شناسه : ۱۹۶۸۸۱۳ - پنجشنبه ۲۸ فروردین ۱۳۹۹ ساعت ۰۳:۰۸
نخستین طیارههای تاریخ ایران
«روایتنگار» روایت نو، از اینپس با پیوند میان «تقویم تاریخ اجتماعی ایران»، «خاطرهها و سرگذشتنامهها» و «عکسهای تاریخی»، خوانندگان خود را به سفری در تاریخ میبرد.

«روایتنگار» روایت نو، از اینپس با پیوند میان «تقویم تاریخ اجتماعی ایران»، «خاطرهها و سرگذشتنامهها» و «عکسهای تاریخی»، خوانندگان خود را به سفری در تاریخ میبرد.
از راه این پیوند میتوان تصویری «واقعی و ملموس» از شیوه زندگی ایرانیان در گذشته به دست آورد و عرضه کرد.
سه رخداد در این برهه زمانی از ٢٨ دی تا ٤ بهمن، ما را به دنیای آموزش و پرورش کودکان و نوجوانان در تاریخ معاصر ایران میبرند. ٢٩ دی ١٣٠٩، نخستین دسته دختران ایرانی برای تحصیل در اروپا فرستاده شدند.
٣٠ دی ١٣٦٧ سالروز درگذشت فیروز شیروانلو بنیانگذار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است. سرانجام ١ بهمن ١٣٠٣ با گشایش نخستین مدرسه صنعتی در ایران پیوند خورده است. آموزش کودکان و نوجوانان، از موضوعات جذاب در تاریخ معاصر ایران به شمار میآید.
گذر از آموزش سنتی و مکتبخانهای به نظامی نوین در حوزه آموزش به کودکان و نوجوانان ایرانی، پرشتاب اما با دردسرهای فراوان همراه بود. کمتر از نیم سده، از پیدایش دبستان به شیوه نوین تا فرستادن نخستین دانشآموختگان مقطع متوسطه به فرنگ برای فراگیری دانشهای عالی زمان برد.
فرستادن این گروهها، خود ماجرایی خواندنی داشت. عیسی صدیق از کارگزاران خوشنام حکومتی در عصر پهلوی اول، در کتاب «یادگار عمر» خاطرهای جالب از چگونگی فرستادن یکی از گروهها بیان میدارد «طبق قانون اعزام باروپا میبایست هر سال لااقل یکصد نفر از فارغالتحصیلان مدارس متوسطه و عالیه بخارجه فرستاده شود. چون عده فارغالتحصیلهای پزشگی و حقوق که تنها مدارس عالی آنوقت [١٣٠٧ خورشیدی] بودند بسیار قلیل بود و شماره فارغالتحصیلهای متوسطه هم بیکصد و پنجاه نفر نمیرسید اداره تعلیمات عمومی ناگزیر به تکمیل مدارس متوسطه موجود و تاسیس دبیرستانهای جدید بود. برای نیل باین مقصود میبایست معلم خارجی استخدام شود زیرا دبیر واجد شرایط در مملکت پیدا نمیشد.
بموجب لایحهای که در ٢١ مرداد ١٣٠٧ بتصویب مجلس رسید اجازه داده شد هشت نفر معلم از فرانسه استخدام شود. چند آزمایشگاه نیز از فرانسه خریداری شد. برنامههای مدارس ابتدائی و متوسطه ذکور و اناث اصلاح گردید و بعمق تحصیلات و صحت امتحانات نهائی توجه مخصوص شد. در مدارس دخترانه تدبیر منزل و خانهداری و درزیگری و بهداشت از اهم مواد برنامه گشت و در دهات مقرر شد قسمتی از وقت شاگرد صرف کمک بخانواده و زراعت و دامداری شود.
در نتیجه اصلاح آئیننامه امتحانات نهائی در مهر ١٣٠٧، و مراقبت در حسن اجرای آن و مخصوصا دقت کامل در انتخاب هیئت ممتحنه و سئوالات امتحان و فراهم ساختن وسایل کار (از قبیل ساختن دو تالار بزرگ در نگارستان برای دبیرستان علمیه و تهیه اوراق مخصوص امتحان) در خرداد ماه ١٣٠٨ عده زیادی از داوطلبان مردود شدند. در امتحانات کتبی دوره اول متوسطه شماره پذیرفتهشدگان در حدود سی درصد بود. بقیه یا تجدیدی یا مردود گشتند».
٣٠ دی ١٣٤٠ دولت با تاسیس هواپیمایی ملی ایران «هما» درون و بیرون کشور موافقت کرد. این رخداد، ما را به روزگاری میبرد که نخستین هواپیما در آسمان پایتخت ایران پدیدار شد و در شگفتی بینندگان، بر زمینی بیرون از دروازههای آن روزگار تهران نشست؛ سال ١٣٠٣ خورشیدی! آنگونه که حسین محبوبی اردکانی در کتاب «تاریخ موسسات تمدنی جدید در ایران» روایت کرده است «مردی بنام گوزمینسکی که گویا لهستانی بود با یک هواپیمای دو بالة سبک در آسمان ایران نمودار گردید و مردم از هر سو پی تماشا به بام و بلندیها برآمدند زیرا هواپیما هنوز نه تنها برای عامة مردم بلکه برای خواص هم دیدنی بود. این طیاره (هواپیما) که در ارتفاع زیادی پرواز میکرد در میدان مشق (محل فعلی شهربانی و وزارت امور خارجه و موزه و باغ جلوی آنها) فرود آمد و احمد شاه و درباریان هم بهتماشای آن آمدند و از این تماشا عکسی نیز گرفته شد».
خلبان آن هواپیما با فروش بلیتی به مردم پایتخت با مبلغی گزاف، نمایشی کوچک برایشان ترتیب داد و از آنجا راه شمال ایران را در پیش گرفت؛ پروازی که گویا «آخرین سفر او بود و در همین پرواز رخت به دیار دیگر برد و بر اثر سقوط هواپیما و درهمشکستن آن روحش بدان جهان پرواز نمود». هواپیمای یادشده جزو نیروی هوائی ژنرال دنسترویل و لشکر ١١٤ انگلیس بود. ایرانیان از آن پس که با هواپیما آشنا شدند، در پی خرید آن برای اهداف نظامی برآمدند.
دولت ایران در اواخر قاجار در دوره حکومت سردارسپه چند فروند هواپیما از دولت فرانسه خرید. آن طیارهها در سال ١٣٠٣ به بندر بوشهر رسیدند. در ١١ خرداد همان سال، به روایت روزنامه اطلاعات، فرمان تشکیل هواپیمائی نظامی صادر شد. هواپیماهای اولیه ایران که نظامی بودند، نامهایی جالب داشتند. کرکس، سیمرغ، عقاب، شهپر، تیهو، شاهین، همای، قرقی و کبک، نامهایی به شمار میآمد که ارتش ایران بر آنها گذارده بود.
٤ سال بعد در ١١ اردیبهشت ١٣٠٧ در نتیجه مذاکراتی که انجام شد، خط هوایی بینالمللی ایران به همه نقاط اروپا پیوست. ایرانیان از آنپس توانستند با طیاره از ایران به هریک از شهرهای اروپا مستقیما مسافرت کنند. نخستین آموزشگاه خلبانی ایران در مهرماه ١٣١٠ در مهرآباد و آموزشگاه فنی هواپیمائی در دوشانتپه تاسیس شد. در آموزشگاه خلبانی، یک خلبان سوئدی سرپرستی داشت و چند تن خلبان ایرانی تدریس میکردند. همه این دگرگونیها در زمینه هواپیمایی، در زمستان سال ١٣٤٠ به تشکیل شرکت سهامی هواپیمایی ملی ایران (هما) انجامید.
این شرکت سرانجام دو ماه پس از تصمیم دولت، در ٥ اسفند ١٣٤٠ کار خود را آغاز کرد. روزنامه اطلاعات در تاریخ ١٣ تیر ١٣٤٤ گزارش کرد که بامداد همان روز، «نخستین پرواز جت هواپیمائی ملی ایران به اروپا انجام گردید و بهمین منظور روز قبل از آن اولین هواپیمای جت مزبور وارد فرودگاه مهرآباد گردید و به مقامات ایرانی تحویل
داده شد».
یکم بهمن ١٣٥٣ دکتر محمد قریب بنیانگذار طب نوین کودکان در ایران درگذشت. پزشکی در تاریخ ایران سرگذشتی پرماجرا و دامنهدار داشته است. کودکان در این میانه اما بیش از دیگر طبقات جامعه با این حوزه پیوند میخوردند. اینها بیش از دیگران در آستانه آسیب بیماریهای گوناگون جامعه ایران در روزگار گذشته بودند. ایرانیان تا روزگار پایانی قاجار، به حوزه طبابت و پزشکی، نگاهی سنتی داشتند.
آنان میکوشیدند در بهترین رویکرد خود، با بهرهگیری از پیشینه چند هزار ساله طب سنتی در سرزمین ایران، با بیماریها رویاروی شوند. این شیوه، گاه سودمند و گاه بینتیجه میآمد. کودکان نیز از این نگاه برکنار نبودند. کوششهای پیشروان طب نوین در ایران به ویژه در زمینه پزشکی کودکان، بسیار کوشیدند زمینههای آشنایی ایرانیان را با دستاوردهای تازه علم پزشکی فراهم آورند. از اینها که بگذریم، دو روایت از بیماریهای کودکان در دورههای میانه و اواخر قاجار، میتواند تصویری از وضعیت آن روزگار در این حوزه به دست دهد.
نخستین راوی، پولاک، پزشک اروپایی دربار ناصرالدین شاه قاجار است. او در سفرنامهاش «ایران و ایرانیان» درباره بیماریهای غالب کودکان چنین آورده است «وبای اطفال (هیضه) اکثریت اطفال شهرهای ایران را در سال دوم و ابتدای سال سوم زندگی قلع و قمع میکند.
اغلب به هنگامی که بچه را از شیر مادر میگیرند، گاهی هم دیرتر و اغلب در پائیز کودکانی شاداب و خوب تغذیه شده، ناگهان به قی و اسهال دچار میشوند؛ بدوا مایعی به رنگ صفرا که بعد رنگ لعاب برنج بخود میگیرد از آنها دفع میشود، رنگ از صورت میپرد، نبض ضعیف میشود بحدی که نمیتوان آن را احساس کرد. این حمله اول اغلب سپری میشود، ولی اسهال همچنان باقی است و متناوبا، خردخرد کار کردن معده و شکمروشی که به اسهال خونی میماند، عارض میگردد. بعد از هفتههائی زیاد حمله مرض با شدت بیشتر و کمتر، باز بروز میکند و با فواصل زمانی کوتاهتر و کوتاهتر تکرار میشود، تا این قربانیان نحیف از فرط ضعف و نقاهت از پای درآیند. فقط تعداد بسیار کمی از مبتلایان به این بیماری نجات مییابند.
بیشتر پسرها مبتلا به این بیماری میشوند تا دخترها. کودکان اروپائیان هم از این مرض مصونیت ندارند. علل موجده این مرض را من به این شرح میدانم: دیر از شیر گرفتن کودک، سرایت از دایههائی که به بیماریهای تب نوبه و اسهال خونی دچارند، خوردن خربوزه و هندوانه در دوره شیرخوارگی، تنقیه زیاده از حد و سرانجام جنبه واگیری اسهال خونی. اطبای بومی بیماری را با روغن کرچک و نوشیدنیهای لعابدار همراه با تنقیه معالجه میکنند».
روایت دیگر، از آنِ، رمضانعلی شاکری، از مشاهیر قوچان است که در کتاب دستنویس و منتشرنشده «زیستنامه؛ از کودکی تا نود سالگی» چنین آورده است «در مواقع بیماری هم که برای بچهها پیش میآمد، ابتدا به زن سرشتهمند محله مراجعه میکردند. در محل ما زن حاجی نامی بود، زن همان حاج حبیبالله بقال، مورد اعتماد ساکنین محل که اگر بچههاشان مریض میشد به او رجوع میکردند.
اگر کودکی دردِ دل داشت، "خوردوانه" میداد که چند کف دست با آب بخورد، خوب میشود و من هر وقت دردِ دل داشتم همان "خوردوانه" را که بسیار تند هم بود میخوردم فورا خوب میشدم و اگر بچهای ورم گلو داشت، مالیدن شیره قرهقوروت را روی ورم گلو توصیه میکردند و از این قبیل دواهای سنتی و گیاهی- با اینهمه بیماریهای کودکان در آن زمان در مقایسه با امروز نسبتا کم بود بیشترین بیماریها را در آن زمانها حصبه (که دامنه میگفتند) آبله، یرقان، کچلی، زرد زخم، گلودرد، چشمدرد، خارش دست و پا، اسهال و دل درد و همچنین تب و لرز و امثال اینگونه بیماریها، اطبای معروف آن زمان در شهر قوچان، فقط صدر حکیم و میرزا آقا موید قریشی و یکنفر دکتر دولتی به نام اعدلالدوله که در بهداری آبلهکوب هم داشت و دادن دوا با نسخهپیچی انجام مییافت که نسخه از دواخانهها خریداری میشد.
رجال و اعیان شهر موقعی که مریض میشدند به اطبای مشهد و گاهی هم به پزشکان عشقآباد که در آن زمان رفتوآمد معمول بود، مراجعه میکردند. در همین سالها [١٣٠٩ خورشیدی] که از عمرم شش سال میگذشت خواهرم ربابه به بیماری اسهال سختی مبتلا شد و چون بعلت ادامه بیماری ضعیف شده بود، معالجه مفید واقع نشد و در سن ده سالگی درگذشت».
دو رخداد پایانی روایتنگار امروز، با حوزه بانکداری در ایران پیوند خورده است. ٢ بهمن ١٣٢٨ نخستین بانک خصوصی با نام بانک بازرگانی ایران تاسیس شد. دو سال و یک روز پس از آن یعنی در ٣ بهمن ١٣٣٠ نخستین سری اوراق قرضه ملی از سوی بانک ملی پخش شد.
پیوند جامعه ایران با دولت به ریاست محمد مصدق، در زمان انتشار اوراق قرضه، موضوعی جالب به شمار میآید. نخستوزیر در پیامی که شامگاه شنبه سیام آذرماه 1330 همزمان با «شب یلدا» از رادیو برای مردم فرستاد و فردای آن روز در روزنامه اطلاعات منتشر شد، خاطرنشان کرد «... با خرید برگهای قرضه ملی گذشته از اینکه در بهبود وضع مالی دولت کمک مؤثر میکند برای آتیه فرزندان خود نیز سرمایه و اندوختهای فراهم سازید».
با وجود آن که افراد ثروتمند تمایلی چندان به یاری دادن دولت نداشتند و نرخ بهره اوراق نیز کمتر از نرخ بهره رسمی و غیر رسمی بازار بود، اما بازاریان و متمولان و تجاری نیز بودند که با داشتن دغدغه سربلندی و استقلال کشور حتی برای تشویق مردم، این اوراق را به عنوان اسکناس رایج کشور نیز میپذیرفتند و در محاوره بازار از این اوراق به عنوان «پول مصدقی» یاد میکردند. روزنامه اطلاعات در شمارگان گوناگون خود پس از انتشار اوراق قرضه آگهیهایی منتشر کرد که مغازهها و فروشگاههای مختلف در آن اعلام کرده بودند اوراق قرضه را به جای اسکناس میپذیرند.