ماهان شبکه ایرانیان

تقدیم به حضرت ام‌البنین (س)؛

عشقی که جمع یک و ۴ را به بی‌نهایت می‌رساند

ایسنا/قزوین شاید بگویی براساس علم منطق و ریاضی اگر یک را با چهار جمع ببندی می‌شود پنج؛ اما من بر این باورم در اریکه عشق‌بازی بانو «کبری» در کنار چهار شهیدش می‌شود مجموع یک و چهار به بی‌نهایت نیل کند!

عشقی که جمع یک و 4 را به بی‌نهایت می‌رساند

از کوچه‌پس‌کوچه‌های قدیمی شهر قزوین گذر می‌کنیم و بعد از عبور از کوچه‌ای در پشت مسجد جامع شهر به خانه‌ای کوچک اما باصفا می‌رسیم که صاحب‌خانه به مهربانی به استقبالمان می‌آید. کسی که نامش «کبری» است و در همان زمان کوتاه که مهمانش بودیم فهمیدیم سیرتش هم مانند نامش بزرگ است.

بهانه ما برای این دیدار بازخوانی زندگی یک بانوی شجاع و غیور قزوینی بود که علاوه بر دو فرزندش، خواهر دو شهید به نام‌های «علی و مهدی رجبلو» نیز هست و می‌توان وی را از جمله زنان پرافتخار تاریخ انقلاب اسلامی با چهار شهید سرافراز در کشور نام برد.

خانه‌اش را به یاد فرزندان شهیدش به نام حسینیه شهیدان «سعید و حسین احمدی» تغییر داده تا هر روز نام و یاد اهل‌بیت(ع) در آن متجلی باشد و آیات روح‌بخش قرآن کریم در آن تلاوت شود.

به گزارش ایسنا، «کبری رجبلو» با مهربانی و صمیمیت بسیار برایمان از روزهای پیروزی انقلاب اسلامی و فرزندان و برادران شهیدش می‌گوید.

پشیمان نبوده و نیستم و نخواهم بود

وی با اشاره به اینکه عمری است در کوچه‌پس‌کوچه‌های خیابان مولوی و کوچه یخچال قزوین زندگی کرده و بعد از ازدواجش صاحب چهار فرزند شده که 2 فرزندش در جبهه‌های دفاع مقدس به شهادت رسیده‌اند، می‌گوید: سال‌های 64 و 65 دو فرزند و دو برادرم را در راه دفاع از اسلام و انقلاب تقدیم کردم و هیچ‌گاه نیز از این اقدام خویش پشیمان نبوده و نیستم و نخواهم بود.

نحوه شهادت عزیزانش را که پرسیدم، چنین تعریف می‌کند: ابتدا فرزندم حسین در سی و یکم خردادماه سال 64، با حضور در عملیات ظفر چهار، منطقه جزیره مجنون توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر، ران و شانه به شهادت رسید و به فاصله چند ماه بعد برادرم مهدی در بیست و یکم بهمن‌ماه سال 64 در عملیات والفجر 8، منطقه شلمچه توسط نیروهای عراقی براثر اصابت ترکش به بدن به شهادت رسید. در چهارم دی‌ماه سال 65 نیز فرزندم سعید و برادرم علی هر دو با حضور در عملیات کربلای چهار، منطقه ام‌الرصاص توسط نیروهای عراقی به شهادت رسیدند و پیکرشان بازنگشت.

مادر نگاهی به عکس قاب گرفته شده شهیدانش که زینت بخش دیوار خانه‌اند، می‌کند و ادامه می‌دهد: جنگ همین است، اسیر دارد، مجروح و جانباز دارد، شهید دارد، چشم‌انتظاری هم دارد؛ وقتی فرزند و برادرم سعید و علی مفقود شدند چند سال راه خانه تا بنیاد شهید در قزوین و تهران را می‌رفتم و می‌آمدم تا چشم‌انتظاری خودم و مادرم با یافتن خبری از آن‌ها تمام شود اما پیکر آن‌ها بعد از 11 سال در حالی به زادگاهشان برگشت که مادرم با چشمانی منتظر، چشم از این دنیا بسته بود.

همیشه به مادرم می‌گفتم مادر صبر داشته باش اما درنهایت طاقت نیاورد و بادلی پرخون به یاد فرزندان شهیدش از دنیا رفت. به‌هرحال مادر بود و همیشه دل‌تنگ آن‌ها. من نیز همیشه بر این باور بودم و هستم که فرزندانم امانتی بودند که درراه خدا تقدیم کرده‌ام برای همین هیچ‌گاه از راهی که انتخاب کرده‌ام پشیمان نمی‌شوم.

یادم می‌آید باوجودآنکه دو فرزندم شهید شده بود، فرزند سومم را هم به‌سوی جبهه‌ها راهی کردم اما او را به خاطر اینکه برادر 2 شهید است برگردانده بودند و گفته بودند شما وظیفه خود را انجام داده‌اید. پسرم وقتی به خانه رسید بسیار گریه و بی‌تابی کرد و فکر می‌کرد ما راضی نیستیم درحالی‌که خود من و پدر مرحومش او را هم به‌مانند دیگر فرزندانم از زیر قرآن رد کرده بودیم و رضایت کامل نسبت به حضور دیگر فرزندانمان در جبهه‌های حق علیه باطل داشتیم.

من هم مادرم، اما برای انقلاب از عزیزانم گذشتم

کلاف سخنانمان به روزگار کنونی و چگونگی ادامه راه شهیدان و راهکارهای حفظ این امانت بزرگ بر دوش نسل جوان می‌رسد، مادر با تأکید بر اینکه راه سعید و مهدی و علی و حسین و تمامی شهدایی به‌مانند آن‌ها همچنان ادامه دارد و مدافعان حرم جا پای آن‌ها گذاشته‌اند، می‌گوید: هر شهیدی که به شهر می‌آورند را به‌مثابه شهیدان خودم فرض می‌کنم و خود را ملزم به شرکت در مراسم‌های آن‌ها می‌دانم چراکه این حداقل وظیفه یکایک ما است. هرچند در این میان شرمنده یکی از شهدا شدم و به دلیل اینکه نمی‌دانستم نتوانستم در مراسم تشییع شهید حضور یابم.

این بانوی رشید با آهی که می‌کشد و حرفی که می‌زند دلمان را خون می‌کند؛ آنجا که عنوان می‌کند: در حال حاضر شاهد هستیم هرروز خبر فوت یکی از والدین شهدا به گوش می‌رسد. پدران و مادرانی که چشم‌انتظار ادامه راه شهیدانشان توسط جوانان امروز هستند و من اما دل‌خونم از دیدن صحنه‌هایی که گاه مغایر است با راه شهدا و انقلاب اسلامی.

وی می‌گوید: البته در مقابل برخی رفتارها و حرکات مغایر دین و راه انقلاب خود را موظف می‌دانم و با امربه‌معروف و نهی از منکر تلاش می‌کنم از بروز و ادامه آن منکر بکاهم؛ هرچند ممکن است در این مسیر طرف مقابل از این کار خوشش نیاید و یا حرفی بزند که من را ناراحت کند اما درهرصورت تلاش می‌کنم تا به وظیفه دینی و شرعی خود عمل کنم.

مادر ادامه می‌دهد: گاهی برخی بر من خرده می‌گیرند که چرا اجازه دادی فرزندان و برادرانت به جبهه بروند و جانشان را در این راه از دست بدهند، اما من به آن‌ها می‌گویم «من هم مادری هستم به‌مانند همه مادران دیگر، اگر نیم ساعت فرزند کسی دیر به خانه بیاید پدر و مادر و خانواده او چه حالی خواهند داشت. من و والدین شهدا نیز همان حال را داریم اما برای هدفی بزرگ‌تر که رضایت خداوند و ادامه قدرتمندانه دین اسلام و انقلاب اسلامی است از عزیزان خود گذشتیم و فرزندان و برادران خود را در این راه تقدیم کردیم و از این بابت هم ناراحت نیستیم چرا که خداوند خودش کمک حال خانواده شهدا هست و هوای آن‌ها را دارد.

این شیرزن عرصه ایثار و از خودگذشتگی رمز موفقیت و پیروزی و ادامه قدرتمندانه انقلاب اسلامی را چنین معرفی می‌کند: باید همه در این راه از ملت گرفته تا مسئولان با هم همبستگی داشته و هوای هم را داشته باشیم. از سوی دیگر چون خداوند به احترام شهدا حاجت بسیاری را می‌دهد لذا باید دست به دامن شهدا شد و از آن‌ها برای ادامه مسیر صحیح انقلاب اسلامی مدد گرفت.

مادر حرف آخرش را می‌زند، حرفی که تلنگر بسیار برای یکایک ما دارد اگر گوش دل‌وجان بازکنیم، آنجا که می‌گوید: من شرمنده شهدا هستم و از این می‌ترسم که آن دنیا شهیدانم جلوی من را بگیرند و بگویند مادر ما برای حفظ دین و انقلاب اسلامی و ارزش‌ها جان دادیم، شما چه کرده‌اید؟

از مادر شهیدان احمدی و خواهر شهیدان رجبلو، این اسوه صبر و استقامت و نماد شکوه و ایثار خداحافظی می‌کنیم درحالی‌که بر گُرده خویش وظیفه‌ای را سنگین‌تر از قبل احساس می‌کنیم. به راستی آیا ما امانت‌دار خوبی برای ادامه این میراث ارزشمند و جاودان هستیم؟

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان