قصیده گاو سفید دومین فیلم بهتاش صناعیهاست. او با فیلم اول خود «احتمال باران اسیدی» توانست نظر شماری از منتقدان را بهخود جلب کند و همچنین برنده سیمرغ بهترین فیلمنامه از بخش نگاه نو جشنواره فجر سی و سوم شد. فیلم خصوصا بهدلیل اینکه همجنسگرایی را در دل دغدغههای مضمونی خود پررنگ میکرد و موضوع نو و تازهای داشت مورد توجه قرار گرفت. ساخت آن هرچند ساده اما دلنشین مینمود.
انتظارها از یک کارگردان تازه کار
بعد از پنجسال، صناعیها بههمراه همسرش مریم مقدم، درگیر پروژه بعدی خود شدند که فیلم افتتاحیه جشنواره سی و هشتم در سینمای رسانه بود: قصیده گاو سفید. فیلمی که در قدم اول نامش بسیار دافعهبرانگیز بهنظر میرسد. اما اگر از خیر نام فیلم بگذرید و بهتماشای فیلم بنشینید، چیز زیادی عایدتان نمیشود.
همانطور که از فیلم قبلی و صحبتهای کارگردان مبنی بر نه سال وقت گذاشتن برای به ثمر رسیدن این فیلم برمیآمد، تماشاگران باید انتظار فیلمنامه خوبی را میداشتند که هرچند داستانش را با طمانینه و سکون تعریف میکند اما حداقل داستانگو است.
ضمن اینکه صناعیها در فیلم اول خود نشان داده بود که با پرداختی میمینال و ساده در فرم میتواند تصاویری غنی خلق کند که قاب بصری متعادلی دارند. نه بیش از حد سانتیمانتال و پرزرق و برقاند و نه مینیمالیسم را با خالیبودن بیدلیل و قدرت بصری پوچ اشتباه میگیرد.
ساختار درهمتنیده و روایت ازهمگسسته
قصیده گاو سفید در فرم خود مطابق پیشبینیها پیشرفت. همان مدل مینیمال و ساده در پردازش بصری و روایتی آرام و پر از سکون برای تعریف قصه خود. در این مدل صناعیها پختهتر از فیلم قبلی شده و فواصل داستانیاش را بهتر از قبل، از هم منفک میکند و یا بعضا بههم گره میزند. هرچند ریتم فیلم کند است و اساسا از آن دست فیلمهایی است که تماشایش بیهیجان میباشد و ممکن است تماشاگر را خسته کند، اما ضرباهنگش ثابت میماند و بالا و پایین نمیشود و به شلختگی ریتمیک نمیانجامد.
همچنین حوصله و دقتی که در نمادپردازی و طراحی کمپوزسیون بصری بهکار گرفته شده، در نتیجه نهایی کاملا مشهود است و تماشاگر حرفهای را خصوصا در نیمه اول فیلم سر ذوق میآورد.
اما برخلاف فیلم اول که مضمون پیشروانهاش مورد توجه بود، قصیده گاو سفید یک فیلم دمده و عقبافتاده است. داستانهایی را تعریف میکند که بارها از قدیمالایام شنیدهایم و نه تنها کلیشه شدهاند که در فیلم هم هیچ تازگی پیدا نمیکنند. پدری مذهبی که با پسر موزیسین خود مشکل بنیادی دارد، پدرشوهری که میخواهد حزانت نوهاش را بهناحق از مادر بگیرد، صاحبخانهای که بهدلیل تعصبات مستاجرش را جواب میکند و… این فهم دهه شصتی فیلم غیرمنتظره و ناامیدکننده است. آنهم از کارگردانی که برای جسارتش در پرداخت مضمونی نو، با فیلم اولش اسم درکرده بود.
کوری عصاکش کور دیگر
فیلمنامه هم برخلاف انتظار پر از ایراد است. علیرغم اینکه هم به فیلمنامهنویسی او امید بسته بودند، پاشنه آشیل دقیقا فیلمنامه است.
هرچند در ابتدا خوب شخصیتپردازی میکند و سعی میکند روزمره قابل باوری از زندگی زنی که همسرش را از دست داده است، بسازد. ایراد اول درست در ورود شخصیت مرد اصلی است. جایی که در همان اول کار، تماشاگر دست سازنده را میخواند و شخصیت حقیقی او را بهجا میآورد. از اینجا به بعد همهچیز مدام کش میآید و کش میآید.
بهجای اینکه داستان اصلی رشد کند و بسط بیابد، روایت تنها در عرض گسترده میشود و مشکلی روی مشکل دیگر بالا میآید. فیلم بهجای اینکه داستان اصلی خودش و کاراکترش شود، تبدیل به ملغمهای از انواع و اقسام مشکلات میگردد.
درحالیکه شخصیتپردازی قصیده گاو سفید در مسیر دیگری پیش رفته و از قهرمان زنش، یک موجود آرام، منطقی و بهمرور دلبسته ساخته، ناگهان او را بدل به یک هیولا میکند. پایان فیلم و اتفاق نهایی هیچ ربطی به کل مسیر فیلم و به هیچکدام از کاراکترها ندارد. انگار از سیاره دیگری اصلا وارد جهان فیلم شده.
و علاوه بر همه خرده داستانهای عقبمانده و دمده فیلم، این موضع نهایی قهرمان است که آن را بدل به فیلمی بسته و متعصبانه میکند.
فیلمی که حس انتقامجویی و کینه را بر حساسیتهای انسانی اولویت میبخشد و برای قهرمانش ساحت تغییر و گفتمان را به رسمیت نمیشناسد. کل فیلم قصیده گاو سفید حادثه نهایی را مادام به تعویق میاندازد تا بلکه فرجی شود و قهرمان به فهم تازهای برسد اما در نهایت و در پایان، هرچه فیلم بافته، پنبه میشود و به فنا میرود. قهرمان فیلم همان کنشی را سر میدهد که احتمالا در دقیقه پانزده فیلم هم در شرایطی احساسی نشان میداده و این به این معنی است که فیلم در تمام مدت خود درجا میزند، جلو نمیرود تنها فرو میرود.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
15