ماهان شبکه ایرانیان

خاطره‌ای از غواصان والفجر۸

بچه‌ها خیلی گریه کردند. یک عده در سجده مشغول مناجات بودند و بعضی‌ها هم تذکر می‌دادند که برادرها مواظب سر و صدا باشند که خدای نکرده صدا به آن طرف اروند نرسد و دشمن هوشیار شود.

خاطره‌ای از غواصان والفجر8

به گزارش ایسنا، جعفر طهماسبی از پیشکسوتان تخریب چی لشکر10 سیدالشهدا (ع) درخاطره‌ای روایت می‌کند: از روز 19 بهمن 64 بعد از اینکه تمرینات غواصی در کنار کارون تمام شد به بیمارستان خرمشهر که عقبه‌ی بچه‌های لشکر10 بود آمدیم و داخل یکی از اطاق‌های بیمارستان مستقر شدیم.


روز بیستم بهمن بعد از نماز تعدادی از بچه‌ها برای استحمام رفتند و تا ظهر همه آمدند و برای نماز ظهر و عصر بعضی از فرماندهان لشکر من جمله شهید حاج یدالله کلهر در بین غواص‌ها حضور پیدا کردند. بعد از خوردن ناهار ماشین‌ها هم رسیدند و همه‌ی غواص‌ها را سوار کردند. به یاد دارم از جاده شلمچه به سمت عرایض رفتیم و بعد از پل نو ماشین‌ها به سمت چپ گردش کردند و در یک روستای مخروبه‌ای در نزدیکی قصر خزعل پیاده شدیم.


بچه‌ها سریع رفتند داخل  خانه‌ها مستقر شدند. دو سه ساعتی تا مغرب  باقی مانده بود و هرکسی مشغول کاری شد. شهید آقا رسول کشاورز مسئول دسته ما بود و شهید خاتمیان هم معاونش  را عهده داشت. از طریق قرارگاه فرمانده‌های دسته را برای آخرین هماهنگی‌ها احضار کردند و شهید کشاورز هم با بقیه مسئولین غواص‌ها رفت. قرار شد غواص‌ها بدون اینکه توجه دشمن را جلب کنند چند در تیم‌های سه یا چهار نفره به لب آب اروند بروند و از داخل دیدگاه از نزدیک با منطقه درگیری آشنا شوند.

دیدزنی مواضع دشمن

با شهید خاتمیان دولا دولا سمت دیدگاه قصر شیخ خزعل رفتیم و توی مسیر هم یکی دوتا تیر به سمت ما شلیک شد. یک دوربین 20 در 120 داخل دیدگاه بود و ساحل جزیره ام‌الرصاص را به خوبی می‌شد دید. به علت جزر آب موانع دشمن بیرون آب بود و سربازان دشمن مشغول ترمیم موانع و نخل های لب کانال بودند.


قرار بود من سنگری که مقابل معبر ما بود را با آرپی جی هدف قرار بدهم. از داخل دوربین سنگر را برانداز کردم تا فاصله تقریبی سنگر تا آب و موانع مقابلش دستم بیاد. آن طرف اروند یک تابلویی بود مثل تابلوی راهنمایی رانندگی که حرف A2 روی آن نوشته شده بود و این تابلو شاخص معبر ما در ساحل دشمن به حساب می‌آمد.

از سمت راست جعفرطهماسبی، شهید علی پیکاری، شهید حسن مقدم، نشسته – حاج خادم حسینی


نیم ساعتی با شهید خاتمیان در دیدگاه بودیم و هوا هنوز روشن بود که به محل تجمع غواص‌ها برگشتیم. یک ساعت به مغرب بود که دستور رسید که برادرها لباس‌های غواصی روا بپوشند. بچه‌ها به هم کمک می‌کردند تا لباس‌ها را بپوشند. یه عده خشک خشک و با سختی لباس پوشیدند و بعضی‌ها هم با سطل آب بدن‌ هاشون را خیس کرده و لباس به تن کردند.

اسلحه را ضد آب کردیم

یه مقدار نارنجک و فشنگ هم آورده بودند که بچه‌هایی که قدرت بدنی دارند با خود به آن طرف اروند منتقل کنند. من بعد از پوشیدن لباس غواصی به کمک شهید علی پیکاری یه تعداد نارنجک به کمربند غواصی با کش بستم که در صورت لزوم استفاده کنم. سلاح انفرادی اکثر غواص ها کلاشینکف بود که با جوشاندن در گیریس و روغن به اصطلاح ضد آب شده بود.

برای اجرای عملیات با وضو بودیم/ توسل به حضرت زهرا(س)

به هر دسته‌ای یک قبضه  آرپی جی و یک قبضه هم نارنجک انداز تخم مرغی داده بودند که با صلاح دید فرمانده‌ها قرار شد من با آرپی جی کار کنم و من به این شرط قبول کردم که شهید پیکاری به عنوان کمک آرپی جی زن من را همراهی کند که علی هم بر من منت گذاشت و قبول کرد.

قبل از اینکه هوا تاریک بشود همه‌ی غواص‌ها لباس پوشیده و با همه‌ی تجهیزات آماده فرمان بودند. البته قبل از پوشیدن لباس غواصی وضو گرفته بودیم که برای عملیات هم با وضو باشیم. حول و حوش ساعت 5:30 دقیقه غروب روز 20 بهمن سال 64 وقت نماز مغرب و عشاء شد و همه در صف‌های جماعت بر روی خاک به نماز ایستادیم. بعد از نماز همه جا تاریکی مطلق بود و روبه قبله توسلی به حضرت زهراء سلام الله علیها پیدا کردیم.


بچه‌ها خیلی گریه کردند. یک عده در سجده مشغول مناجات بودند و بعضی‌ها هم تذکر می‌دادند که برادرها مواظب سر و صدا باشند که خدای نکرده صدا به آن طرف اروند نرسد و دشمن هوشیار شود. بعد از اینکه بچه‌ها از مناجات فارغ شدند شام آوردند و بعضی خوردند و بعضی هم نخوردند. چایی آوردند و چند تا لیوان چایی خوردیم.

بی‌هوشی فرمانده دسته پیش از عملیات

آماده رفتن به سمت لب اروند بودیم که خبری بین بچه‌ها پخش شد که برادر کشاورز که مسئول دسته ما بود در راه برگشتن از قرارگاه به علت تاریکی شب با خودرو مقابل شاخ به شاخ تصادف کرده و بیهوش شده و به عملیات نمی‌رسد.این خبر به جهت روحی، شوکی به بچه‌ها وارد کرد و اثر این شوک بر شهید خاتمیان معاون دسته ما بیش از همه بود.‌ چون مسئولیت عبور غواص‌ها از اروند و حمله به دشمن را باید قبول می‌کرد.


شب 20 بهمن ماه سال 64 حول و حوش ساعت  8 شب به بعد به سمت آب حرکت کردیم و با توکل به خدا و توسل به اهل بیت علیهم السلام  غواص‌ها را از زیر قرآن عبور دادند و به دل اروند زدیم. معبر ما به نام  حضرت زهرا سلام الله علیها نامگذاری شده بود. معبر ما درست روبروی  نهر عرایض بود و از 6 شهید غواص لشکر10 سیدالشهداء علیه السلام در موج اول حمله به جزیره ام‌الرصاص پنج شهید سهم دسته ما شد و بچه‌ها توانستند کمتر از یک ساعت مواضع دشمن را تصرف کنند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان