ماهان شبکه ایرانیان

سیزده به در در خانه &#۸۲۱۱; طبیعت را به خانه خود بیاورید

امسال همه‌مان یک سیزده به‌در متفاوت را تجربه خواهیم کرد که در آن نه خبری از بیرون رفتن و دورهمی خانوادگی است نه نور مستقیم خورشید، نه چمن گره زدن و نه پناه بردن به دامان طبیعت

امسال همه‌مان یک سیزده به‌در متفاوت را تجربه خواهیم کرد که در آن نه خبری از بیرون رفتن و دورهمی خانوادگی است نه نور مستقیم خورشید، نه چمن گره زدن و نه پناه بردن به دامان طبیعت. سیزده به در در فرهنگ ما ایرانی‌ها و نهاد هرکداممان آنقدر قوی جا خوش کرده است که سال‌ها شاهد آن بودیم که در باران و طوفان هم مردم کم نیاورده‌اند و سیزده را در کرده‌اند. به‌شخصه به‌یاد دارم در دوران کودکی یکسال در رگبار و بارش مهیب، با خانواده رفتیم و در یک کامیون که در جاده چالوس زده بود بغل، مراسم پیک‌نیک سالیانه را به‌اجرا درآوردیم!
امسال اما همه باید تحمل کنیم و در خانه بمانیم تا بخشی از جریان کشنده کرونا و زنجیره انتقال ویروس نباشیم. اما این به این معنی نیست که روز طبیعت را تمام و کمال از دست بدهیم. می‌توانیم پنجره‌های خانه را باز کنیم تا هوای تازه به سرمان بخورد، بساط جوجه کباب را در تراس یا بالا پشت بام به‌راه کنیم، اگر دلتنگ خانواده یا دوستان هستیم از تماس تصویری بهره بگیریم و با سینما البته طبیعت و جنگل و دار و درخت را به خانه بیاوریم تا دلمان باز شود.
به همین بهانه فیلم‌هایی که طبیعت ناشناخته را به خانه‌تان می‌آورند و روز طبیعت را به‌در می‌کنند، معرفی کرده‌ایم.

به سوی طبیعت وحشی Into the Wild

به‌سوی طبیعت وحشی - سفر

«به سوی طبیعت وحشی» را شان پن بازیگر معروف، کارگردانی کرده است و با استقبال زیادی از سوی منتقدان و تماشاگران روبه‌رو شد. فیلمی که به‌دل طبیعت می‌زند و مملو است از تصاویری هیجان‌انگیز از دامان طبیعت به‌راستی بکر و دست‌نخورده.
جالب است بدانید که فیلم اساسی واقعی دارد: با اقتباس از کتابی به همین نام اثر جان کراکائر در سال 1996 و بر مبنای سفرهای کریستوفر مک‌کندلس (Christopher McCandless) در آمریکای شمالی و زندگی او در طبیعت وحشی آلاسکا در اوایل دهه 90 میلادی ساخته شده‌است.
کریستوفر پس از فارغ التحصیلی، تصمیم می‌گیرد تا همه‌ی 24 هزار دلار پس‌اندازش را به موسسه‌ی OXFAM (که یک نهاد خیریه‌ی بین‌المللی است) اهدا کند. او حتی کیف پولش را نیز از بین می‌برد و به سمت آلاسکا سفری را آغاز می‌کند تا در دنیای وحشی و دور از تمدن زندگی کند. او همراه خود تنها یک دوربین و یک اسلحه شکاری می‌برد. کریستوفر در طول سفر با آدم‌هایی مواجه می‌شود که قبل از برخورد با سختی‌ها و مشکلات طبیعت وحشی، مسیر زندگی او را تغییر می‌دهند…
فیلم درباره کندن از زندگی مدرن و بازگشت به دوران پیشاتمدن است. قهرمان فیلم همه‌چیز را رها می‌کند و حتی با کندن از پول آخرین بند اتصالش به شهر و مدرنیته را قطع می‌کند و به آغوش بدویت پناه می‌برد. در این راه طبیعت هر روز به او درس جدیدی می‌دهد و بر تجربه‌اش می‌افزاید. شان پن با تاکید روی دیدار کریستوفر با آدم‌های مهمی که جریان زندگی او را عوض می‌کنند به این تجربه بدویت بعدی اومانیستی اما در عین حال ممعنوی هم می‌بخشد تا تماشاگر از دیدن فیلم کیفش کوک شود.
با تماشای «به سوی طبیعت وحشی» بی‌اغراق برای دوساعت فراموش می‌کنید که زیر سقف خانه‌تان هستید و اگر به فیلم دل بدهید گوشه‌های ناشناخته‌ای از طبیعت، تجربه زیسته و معنویت را نشانتان خواهد داد.

وحشی Wild

وحشی - سفر

این یکی نسخه به‌روزتر و زنانه‌ای از فیلم « به سوی طبیعت وحشی»‌ است که ژان-مارک ولی خالق فصل اول مینی سریال «دورغ‌های بزرگ کوچک» آن را کارگردانی کرده است. اگر سریال را دیده باشید می‌دانید که مهارت او در پرداخت تناقض‌های ذهن زنانه و به‌تصویر کشیدن هیستری‌ها و جهان عواطف زنان چقدر قابل توجه است. در «وحشی» هم این نکته بسیار مهم می‌نماید و با بازی عالی ریس ویتپترسون تکمیل می‌شود تا با فیلمی تماما وحشی وزنانه سروکار داشته باشیم.
این فیلم هم یک بیوگرافی براساس داستان واقعی زنی به‌نام شرل استرید است. زنی که در پوچی و رخوت دست و پا می‌زند و آنقدر از زندگی اش خسته شده و از شکست عاطفی که دیده سرخورده و رنجور است که دست به نابودی خود زده و عواطفش را با زندگی افسارگسیخته جنسی که در پیش گرفته در هم می‌شکند و خود را نابود می‌کند. تا اینکه یک روز اتفاقی کتابی را می‌بیند که درباره سفری پیاده در مسیری به نام پاسیفیک کرست است. (نام کتابی که فیلم از آن اقتباس شده هم همین است: از گمشده تا پیداشده در مسیر پاسفیک کرست)
ناگهان تصمیم می‌گیرد به جنگ با خودش برود و درونیات و عواطفش را از این غول افسردگی که هممه وجودش را درنوردیده نجات دهد. او که دختری شهری و مامانی است حالا باید کوله‌ای سی کیلوگرمی را برای روزهای متمادی به دوش بکشد و در تنهایی با طبیعت وحشی پاسفیک کرست و البته خوی افسارگسیخته خودش مواجه شود. خدا می‌داند که از همان بیست قدم اولی که در مسیر می‌گذارد تا وقتی با خودش کنار بیاید چندبار تصمیم می‌گیرد که همه‌چیز را بی‌خیال شود و به‌زندگی روزمره‌اش برگردد.
اما مسیر او را پیش‌می‌راند…«وحشی» نمایشگر درهم‌آمیزی و یکی شدن با طبیعت است. این‌که چطور دامان طبیعت می‌تواند مرههم دردها و رخوت‌ها و افسردگی یا آلام‌های روحی‌ آدمی باشد (چیزهایی که در این روزها به‌دلیل شرایط خاص، بسیاری‌ با آن درگیر هستند.) عموم تماشاگران بعد از تماشای فیلم دلشان می‌خواهد که کوله را بندازند پشتشان و مانند قهرمان بزنند به دل طبیعت تا به رستگاری او دچار شوند. هرچند ممکن است یک شور و جو لحظه‌ای باشد اما در این روزها فکر کردن بهش هم به مذاق آدم خوش می‌آید. «وحشی» روی دیگری از طبیعت را به‌شما نشان می‌دهد که احتمالا در هیچ سیزده به‌در دیگری و در هیچ سبزه گره زدنی آن‌را کشف نخواهید کرد.

ردی به جا نگذار Leave No Trace

ردی به جا نگذار - طبیعت

زیستن در دامان طبیعت یکه و بی‌انتها؟ آنجا که همه مناسبات میان تو و طبیعت پیرامونت با تلاش برای ساده زیستن و هیزم شکستن، طبخ قارچ وحشی و در کنار هم خوابیدن برای بیشتر گرم شدن تعریف می‌شود و تا چشم کار می‌کند هیچ نیست مگر سبزی و رویندگی و نور؟
زندگی در متروپلیس با همه دستاوردهای مدرنیستی‌اش و زیست ساده و سریع (بدون یک لحظه معطلی و تلاش اضافی)‌ و آسان‌تر؟ آنجا که با یک تماس صوتی کارها به سامان می‌شود و معاشرت با آدم‌های اطراف و دادوستد اجتماعی با جامعه پیرامون تو را عضوی از چیزی می‌کند که شاید واقعاً هم به آن تعلقی نداشته باشی؟
دختری در آستانه جوانی و شکوفا شدن و پدری خسته، تحلیل رفته و از جنگ در خاورمیانه بازگشته… آن‌ها هستند که باید میان این دو شیوه از اساس متفاوت زیست انتخاب کنند، درحالی‌که تماشاگر که در پی اشاراتی بسیار ریزبینانه مانند چفیه مرد یا از خواب پریدنش با صدای پرواز هواپیما که او را به گذشته‌اش یعنی روزهای جنگ می‌چسباند و اجازه دل کندن نمی‌دهد، مادام به این فکر می‌کند که مگر پدر در جنگ چه دیده است که این‌طور از همه‌کس و همه‌چیز بریده؟‌ و با تماشای اولین مراودات دخترک با پسر همسایه‌شان و حضورش در مدرسه و جامعه ذهنش همواره درگیر این فرض می‌شود که دختر دیگر همراه پدرش نخواهد رفت و شهر را با گوشی‌های هوشمند و غذاهای آماده طبخش برای ادامه مسیر زندگی انتخاب خواهد کرد.
«لیو نو تریس» که نام یک جریان فکری بازگشت به طبیعت در دهه هفتاد آمریکایی‌هاست، درباره انتخاب بین مدرنیته و طبیعت است که گوشه چشمی هم به تفاوت‌ نسل‌ها در چنین انتخابی دارد. فیلمی که فضای فیلم‌های هنری روشنفکری اروپایی را دارد اما حقیقتا از عموم آثار روشنفکری گزافه‌گو و پرمدعای اروپایی وارسته‌تر و البته انسانی‌تر است هرچند به‌هیچ وجه رویکرد اومانیستی ندارد.
یک فیلم پدر و دختری که تماشاگر را عمیقا در فکر فرو می‌برد. علاوه بر اینکه تماشای فیلم در هر شرایطی اکیدا توصیه می‌شود، خوراک امروز است. در سرتاسر فیلم (به جز بخش‌هایی معدود) صدای جنگل را می‌شنوید. از باران تندی که بر برگ درختان فرود می‌آید تا آواز صبحگاهی انواع پرندگان تا خروش رود وحشی و قدم زدن روی چوب و برگ‌های خشکیده… تا چشم کار می‌کند یا سبز است و سبز یا سفید است و برف…
همچنین «ردی به جا نگذار» که بهتر است ترجمه‌اش نکنیم و نام خود جنبش را برای فیلم به کار ببریم یعنی «لیو نو تریس» خشم طبیعت و بخشندگی توامانش را هم نشان تماشاگر می‌دهد. یکی از نزدیک‌ترین تصویرهایی که از طبیعت ارائه شده و توانسته تعادل درستی میان خشم و بخشش طبیعت به‌وجود بیاورد.

پرسه‌ Walkabout

پرسه‌ - طبیعت

فیلم دوم نیکلاس روگ. کارگردانی بریتانیایی که در ایران کمتر شناخته شده اما بسیار ویژه و خاص است. او کار خود را دستیاری فیلمبرداری در سینما آغاز کرد و در شاهکار‌هایی مانند «لورنس عربستان» یا «فارنهایت 451»‌ در تیم فیلمبرداری حضور داشت. «حالا نگاه نکن» از جمله مهم‌ترین فیلم‌های اوست و روی بسیاری از کارگردانان مهم سینما از جمله کریستوفر نولان تاثیرات بسزایی گذاشته است. به‌شکلی که نولان می‌گوید اگر روگ نبود، «ممنتو»ای ساخته نمی‌شد.
فیلم دوم روگ «پرسه» در سال 1371 ساخته شده. در ابتدای اوج‌گیری جریان فیلم‌های ساختارشکنانه و غریب دهه هفتادی سینمای آمریکا. «پرسه» هم یکی از همین فیلم‌های عجیب بود که سعی داشت انسان و غریضه‌اش را در برابر متروپول و چرکی‌هایش قرار دهد. انتخاب هوشمندانه روگ که «پرسه»‌را بدل به فیلمی بسیار خاص می‌کند، در سن و سال قهرمانان است. یک خواهر و برادر کوچک (دختر نوجوان و پسر خردسال) در طبیعت رها می‌شوند و باید راه بقای خود را بیابند. فیلم برداشت آزادانه‌ای از رمانی به همین نام اثر دانلد جی پاین است و علاوه بر تعریف داستان بقا در طبیعت دو کودک به درگیری‌های نژادی و روحیه استعمارگرانه سفیدپوسان در مواجهه با سرخ‌پوستان و سیاه‌پوستان بدوی هم نگاهی می‌ادازد. این بعد فیلم زمانی موکد می‌شود که در نیمه آن دخترک و پسر کوچک درحالیکه دیگر مستاصل شده‌اند و حتی تشنگی‌شان را هم چاره‌ای نیست، با یک پسر بومی/ بدوی آشنا می‌شوند.
ای. او. اسکات منتقد سرشناس «نیویورک تایمز» درباره فیلم چنین نوشته است: «روگ از دوربین – با آن نماهای باز و بسته، و رنگ‌ها و بافت‌ها – برای خلق درک و برداشتی مستقیم بهره برده است؛ گویی ما واقعاً برای اولین بار است که جهان را می‌بینیم.»
تعبیر بسیار جالبی درباره نحوه نمایش طبیعت بکر وحشی و خصم و پیچیدگی‌هایش از نگاه دو کودک معصوم و دنیا ندیده که باز هم روی دیگر و جدیدی از طبیعت را برای تماشاگر شهرنشین در سال 2020 به‌تصویر می‌کشد.

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان