صورتی صاف، گونههایی برجسته، چشمانی گربهای و مژههایی کارتونی. این چهره برای کاربران اینستاگرام بسیار آشناست: زنانی که در تلاشاند با دستکاریِ صورتشان خود را به یک ایدئال نزدیک کنند. البته این چهرهها به یک نژاد یا جغرافیا تعلق ندارند.
لبهایشان به آفریقاییها میزند؛ چشم و ابروشان به جنوبِ آسیاییها شباهت دارد و مدل بینیشان قفقازی است. چهرههایی کپیشده که ماحصل پیچیدهای است از اندکی جراحی، مقدار زیادی تزریق ژل و صدالبته فیلترهای تصویر اینستاگرام. واقعاً قرار است همۀ زنان جهان شبیه کیم کارداشیان شوند؟
تابستان گذشته بلیتی به مقصد لسآنجلس گرفتم تا چیزی را وارسی کنم که انگار یکی از غریبترین میراث دههٔ بهسرعت روبهانتهای ماست: پیدایش تدریجیِ صورتی خاص و سایبورگی1 در بین زنانی که زیبا بودن را حرفهای دنبال میکنند. صورتی جوان که پوست صاف و گونههای برجسته و گوشتالو دارد، چشمانش گربهای، مژههایش کارتونی، بینیاش کوچک و ظریف، و لبهایش گوشتی و شاداب است.
این صورت نگاهی خجالتی، اما بیاحساس دارد، انگار که صاحب نگاه نصف قرص کلونوپین2 خورده و در فکر آن است که خواهش کند با هواپیمای خصوصی به کوچلا3 ببریدش. این چهره بهوضوح سفیدپوست است، اما بهشکلی مرموز به نژادهای دیگر هم شباهت دارد و چهرهنگاری نشنال جئوگرافیک از آمریکاییهای 2050 را تداعی میکند، به شرط آنکه همهٔ آمریکاییها نوادگان مستقیم کیم کارداشیان وست، بلا حدید، امیلی راتایکوفسکی و کندال جنر (که دقیقاً شبیه امیلی راتایکوفسکی است) باشند.
کارا کریگ، نقاش برجستهٔ نیویورکی، اخیراً [در مورد این صورت]به من گفت: «مثل یه بچهپلنگ جذاب میمونه». کُلبی اسمیت هم که آرایشگر سلبریتیهاست به من گفت: «صورت اینستاگرامیه دیگه. مثل یه مجسمهٔ خیالی میمونه. حجم روی حجم. صورتی که انگار از گل کوزهگری ساخته شده باشه».
اینستاگرام، که در اکتبر 2010 و درست با آغاز دهه راهاندازی شد، زیباییشناسی مخصوص خودش را دارد: تصویر ایدئالْ همواره آن تصویری است که فوراً در نمایشگر گوشی ظاهر میشود. مشخصهٔ دیگر این زیباییشناسی اشتیاقی انسانی و آشنا به نوعی یکنواختی عمومی است که سابقاً در عکسهای عروسی بهتر از همهجا دیده میشد.
حسابهایی در اینستاگرام از قبیل: «اینستا ریپیت» یکنواختی این بستر را با انتشار مجموعههایی از عکسهای مشابه از کاربران مختلف نشان میدهند؛ [عکسی از]شخصی با بارانی زردرنگ که جلوی آبشاری ایستاده یا دستی که برگی خزانزده را بالا آورده. بعضی چیزها نمود واقعاً خوبی دارند.
بدن انسان تقریباً سوژهای غیرعادی برای اینستاگرام است: میشود با تلاش و ممارست مناسب طوری اصلاحش کرد که نمود آن به مرور زمان بهتر و بهتر شود. مدتهاست که مدیران هنری مجلات عکسهای سلبریتیها را ویرایش میکنند با این هدف که این عکسها با معیارهای خیالی زیبایی بهتر جفتوجور شوند؛ اکنون میتوانید فقط با چند اشاره روی نمایشگر گوشی هوشمندتان این کار را با عکسهای خودتان انجام دهید.
اسنپچت، که سال 2011 شروع به کار کرد و در اصل بستری برای پیامهای موقتی بود، پایگاه کاربرانش را تا حد زیادی از طریق ارائهٔ فیلترهای عکاسی حفظ کرده است. بعضی از این فیلترها امکان آن را فراهم میکنند که بدانید قیافهتان چطور میشد اگر صورتتان ده درصد جذابتر بود یا پوستی صافتر و چشمانی درشتتر و لبهایی گوشتیتر داشتید.
اینستاگرام هم رشتهای از فیلترهای فریبنده برای سلفیگرفتن به قسمت استوریهای خود اضافه کرده است. فیستون4، که سال 2013 بیرون آمده و وعدهاش این است که کمکتان میکند «با هر سلفی مایهٔ شگفتی دوستانتان شوید»، دقت و ظرافت بیشتری فراهم میآورد. تعدادی از حسابهای اینستاگرامی وقف آن شدهاند که [کوچکترین]دستکاریهای سلبریتیها در [تصاویر]چهرهشان با استفاده از برنامههای ویرایش عکس را مشخص کنند.
صفحۀ «سلبفیس»، که بیش از یک میلیون دنبالکننده دارد، عکسهایی از حسابهای اینستاگرامی سلبریتیها منتشر و نشانههای بیدقتی در استفاده از فیستون را در این عکسها علامتگذاری میکند. کافی است سلبفیس را یک ماه دنبال کنید تا کمکم این فرایند دائمیِ عیبزداییْ توأمان کسلکننده و بیمارگونه به نظر برسد.
این احساس به شما دست خواهد داد که تغییراتی که این زنان یا دستیارانشان در عکسها ایجاد میکنند به خاطر یک واکنشی دفاعی ساده است؛ گویی فیستونکردن خط فک [در عکس]معادل اینستاگرامیِ بازبینیِ خط چشم در توالت عمومی مشروبفروشی است.
اسمیت به من گفت: «فکر میکنم نودوپنج درصد از افرادی که توی اینستاگرام بیشترین دنبالکننده رو دارن از فیستون استفاده میکنن. میتونم بگم نودوپنج درصد از این آدمها هم یک جور عمل زیبایی داشتن. میشه متوجه شد که یه چیزایی داره مد روز میشه؛ مثلاً همه دارن ابروهاشون رو با بوتاکس لیفت میکنن. دور پلکهای کایلی جنر قبلاً این همه فضا نداشت، ولی الآن داره».
بیست سال پیش، جراحی پلاستیک دخالتی نسبتاً قابلملاحظه به شمار میآمد: عملی گرانقیمت، تهاجمی، همیشگی و معمولاً خطرناک. اما سال 2002 سازمان غذا و دارو استفاده از بوتاکس برای رفع چینوچروک پوست را تأیید کرد. چند سال بعد پُرکنندههای اسید هیالورونیک5، از قبیل: جووِدِرم6 و رستیلن7، هم به تأیید این سازمان رسید.
در آغاز این پرکنندهها بین خطوط ریز و چینوچروکهای پوست تزریق میشد، ولی اکنون از آنها برای تغییردادن خط فک و بینی و گونه استفاده میکنند. اینگونه عملها دستکم شش ماه تا یک سال ماندگاری دارند و هزینهشان هم بهاندازهٔ عمل جراحی نیست (میانگین قیمت هر سرنگ پرکننده 683 دلار است). میتوانید بروید بوتاکس تزریق کنید و بلافاصله به محل کارتان برگردید.
سروکلهٔ دستهای از جراحان پلاستیک سلبریتیها در اینستاگرام پیدا شده است که ویدئوهایی زمانگریز از فرایند تزریق و عکسهای قبلوبعد منتشر میکنند. این عکسها و ویدئوها صدها هزار بار دیده و پسندیده میشوند. به گزارش جامعهٔ جراحان پلاستیک آمریکا، آمریکاییها در سال 2018 بیش از هفت میلیون تزریق نوروتوکسین8 و دستکم 2.5 میلیون تزریق پرکننده داشتهاند.
طی این سال، آمریکاییها 16.5 میلیارد دلار صرف عمل زیبایی کردهاند که 92 درصد از این عملها روی زنان انجام شده است. به لطف امکان تزریق، عملهای زیبایی دیگر فقط مخصوص کسانی نیست که میخواهند تغییری عمده [در ظاهرشان]ایجاد کنند یا نبردی سنگین با روند پیری در پیش گرفتهاند؛ اعضای نسل هزاره و در مواردی نادر اعضای نسل زد هم به اینگونه عملها رو آوردهاند.
کایلی جنر، که زادهٔ 1997 است، در برنامهٔ تلویزیونیاش «زندگی کایلی» از این موضوع گفته که از پانزدهسالگی و پس از اظهارنظر پسری دربارهٔ لبهای کوچکش، میخواسته سراغ حجمدهندهٔ لب برود.
ایدئالهای زیبایی زنانه، که فقط از طریق فرایندهای دردناک دستکاریهای جسمانی میتوانند حاصل شوند، همیشه با ما بوده است؛ از پای کوچک در امپراتوری چین گرفته تا کمر باریک در اروپای قرن نوزدهم. اما سامانههای معاصری که کارشان مخابرهٔ دائمی تصویر خود است -تلویزیون واقعنما و شبکههای اجتماعی- آداب و انضباطی جدید برای بهینهسازی مداوم تصویر خود خلق کردهاند.
شبکههای اجتماعی این میل را بهشدت تقویت کردهاند که هویت شخصی و بدن (بهویژه درمورد زنان) منبع بالقوهٔ درآمد در نظر گرفته شود. در ماه اکتبر، اینستاگرام اعلام کرد که «همهٔ جلوههای مرتبط با جراحی پلاستیک» را از زرادخانهٔ فیلترهایش حذف خواهد کرد، اما به نظر میآید منظور اینستاگرام فیلترهایی از قبیل: «پلاستیکا» و «فیکسمی» باشد که بهصراحت به جراحی پلاستیک مرتبطاند.
فیلترهایی که صورت اینستاگرامی ارائه میکنند سر جای خودشان میمانند. شاید معقول باشد کسانی که هنگام تولد صاحب دارایی -دارایی طبیعی، دارایی سرمایهای یا هر دو- بودهاند درمورد بدنشان همان شیوۀ مشاوران مککینزی9 دربارهٔ شرکتها را در پیش بگیرند: بخشهایی را که عملکرد ضعیف دارند تشخیص بدهند و بازسازیشان کنند، چیزهایی که سود و منفعت را افزایش نمیدهند کنار بگذارند و کسبوکار را بهسوی هر چیزی هدایت کنند که افزایشدهندهٔ سود باشد.
حدود پنج سال قبل بود که اسمیت برای نخستین بار به دستاندازیهای صورت اینستاگرامی پی برد: «وقتی که [استفاده از]حجمدهندههای لب شروع شد». اسمیت گفت: «یکی رو آرایش میکردم و متوجه میشدم که لبهاش هیچ چینوچروکی نداره. خیلی راحت میتونستم از هر رژ لبی استفاده کنم».
اسمیت موذیانه پی برد که این قضیه کارش را آسانتر کرده است: «کارم این بود که چهرهٔ آدمها رو اون شکلی کنم، ولی الآن آدمهایی که پیشم میاومدن ازقبل همون شکلی بودن. صورتشون با جراحی بهتر شده بود. عالی بود. قبلاً باید [صورت]آدمها رو سایه میزدیم تا گونههاشون اون جوری بشه، ولی حالا خودشون رفته بودن و گونههاشون رو اون شکلی کرده بودن».
من گفتم نکتهٔ غریبی درمورد وجه نژادی صورت اینستاگرامی وجود دارد: ظاهراً تمایل الگوریتمی به همترازسازیِ همه چیز با ترکیبی از زیباترین چهرهها به ایدئالی از زیبایی منتهی شده است که زنان سفیدپوستی را ترجیح میدهد که بتوانند ظاهری غیربومی با ریشههای نامعلوم را تولید کنند. اسمیت گفت: «صددرصد. صحبت از پوست برنزه است، از تأثیر جنوب آسیا و شکل چشم و ابرو، از تأثیر آفریقاییهای آمریکاییتبار و لبها [ی پرحجم]، از تأثیر قفقازیها و شکل بینی، از ترکیب گونهای که معمولاً بین بومیهای آمریکا و اهالی خاورمیانه رایجه».
آیا اسمیت عقیده داشت که صورت اینستاگرامی واقعاً باعث میشود آدمها زیباتر شوند؟ بله. اسمیت گفت: «شکی نیست که مردم زیباتر و زیباتر میشن. الآن دنیا خیلی تصویری شده و تصویریتر هم میشه. مردم هم میخوان نحوهٔ ارتباطشون با این دنیا رو ارتقا بدن».
این نگاه خوشبینانهای برای نگریستن به این وضعیت است. به اسمیت گفتم که نمیتوانم از این احساس خلاص شوم که فناوری مشغول بازنویسی بدنهای ماست با این هدف که بدنمان را با منافع خودش سازگار کند. به عبارت دیگر، چهرههایمان را بر حسب هر چیزی که میزان مشارکت و تعداد لایکها را بالا ببرد بازآرایی میکند. پرسیدم: «فکر نمیکنی تصور اینکه مردم برای همیشه مشغول این کار باشن ترسناکه»؟ اسمیت گفت: «خب آره، معلومه که همچین چیزی وحشتناکه».
بورلی هیلز مرکز جراحی پلاستیک لسآنجلس است. در مثلث متساویالساقین و آفتابسوختهای که بین درختان نخل و فروشگاههای بزرگ ویلشایر10 و ورودی بوتیکهای سانتامونیکا11 قرار گرفته، در هر بلوک یک یا چند دکتر زیبایی پیدا میکنید. بعدازظهر چهارشنبه اتومبیل کرایه ایام را توی پارکینگ زیرزمینیِ بسیار کوچکی گذاشتم و از کنار یکی از شعبههای شیرینیفروشیِ اسپرینکلز و یک دکان فالگیریِ پر از شمع بیرون آمدم و رفتم تا به وقت مشاورهای برسم که از یکی از پرآوازهترین جراحان پلاستیک سلبریتیها گرفته بودم، کسی که ویدئوهای قبل و بعدش در اینستاگرام معمولاً نیم میلیون بیننده دارد.
به این خاطر وقت مشاوره را گرفته بودم که کنجکاو بودم بدانم تجربهٔ واقعی یک نسل هزارهای که قرار است مشتری جراح زیبایی باشد چگونه است. مجبور بودم این نکته را دائم به دوستپسرم یادآوری کنم، چون به نظرم میآمد تا حدی نگران است که با ظاهر گربهٔ انساننما از آن جلسهٔ مشاوره برگردم.
چند هفته قبل از آن، برای نخستین بار اسنپچت نصب کردم و مشغول امتحانکردن فیلترهایش شدم که راستش بسیار هم فریبنده و دلربا بود: این فیلترها پوستی درخشان، مژههایی خرگوشی، و صورتی قلبگونه به من دادند. متوجه بودم که وقتی زیاد آرایش میکنم عملاً تلاشم این است که نسخهای از این صورت را ایجاد کنم.
همینطور فهمیدنش برایم دشوار نبود که چرا زنان نسل هزاره، که مدت کوتاهی پیش از صورت اینستاگرامی زاده شدهاند، میخواهند به این چهره نزدیک و نزدیکتر شوند. در دنیایی که زنان بهخاطر هیچچیز بهاندازهٔ جوانی و زیبایی تحسین نمیشوند -و در جایی که گرایشی از فمنیسم جریانِ اصلی به زنان آموزش میدهد شیءانگاریِ خود12، ازآنجاکه سودآور است، نشانهٔ ترقی به شمار میآید- چه بسا کسبوکار زیبایی یکی از معدود برنامههای تضمینشده و پربازده باشد که یک زن میتواند در پیش بگیرد.
مطب جراح پلاستیک بسیار زیبا و دنج بود، همچون واحهای نقرهفام در دل کویر. مسئول پذیرش، که ترانهٔ «میخوام بدونم عشق چیه» 13 رو زمزمه میکرد، برگههای پذیرش را به دستم داد. در این برگهها، علاوه بر دیگر مطالب، دربارهٔ عوامل ایجاد فشار عصبی و سلامت روانی سؤال شده بود. سپس یک موافقتنامهٔ داوری14 امضا کردم.
یک پزشکیار از پنج زاویهٔ مختلف عکس چهرهام را گرفت. یک پزشک مشاور که موهای انبوه و روحیهٔ بسیار گرم و ملاحظهکار داشت وارد اتاق شد. من که مراقب بودم دروغ نگویم و کموبیش حواسم به این نکته بود که لازم به دروغگویی هم نیست، به مشاور گفتم که تا آن تاریخ هرگز بوتاکس و پرکننده تزریق نکردهام، ولی علاقهمندم ظاهر بهتری داشته باشم و میخواهم بدانم توصیهٔ متخصصان چیست.
مشاور [از ظاهرم]تعریف و تمجید کرد و گفت: لازم نیست کار زیادی بکنم. پس از مدتی، اشاره کرد که شاید بد نباشد چند سال دیگر به فکر چانه و احتمالاً گونههایم باشم: شاید بخواهم چانه و گونههایم را کمی لیفت کنم.
مدتی بعد دکتر سلبریتیها وارد شد و شور و اشتیاق یک جراح و دقت و ظرافت یک استاد شیشهگری را به نمایش گذاشت. من به او هم گفتم که صرفاً علاقه دارم خوشظاهرتر باشم و میخواهم بدانم یک نفر متخصص چه پیشنهادی دارد. یکی از عکسهای خودم که فیلتردار اسنپچت داشت را نشانش دادم.
نگاه کوتاهی به عکس انداخت و سری تکان داد و گفت: «بذار نشونت بدم چه کاری از دستمون بر میآد». با گوشیاش عکسی از چهرهام گرفت و عکس را داخل تلویزیونی انداخت که روی دیوار نصب کرده بودند. سپس حین اینکه انگشتش را روی صفحهٔ گوشی میکشید گفت: «ترجیح میدهم از فیستون استفاده کنم».
ظرف چند ثانیه شکل صورتم تغییر کرد و شبیه عکس اسنپچتم شد. سپس عکس دیگری از روبهرو گرفت و یک بار دیگر چانهام را فیستون کرد. صورتم بهشکل قلب درآمده بود و استخوانهای گونهام دیده میشد. جراح زیبایی گفت: به کمک پرکنندهٔ چانه و گونه همهٔ اینها امکانپذیر است. احتمالاً یک مرحلۀ فراوادرمانی15 هم لازم است که چربیهای نیمهٔ پایین گونههایم را از بین ببرد یا اینکه میشود با استفاده از بوتاکس عضلات فکم را تثبیت و منقبض کرد.
از دکتر پرسیدم به کسانی که نزدش میروند و میخواهند شبیه مراجعهکنندگان مشهورش شوند چه میگوید. جواب داد: «همیشه هستن کسایی که با عکس معروفترین مراجعهکنندههام میآن اینجا. جوابم اینه: ’من نمیتونم [قیافهٔ]شما رو به [قیافهٔ]اونها تبدیل کنم. اگه آسیایی باشید نمیتونم قیافهٔ شما رو قفقازی کنم، اگر هم بتونم کار درستی نیست. چون درست به نظر نمیآد‘.
اما اگه ویژگی خاصی مد نظرشون باشه، اونوقت میتونم یه کاری بکنم. میتونم بگم: ’اگه یه چونهٔ تیز شبیه این بخوای، میشه ترتیبش رو داد‘. اما این کار هم همیشه برای همهٔ آدما مناسب نیست. مثلاً اگه تو بیایی پیش من و یه چونهٔ تیز بخوای، میگم نه. چون قیافهات رو مردونه میکنه».
پرسیدم: «به نظرتون نمیآد که این روزها آدمهای بیشتری به سنوسال من برای اینجور کارها پیشتون میآن»؟ جواب داد: «فکر میکنم ده سال پیش انجام این کار فکر درستی به نظر نمیاومد. اما الآن انجام کاری که یه مزیتی براتون داشته باشه دلگرمکننده است. به همین دلیله که جوونها میآن اینجا. هدفشون اینه که یه چیزایی رو بهتر کنن، نه اینکه بخوان یه مشکلی رو رفع کنن».
گفتم: «خیلی کار ظریفیه».
دکتر پاسخ داد: «حتی درمورد معروفترین مشتریهام هم خیلی ظریفه. اگه به عکسهایی نگاه کنی که پنج سال فاصلهٔ زمانی دارن، میتونی تفاوتشون رو ببینی. ولی توی بازههای چندروزه یا چندماهه فرقی دیده نمیشه».
این احساس را داشتم که با دقت زیاد به حرفهایم گوش داده است. صمیمانه از او تشکر کردم و سپس یک پزشکیار وارد اتاق شد و توصیهها را بههمراه هزینهها نشانم داد: تزریق پرکنندهٔ گونه (5500 تا 6900 دلار)، تزریق پرکنندهٔ چانه (5500 تا 6900 دلار)، «لیپوفریز» 16 به روش فراوادرمانی برای متقارنسازی فک (8900 تا 18900 دلار) یا تزریق بوتاکس در مفصل فکی گیجگاهی (2500 دلار).
از کلینیک بیرون آمدم و زیر آفتاب بورلی هیلز قدم گذاشتم. کمی خندیدم و تصور کردم سی هزار دلار پول اضافه چه حسوحالی دارد. عکسهای فک فیستونشدهام را برای دوستانم فرستادم و به فک واقعی خودم دست کشیدم، فکی که ناگهان تبدیل به مونتاژی دلبخواهی از گوشت و استخوان شده بود.
جیسون دایموند جراح پلاستیک معروفی است که بارها در یک برنامهٔ واقعنمای تلویزیونی با عنوان «دکتر 90210» حاضر شده است. دایموند تعدادی مشتری معروف دارد که لالا کنتِ 29ساله، ستارهٔ سریال «قواعد وندرپامپ»، یکی از آنهاست، کسی که در مطب جیسون دایموند عکس گرفته و در اینستاگرامش منتشر کرده و در مصاحبه با مجلهٔ پیپل گفته: «در همهٔ اجزای صورتم تزریق داشتهام».
یکی دیگر از مراجعهکنندگان جیسون دایموند کیم کارداشیان وست است که کلبی اسمیت در وصفش عبارت «مشتری صفر» چهرهٔ اینستاگرامی را به کار برد (اسمیت گفت: «هدف نهایی همیشه شبیه شدن به کیمه»). کارداشیان وست، که الهامبخش داپلگنگرهای17 بیشماری بوده است که با عمل زیبایی تغییرشکل یافتهاند، اصرار دارد که جراحی پلاستیک عمدهای انجام نداده است؛ به گفتهٔ خود کارداشیان، همهاش فقط بوتاکس و پُرکننده و آرایش است.
بااینحال، کارداشیان تلاشی هم نکرده است که روند تغییرات ظاهرش را پنهان کند. سال 2015 کارداشیان کتابی رومیزی18 از سلفیهایش با عنوان «سلفیش» [یا خودخواه]منتشر کرد که نخستین صفحاتش مربوط به زمانی میشود که زیبایی کارداشیان زیبایی انسانی بوده و در آخر به دورهای میرسد که زیبایی او به سیاق انیمیشنهای کامپیوتری درآمده است.
با جیسون دایموند، که محل کارش پنتهاوسی در ساختمانی در بورلیهیلز است، مصاحبهای ترتیب دادم. روی میز مطبش یادداشت تشکری از کریسی تیگن19 به چشم میخورد (این یادداشت را روی دو تا از کتابهای آشپزی او گذاشته بودند). درست مانند دکتری که روز قبلش ملاقات کرده بودم، دایموند هم، که چشمان آبیرنگ داشت و نیمتنهٔ پزشکی مشکی به تن کرده بود، هیچ شباهتی به کاریکاتورهای جراحان پلاستیک در روزنامهها نداشت. دایموند جوان و شاداب بود و شادابی او فقط اندکی سورئال به نظر میآمد.
دایموند به من گفت که نزد صنفی قدیمی از بهترین جراحان پلاستیک لسآنجلس آموزش دیده و اعضای این صنف تبلیغکردن را بهشدت نهی میکردهاند. سال 2004 که فرصت حضور در برنامهٔ «دکتر 90210» حاصل شده، دایموند بهرغم توصیهٔ همسر و پرستارانش تصمیم گرفته در این برنامه حاضر شود، چون به بیان خودش: «میدانستم که میتوانم دستاوردهایی را به نمایش بگذارم که دنیا تا آن زمان ندیده بود».
سال 2016 یکی از مراجعهکنندگان معروف دایموند قانعش کرد که حساب اینستاگرام بسازد. اکنون حساب اینستاگرام او حدود 250هزار دنبالکننده دارد. کارکنان مطب دایموند که این حساب اینستاگرامی را اداره میکنند از این موضوع خوشحالاند که اینستاگرام اجازه میدهد مراجعهکنندگان او را، علاوهبر دکتر زیبایی، در نقش دوست و پدر دو فرزند هم ببینند.
مدتها بود که دایموند وبسایت داشت، ولی قبلاً مراجعهکنندگان معروفش داوطلب نمیشدند در آن وبسایت توصیهای بنویسند. دایموند گفت: «البته خودمون هم هرگز چنین تقاضایی نمیکردیم. اما الآن عالیه. شاید نزدیک به سی درصد از سلبریتیهایی که پیش من میآن داوطلب میشن که توی شبکههای اجتماعی از ما حمایت کنن. الآن دیگه همه میدونن این آدمهای معروف میآن پیش ما.
اینستاگرام به یه دلیلی باعث شده این مسئله پذیرفتنیتر بشه». دایموند اشاره کرد که عمل زیبایی بیشتر به حفظ تناسب اندام شباهت پیدا کرده است: «فکر میکنم خیلی رایجتر شده که مراقبت از چهره و بدن رو یه قسمتی از کلیت سلامتی بدونن. الآن یه جورایی این مسئله جا افتاده که تلاشکردن برای داشتن بهترین ظاهرِ ممکن هیچ اشکالی نداره».
کمکم پی میبردم که، در قبال این تلاقیِ سطحبالا و پرهزینهٔ سطحیگری و عملباوری، نوعی صداقت آشکار و تطهیرآمیز وجود دارد. لازم نبود خودم را یکی از مراجعهکنندگان جا بزنم؛ این دکترها همهٔ تلاششان را به کار میگیرند به این امید که آدمها دیگر احساس نکنند چیزی برای پنهانکردن دارند.
از دایموند پرسیدم نظرش دربارهٔ صورت اینستاگرامی چیست. گفتم: «راستش یه ظاهری هست -یه چیزی شبیه چهرهٔ بلا حدید و کیم کارداشیان و کایلی جنر- که انگار داره شایع میشه». دایموند گفت: همه جای دنیا کار کرده و ترجیحات هر منطقهای متفاوت است و هیچ قالب و الگوی مشخصی برای همهٔ چهرهها مناسب نیست.
دایموند ادامه داد: «ولی یه چیزایی هم تغییر نمیکنه. مثل تقارن و تناسب و هارمونی. ما همیشه تلاش میکنیم توی صورت تعادل ایجاد کنیم. اگه به صورت کیم و مگان فاکس و لوسی لیو و هلی بری دقت کنی، عناصر مشترک پیدا میکنی: استخوان گونهٔ برجسته، چونهٔ قوی و جلواومده و سطح صاف زیر چونه که یه زاویهٔ نود درجه میسازه».
پرسیدم: «نظرت دربارهٔ این واقعیت چیه که الآن امکان خیلی بیشتری وجود داره که مردم به چهرهٔ این سلبریتیها نگاه کنن و یه جورایی بهحق پیش خودشون بگن که میتونن شبیه این سلبریتیها بشن»؟
دایموند گفت: «میتونیم دو روز بشینیم و راجعبه این سؤال بحث کنیم. میتونم بگم سی درصد آدمها با عکس کیم یا یکی شبیه کیم میآن اینجا. تعدادشون کمه، ولی کیم نفر اول فهرسته و قابل درک هم هست. یکی از بزرگترین دردسرهام اینه که به مردم توضیح بدم که آیا عاقلانه است که بخوان توی مسیر شبیهشدن به چهرۀ کیم، یا هر کس دیگهای، پیش برن یا نه.
پشت هر جوابی که به آدمها میدم بیست سال تجربه و انجام چند هزار عمل زیبایی وجود داره؛ کی میتونم یه کاری رو انجام بدم، کی نمیتونم انجامش بدم و کی میشه اون کارو کرد، ولی به هر دلیلی نباید انجامش داد».
به دایموند گفتم که میترسم اگر تزریق پرکنندهها را یک بار امتحان کنم، دیگر از این کار دست برندارم. او گفت: «واقعیت اینه که اکثریت قریب به اتفاق مراجعهکنندههامون از نتیجهٔ کار صددرصد رضایت دارن و دوباره میآن پیشمون».
ما دربارهٔ واژهٔ «اعتیاد» حرف زدیم. گفتم که موهایم را رنگ کردهام و غالب اوقات آرایش دارم و میدانم که همچنان موهایم را رنگ خواهم کرد و بالای لوازم آرایش پول خواهم داد. گفتم این رفتار را نه اعتیاد، بلکه یک انتخاب میدانم.
(یاد جملهای از کتاب منِ کامل20 نوشتهٔ هیتر ویدوزِ فیلسوف افتادم: «انتخاب نمیتواند کنشها یا فعالیتهای غیرمنصفانه و بهرهکشانه را بهطریقی سحرآمیز منصفانه و غیربهرهکشانه کند»). از دایموند پرسیدم آیا مراجعهکنندگان بعد از انجام کارشان بیشتر احساس میکنند که خودشاناند؟
دایموند حین اشاره به صورت خودش گفت: «میتونم تا حدودی جواب این سؤال رو بدم، چون خودم هم این کار رو میکنم. وقتایی که اصلاح موی سر آدم واقعاً خوب در میآد، آدم احساس میکنه تا حد ممکن خوشقیافه شده. این هم همون احساسه، فقط چندین برابر قویتر شده».
سر راهم به مطب دایموند، از کنار کافهای گذشتم که به نظرم آشنا آمد: میزهایی با رویههایی از مرمر رنگپریده، کفی از چوب رنگ روشن، ردیفی از گیاهان سانسوریا با رنگ سبز متمایل به زرد، لامپهای آویزان و کاشیهایی با طرح هندسی. نویسندهای به نام کایل چایکا برای این سبک از طراحی داخلی که جذابیت سردی دارد اصطلاح «مرز هوایی» را اختراع کرده است، سبکی که مشخصهاش «زیباییشناسی هوشربا» ست و از «تور عاطفی و پیونددهندهٔ شبکههای اجتماعی» تأثیر پذیرفته است؛ این دست فضاهای مجازی جاهاییاند که صدها میلیون نفر یاد میگیرند «چیزهای یکسانی را ببینند و احساس کنند و بخواهند».
«ویورک» 21، غولی که کارش اجارهدادن محل کار است و اکنون رو به زوال میرود و مانند اینستاگرام از سال 2010 آغاز به کار کرده، زمانی سرمایهگذاران را از چشماندازی 47میلیارددلاری مطمئن ساخته بود. در آن چشمانداز، آدمها رؤیاهای ویژهٔ خودشان را دنبال میکردند و همزمان در شبکهای سراسری از محیطهای کاریِ تقریباً یکسان، شامل چوبهای بازیافتی و لامپهای نئونی و درختچههای فیکوس، گرفتار بودند.
برندهایی که محصولاتشان را مستقیم بهدست مصرفکننده میرسانند وقفههای تبلیغاتی پادکستها را پُر کردهاند با نوید یگانه مسواک برقی واقعی یا بشقاب غذایی که از طریق پست به دستمان میرسد و محصولاتشان را در سایهٔ حذف یکسرهٔ عمل انتخابکردن به ما میفروشند.
اینطور که پیدا است، ایدهٔ اصلی عبارت از این باشد که انسانها در تعقیب شکلهای پیچیدهٔ خودشکوفایی بهقدری گرفتارند که ترجیح میدهند بخش عمدهٔ زندگیشان با استفاده از قطعات پیشساخته سرهمبندی شود.
پیش یکی دیگر از جراحان پلاستیک بورلی هیلز رفتم که بیش از سیصدهزار دنبالکنندهٔ اینستاگرامی دارد. به این دکتر گفتم روزنامهنگارم و برای مشاوره نزدش رفتهام. او صورتم را از چند زاویه وارسی کرد و دستی به چانهام کشید و دقیقاً همان توصیههای دکتر قبلی را تکرار کرد. این بار قیمتها پایینتر بودند: در اینجا میتوانستم کل هزینه را به حساب کارت اعتباریام بگذارم.
سوار آسانسور شدم و همراه با سه زن بسیار زیبا، که به نظرم آمد همگی بیستوچند سالهاند، پایین آمدم و به خیابان برگشتم. حین رانندگی به طرف هتل، احساس کردم غمگین و مقهور و شرمندهام. فکر کرده بودم که از فاصلهای منطقی مشغول بررسی این موضوع شدهام: اینکه میتوانم دیدگاه یک مراجعهکنندهٔ ایدئال از نسل هزاره را اتخاذ کنم و فرد جاهطلب و عملباوری باشم که هدفش بهبودبخشیدن است، نه ازبینبردن مشکلات. اما دستآخر آنچه برایم باقی مانده بود احساس خاصی بود که از مدتها قبل تجربهاش نکرده بودم، نوعی نیاز سیریناپذیر که نخستین سالهای بلوغم را برایم تداعی میکرد.
در شانزدهسالگی برای مصاحبههای دانشگاه آرایش کردم؛ در دهسالگی برای شرکت در مسابقات ژیمناستیک آرایش میکردم؛ توی عکسهایی که از خودم در شش یا هفتسالگی در حال اجرای باله دارم، ریمل زدهام و رژ گونه و ابرو دارم و بسیار خوشحالم.
از خودم پرسیدم این موضوع چه معنایی دارد که مقدار زیادی از زندگیام را صرف آن کردهام که در موقعیتهایی که صورت دستنخوردهٔ زنها نامتعارف است، ظاهر خوبی داشته باشم؟ دورهای که انسانهای معمولی را همواره در معرض معیارهایی قرار میدهد که گویا کارایی شخصیت و خودِ جسمانی انسان در بازار را به عدد تبدیل میکنند، مرا چگونه تغییر داده بود؟ نتیجهٔ منطقیِ این رفتوبرگشتِ اوجگیرنده بین بهسازی دیجیتال و جسمانی چه بود؟
در اینستاگرام، سری زدم به حسابهای جراحان پلاستیکی که ملاقاتشان کرده بودم و نگاهی به طومار کامنتها انداختم: «این همون چیزیه که لازم دارم! باید در اولین فرصت بیام پیش شما!»، «میخوام، میخوام، میخوام!»، «کمترین سن برای انجام این عمل چندساله»؟
اینستاگرام خوانندهای را نگاه کردم که سال 1999 متولد شده، کسی که در نوجوانی معروف شد و از آن به بعد صورتی کاملاً جدید برای خودش ساخت. شام آن شب را به همراه تعدادی از دوستان مؤنثم در لسآنجلس گذراندم که دو نفر از آنها تزریق پرکنندهها را وارد برنامهٔ [حفظ]زیباییشان کرده بودند.
زیبا به نظر میآمدند. آفتاب غروب کرد و سوسو زدن تپههای لسآنجلس آغاز شد. این احساس به من دست داد که در آیندهای اجتنابناپذیر نفس میکشم. تا چند روز بعد از این سفر حذر داشتم از اینکه صورتم را زیادی از نزدیک نگاه کنم.
پینوشتها:
• این مطلب را جیا تولنتینو نوشته است و در تاریخ 12 دسامبر 2019 با عنوان «The Age of Instagram Face» در وبسایت نیویورکر منتشر شده است. وبسایت ترجمان آن را در تاریخ 13 بهمن 1398 با عنوان «هدف نهایی کارداشیان است: چهرۀ ایدئال زنان در اینستاگرام» و ترجمۀ حسین رحمانی منتشر کرده است.
•• جیا تولنتینو (Jia Tolentino) نویسنده و ویراستار آمریکایی و از نویسندگان مجلۀ نیویورکر است. نوشتههای او همچنین در نشریات نیویورک تایمز مگزین و پیچفورک منتشر شدهاند. کتاب تحسینشدۀ آینۀ نیرنگ (Trick Mirror) آخرین نوشتۀ اوست که انتشارات رندوم هاوس آن را منتشر کرده است.
[1]Cyborg: عبارتی ترکیبشده از واژههای سایبرنتیک و ارگانیک، بهمعنای موجودی که نیمی از اعضایش مکانیکی است و نیم دیگرش ارگانیک است [مترجم].
[2]داروی درمان موقت اختلال هراس و اضطراب.
[3]Coachella: فستیوال موسیقی و هنر و مد که از 1999 آوریل هر سال در درهٔ کوچلا در کالیفرنیا برگزار میشود [مترجم].
[4]FaceTune
[5]Hyaluronic-acid fillers: مادهای که در جراحیهای زیبایی برای حجم دادن به لب از آن استفاده میشود [مترجم].
[6]Juvéderm
[7]Restylane
[8]neurotoxin
[9]McKinsey: اشاره به شرکت «مککینزی اند کامپنی» است که معتبرترین شرکت مشاور مدیریت در جهان شمرده میشود [مترجم].
[10]Wilshire: آسمانخراشی در لسآنجلس کالیفرنیاست که بلندترین ساختمان این ایالت به شمار میآید [مترجم].
[11]Santa Monica: منطقهای در غرب لسآنجلس [مترجم].
[12]self-objectification
[13]I. Want to Know What Love Is
[14]موافقتنامهای که طی آن طرفین توافق میکنند در صورت اختلاف به دادگاه رجوع نکنند، بلکه صرفاً به رأی داوری مرضیالطرفین اکتفا کنند [مترجم].
[15]Ultrasound procedure: فرآیند تشخیص و درمان پزشکی بهکمک امواج فراصوت، که سوزاندن چربیها یکی از کاربردهای آن است [مترجم].
[16]Lipofreeze: عملی جراحی که در آن با روش خنکسازی سلولهای چربی را از بین میبرند. گفته میشود در این روش پوست آسیبی نمیبیند [مترجم].
[17]Doppelgängers: واژهای در زبان آلمانی که به معنای بدل یا همزاد شخصی زنده است [مترجم].
[18]Coffee-table book: کتاب نفیسی که نه برای مطالعه، بلکه برای قرارگرفتن روی میز (در مطب و دفتر و غیره) و تماشای مراجعهکنندگان باشد [مترجم].
[19]Chrissy Teigen: مدل، بازیگر تلویزیون و نویسندۀ آمریکایی [مترجم].
[20]Perfect Me
[21]WeWork