پرونده قتل مردی که بعد از خروج از خانه کشته شده بود، در حالی به پرداخت دیه ختم شد که ردی از عاملان جنایت به دست نیامد. 16 سال قبل زنی جوان به نام لیدا به همراه برادرشوهرش به پلیس مراجعه کرد و گفت: شوهرش گم شده است.
او گفت: کیان برای رفتن به سر کار از خانه خارج شد و دیگر برنگشت، من نمیدانم چه اتفاقی برای او افتاده است. شوهرم تلفن همراه داشت، اما جواب نمیدهد. با محل کار او تماس گرفتیم و گفتند آنجا هم نیست. من دنبال شوهرم میگردم و خیلی نگران هستم. میترسم اتفاق بدی برایش رخ داده باشد.
وقتی مأموران تحقیقات خود را آغاز کردند، متوجه شدند کیان روز حادثه حتی به محل کارش نرفته است و احتمالا آنچه برای او اتفاق افتاده در مسیر خانه تا محل کار روی داده است. چند روز بعد مأموران جسد مردی جوان را پیدا کردند که با مشخصات کیان همخوانی داشت.
بعد از شناسایی جسد کیان، تحقیقات درخصوص مرگ او آغاز شد. آنچه مسلم بود، او در یک درگیری کشته شده و آثار جراحت روی بدنش مشخص بود. وقتی لیدا مورد بازجویی قرار گرفت تا درباره دشمنان احتمالی شوهرش صحبت کند، گفت: شوهرم با کسی درگیری نداشت. او کمی تندمزاج بود، اما اصلا با کسی درگیر نمیشد. ما زندگی خوبی با هم داشتیم و من از زندگیام راضی بودم. ما با هم اختلاف نداشتیم و خوشحال زندگی میکردیم.
وقتی نوبت به برادر کیان رسید، او ادعا کرد لیدا و کیان با هم درگیری داشتند. او گفت: لیدا و کیان با هم اختلافاتی داشتند. لیدا میخواست سر کار برود، اما برادرم اجازه نمیداد. من بارها شاهد درگیری آنها بودم. لیدا برادرم را تهدید میکرد.
در ادامه، خانواده کیان از لیدا شکایت و او را متهم پرونده معرفی کردند. ماهها بازجویی از لیدا راه به جایی نبرد و او گفت: من اختلافاتی با شوهرم داشتم، اما این اختلافات جدی نبود و من اصلا نمیدانم چرا خانواده شوهرم علیه من شکایت کردهاند.
من اصلا نمیخواستم به فرزند آنها آسیبی وارد کنم و شوهرم را دوست داشتم. مشکلم این بود که خرج زندگی بالا بود و کیان هم از عهده آن برنمیآمد، من گفتم میخواهم کار کنم تا کمکخرج باشم. با کارکردن حداقل میتوانستم خرجی خودم را تأمین کنم، اما شوهرم قبول نمیکرد.
اختلاف ما فقط بر سر این موضوع بود، اما اصلا مسئلهای نبود که بخواهم بهخاطرش شوهرم را بکشم. خانواده شوهرم عصبانی هستند و بههمینخاطر هم چنین اتهاماتی را علیه من مطرح میکنند. مدتی بعد مادر کیان با شکایتی جدید پسرداییهای لیدا را بهعنوان متهم معرفی کرد.
او گفت: پسرداییهای کیان که سه نفر هستند، از مدتها قبل با پسر من مشکل داشتند. آنها چندبار با حمله به پسرم او را کتک زدند. هروقت لیدا با کیان درگیر میشد، پسرداییهایش که از اشرار محل هستند به حمایت از لیدا پسر مرا کتک میزدند و من فکر میکنم آنها بلایی سر فرزندم آوردهاند، چون چند روز قبل از حادثه هم درگیری بین پسرم و لیدا اتفاق افتاده بود.
وقتی مأموران از سه پسردایی لیدا بازجویی کردند، باز هم مدرکی که نشان دهد آنها مرتکب قتل شدهاند به دست نیامد. آنها هرکدام شاهدانی داشتند که تأیید میکردند در زمان قتل در محل دیگری بودند. بهاینترتیب مشخص شد آنها روز حادثه اصلا با کیان ملاقات نکرده بودند.
ضمن اینکه بررسیهای فنی نشان میداد کیان با هیچکدام از کسانی که خانوادهاش مدعی هستند ارتباطی نداشته بود. بررسیهای دیگر نیز به نتیجهای نرسید تا اینکه اولیایدم با درخواست دیه از بیتالمال خواستار صدور رأی در این خصوص شدند.
با توجه به این درخواست، مراحل قانونی آن انجام شد و پرونده به دادگاه کیفری استان تهران شعبه 10 ارسال شد. اولیایدم کیان در دادگاه حاضر شدند و به صورت حضوری نیز درخواست خود را به دادگاه ارائه دادند. آنها گفتند 16 سال از حادثه گذشته و در این مدت هرکاری که فکر میکردیم میتواند به ما کمک کند تا قاتل فرزندمان را پیدا کنیم انجام دادیم.
بارها مسیر خانه تا محل پیداشدن جسد را گشتیم تا شاید ردی یا سرنخی پیدا کنیم. با اینکه پلیس تحقیقات زیادی انجام داد، اما ما خودمان هم این کار را کردیم تا شاید بتوانیم سرنخی پیدا کنیم. هرکسی را که فکر میکردیم ممکن است نقشی در قتل داشته یا کینهای از کیان داشته باشد به پلیس معرفی کردیم، ولی باز هم راه به جایی نبردیم.
سالهاست که چشمانتظاریم تا ردی از قاتل فرزندمان پیدا شود و همچنان هم خواستار این هستیم که تحقیقات انجام گیرد و ردی پیدا شود، اما پلیس به ما میگوید هیچ ردی نیست که بشود به قاتل رسید، بههمینخاطر درخواست پرداخت دیه از بیتالمال داریم، اما همچنان بر شکایت خود درباره قتل پسرمان باقی هستیم و اگر قاتل او پیدا شود، خواستار مجازات او نیز هستیم.
بعد از گفتههای اولیایدم و بررسی دقیق پرونده، قضات شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران وارد شور شدند و رأی بر پرداخت دیه از بیتالمال درخصوص کیان را صادر کردند.