ماهان شبکه ایرانیان

شهادت ۶ تخریب‌چی به روایت فرمانده

از قرارگاه تاکتیکی ابلاغ شده بود مسئولین برای رفتن به خط باید اجازه بگیرند، رفتم قرارگاه تا هماهنگی کنم. گفتند:« مثل اینکه خبرنداری؟» گفتم: «از چی؟» یکی از برادران گفت: «بچه‌های گردان اکثرشان شهید شده‌اند، از جمله بچه‌های تخریب‌چی.»

شهادت 6 تخریب‌چی به روایت فرمانده

به گزارش ایسنا،‌ روایتی از سردار شهید حاج عبدالله نوریان فرمانده تخریب لشکر10 سیدالهشدا (ع) درباره چگونگی شهادت رزمندگان تخریب‌چی در عملیات «والفجر مقدماتی» به یادگار مانده است که به مرور آن می‌پردازیم.

علیرضا جلیلوند راننده تریلی بود. با اینکه سه تا فرزند داشت به واحد تخرب آمده بود. به او گفتم: «آقای جلیلوند لطفاً شما بروید واحد ترابری مشغول شوید.» گفت: «نه! من آمده‌ام اینجا کارکنم. هر چه هم شما بگویید. گوش می‌کنم.»

به خدای احد و و احد قسم، نشد یک دفعه من یک چیزی به جلیلوند بگویم و او گوش نکند؛ یا بهانه‌ای بیاورد و سرخودکاری انجام دهد. او خودش را به خدا وصل کرده بود و با همه بچه‌ها می‌جوشید. من واقعاً به حالش غبطه می‌خوردم. چون او کسی بود که زن و فرزند و زندگی، ماشین، خانه و همه چیزش را به خاطر خدا رها کرد بدون اینکه یک لحظه تردید کند، هر چه داشت در راه خدا خرج کرد.

در عملیات والفجر مقدماتی برای هماهنگی و تحویل نیرو به فرمانده گردان عمل کننده من هم تا پشت خاکریز دنبالشون رفتم. آن روز جلیلوند با 9 نفر دیگررفت و بعد من به عقب برگشتم.  اما آن شب عملیات انجام نشد.

بعد اطلاع دادند قرار است گردان را عقب بیاورند ومن هم خواستم بروم نیروهای تخریب را بیاورم. اما چون از قرارگاه تاکتیکی ابلاغ شده بود مسئولین برای رفتن به خط باید اجازه بگیرند، رفتم قرارگاه تا هماهنگی کنم. گفتند:« مثل اینکه خبرنداری؟» گفتم: «از چی؟» یکی از برادران گفت: «بچه‌های گردان اکثرشان شهید شده‌اند، از جمله  بچه‌های تخریب‌چی.»


فوراً با چند تا از برادرها رفتیم خط، پشت همان خاکریز دیشبی  دنبال آنها گشتیم. زمین منطقه رملی بود و نمی‌شد سنگر کند. بچه‌ها یک مقدار جزیی از جایی را پشت خاکریز چال کرده بودند و هر هشت نفرشان یک جا نشسته بودند؛ و بعد، در همان گودی خمپاره‌ها وسطشان خورده بود.


صادقی دو تا پایش قطع شده بود. خدایاری و جلیلوند درجا شهید شده بودند. صادقی، گردویی و اسماعیل عزیزی بعداً شهید شدند. صادقی در مسیر برگشت، گردویی در بیمارستان و عزیزی که از گردن به پایین فلج شده بود، چهار یا پنج روز بعد به شهادت رسید. از آن جمع 9 نفره، سه نفره زنده مانده بودند؛ که البته آنها نیز مجروح بودند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان