ماههای اولی که راننده میشویم، با هر دو دستمان فرمان را میچسبیم و تمام حواسمان به جاده است، اما چند سالی که میگذرد، دیگر رانندگی بدون موسیقی نمیشود، اگر کسی هم زنگ بزند، لزومی نمیبینیم توقف کنیم و اگر در جادههای بین شهری باشیم، به این ترکیب تخمهشکستن و چای نوشیدن را هم اضافه میکنیم.
انجامدادنِ همزمان کارهای مختلف برای ما لذتبخش است، اما خوب است بدانیم که معمولاً همراه این لذت، مقادیر زیادی اعتماد به نفس کاذب هم داریم.
تلفنهای هوشمند دسترسی بیسابقهای به اطلاعات در اختیار ما نهادهاند، اما همزمان فرصتهای بیسابقهای هم چندکارگی دست و پا کردهاند. هر فعالیتی را میشود همراه موسیقی، سلفیگرفتن یا آپدیت شبکههای اجتماعی انجام داد. البته برخی وقت مناسبی برای توئیتکردن یا پیامدادن انتخاب نمیکنند و قانونگذاران در این راستا وارد عمل شدهاند. چهلوهشت ایالت در آمریکا پیامفرستادن در حین رانندگی را ممنوع کردهاند.
در هونولولو، پیامدادن و حتی نگاهکردن به صفحۀ گوشی هنگام عبور از خیابان غیرقانونی است. هلند هم پیامدادن حین دوچرخهسواری را ممنوع اعلام کرده است.
اما قانونگذاری نمیتواند تمام موقعیتهایی را که چندکارگی در آنها غیرعاقلانه است مهار کند. خودمان باید ملاحظه کنیم. فهمیدن کارکرد چندکارگی در مغز و چرایی جذابیتِ فراوان آن برای ما، کمک میکند تا قبل از بیرونآوردن گوشی در هنگام رانندگی به خطراتش فکر کنیم.
چندکارگی حس انجامدادن دو کار بهصورت همزمان را دارد، بنابراین بهنظر میرسد خطر در این است که از یک فرایند ذهنی بخواهیم دو کار ناسازگار را انجام دهد؛ مثلاً در نمونۀ رانندگانی که پیامکبازی میکنند، نگاهکردن همزمان به صفحۀ گوشی و جاده.
بسیاری از قانونگذاران احتمالاً چنین طرز تفکری دارند، چون 20 ایالت در دستگرفتن گوشی حین رانندگی را ممنوع کردهاند، درحالیکه تماس با هندزفری مشکلی ندارد. اما فرقی نمیکند که گوشی دستتان باشد، یا از هندزفری استفاده کنید؛ هردو به یک اندازه رانندگی را مختل میکند و خطر بیرونیشان یکی است. چرا؟
در تماس صوتی، واقعاً زمان کوتاهی به گوشیتان ور میروید. مشکل اصلی مربوط به جابهجایی توجه میان گفتگو و جاده است. حتی کارهای ساده را هم نمیتوان همزمان انجام داد. بین این دو جابجا میشوید و این رفت و برگشت بر عملکردتان تأثیر میگذارد.
در آزمایشی کلاسیک، سوژهها یک عدد و یک حرف میدیدند: مثلاً C7. سیگنالی به افراد میگفت: حرف را بهعنوان باصدا یا بیصدا و عدد را بهعنوان زوج یا فرد دستهبندی کنند. پس از پاسخ، محرکی جدید و سیگنالی جدیدی ظاهر میشد.
اما وقتی دستورالعملِ دستهبندی تغییر مییافت، افراد حدوداً 20 درصد کندتر از مواردی عمل میکردند که همان دستورالعملِ قبلی، با نشانههای جدیدی تکرار میشد، چون جابهجایی نیازمند عبور از مراحل اضافهای است: تعیین مجدد هدف («عدد را ول کن، توجهت به حرف باشد») و بارگذاری مجدد قاعدۀ ذهنی («آن را بهعنوان صدادار یا بیصدا تقسیمبندی کن»).
برهمزدن اهداف و قواعد ذهنی درصورتی بیضرر است که زمانی قابلپیشبینی برای استراحت در طول یک یا هر دو وظیفه وجود داشته باشد. وقتی در یک ویدیو کنفرانس موضوعی مورد بحث است که ربطی به شما ندارد، کار خودتان را بکنید و ایمیلتان را جواب دهید. چندکارگی حین رانندگی به این دلیلْ بسیار خطرناک است که رانندگی نیازمند تمام توجه آنهم در زمانهای غیرقابلپیشبینی است.
رانندگان خودشان چنین چیزی را حس میکنند و هنگام تماس تلفنی سرعتشان را کم میکنند و فاصلهشان را از ماشین جلویی افزایش میدهند، اما اعتماد بهنفسِ کاذب است که فکر کنیم چنین اقداماتی خطر را میکاهد. پنجاهونه درصد بزرگسالان –چه جوان، چه پیر- به استفاده از تلفن در حین رانندگی اذعان کردهاند.
این اعتمادبهنفس کاذب به فعالیتهای دیگر هم کشیده میشود. پیمایشی در سال 2015 نشان داد که اکثر محصلانی که در حین مطالعه، از شبکههای اجتماعی استفاده میکنند، پیام میدهند یا تلویزیون میبینند، فکر میکنند باز هم مطالب درسی را فهمیدهاند.
این اعتمادبهنفس بهخصوص در انجامِ وظایف خیلی ساده طبیعی است. همه میدانند پیامکزدن پشت فرمان خطرناک است، اما گوشدادن به موسیقی یا گپزدن با همسفران ساده و بیضرر به نظر میرسد. اما هردوی اینها تا حدی رانندگی را تحت تأثیر قرار میدهد. اگر این حرف برایتان تعجبآور است، فکر کنید به اینکه آیا وقتهایی که جاده یخ بسته یا وقتی دنبال آدرسی میگردید، صدای رادیو را کم نمیکنید؟ یا از همسفرانتان نمیخواهید چند دقیقه سکوت کنند؟
حتی قدمزدن که اتوماتیک به نظر میرسد هم از این قضیه مصون نیست. آزمایشها در محیطهای مصنوعی نشان میدهد که رهگذران هنگام گوشدادن به موسیقی احتمال بیشتری دارد هنگام عبور از خیابان با وسیلههای نقلیه تصادف کنند.
اما دلیل چندکارگی تنها این نیست که افراد ضرری در آن نمیبینند؛ آنها فوایدی نیز در آن میبینند و میگویند برای بهرهوری، مبارزه با ملال یا بهروز بودن در شبکههای اجتماعی چندکارگی میکنند.
آدمها موسیقی را -که شاید رایجترین صورت چندکارگی باشد- به کارهای خود اضافه میکنند، چون برانگیختگی را افزایش داده (مثلاً ضربان قلبتان بیشتر میشود) و رانندگی طولانی یا یک کتاب درسیِ خستهکننده را آسانتر میکند. پخش موسیقی زمانی در خطوط مونتاژ کارخانهها رایج بود؛ بیبیسی برنامهای رادیویی به نام «موسیقی هنگام کار» را به این موضوع اختصاص داده بود که از سال 1940 تا 1967 ادامه داشت.
پس حتی اگر بهای شناختی آن را درک کنید، باز هم شاید بهخاطر برانگیختگی هیجانیاش با آن کنار بیایید. والدین مخالفند بچههایشان با سروصدای دِدماوس1 درس بخوانند، چون آن سروصدا را با درسخواندن در سکوت مقایسه میکنند. اما بچه حساب میکند که بدون این موسیقی، اصلاً نمیشود درس خواند.
این بدهبستان میان شناخت و هیجان حکایت از چند اصل برای مدیریت بهتر چندکارگی دارد.
اول، امیدِ بالا بردنِ بهرهوریِ کارمان با ترکیب دو وظیفۀ جدی: مثلاً نوشتن یک نامه در حین دنبالکردن یک سخنرانی. این امید عین حماقت است. در این حالت، چندکارگی فقط هزینۀ شناختی است و هیچ مزیت هیجانیای هم ندارد.
دوم، نظر به اینکه در چندکارگی آنقدری که فکر میکنید مهارت ندارید، در مورد عواقب عملکرد ضعیف در وظیفۀ مدنظر (مثلاً هنگام رانندگی یا کار با ماشینآلات) واقعبین باشید. اگر حاضر نیستید کارهای ثانویه را حذف کنید، حداقل آماده باشید تا در لحظه کنارشان بگذارید. منظورم این نیست که موسیقی از ماشینها حذف شود، اما اگر ترافیک شدید شد یا وضعیت راه بد شد، به زدنِ دکمۀ «خاموش» فکر کنید.
سوم، ببینید آیا میشود بدون هزینۀ شناختی به برانگیختگی هیجانی رسید؟ بهجای چندکارگی، وقفههای بیشتری در نظر بگیرید و آنها را به استراحت اختصاص دهید و شبکههای اجتماعی را در هنگام استراحت چک کنید.
مردم به اختیار خودشان چندکارگی میکنند. اما باید حداقل از تأثیر این انتخاب بر خودمان و عواقب بالقوۀ آن برای خودمان و دیگران آگاهی کامل داشته باشیم. باید دقت کنیم که چقدر -یا چقدر کم- دقت میکنیم.
پینوشتها:
• این مطلب را دنیل تی. ویلینگهم نوشته است و در تاریخ 14 جولای 2019 با عنوان «The High Price of Multitasking» در وبسایت نیویورک تایمز منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 7 اسفند 1398 با عنوان «آیا مغز ما واقعاً توانایی انجام همزمان کارهای مختلف را دارد؟» و ترجمۀ علیرضا شفیعینسب منتشر کرده است.
•• دنیل تی. ویلینگهم (Daniel T. Willingham) استاد روانشناسی در دانشگاه ویرجینیاست که اخیراً کتاب ذهنِ متنخوان: رویکردی شناختی به درک مکانیسم متنخوانی ذهن (The Reading Mind: A. Cognitive Approach to Understanding How the Mind Reads) را نوشته است.
[1]Deadmau5: دی جی مشهور کانادایی [مترجم]