کمیته مشترک ضدخرابکاری به عنوان اولین زندان مدرن ایران مخوف ترین زندان و شکنجه گاه زمان شاه یک بنای چهار طبقه محکم و ضد زلزله است که در سال 1311 به دستور رضاشاه پهلوی در مجموعه نظمیه کلنگ زنی شده و توسط معماران آلمانی تکمیل می شود. ساختمان بیروحی در قلب تهران با دیوارهای بلند که هیچ راهی به بیرون نداشته و در دوره پهلوی دوم، سازمانهای امنیتی و انتظامی به خصوص ساواک و کمیته مشترک ضدخرابکاری از این ساختمان برای بازداشت و شکنجه زندانیان سیاسی استفاده میکرده اند.
این مکان در سال 1316 به عنوان توقیفگاه شروع به کار کرده و بعدها با نام زندان موقت شهربانی و زندان زنان به کار خود ادامه می دهد. با گسترش مبارزات مردمی علیه رژیم پهلوی، محمدرضاشاه برای سرکوب هر چه بیشتر این مبارزات، در اوایل بهمن 1350 با الگوبرداری از دستگاه امنیتی انگلیس، تشکیلات جدیدی با نام کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک-شهربانی راه اندازی کرده و با به کار گرفتن خشن ترین و بی رحم ترین بازجوها و شکنجه گران در آن به سرکوب مخالفان و مبارزان می پردازد. در سال 1352 اداره کل سوم ساواک به عنوان مسئول پیگیری و کنترل فعالیتهای انقلابی با هدف برقراری امنیت داخلی به مبارزه با منتقدین رژیم پرداخت و سرکوب، دستگیری و شکنجه زندانیان و فعالان سیاسی در این زندان انجام می گرفت.
به گزارش ایسنا، این زندان مخوف واقع در منطقه تاریخی باغ ملی یا میدان مشق سابق تهران پس از پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1357 بازداشتگاه توحید نام گرفته و در سال 1381 به موزه عبرت تبدیل می شود تا شاید گوشه ای از آنچه بر زندانیان دوره پهلوی گذشته را به تصویر بکشد. معماری مدور، راهروهای پیچ در پیچ و اتاق های متعدد، دالانهای تنگ و باریک، دیوارهای بتنی و بلند، و نردههای بلند آهنی توانسته یک بنای خوف انگیز و غیرقابل نفوذ را فراهم کند تا تمام آنچه رژیم پهلوی و ایادی آن برای شکنجه زندانیان می خواسته اند در دسترسشان باشد.
کارشناسان با بهره گیری از اسناد و مدارک مکتوب و شفاهی، فضای آن زمان و شکنجه های خونین و وحشتناک و همچنین حرکات و جنایات نیروهای ساواک را بازسازی کرده اند. مخوفترین شکنجهگاه تاریخ ایران در سال 1379 به عنوان موزه تاسیس و در تاریخ 8 بهمن ماه 1382 تحت عنوان موزه عبرت افتتاح شد. آنچه که در این موزه وجود دارد در ایام دهه فجر در قالب نمایشگاه موزه عبرت به بوشهر آمده و در سالن آزادگان این شهر شبیه سازی شد تا بوشهری ها نیز با این موزه و بخشی از تاریخ کشور آشنا شوند.
«احمد شیخی» 65 ساله است که سال 53 به جرم تکثیر اعلامیه های امام خمینی (ره) مدتی را در زندان اسیر بوده است. او بعد از گذراندن زندان و شکنجه در دادگاه نظامی به یک سال حبس محکوم می شود و پس از گذراندن 9 ماه در زندان قصر باید آزاد میشده که رئیس زندان ترور و کشته می شود و 2 ماه در زندان اوین و 2 هفته نیز در زندان دژبان مرکزی گذرانده و پس از 14 ماه آزاد می شود.
شیخی 14 سال است که در تهران به عنوان یکی از راویان موزه عبرت برای مردم و بازدیدکنندگان موزه را راهبری و تاریخ آن را روایت می کند. او در ورودی نمایشگاه موزه عبرت به بازدیدکنندگان توضیح می دهد: «در ورودی موزه نمونه خودروهایی که ساواک برای تعقیب و گریز و دستگیری استفاده می کرده قرار داده شده است. با پژو برای دستگیری افراد عادی و با بنزهای ضدگلوله در تعقیب و گریز افرادی که فعالیت مسلحانه داشتند و اقدامات چریکی انجام می دادند بودند، چون می خواستند گلوله نخورند.»
او ادامه می دهد: «در راهرو ورودی زندان سابق و موزه فعلی روی دیوار با استفاده از پلاک های حکاکی و نصب شده روی آجرها اسامی، تاریخ دستگیری و شغل انقلابیون زندانی که از ابتدای تشکیل شکنجه گاه کمیته مشترک ضدخرابکاری ساواک و شهربانی از یک روز تا هزار و صد و چهل شبانه روز در این شکنجه گاه مخوف گذرانده و شکنجه شدهاند دیده می شود.»
به گفته راوی موزه عبرت که خود مدتی را در این زندان مخوف پهلوی گذرانده است اولین بار زندانی با چشمان بسته به اتاق افسر نگهبان منتقل شده و برای لحظاتی چشمانش را باز می کردند و اطلاعات شامل اسم و مشخصات او را در دفتری ثبت کرده و پس از بازرسی دقیق بدنی، لباس و وسایل او را گرفته، و در قفسه هایی گذاشته و سپس لباس زندان به او می پوشاندند، بعد چشمهایش را بسته و سلول، اتاق بازجویی و اتاق شکنجه در انتظار آنها بود.
احمد شیخی در توضیح پوسترهای نصب شده بر دیوار اتاق می گوید: «در اینجا تصویر گردانندگان اصلی دستگاه جنایت پهلوی دیده می شود. پرویز ثابتی، رئیس اداره کل سوم امنیت داخلی ساواک اولین رئیس ستاد کمیته مشترک بود که در خانواده بهائی بزرگ شده و به عنوان مقام امنیتی درتلویزیون شاه صحبت می کرد و قبل از انقلاب کشور را ترک کرده و هم اکنون در آمریکا زندگی می کند و با سازمان های جاسوسی همکاری دارد. بقیه عکسها هم عوامل اصلی جور و ستم پهلوی هستند که بعضی اعدام شده و بعضی نیز خودکشی کرده و یا فوت کرده اند، برخی نیز مثل ناصر نوذری معروف به رسولی احتمال زنده بودن آنها خیلی بالا است. تیمور بختیار، پاکروان، حسین فردوست، نعمت الله نصیری، مقدم، سجادی، زندی پور، ازغندی، فریدون شادافزا، بهمن نادری پور، محمدعلی شعبانی که با نام حسینی شکنجه میکرد و... از دیگر افراد هستند.»
وی با اشاره به اینکه در آن دوران بیش از 4 هزار نفر به جرم خیانت به حکومت شاهنشانی به دام ساواک افتادند، ادامه داد: «اتاق شکنجه در طبقه دوم قرار داشت و اتاق پانسمان در طبقه همکف. در اتاق شکنجه زندانیان با ابزارهای مختلف مثل آپولو، تخت شلاق، مشت ، لگد و... مورد پذیرایی قرار می گرفتند، اتاق پانسمان نیز شکنجه گاهی دیگر بود که در آن مداوای بیمار بدون استفاده از داروی بی حسی انجام شده و با بی رحمی و بی تفاوتی تمام موجب رنج و عذاب بیشتر زندانی می شدند. آنها باندهای آغشته به خون و زخمهای خشک شده را از روی پوست کنده و درد تازه ای برای زندانی به وجود می آوردند.»
شیخی تعریف می کند «سه چهار روز اول شکنجه بود و 5 ماه طول کشید تا زخم های پایم التیام پیدا کرد. من تخت شلاق و آپولو را تجربه کردم، 2 بار من را به تخت شلاق و 2 بار هم به آپولو بستند، بقیه هم در اتاق بازجویی روی زمین کتک می زدند. بازجویی به نام خراسانی داشتم که از سرنوشتش خبر ندارم. یک بار بازجوی من عوض شد و بازجوی دومی به نام "فریدون شادافزا" معروف به شاهین را به من اختصاص دادند. پاهای من تازه مقداری التیام یافته بود و تا حدودی می توانستم روی پای خودم راه بروم هر چند درد و زخم به جای خودش باقی بود من را در صف نگه داشت. یادم هست که چشمهایم بسته بود و پست در اتاق شکنجه ایستاده بودم تا نوبتم بشود تا به داخل اتاق شکنجه بروم. از خاطرات تلخی که زندانیان سیاسی معمولا از آن یاد می کنند همین صف انتظار برای شکنجه است که من برای دقایقی این را به وضوح لمس کردم. وقتی ما را در این اتاق قرار می دادند چشم هایمان بسته بود و نمی دانستیم اینجا قرار است چه اتفاقاتی قرار است رخ دهد و یا چه دستگاه هایی وجود دارد. ولی آنچه را که خود من لمس کردم 2 بار به تخت شلاق بسته شدم که دست و پای زندانی با قفل و زنجیر به بالا و پایین تخت بسته و با شلاق به کف پای او ضربه می زدند. بعد با اجاق زیر تخت پشت زندانی را می سوزاندند. بعد از این نوبت آپولو میشد، آپولو مخوف ترین وسیله شکنجه بود که آن را از روی صندلی فضاپیمای آپولو 11 -که از آمریکا به کره ماه رفته بود- ساخته بودند منتها آن سرنشینش را به فضا می برد این سرنشینش را به عزا میبرد. زندانی به این دستگاه بسته میشد، کلاهی آهنی روی سرش قرار میگرفت و بعد شکنجه گر با کابل به کف پایش میزدند تا به این روش او را شکنجه کنند.»
این مبارز در جمع بازدیدکنندگان از موزه عبرت ایران عنوان کرد: «یکی از روش های وحشتناک شکنجه ساواک، آویزان کردن از سقف بود به شکلی که زندانی را از ناحیه مچ دست یا پا از طریق طنابی به گیرهای مانند گیره آهنگری که در سقف اتاق بازجویی درست شده بود بسته و با کابل به کف پا و بدن برهنه زندانی و بدن او تازیانه می زدند و کلاه روی سر که نتوانی داد بزنی چون اگر داد میزدی در گوشت می پیچید و سرسام می گرفتی. داد هم نمی زدی شکنجه برایت سخت و دشوار میشد. یا اینکه با کارهایی مانند خاموش کردن آتش سیگار روی بدن زندانی، سوزاندن بخش هایی از بدن توسط الکل و کشیدن گوشت بدن با انبردست و زدن با دمپایی به صورت و کشیدن ناخن دست و پا او را شکنجه می کردند. روش شکنجه شوک الکتریکی که سیم های برق را به نقاط حساس بدن از جمله شقیقه، بینی، زبان و لب، لاله گوش، سینه و تمام اندام تحتانی وصل می کردند و حتی برای بعضی از افراد نیز سوند الکترونیک وارد مجرای ادراری آنان می کردند، البته ولتاژ آن تنظیم شده بود و خطر مرگ نداشت ولی بسیار آزاردهنده و جانکاه بود.»
وی خاطرنشان کرد: «شکنجه گری که در این اتاق بیش از 10 هزار زندانی سیاسی قبل از انقلاب را مورد آزار و شکنجه قرار داد فردی با نام محمدعلی شعبانی، استوار بازنشسته ارتش با تحصیلات 4 ابتدایی و درجه دکترای شقاوت و شکنجه است! فردی درشت هیکل با چهره ای کریه المنظر که زندانی ها به او دراکولا می گفتند، بعد از پیروزی انقلاب منزل این فرد توسط انقلابیون محاصره شد تا او را دستگیر کنند و از ترس با اسلحه به گردن و سرش شلیک کرد و پس از 50 روز بیهوشی جان داد که روزنامه کیهان وقت عکس جنازه اش را با تیتر "حسینی، شکنجه گر معروف ساواک مرد" چاپ کرد.»
«در مورد شکنجه قفس داغ سوال اینجاست که چرا برای شکنجه دادن دانشآموز، دانشجو، روحانی، بازاری، استاد، کارگر، خانه دار، کشاورز و غیره که برای خود شخصیت و احترامی داشتند از قفس استفاده میشده؟ می خواستند به آنها توهین کنند و آنان را مورد تحقیر و سرزنش قرار دهند و بگویند ما با تو کاری میکنیم که این کار را با انسان نمی کنند.» اینها گفته های کسی است که بخشی از این شکنجه ها را به چشم دیده است.
به گفته احمد شیخی این قفس با 80 سانتیمتر ارتفاع و نیم متر عرض و ارتفاع و لوله های فلزی ساخته شده بود که سقف آن را با ورقه ای فلزی پوشانده بودند. در ابتدا زندانی را با فشار فراوان از ورودی کوچک آن داخل قفس کرده و سپس در آن را قفل می کردند. بعد زیر پایش بخاری برقی بزرگی روشن کرده و کم کم قفس داغ می شود و بدن می سوزد. زندانی که جای هیچ حرکتی ندارد و بدن برهنه اش با تمام قسمت های فلزی قفس در تماس است دچارسوختگی شدید شده و مجبور می شود میله ها را بگیرد و خودش را برای یک سانتیمتر هم که شده از سطح داغ قفس بالا بکشد و بعد ضربه ناگهانی بر سقف قفس... گذاشتن آتش سیگار پشت دست زندانی و یا وارد کردن ضربه باعث میشد که میله ها را رها کند و بر سطح داغ قفس سقوط کند و بیشتر از گذشته بسوزد.
به علت سوختگی شدید از کف سر تا نوک پا، آثار این سوختگی ها تا مدت ها بر روی بدن زندانی باقی می ماند. در بعضی موارد نیز با کوبیدن اشیائی به سقف قفس و ایجاد صداهای ناهنجار به مدت طولانی، اعصاب و روان زندانی را تحت فشارهای شدید عصبی قرار می دادند که پس از خارج شدن از قفس به علت ماندن به مدت طولانی در فضایی محدود تا ساعت ها عضلات و استخوان های زندانی به حالت مچاله شده باقی می ماند.
صندلی داغ نیز یک صندلی فلزی بود که زیر آن اجاق برقی روشن می کردند و بدن زندانی با نشستن بر روی آن می سوخت.
این مبارز زمان انقلاب در تشریخ بخش های دیگر زندان شاه می گوید: «تمام راهروها در سه طبقه زندان به یک فضای دایره ای شکل به نام محوطه اصلی منتهی می شود. این حیاط به شکل دایره و استوانه ای، و وسط ان حوض آب قرار داشت. در سال های 50 تا 57 از این حوض که همیشه پر از آب بود برای شکنجه زندانیان استفاده میشد. فرو بردن صورت زندانی در داخل آب تا مرز خفگی، انداختن بدن مصدوم و مجروح بعضی از زندانی ها در برف یا یخ زمستان. با انداختن زندانیان در حوض آب و خیس شدن بدن آنها شروع به زدن کابل و شلاق می کردند که این در زمستان ها بسیار سخت و طاقت فرسا میشد تا جایی که یخ های روی سطح حوض را شکسته و زندانی را به داخل آن می انداختند و پس از خارج کردن او شروع به شلاق زدن می کردند. نرده های ساختمان نیز در واقع برای جلوگیری از فرار و یا اقدام به خودکشی بود که افراد را به آن آویزان می کردند.»
او در توضیح سلول های عمومی و انفرادی و درهای تو در تو و متفاوت زندان عنوان کرد: «این زندان دارای 4 بند انفرادی با 86 سلول و دو بند عمومی با 18 سلول بود. ظرفیت زندان 200 نفر بود؛ اما گاهی در بحبوحه تظاهرات و شلوغیها و دستگیری های آن روزها تا 800 زندانی هم به اینجا می آوردند. گاهی تعداد زندانیان در سلولها آنقدر زیاد بود که مجبور بودند ایستاده بخوابند. چون بیش از 10 نفر زندانی در یک سلول با هم زندگی می کردند به آن بند عمومی می گفتند. در سلول های عمومی، حدود 32 نفر را در 30 متر مربع جای می دادند. سلول های انفرادی هم به ابعاد حدود 1.5 در 2 متر بود که بعضی مواقع تا 5 نفر هم در آن زندگی می کردند. زندانیان در این سلول ها به صورت نوبتی و به شکل کتابی و فشرده استراحت می کردند. برخی از سلول ها در اختیار خانم ها و برخی در اختیار آقایان بود و زندانیان در سلول ها به صورت گروهی زندگی می کردند و هر 4 ساعت یک بار آنها را به دستشویی می بردند. در زمستان تنها وسیله گرمایشی سلول ها و بندها یک دستگاه بخاری کارگاهی بدون دودکش بود به طوری که تمام فضای سلول ها پر از دود شده و دیوارها به رنگ سیاه درمیآمد.»
او توضیح می دهد: «زندانی ها را هر 2 هفته یک بار در روزهای جمعه به حمام می بردند که اول زندانیان مرد توسط ماموران مرد و بعد زندانیان زن را دو مامور زن با چشم بسته به درب حمام انتقال می دادند. بعد چشم هایشان را باز می کردند، در هر حمام 5-4 نفر و 3 تا 5 دقیقه هم زمان حمام بود. نحوه حمام بردن زندانیان به این شکل بوده که بعد از خروج از سلول تمامی زندانیان را به صف پشت سر هم به سوی حمام حرکت می دادند و چون نمی توانستند جایی را ببینند دستشان را بر روی شانه نفر جلویی می گذاشتند.»
در بند سه موزه عبرت و قسمت چهرههای ماندگار عکس و اسامی تعدادی از مبارزین انقلاب و زندانیان سیاسی دیده می شود، گوشه برخی تصاویر گل دارد که این یعنی شهید شده اند. از جمله این چهرهها رهبر انقلاب (آیت الله خامنه ای) که 8 ماه در این زندان بودند، شهید رجایی 2 سال و مرحوم دکتر شریعتی 18 ماه، آیتالله طالقانی، شهید بهشتی، شهید مطهری و اشرفیاصفهانی هستند. در بند مشاهیر نیز مجسمه هایی از شهید بهشتی، شهید قدوسی، آیت الله طالقانی، شهید رجایی و... در حال و هوای آن روزها به نمایش گذاشته شده است.
در بخشی از موزه یادگاریهای زندانیان آن دوره به نمایش گذاشته شده که از جالب ترین این وسیله ها گلدان کوچک زیبایی است که خانم طاهره سجادی در زندان و با خمیر نان درست کرده که گل روی کوزه با قرص های آسپرین بهداری زندان ساخته شده و با دود بخاری نفتی روی دیوار سلول ها رنگ شده است.
به گفته شیخی تعداد 8 هزار و 442 زندانی 517 نفر زن بودهاند که حداقل سن زندانی ها 13 سال و تا سنین 70 و یا 80 سال نیز در میان زندانی ها وجود داشت. او می گوید: «من در زمان دستگیری 19 ساله بودم و به جرم تکثیر اعلامیه به مدت 3 ماه در این زندان حضور داشتم. من به یک سال زندان محکوم شدم و چون رئیس این زندان (زندی پور) ترور شد دیگر زندانی ها را آزاد نمیکردند، من 2 ماه در زندان شاه اضافه ماندم و بعضی ها هم 2 سال اضافه ماندند. کل زندان من 14 ماه بود که 3 ماه از آن در این شکنجه گاه گذشت.»
وی اضافه می کند: «به تلافی ترور و کشته شدن زندی پور در جلوی درب خانه اش 9 زندانی را به ارتفاعات زندان اوین تهران برده و به رگبار مسلسل بسته و کشتند ولی در روزنامه ها به دروغ نوشتند این زندانی ها در حال فرار کشته شده اند در حالی که فراری در کار نبود و در واقع انتقام بود و طراح اصلی این انتقام نیز پرویز ثابتی بود.»
به گزارش ایسنا، موزه عبرت نخستین زندان مدرن ایران است که در دوران رضا شاه و در سال 1311 توسط مهندسان آلمانی تکمیل شده و آغاز به کار کرد. آویزان کردن از سقف، دستبند قپانی، آویزان کردن صلیبی، اتاق فوتبال، کشیدن ناخن، ضرب و شتم، شکنجه های روحی-روانی، سوزاندن لب با میله آهنی داغ، شوک الکتریکی، آپولو، سوزاندن نقاط حساس بدن با فندک و شعله شمع، قفس و صندلی هیتر دار، باتوم برقی، شلاق با کابل برقی از شکنجههای معمول مأموران شکنجه کمیته مشترک بوده است.