سرویس فرهنگ و هنر مشرق - ویژهنامه جشنواره فجر 38 - / سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر از 12 بهمن ماه بدون برگزاری آئین افتتاحیه بصورت رسمی کار خود را آغاز کرد و جشن سال جدید سینمای ایران فرا رسید. همانند سالهای گذشته، مشرق در ایام برگزاری جشنواره، نقدهای مختلف و متنوعی از منتقدان و صاحبنظران این حوزه را بر فیلمهای در حال اکران منتشر خواهد. همچنین برای هر روز اکران، گزارشی با عنوان روزنامچه فجر به مخاطبان ارائه خواهد شد که گزارشی از فیلمهای اکران شده (در سانس اصحاب رسانه و منتقدان) خواهد بود.
لازم به تذکر و تأکید است، انتشار این نقدها لزوماً در تمام جزئیات آن، بازتابدهنده نظر مشرق نیست.
******
روزنامچه فجر - شماره 6
نویسنده: امیر اهوارکی
سئانس میانه در روز ششم، به نمایش شهرآورد تیمهای پایتخت گذشت. اما در سئانس سوم، فیلم مردن در آب مطهر نمایش یافت که بسیار آزاردهنده بود؛ فیلمی که ایران و اسلام که برای خوشایند جشنوارههای خارجی ساخته شده
فیلمهای روز ششم در سالن اصحاب رسانه (سینما ملت) به این ترتیب نمایش یافتند:
کشتارگاه/ عباس امینی
مردن در آب مطهر/ نوید محمودی
زمستان است (مستند) / مهرداد زاهدیان
پاندای قرمز (کوتاه) / علی پاکنیا
*****
« دو قطبی عرب ـ فارس»
نام فیلم: کشتارگاه
کارگردان: عباس امینی
ارزیابی: (بیارزش)
خلاصه داستان: بعد از مشکلات اقتصادی، صاحب کشتارگاه به قاچاق ارز روی میآورد. و درگیر یک مشکل جنایی میشود.
این چهارمین ساختۀ عباس امینی است. سه فیلم قبلی او، با پروانۀ ویدئویی ساخته شدهاند (والدراما، هندی و هرمز، من اینجا هستم). بنابراین، کشتارگاه، نخستین فیلم اوست که پروانۀ سینمایی گرفته و لذا در بخش نگاه نو حضور دارد. جناب کارگردان متولد آبادان و اصالتاً عرب است. او در سریال خاک سرخ (1381) ساختۀ حاتمیکیا بازی کرده. کشتارگاه طبق آنچه در تیتراژ آمده، با سرمایۀ علی طلوعی و تهیه کنندگی جواد نوروزبیگی به ثمر رسیده است.
نام فیلم، دو پهلو است. در نظر اول، به مکانی برای ذبح حیوانات اشاره دارد. اما مقصود کارگردان اشاره به مرگ افراد در سردخانۀ کشتارگاه است؛ ماجرایی که تا پایان فیلم، کش پیدا میکند. امیر (امیرحسین فتحی) که از خارجه آمده، به نزد پدرش (حسن پورشیرازی) که نگهبان کشتارگاه است، میرود. آنها به طور ناخواسته درگیر قتل سه دلال دلار در سردخانه میشوند. خونخواهان آنها که عرب هستند برای انتقام از صاحب کشتارگاه (مانی حقیقی) به تهران میآیند. یکی از آن افراد با بازی باران کوثری، نقش تعیین کننده در خاتمه دارند.
فیلم به تقابل عرب ـ ایرانی میپردازد و به اصطلاح، ماجرا را دو قطبی میکند. در زمانهای که نیاز به همدلی با ملل مسلمان مخصوصاً عراقیها وجود دارد، ساخت این فیلم بیوجه مینماید. جناب کارگردان نباید قومیت عربی خود را در تقابل با ایران ببیند. وگرنه صدام حسین نیز همین حرف را میزد. زیارت اربعین نشان داد که دین و مذهب، فراتر از قومیت عمل میکند و باعث همدلی است.
*******
«ذبح اسلام در پای صلیب»
نام فیلم: مردن در آب مطهر
کارگردان: نوید محمودی
ارزیابی: (بیارزش)
خلاصه داستان: ماجرای مهاجرت چند افغانی به اروپا، که یکیشان قبلاً مسیحی شده است.
این فیلم پنجمین ساختۀ برادران محمودی است؛ برادرانی که جای خود را مرتباً در منصب کارگردانی و تهیه کنندگی عوض میکنند. فیلمهای قبلی آنها عبارتند از: چند متر مکعب عشق (1392)، رفتن (1395)، شکستن همزمان بیست استخوان (1397)، هفت و نیم (1398). فیلم اخیر، هنوز نمایش نیافته است. به این ترتیب، بعد از «رفتن»، این فیلم دومین ساختۀ نوید محمودی محسوب میشود. به سبب اصالت تاجیک این دو برادر و زادگاهشان در افغانستان، هر پنج فیلم به موضوع افغانها در ایران میپردازند.
«مردن در آب مطهر» به یکی از واقعیتهای مهاجرت میپردازد که قبلاً به صورت طنز در اکسیدان (1395) تصویر شده بود. اروپاییها برای پذیرش مهاجران، از آنها میخواهند که مسیحی شوند. در غیر این صورت باید اثبات کنند که همجنسگرا هستند. این موضوع برای فرد نمازخوانی مانند حامد (متین حیدرنیا) سخت میآید. او قبول نمیکند که انجیل را مطالعه کند تا چه رسد به اینکه تغییر کیش دهد. آخوند افغان در فیلم نیز به طرز مشمئز کنندهای همین را میگوید که هر کس که از اسلام خارج شود، کافر است. و فیلم نشان میدهد که چقدر او پولدوست است. به طوریکه همین مقدار اندک از مشاوره نیز برای آن دو، هزینه برمیدارد.
سهراب (علی شادمان) که با خواهرش ستاره (ندا جبرائیلی) پذیرای حامد است تا او را به آلمان بفرستند، متشرع نیست و با تغییر دین نیز مشکلی ندارد. او حتی در یک سخن جانبدارانه حکم میدهد که پیامبران با هم تفاوتی ندارند و حضرت عیسی هم پیامبر خدا است. بله البته. اما مغلطه نکنید. فیلم اصلاً به این وجه که انجیل کنونی، تحریفشده است و ربطی به حضرت عیسی(ع) ندارد سخنی نمیگوید. و اگر مصون بود که این همه اختلاف در جهان غرب وجود نداشت.
حامد در این میانه، در فکر دختری به نام رونا (صدف عسگری) است که با او به طور قاچاق به تهران آمده بود و به دست قاچاقچیهای حاشیۀ تهران اسیر شد. آنها مقرر بود در مقابل کلیسای کلن (آلمان) همدیگر را ببینند. در نهایت، جسد دختر را مییابند. در کیف او یک انجیل پیدا میشود و ما متوجه میشویم که برادران رونا، او را به سبب ارتداد به قتل رساندهاند!! و تمام.
نخستین ساختۀ برادران محمودی ــ چند متر مکعب عشق ــ در جشنوارۀ 32 فجر جایزۀ بهترین فیلم و بهترین کارگردانی را نصیب آنها کرد. فیلم سپس از سوی افغانستان به اسکار فرستاده شد. آنها در دو فیلم بعدیشان موفقیت کسب نکردند. حتی فیلم شکستن همزمان... سال گذشته برای فجر ملی هم انتخاب نشد (هرچند که در فجر جهانی پذیرفته شد). ظاهراً این دو برادر افغان، سعی دارند راه مهاجرتشان به اروپا را هموار کنند. و لذا با این فیلم به ایران و اسلام لگد میپرانند.
دیالوگها و آخوند افغان (علیرضا آرا)، بسیار بد انتخاب شده تا مخاطب را به حال اشمئزار برساند. فیلمساز عملاً سخنان صحیح او را تمسخر میکند، سخنان بر حقی که از علمای شیعه هم مشابه آنها را میتوان شنید. یکی از انتقادهای بنده در کنفرانس خبری همین بود که چرا ملای دین را کریه نشان دادهاید؟ و متذکر شدم که اصغر فرهادی را دوست دارم چون عدالت را رعایت میکند. شما تا آخر فیلم نمیفهمید که نظر کارگردان با نادر است یا سیمین. جنابان محمودی به این سؤال پاسخ ندادند.
مقصود کارگردان از «آب مطهر»، آبی است که برای غسل تعمید استفاده میشود. جناب کارگردان در کنفرانس خبری این نظر بنده را تأیید کرد. اما سؤال شفاهی بنده این بود که شما در کدام سمت ایستادهاید؟ چرا شما آب رودخانه را مطهر میخوانی؟ باز هم پاسخی برای این سؤال وجود نداشت.
نکته در این است که رونا (صدف عسگری) در حاشیۀ رودخانه پیدا میشود در حالیکه قسمتی از جسد او، هنوز درون آب است. استعارۀ کارگردان این است که رونا گرچه به قتل رسیده، اما در رودخانه غسل تعمید گرفت و رستگار شد! در ابتدای فیلم، رونا به حامد خبر میدهد که شناگر است و از آب نمیترسد. سپس به حامد دلداری میدهد که او هم نباید از آب خوف داشته باشد. با توجه به پوستر فیلم، مخاطب گمان میبرد که او از قاچاق شدن در دریا و احتمال شنا کردن صحبت میکند. اما بعد از مرگ او، صدایش پخش میشود و مخاطب باید بفهمد که آن آبی که نباید از آن ترسید و خود را به آن سپرد، آب رودخانهای است که نومسیحیان را در آن تعمید میدهند! یعنی که رونا هم در صدد مسیحی کردن حامد بوده و اصلاً النگوی خود را برای به تور زدن حامد به او هدیه داده بود.
جناب نوید محمودی در پاسخ به سؤال کتبی بنده اعتراف کرد که کارشناس مسیحیت نداشته است. اما با طفره رفتن از سؤال میخواست اینطور القاء کند که نیازی هم به این کار نبوده. زیرا که فیلم او به این موضوع ربطی ندارد. جل الخالق! عرض کردم که بنده متخصص مسیحیت هستم اما شما مسیحیت را نمیشناسید. سلسلۀ مسیحیان به حضرت عیسی وصل نمیشود بلکه به یکی از کاهنان یهود میرسد که این فرقه را درست کرده است. (او حتی یک لحظه هم حضرت عیسی را ندیده با اینکه در عصر او زندگی میکرده). مسیحیان خودشان را به عیسی منتسب میکنند، دقیقاً همانطور که بهاییها خودشان را پیرو امام زمان میدانند. اما هر دو فرقه، بشری هستند و نه الهی.
خلاصۀ تاریخ بعد از عیسی(ع) این است که دو قرائت از آن حضرت به وجود آمد. قرائت راستین که حواریان نیز در آن بودند، به نام نصرانی شناخته میشد. اینها در خاور میانه گسترش داشتند و نجاشی پادشاه حبشه یکی از اینها بود. نصرانیها با ظهور دین اسلام، با شوق وافر مسلمان شدند. اسناد تاریخی فراوانی در این خصوص وجود دارد چنانکه آیات قرآن نیز بر آن شهادت میدهند (مائده/ 82 تا 86). اما فرقۀ مسیحیت (با نام دقیق کریستیان Christian) در سال 43 میلادی در انطاکیه توسط پولس به وجود آمد (رسالۀ اعمال رسولان 11/ 26). این فرقه در اروپای مشرک و یونان بتپرست نضج گرفت. بعد از مسلمان شدن نصارا، مسیحیان رقبای خود را از دست دادند و مدعی شدند که یگانه وارثان حضرت عیسی هستند!
هزاران فرقۀ مسیحی در طول این 20 قرن به وجود آمده و نابود شدهاند. اما طبق آمارهای یک سایت آلمانی، تعداد فرق مسیحی در سال 2011 میلادی متجاوز از 42 هزار فرقه بوده است (Das Christentum 2011 in Zahlen). اختلاف این فرقهها بر سر این است که حضرت عیسی که بود و چه میگفت. آیا این پیامبر خدا، به این تعداد فرقه تقسیم شد!؟ کدام بر حق است؟ به نظر بنده هیچکدام. چون که همۀ آنها به همین اناجیل تحریفشده اعتقاد ورزیدهاند. به قول حافظ: «چون ندیدند حقیقت، ره افسانه زدند».
نگارنده 25 سال است که در حوزۀ ادیان و بخصوص مسیحیت، مطالعه میکنم و قلم میزنم. حدود 40 مقالۀ ادیانی از بنده منتشر شده که در دسترس است. همانطور که نقدهایی ادیانی بر فیلمهای مجید مجیدی (نقد ادیانی بر فیلم محمد رسول الله ص) و شهریار بحرانی (ملک کدام سلیمان؟ ) نوشتهام، ان شاء الله در خصوص این فیلم نیز به طور مفصل خواهم نوشت.
جناب کیوان کثیریان علیه تصویر زشتی که این فیلم از ایران عزیز ما به دست میدهد و نمکنشناسی برادران محمودی یادداشتی نوشت. اما آنها سعی داشتند از فرصت کنفرانس خبری استفاده کرده، ماجرای ضدیت با ایران را سوء تفاهم نشان دهند. در حالیکه معلوم بود که دستشان خالی است. مثلاً برهان جمشید محمودی برای نشان دادن تصویر خوب از ایران، محدود شد به اینکه سهراب موتورش را جلوی یک بقالی گذاشت و بعد از تحویل گرفتن آن، از صاحب آنجا تشکر کرد. عجب! این چه منّتی است که بر سر ما میگذارید!؟ مضافاً به اینکه تصویر بقال نشان داده نشد. هیچ بعید نیست که او هم در فیلمنامه افغانی بوده باشد.
آدم عاقل، شاخهای را که روی آن نشسته است، نمیبرد. مگر اینکه بخواهد به روی شاخهای دیگر بپرد. و مثلاً با این فیلم چند لگد به ایران و اسلام بپراند، تا راه مهاجرتش را هموار کند و پناهندگی بگیرد. صحنۀ کتک زدن غلام در اواخر فیلم هیچگاه از ذهن ما نخواهد رفت.
این جنابان در فیلمهای قبلیشان از بازیگران افغان مانند حسیبا ابراهیمی و فاطمه حسینی استفاده بردهاند. اما چرا در فیلم اخیر، این همه زحمت کشیدهاند تا بازیگران ایرانی را به زبان افغانی متکلم کنند؟ فیلمساز توضیحی نداشت بدهد برای کسانی که در کنفرانس مطبوعاتی حضور داشتند معلوم شد که استفاده از بازیگران ایرانی برای این است که نتوان فیلم آنها را به ضدیت با ایران متهم کرد. چون بهانه میآورند که اگر اینطور بود پس چرا این همه بازیگر ایرانی در فیلم بازی کردهاند؛ علی شادمان، ندا جبرائیلی، متین حیدرنیا، صدف عسگری و غیره.
یادم هست که سال 1393 فیلم «روز مبادا» در جشنواره فجر نمایش داشت. فائزه عزیزخانی ــ یکی از شاگردان کیارستمی ــ از زندگی مادرش فیلم ساخته، عقاید مذهبی او را مضحکه میکرد. بنده به تهیه کننده یعنی خانم اسکندرفر اعتراض کردم که این فیلم ضد دین است. او جواب داد: اگر اینطور بود، این خانم متشرع، چرا در فیلم بازی کرده است!؟
حالا نوبت بنیاد فارابی است که جواب دهد چرا 27% از بودجۀ فیلم را تأمین کرده است؟ (بنا به گفتۀ جمشید محمودی در کنفرانس مطبوعاتی). آیا شما حق دارید که از بیت المال مسلمین برای فحش دادن به مسلمین و ام القرای جهان اسلام استفاده کنید؟ فیلم نمادین «یلدا» ساختۀ مسعود بخشی که پارسال در جشنواره نمایش داشت، چرا از سوی فارابی حمایت شد؟ یلدا چند روز دیگر در جشنواره برلین، بخش جنریشن نمایش دارد (کافه سینما). چرا بنیاد فارابی بخشی از هزینۀ یلدا را که دین اسلام را تمسخر میکند و به مضحکۀ رسانه ملی میپردازد، تأمین کرده است؟ (نگا. یادداشت سال گذشتۀ بنده در خصوص یلدا: یک کارگردان نامحترم!)
آیا به سعه صدر شیعیان، در مقابل یهودیها و مسیحیها و سنی مذهبان تفکر کردهاید. شیعه همان مذهب ناجیه است که با فروتر از خودش با احترام برخورد میکند. ما نمیخواهیم آنها را تغییر کیش بدهیم؛ خلایق هر چه لایق. اما برای بنده، دول اروپایی که مهاجران را به اجبار به کیش خود درمیآورند، تفاوت چندانی با داعش ندارند. (مخصوصاً که داعش را نیز خود آنها به وجود آوردهاند.) در عصر ما نسل کشی بوسنی اتفاق افتاد، فقط به خاطر مسلمان بودن آن قوم. فرصت نیست تا فجایع قرون گذشته را یادآوری کنم.
چه شباهتی میان همجنسگرایی و تغییر کیش وجود دارد؟ چرا این دو مورد را برای درخواست پناهندگی شرط کردهاند؟ نکته در این است که همجنسگرایی نیز از همین کتاب عهد جدید درمیآید. پولس در باب هفتم از نامۀ اول به قرنتیان، ازدواج را مکروه شمرده و درخواست کرده است که حتی ازدواج کردهها هم مانند عزبها باشند. یعنی به نظر او، اصولاً نباید ازدواج کرد! پروتستانها در میان خودشان این قاعده را برانداختند. اما کشیشهای کاتولیک به همین سبب است که ازدواج نمیکنند. درب خدایی را میبندند تا از دیوار، به خانه وارد شوند. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.