و زودپرخاشگری و عدم انعطافپذیری معرفی میشد اما رفتار برخاسته از حس تلفیقی «پدرانگی-دیکتاتورانگی»اش پارادوکس دلنشینی بود که بازیکنهای تازه به دوران رسیده را مهار میکرد و عاصیها را به طفل شیرین او بدل میساخت. حسن آقا حبیبی بعد از انقلاب وقتی رهبری تیم ملی را به عهده گرفت با دست خالی حریفانش را نابود کرد و تیمش را به المپیک صعود داد که هنوز بعد از 48 سال تکرار نشده است. تیم مدل 1980 حسنآقا اما در جام ملتهای کویت، بدطالعترین تیم تاریخ ما بود. نسلی که در مسیر نابود کردن تکتک حریفانش، ناگهان با خبر حمله عراق به وطن مواجه شد چنان دلش به لرزه افتاد که جام طلا را به آسانی آب خوردن از دست داد و البته با همین روحیه درب و داغان توانست کاپ سوم را از آن خود کند. آن نسل قانع و ایدهآلیست چنان بیپشتیبان بود که وقتی در 23 شهریور 1359 عازم کویت شد روزنامههای مملکت حتی یک سطر خبر کوتاه نیز از جام ملتها چاپ نکردند. توپچیهای بدطالعی که همزمان با جام ملتها از صبح تا شب یک رادیوی کوچک جیبی به گوش خود چسبانده بودند تا خبری از بمباران شهرهای ایران بشنوند و از سلامتی اقربای خود مطلع شوند یک قهرمانی را از خونآشامانی چون صدام طلبکارند. نسلی رمانتیک که به عمرش جنگ ندیده بود وقتی بمبارانهای اگزجره شده شهرهای ایران را در رسانههای کویتی میدید از ناز و نفس میافتاد. آن برنز کذایی هم که با خون دل به دست آمد چنان بیمقدار تلقی شد که در اوج بمباردومان شهرها فراموش شد و هیچکس برای آن کاپ سوم آسیا هورا نکشید.
آنجا در جام ملتها کویتیها که 9 سال بود در حسرت پیروزی بر ایران میسوختند فهمیده بودند که اکنون وقت انتقام است. تیمی که کویت را قاطی آدم حساب نمیکرد وقتی میدید که چهرههایی مرموز و مشکوک صبح تا شب پشت سر بچهها روان است و انگار که آنها را تحت نظر دارد خبر نداشت که عربهای حاشیه خلیجفارس برای بازاندنش هیچ کم نمیگذارند. آن روزها اول بچهها به حسنآقا و نوآموز اعتراض میکردند که اینها از جان ما چه میخواهند که عین بازی گربه و موش امانمان نمیدهند حتی تا دم ساحل برویم؟ کار برخی وقتها به مشاجره بین بچهها و نیروهای امنیتی کویتی هم کشیده میشد اما مدیران تیم بچهها را آرام میکردند. امنیتیهای کویتی میگفتند ما گزارشهای سری نافرمی درباره توپچیهای ایران گرفتهایم و باید ازشان محافظت کنیم و حسنآقا سر تکان میداد. نمیدانست که آنها از مقدمات جنگ قریبالوقوع صدام با ایران باخبرند. این تحت تعقیبها کاری دوسویه بود. هم بپا میگذاشتند که بچهها وارد کارهایی چون صدور انقلاب اسلامی نشوند و هم چشم میدوختند که ناگهان با تروری از سوی عراقیها آبروی میزبانیشان نرود. حسنآقا میدید که بچهها همهشان با ینگه و مشاطه به خیابان میروند و نمیگذارند آنها تنها باشند. چه میدانست که وضعیت بین دو کشور قرمز است و افسران اطلاعاتی کویتی دستور دارند که از ایرانیها محافظت کنند و بویژه در زمان حمله به خاک ایران هیچ اقدامی تبلیغاتی از سوی آنها انجام نشود.
در کنار تیمی که به کویت رفته بود دو خبرنگار معتمد نیز بودند. داوود غرانوش خبرنگار اعزامی کیهان ورزشی که بعد از پیروزی بچههای انجمن اسلامی کیهان به کیهان ورزشی منتقل و از سوی مؤسسه کیهان به کویت اعزام شده بود خبرهایش را با تلکس میداد و بسیار از مدیریت بازیها و کنفدراسیون آسیا و نیز اوضاع فنی تیم انتقاد میکرد که هیچچیزش سر جایش نیست. همچنین از تلویزیون ایران نیز مجید وارث برای گزارش مسابقات اعزام شده بود که تلاش داشت بعد از شنیدن خبر حمله دشمن به خاک کشور، حس امید را درون اردوی تیم ملی و نیز به مخاطبان القا کند. هنوز گزارشهایش از اردوی تیم ملی و بویژه مصاحبهاش با حجازی بهعنوان کاپیتان دیدنی و شنیدنی است که تلاش دارند چیزی از روحیه داغان بچهها مخابره نشود. در حالی که اعلام خبر جنگ و حمله به ایران به سوژه صدرنشین رسانههای شفاهی کویتی تبدیل شده بود درد و مرض میزبان این بود که دنبال اغراق بخشیدن به اخبار پیروزی عراقیها بود. انگار قصد دارد با این خبرهای متوهمانه که عراق ایران را فتح کرده و بزودی وارد تهران میشود بچههای تیم ملی را از لحاظ روحی به بنبست بکشاند و حریف اصلی خود در جام ملتها را از گردونه خارج کند. حالا بچههایی که خواب و خوراک نداشتند و عین مرغ پرکنده بودند هیچ خبری از مادران و فرزندان و نامزدهای خود نداشتند و خواب نیز به آنها حرام شده بود. در اوج این درگیریهای روحی بود که خبر شهادت برادر ستاره تیم ملی - حسن روشن- در کوران برگزاری مسابقات به اردو رسید. حسنآقا با چه مصیبتی ستاره سوگوارش را با لنج به ایران فرستاد تا در این روزهای سخت بتواند در کنار خانواده داغدارش باشد.
تیمی که فرسنگها برتر از همتاهای آسیاییاش بود در همان ایران مغموم و ناکام به نظر میرسید. برخورد رادیکال مسئولان جدید ورزش ایران در قبال فوتبال سیاسی و سیاستهای فوتبال، آنها را چنان بی انگیزه کرده بود که وقتی در دو بازی اولش مساوی گرفت همه را ناامید کرد. وقتی هم که خبر جنگ و کشتار در اردو پیچید حال ستارههای خوزستانی از همه بدتر بود که میشنیدند خانه و کاشانهشان از دست رفته و عزیزانش کشته شدهاند. از همه بدتر حال حسن بود. عبدالرضا برزگری که خبرهای رسیده درباره خانه پدریاش او را -که پدیده بزرگ جام ملتهای آسیا بود - از تاب و توان انداخته بود. حسنآقا که میدید شیرازه تیمش دارد از دست میرود بچهها را به جلساتی عاطفی میکشاند و روحیهشان را تقویت میکرد. شاید سر همین خوی نظامیگری حبیبی و شاهرخی و نوآموز بود که بچهها همقسم شدند که بیتوجه به پروپاگاندای رسانههای کویتی انتقام خود را در میدان فوتبال بگیرند. تیمی که باید مثل آب خوردن قهرمان آسیا میشد فقط به جوسازی رسانهای کویتیها در تعریف و توصیف اغراقآمیز آمارهای جنگی صدام دیوانه باخت. همان عموصدامی که داغ این چیزها را به دل ستارههای ما گذاشت 10 سال بعد به خود کویتیها حمله کرد و خاکشان را به توبره کشید.
حالا از گزارش غرانوش فهمیده بودیم که تیم ما به هر جان کندنی که هست تا نیمه نهایی بالا رفته است. گیرم از افتضاح داوریها و ناهماهنگیها ضربه خورده است. اما داستان اصلی از شب قبل از بازی مقابل کویت در مرحله نیمه نهایی آغاز شد. وقتی روشن با خانواده تماس تلفنی برقرار کرد، به او از جنگ چیزی نگفتند. نهتنها از جنگ که از شهادت برادر 20 سالهاش حسین که در خدمت سربازی مورد اصابت گلوله خمپاره قرار گرفته و جان داده بود. مادران ایرانی خدایا چقدر پنهانکاری بلدند در روزهای سوگ تا برادرهای خونی در دیار غربت زار نزنند. اما مادری هم می خواست که به جنگ تلویزیون کویتی برود که همان شب خبر شهادت برادر ستاره تیم ایران در مرز مهران را به آنتن برد و دیگر جای پنهانکاری نماند. حال همه ضجه میزدند. چشمها خیس. لبها خشک. قلبها هراسان. حسن مجبور شد زنگ بزند به خالهاش و از دهان او حرف بیرون بکشد و ببیند خبر درست است یا نه. هنگامی که خاله بغض کرد حسن فهمید که سکوت او نشانهای دیگر از سوگواری قبیله است. وقتی خبر به اردوی ایران رسید بچهها در اوج اندوهخواری متحدتر شدند. حالا پچپچهها اوج گرفته بود. یک عده بحث میکردند فوتبال را باید رها کرد. وقتی وطن از دست میرود فوتبال به چه درد میخورد. وقتی برادر از دست میرود فوتبال به چه درد می خورد. اما حسن آقا بلد بود سربازان را دلداری بدهد. پس جلسه ای گذاشت و نظرها را پرسید. تصمیم بر آن شد که ادامه میدهیم. اینجا نیز به نوعی میدان جنگ است. اما درد این بود که آیا بازیکن برادرمرده میتواند به میدان برود؟ بازی با کویت را حسن با زانوهای لرزان بازی کرد. چیزی حدود 60 دقیقه با چشمهای گریان دوام آورد. با آن شرایط روحی چگونه میشد توپ چمنی را به توپی باروتی تبدیل کرد؟ حسن را با هزار مصیبت به دوبی فرستادند و از آنجا با لنج به بندر لنگه. وقتی که به تهران رسید دو روز از دفن برادر گذشته بود. حالا جای خالی حسین برای داداش حسن هیچ رقمه پر نمیشد. همان حسین که بازیهای داداش حسن را به همراه مادرش در امجدیه تماشا میکرد و به آسمان میرفت. داغ دل حسن از آنجا بیشتر شده بود که پیش از اعزام تیم ملی به کویت، روشن از حسنآقا در اردوی تهران اجازه گرفت و به محل خدمت داداشحسینش در سنندج رفت و برایش امریه ادامه سربازی در تهران را جور کرد تا بقیه خدمتش را در پایتخت پیش مادرش بگذراند. اما حسین باوفا وقتی امریه را دید گفت من بدون این چهارتا رفیق تهرونیام چطور سرم را بیندازم پایین و برگردم تهران؟ من با اینها میمانم داداش. حسن قول داد که کار امریه دوستانش را هم جور کند. حسین گفت پس حالا برو کویت. بعد که برگشتی میآوری همهمان را به تهران. اما خمپاره که این چیزها را نمیفهمد داداش. از هفت نفری که داخل آن ماشین خمپاره خورده بودند ششتاشان مجروح شدند و تنها حسین به شهادت رسید. هر 4 رفیق تهرونی او که حسین به خاطر آنها به تهران نرفت حالا صحیح و سالم بودند.
مسابقات کویت از 24 شهریور 59 آغاز و تا 8 مهر ادامه یافت. ایران در گروه اول با تیمهای کرهشمالی، سوریه، چین و بنگلادش همگروه شد. تیمی زخمی. تیمی بدون تدارکات. بدون زمین مناسب که کارهای بدنسازیاش را در هتل استقلال انجام میداد و در تپههای داوودیه به تمرینات بدنسازی میپرداخت. آن تیم قبل از حضور در جام ملتها به دوبی رفته و در دو بازی دوستانه با تیم ملی امارات به دو پیروزی دو -صفر و سه- صفر رسیده بود. انگار به خود غره بود که حتی بدون امکانات آمادهسازی هم هنوز از سطح آسیا بالاتر است و بدون تمرین هم میتواند همه تیمهای قاره را درسته قورت دهد. تیم در روز 23 شهریور از دوبی به کویت پرواز کرد و در هتل استقلال اسکان یافت. در مراسم افتتاح وقتی سرود ملی جدید ایران در ورزشگاه صباح نواخته شد تیم ما به عنوان قهرمان دوره قبل و نیز قهرمان سه دوره پیشین جام ملتهای آسیا پیشاپیش همه تیمها رژه رفت.
تیم پرستاره ایران با مرده هایش هم میتوانست کاپ زرین را از آن خود کند. الان سالها بود در سطحی فراتر از قاره از هیچ تیم آسیایی شکست نخورده بود. داستان اصلی بعد از دو مساوی ایران با سوریه و چین رخ داد. همزمان با بازی 2-2 با چین در 31 شهریور ماه 59 حمله سراسری به ایران رسماً آغاز شده بود اما بچهها هنوز خبر نداشتند. شب محمد پنجعلی به بچهها خبر جنگ و حمله عراق به ایران را میدهد. بچه ها خود خبرها را آگراندیسمان میکنند: «شنیدید 160 هواپیمای عراقی تهران را بمباران کردهاند؟» تلویزیون کویت نیز به طرفداری از عراق، جنگ تبلیغاتی و دادار دودور به راه انداخته است. صفحات تلویزیون اتاقهای هتل فقط از فتوحات عراقیها و مارش نظامی میگوید. «شنوندگان عزیز دقت کنید عراق اهواز را گرفت، اندیمشک را گرفت، آبادان را گرفت و حالا در راه تهران هستند و به زودی آنجا را هم میگیرند!»
خبر سقوط شهرهای جنوب از دزفول، اهواز، خرمشهر، آبادان، سوسنگرد، شلمچه، اندیمشک، شوش و قصرشیرین و مهران با آب و تاب از تلویزیون کویت پخش میشود. اما چیزی که بیشتر از همه روی اعصاب بازیکنان رفته است همین پروپاگاندای مردمفریب تلویزیون کویت است که اخبار فارسی تلویزیون عراق را بازپخش میکند و دم به دقیقه به دروغ خبر میدهد که رژیم ایران به شکستهایش در جبهههای جنگ اعتراف کرده است. حالا در لباس تیمهای عربی حاضر در جام، عروسی است چون افسردگی و دلناگرانی تیم ایران را به نظاره نشستهاند. تازه میزبان خدا را شاکر است که تیم ملی عراق در بازیها حضور ندارد. بچهها به محض خبردار شدن از اوضاع جنگی هر چه به مخابرات حمله میبرند تا زنگی به خانه بزنند تلفن خانهشان قطع است. از همه بدتر حال و احوال ستارههای جنوبی است. عبدالرضا برزگری، کریم بوستانی و عزیز دسترس. با وجود این احوال ایران بعد از دو مساوی به خود میآید و در دو بازی بعدی مقابل بنگلادش و کرهشمالی هفت بر صفر و سه بر دو به پیروزی میرسد است. حالا سفیر ایران خود را به هتل میرساند و به بازیکنان دلداری میدهد که اغراقنمایی رسانههای کویتی را باور نکنید. شب بازی با کویت وقتی بی خوابی به سر و کله بهتاش و علیدوستی میزند ساعت دو نیمه شب میروند لب ساحل. آنجا 14 بازیکن بیخواب تیم ملی را میبینند که عاجز و آواره در تحلیل وقایع ماندهاند. روز بازی با کویت پیش از اعزام تیم به استادیوم ناصر حجازی در گفت و گو با وارث میگوید: «از تهران خبرهای خوبی شنیده است و همه بازیکنان تیم ملی دعا میکنند که ملت ایران از نبرد با دشمن متجاوز پیروز بیرون بیاید.» پیش از شروع بازی وقتی بچهها برای گرم کردن بدنشان وارد چمن میشدند هر کس از دیگری میپرسد در چه وضعی هستی؟ طرف میگوید والله بدنم نمیکشد نمیدانم چرا. انگار تیم نمیکشد. بازی شروع میشود و ما در اوج هیاهوی عربهای مستقر در ورزشگاه دو گل میخوریم و فرکی یکیاش را در دقیقه 90 پاسخ میدهد و کویت با پیروزی 2-1 روی آسمانها سیر میکند.
حالا بعد از بازی همه عصبیاند. یکی میگوید این دیگر چه جور فوتبالی است که میزبان در روز بازی با ما در پشت بامهای اطراف ورزشگاه تکتیرانداز کاشته است؟ دیگری میگوید عراقیها را برای تشویق تیم ملی کویت از عراق به ورزشگاه آوردهاند و واسه ما نود دقیقه شعارهای قادسیهای میدهند. حالا ما به بازی رده بندی رسیدهایم و کویت به فینالی که کره جنوبی را در طرف مقابلش دارد. بچه ها تصمیم میگیرند بازیها را رها کنند و برگردند ایران اما کادر سرپرستی از تلفن سید احمد خمینی سخن می گوید که با اردوی تیم ملی تماس گرفته و گفته است: «شما نماینده فوتبال ایران هستید و باید هر طور هست تا پایان رقابتها در کویت بمانید.»
آخرین بازی و پیروزی سه گله بر کرهشمالی و رسیدن به کاپ برنزی چیزی نیست که با دردهای ما برابری کند. این غمانگیزترین بازگشت تاریخ است. نه مقام سوم تیمی و نه کسب عنوان آقای گلی آسیا به دست بهتاش فریبای هفت گله، کسی را خوشحال نمیکند. کویت با شکست سه بر صفر کرهجنوبی در فینال برای اولین و آخرین بار قهرمان جام ملتهای آسیا میشود. حالا بچههای تیم ملی فوتبال ایران در نظر دارند پیامی به تهران مخابره کنند به این منظور که برای جنگیدن با متجاوزان آماده ایم. کار غرانوش و وارث شده این که پیغامپسغام بازیکنان متأهل را به خانوادههایشان در ایران مخابره کنند که سالمند و در حال بازگشت به خانه. بعضی از بازیکنان هم تیز و بز رفتهاند به سفارت ایران تا از آنجا با تهران تماس بگیرند. سفارت چند دستگاه رادیو در اختیار بچهها میگذارد تا پیگیر اخبار ایران باشند. مصیبت اصلی سفر بعد از اتمام بازی هاست که باید از زبان حسن آقا بشنوید. تیمی که عنوان سوم را کسب کرده حتی طیاره ای برای بازگشت به ایران ندارد. پس اتوبوسی کرایه میکنند تا از کویت به سوریه بروند و از آنجا به ترکیه و سپس وارد مرز بازرگان شوند و به تهران بیایند. این خود سه روز طول میکشد. حمید علیدوستی میگوید نصف شبی که به تهران رسیدیم دیدیم وای این تهران با تهرانی که ما برای آخرین بار دیدهایم هیچ شباهتی ندارد. همه جا تاریک. همه جا خفه. همه پنجرهها را با روزنامه و پتو پوشاندهاند و هر کسی به نور کوچکی واکنش نشان میدهد. راست میگوید. آن روزها حتی با دیدن نور نوک روشن سیگار زر و شیراز و هما بیضی فریاد میزدند: «خاموش کن. الان خلبان نامرد عراقی میبیند.» وقتی اتوبوس حامل تیم ملی در خیابان آزادی توقف کرده بود هر کس سوار ماشینی شده بود. حمید جلوی یک وانتی را گرفته و آرام فریاد زده بود دروس! او پشت وانت سوار شده و ترسان لرزان سر از خانه پدری درآورده بود. حالا مادران با دیدن قهرمانان خود آرام گرفته بودند.»