ماهان شبکه ایرانیان

روایت کارشناس تیم حقیقت‌یاب حادثه طبس و شکست عملیات دلتا

 


روایت کارشناس تیم حقیقت‌یاب حادثه طبس و شکست عملیات آزادسازی جاسوسان آمریکایی

گروه سیاسی خبرگزاری فارس: مقامات آمریکایی در ابتدای پیروزی انقلاب پس از ایجاد غائله خلق عرب در جنوب کشور و هم چنین اقدامات تجزیه‌طلبانه در دیگر نقاط کشور برای به شکست کشاندن این انقلاب مردمی در صدد برآمدند تا مستقیما با حضور نظامی خود اقدام به براندازی کنند.

برنامه آن‌ها به این شکل بود که از جنوب شرقی کشور با تعدادی بالگرد و هواپیمای سوخت‌رسان و هم چنین هواپیمای C130 وارد ایران شوند و پس از سوخت گیری در صحرای طبس به سمت تهران حرکت کنند و در ابتدای صبح دست به اقدام بزنند.

طبق گفته کارشناسان آمریکایی‌ها این عملیات را 6 ماه در صحرای نوادا در امریکا که شرایطی مشابه صحرای طبس را دارد تمرین کرده بودند تا بتوانند آن را با موفقیت در ایران به پایان برسانند.

در جریان انجام این عملیات پس از حضور نظامیان آمریکایی در صحرای طبس هنگام سوخت‌گیری یکی از بالگرد‌ها به خاطر وزش باد و گردوخاک و محدود شدن دید خلبان بالگرد به هواپیمای سوخت‌رسان برخورد می‌کند و موجب ایجاد حریق و وارد آمدن تلفات به نظامیان و هم چنین خسارت به تجهیزات آن‌ها می‌شود و نظامیان آمریکایی با فضاحت تمام و تحمل خسارت زیاد منطقه را ترک می‌کنند. آن‌ها به دنبال این بودند که پس از اتمام سوخت‌گیری در طبس و سوار شدن کماندو‌های آمریکایی به بالگرد‌ها در ابتدای صبح خود را به منطقه گرمسار برسانند و در مناطقی که برایشان مشخص شده بود پیاده و با خودرو‌های تعیین شده وارد تهران شوند که تمامی این مراحل البته با همکاری تعدادی از عناصر خودفروخته انجام شده بود.

امیر سرتیپ خلبان بازنشسته و جانباز محمد کریم عابدی نماینده مردم طبس در هشتمین دوره مجلس شورای اسلامی که پس از وقوع این حادثه به عنوان کارشناس تیم حقیقت‌یاب حادثه مذکور تعیین شده بود، تحقیقات و بررسی‌های زیادی را پیرامون این اقدام و این اتفاق صورت داده و اطلاعات زیادی را در این باره در اختیار دارد.

این خلبان بازنشسته در گفتگو با فارس مطالب مهمی را در مورد این موضوع تشریح کرده است که در زیر شرح صحبت‌ها و روایت وی را که در مجلس هشتم نیز عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی بود، از این اتفاق را می‌خوانیم:

جمهوری اسلامی ایران در 13 آبان اولین سال پیروزی انقلاب اسلامی با دستگیری جاسوسان آمریکایی توسط دانشجویان پیرو خط امام، به دنبال آن بود تا به سران کاخ سفید بفهماند که دیگر حق تجاوز به مرز‌های آبی و خاکی و دخالت در امور داخلی ایران را ندارد و از اهداف شوم خود مبنی بر تجزیه کردن ایران در آن دوران دست بردارد، زیرا دولتمردان کاخ سفید با تمام قوا و تجهیزات نظامی و کمک استعمارگر پیر انگلیس، سعی بر آن داشتند تا دکترین خود را در برهم زدن و به آشوب کشیدن استان‌های مرزی کشور و تجزیه ایران به اجرا درآورند.

آمریکا وقتی دید که نمی‌تواند جاسوسان به اسارت در آمده خود (توسط دانشجویان) را با تهدید نظامی و دیپلماسی از ایران خارج نماید، دست به ترفند‌های مختلفی زد تا بتواند به اهداف خود دست پیدا کند. دولتمردان کاخ سفید با طراحی عملیات «پنجه عقاب» کماندویی واکنش سریع در طبس برعلیه ایران به دنبال آن بودند تا مراکز مهمى، چون منزل امام خمینى (ره) در جماران، مقر ریاست جمهورى، نخست وزیرى، ستاد کمیته مرکزى و انبارهاى مهمات ارتش و نقاط حساس کشور را بمباران کنند و همچنین شخصیت‏هاى مهم مملکتى را از بین برده و یک حکومت سوسیال دموکرات به سبک آمریکایى و به ریاست شاهپور بختیار را در ایران به روى کار آورند.

در پی ناکامی دولت آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگان‌های آمریکایی در تهران که در ماجرای تصرف سفارت آمریکا بازداشت شده بودند، جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا دستور انجام عملیات آزادسازی کارمندان خود را صادر کرد.

این عملیات راهبردی برای آمریکا اهمیت فراوانی داشت، به همین علت دولتمردان کاخ سفید برای اجرای بهتر این عملیات و برای آن که بتوانند به اهدافی که در ایران در پی آن بودند، دست یابند، نزدیک به شش ماه در صحرای آریزونا که به کویر لوت ایران و به شرایط طبیعی صحرای طبس شباهت دارد، نیرو‌های کماندوی ویژه خود را در شرایط سخت آموزش دادند و تمرین‌های لازم را اجرا کردند تا پس از حمله به حریم هوایی کشور ایران، به محض ورود به صحرای طبس، آمادگی لازم را برای اجرای طرح‌های بعدی داشته باشند تا بتوانند گروگان‌های خود را به هر نحوی آزاد کنند.

**ورود به خاک ایران**

در چهارم اردیبهشت 1359 (24 آوریل 1980) چهار فروند هواپیماى نظامی سی- 130 و هشت فروند بالگرد مجهز آمریکایى برای آزادی 53 گروگان، از ناو هواپیمابر نیمیتس جدا و از مرزهاى هوایى جنوب، وارد فضای پروازی ایران شدند. ناو هواپیمابر نیمیتس چهار ماه پیش از این حمله (دی 1358) با عنوان نیرو‌های موسوم به «واکنش سریع» وارد خلیج فارس شده بود. در آن ایام من پس از چند مأموریت در کردستان که در مبحثی جداگانه در جلد‌های بعدی به آن خواهیم پرداخت، در بازرسی ویژه وزارت دفاع مشغول به خدمت بودم.

پس از ورود هواپیما‌ها و بالگرد‌های آمریکایی، یکى از پاسگاه‏هاى مرزى عبور آن‌ها را گزارش مى‏دهد، امّا به دلایلى نامعلوم به آن گزارش ترتیب اثر داده نمی‌‏شود. به این ترتیب آمریکا با تعدادی هواپیمای نظامی و بالگرد، حمله خویش را به ایران آغاز می‌کند.

در یک هواپیمای سی-130 حدود 130 نفر کماندو و تجهیزات انفرادی و در یک هواپیمای سی 130 دیگر سلاح‌ها و تجهیزات مدرن و مختلف مانند کپسول‌های کوچک و بزرگ گاز‌های خواب آور، موتورسیکلت‌های تریل کم صدا و جیپ‌های کوچک حمل می‌شدند و یک فروند سی 130 دیگر سوخت رسان (k-c) و یک هواپیما هم رزرو بود. هر بالگرد ظرفیت حمل 35 نفر از کماندو‌ها را داشت. بالگرد‌ها تا مدت سه ساعت و نیم می‌توانستند پرواز کنند و بعد نیاز به سوخت گیری مجدد داشتند؛ بنابراین وقتی ساعت 20 بالگرد‌ها از ناو هواپیمابر جدا شدند و هواپیما‌ها از فرود گاه مسقط عمان پرواز کردند حدود ساعت 12 نیمه شب باید دوباره در محل تعیین شده (صحرای طبس) سوخت گیری می‌کردند و کماندو‌ها و تجهیزاتی را که هوا پیما‌ها آورده بودند بارگیری و به سمت تپه‌های غربی گرمسار تهران پرواز و حمل می‌کردند و دو فروند از هشت فروند رزرو پروازی شش فروند اصلی بودند.

پس از پرواز از ناو هلیکوپتر بر در دریای عمان، اولین بالگرد از 8 فروند در نزدیکی دریاچه جازموریان منطقه غرب ایرانشهر فرود اضطراری می‌نماید که بلافاصله به دستور فرمانده عملیات هلیکوپتر دیگری در کنار آن نشسته و دو خلبان و دو مهندس پرواز آن را برداشته و هلیکوپتر را در منطقه رها می‌نمایند و بالگرد دوم در نزدیک کرمان (منطقه راور) نیز به علت عیب در سیستم کنترل فرامین خلبان (هیدرولیک) اقدام به فرود اضطراری می‌نماید.

مجددا فرمانده عملیات هلیکوپتر دیگری را مامور می‌نماید که خلبان و دو مهندس پروازی آن را از منطقه نجات داده و کابل‌ها اصلی هلیکوپتر معیوب را قطع نمایند تا امکان بهره برداری از آن برای ایرانی‌ها نباشد؛ بنابراین دو بالگرد از مسیر مأموریت خارج می‌شوند، اما کارتر پس از گزارش فرمانده عملیات مبنی بر خروج دو فروند هلیکوپتر، دستور می‌دهد که نیرو‌ها بدون توقف طبق زمان و برنامه از پیش تعیین شده وظیفه خود را دنبال کنند و به عملیات ادامه دهند.

هواپیما و بالگرد‌ها که حامل موتور سیکلت‌ها و جیپ‌های نظامی و نارنجک و توپ و مسلسل بودند، در صحرای طبس در فاصله 300 مایلی جنوب شرقی تهران به زمین نشستند تا پس از سوخت گیری از آن مکان، عملیات آزادسازی گروگان‌ها را آغاز نمایند.

هواپیمای سوخت رسانی و سایر هواپیما‌ها نیز در فواصل معین در همان نقطه تعیین شده طبق نقشه فرود آمدند. هواپیمای سوخت رسانی برای انتقال سوخت به بالگرد باید روشن باشد. وقتی چهار بالگرد از نظر سوخت تکمیل شدند، شلنگ بنزین (از هواپیما) به بالگرد پنجم نرسید. به همین علت به خلبانش دستور داده شد بالگرد را به مکان نزدیکتری انتقال دهد.

در هنگام سوخت گیری چهار فروند قبلی، یک اتوبوس مسافری که از مشهد عازم طبس و از جاده مجاور محل فرود، با تعدادی مسافر در حرکت بود، وقتی به نزدیک‌ترین مکان جاده به محل فرود آمریکایی‌ها می‌رسد، متوقف و سرنشینان آن توسط کماندو‌های امریکایی دستگیر و به داخل هواپیمای سی-130 انتقال داده می‌شوند.

همزمان با آماده شدن بالگرد پنجم برای پرواز، یک تانکر سوخت هم از همان جاده در حال عبور بود. چند تکاور آمریکایی به او ایست می‌دهند، راننده به تصور آن که آنان از راهزنان و یا قاچاقچی‌ها هستند، به ایست آن‌ها توجه نکرده به سرعت و در تاریکی شب فرار می‌کند. هنوز فاصله زیادی دور نشده بود که گلوله‌های نظامیان امریکایی به مخزن سوخت خودرو اصابت می‌کند و سبب آتش گرفتن آن می‌شود.

نور و شعله‌های مهیب آتش محل فرود امریکایی‌ها را روشن و سبب ضعف دید آن‌ها می‌شود. لحظه‌ای که تانکر آتش می‌گیرد و تولید شعله‌های آتش می‌کند، مقارن با هنگامی شده که بالگرد پنجم چند متر از زمین فاصله گرفته بود تا در مکان نزدیک تری نسبت به هواپیمای سوخت رسانی بر روی زمین بنشیند، اما روشن شدن ناگهانی منطقه در اثر آتش تانکر بنزین قدرت بینایی خلبان را برای چند لحظه دچار ضعف می‌کند.

**گردباد آتش**

در آن هنگام نور حاصل از شعله‌های آتش تانکر که دید خلبان هلیکوپتر را کاهش داده بود با حرکت باد شدیدی که از گردش ملخ‌های هلیکوپتر و ملخ‌های چهار موتور هواپیما ایجاد شده بود تبدیل به گردبادی از شن و خاک تبدیل و ملخ هلیکوپتر به هواپیمای سوخت رسان (k-c) برخورد و سبب انفجار هواپیمای سوخت رسان و هلیکوپتر شد.

در اثر آن انفجار چهار نفر از خدمه بالگرد و پنج نفر از خدمه هواپیما در آتش می‌سوزند و به یکی دیگر از بالگرد‌ها نیز صدمه وارد می‌شود. به این ترتیب دو بالگرد دیگر از مسیر پرواز و مأموریت خارج می‌شوند و فقط چهار بالگرد دیگر باقی می‌ماند. با چنین حادثه‌ای دو اتفاق دیگر در همان لحظه، یکی در همان نزدیکی‌ها (در پاسگاه ژاندارمری رباط خان) و دیگری در کاخ سفید امریکا روی می‌دهد. مأموران پاسگاه که در فاصله نزدیک خود انفجار و آتش سوزی را شاهد بودند، به یگان مرکزی ژاندارمری شهر طبس اطلاع می‌دهند و موقعیت منطقه را نیز مشخص می‌کنند.

رویداد همزمان دوم آن بود که کاخ سفید که هر لحظه پی گیر پیشرفت نیروهایش در ایران بود، دچار نگرانی و وحشت می‌شود و وقتی این خبر مهیب انفجار هواپیما و هلیکوپتر توسط فرمانده عملیات به اطلاع کارتر (رییس جمهور وقت) می‌رسد، به گریه می‌افتد.

در واقع او مطمئن شده بود عملیات مهم آن‌ها که از ماه‌ها قبل برای اجرایش تمرین شده و به شدت به آن امیدوار بود، اینک با ناکامی و شکست منجر شده، ضمن آن که چنین حادثه‌ای فقط شکست نظامی نبود، بلکه پیامد‌های منفی سیاسی در صحنه بین الملل نیز برایش به دنبال خواهد داشت.

کارتر در آن لحظه با اشک و حسرت می‌گوید: «خدای خمینی بر خدای من چیره شد!» و سپس دستور عقب نشینی و تخلیه کماندو‌ها را به فرمانده عملیات اعلام می‌کند. فرمانده عملیات هم پس از فروکش کردن آتش، دستور بازگشت را صادر و هلیکوپتر‌های باقی مانده را رها کرده و مسافران اتوبوس را از هواپیما پیاده می‌کند، کماندو‌ها و خدمه هلیکوپتر‌ها را از منطقه خارج و نجات می‌دهند.

**اطلاع مسؤلان محلی**

همان شب پس از فرود بالگرد‌های آمریکایی در صحرای طبس، نیرو‌های پاسگاه ژاندارمری رباط خان که شاهد فرود بالگرد‌های آمریکایی بودند، مشاهدات خود را به ژاندارمری و مسئول کمیته انقلاب اسلامی طبس (مرحوم حجت الاسلام حیدری) اطلاع می‌دهند. پس از کسب این خبر تعدادی از نیرو‌های ژاندارمری و کمیته برای کسب اطلاعات دقیق به منطقه اعزام می‌شوند.

راننده تانکر حامل بنزین که از جاده نزدیک محل فرود نیرو‌های آمریکایی در حال عبور بود، پس از تیراندازی نیرو‌های آمریکایی به تصور آن که از سوی اشرار منطقه مورد هدف واقع شده، به سرعت از تانکر پیاده می‌شود و به سمت خلاف حرکت تانکر شروع به دویدن می‌کند و خودش را به تانکر بعدی که در فاصله حدود دو کیلومتری اش در حرکت بود، می‌رساند. هر دو راننده خودشان را به یزد (دفتر آیت الله صدوقی) می‌رسانند و اطلاع می‌دهند که صحرای طبس در سلطه اشرار واقع شده است (هنوز کسی از آمدن آمریکایی‌ها اطلاع نداشت).

دفتر نماینده امام در استان و امام جمعه یزد هم این خبر را به فرمانده سپاه یزد اعلام می‌دارد و بلافاصله پنج نفر از سپاه یزد به فرماندهی محمد منتظر قائم به منطقه اعزام می‌شوند؛ بنابراین از اول صبح روز بعد، دو گروه نیرو از طبس و یزد در حال نزدیک شدن به منطقه فرود کماندو‌های آمریکایی بودند.

**اعلام شکست عملیات**

صبح روز بعد خبر حمله نافرجام نیرو‌های آمریکایی به صحرای طبس توسط جیمی کارتر رییس جمهور آمریکا اعلام شد. پس از اعلام این خبر همزمان با نزدیک شدن نیرو‌های اعزامی از طبس و یزد، رییس جمهور وقت، بنی صدر دستور داد تا چند فروند هواپیمای جنگنده برای بمباران هواپیما‌ها و بالگرد‌ها در صحرای طبس اقدام کنند. دو فروند هواپیمای فانتوم ارتش خود را به منطقه می‌رسانند و بالگرد‌های آمریکایی را مورد هدف قرار می‌دهند. در این تیراندازی‌ها چند فروند بالگرد و هواپیمای سی-130 کاملاً منهدم شدند.

در همان لحظه خودروی حامل پنج نفر سپاه یزد به محل حادثه رسیدند. قبل از رسیدن آن‌ها نیرو‌های کمیته و سپاه طبس در آن جا حضور یافته و شاهد حضور هواپیما‌ها و تیراندازی آنان بودند. یکی از بالگرد‌های آمریکایی در نزدیکی جاده قرار داشت که هنوز منهدم نشده بود.

دو فرمانده گروه اعزامی سپاه طبس و یزد تصمیم می‌گیرند که به تنهایی و بدون آمدن بقیه افراد، آن بالگرد را مورد بازدید قرار دهند. لحظاتی پس از بازدید منتظر قائم، دو فروند دیگر فانتوم در فضای منطقه حاضر شدند و همان بالگرد را مورد هدف قرار دادند. در آن تیراندازی تعدادی از نیرو‌های اعزامی مجروح و منتظر قائم به شهادت رسید. گویا اطلاعات غلط به بنی صدر داده شده بود و او تصور می‌کرد نیرو‌های امریکایی قصد ادامه عملیات را دارند.

نیرو‌های ژاندارمری در مکان فرود بالگرد‌ها برخی مدارک را جمع آوری کردند. بعد از آن‌ها آقای خلخالی هم ضمن بازدید از محل وقوع حادثه، مدارک و اسناد دیگری را جمع آوری نمود. روز بعد من به همراه هیئتی به امر امام به منطقه حرکت کردیم تا از جنبه فنی و تخصصی بالگرد‌ها و آثار و مدارک باقیمانده را مورد بازدید و بررسی قرار دهیم.

**هیئت پیگیری حادثه طبس**

امام خمینی (ره) پس از شنیدن این حادثه دستور تشکیل تیم ویژه‌ای را دادند. برای بررسی به چگونگی این حادثه، هیئتی با حضور حضرت آیت الله خامنه‌ای نماینده امام در وزارت دفاع، آقای هاشمی رفسنجانی عضو شورای انقلاب، دکتر چمران، سرهنگ سلیمی، سرهنگ دیزجی، سرگرد خضرایی و من تشکیل شد.

ما با یک فروند هواپیما به سمت محل وقوع حادثه پرواز کردیم. من و سرگرد خضرایی مأمور کارشناسی بودیم تا در عین حال با دقت بیشتری به جمع آوری مدارک باقیمانده اقدام کنیم.

بعد از ورود به صحرای طبس و فرود در محل وقوع حادثه، با این صحنه روبرو شدیم: لاشه سوخته یک هواپیما، دو بالگرد سوخته و دو بالگرد صدمه دیده و دو بالگرد سالم و خالی.

با دقت و مراقبت از این که تله انفجاری کار نگذاشته باشند، محل وقوع سقوط هواپیما و بالگرد‌ها را بازدید کردیم و متوجه شدیم فقط دو فروند از بالگرد‌ها تقریباً سالم هستند. به دنبال اسنادی بودیم که متوجه شدیم نقشه‌ای زیر صندلی خلبان یکی از بالگرد‌ها قرار دارد که مسیر حرکت آن‌ها را از دریا تا تهران و از تهران تا مقصد بعدی نشان می‌داد.

همچنین به مدارک دیگری دست یافتیم که به زبان عربی، فارسی و انگلیسی نوشته شده بود که اگر افراد نیاز پیدا کردند، بتوانند با آن جملات خودشان را نجات دهند. بعد از آن که من و خلبان خضرایی اطلاع دادیم که مدرک دیگری موجود نیست، مدارک جمع آوری شده را به رویت دکتر چمران رساندیم و پس از آن که کارمان پایان یافت، به سمت تهران حرکت کردیم.

در حال برگشت به تهران پس از حدود 20 دقیقه پرواز، بالگرد شنوک هم دچار عیب شد و خلبان برای فرود اعلام وضع اضطراری کرد. پس از فرود کویر، حضرت آیت الله خامنه‌ای فرمودند تا به صورت دسته جمعی و در کنار یکدیگر ننشینیم، به سه گروه تقسیم شویم و با فاصله حدود 500 متر از اطراف بالگرد در انتظار بمانیم. زیرا ممکن بود جنگنده‌های خودی، بالگرد را اشتباه گرفته و بمباران کنند. همه با فاصله حدود 500 متر از بالگرد پراکنده شدند. آیت الله خامنه‌ای با تیم خود، آقای هاشمی رفسنجانی با همراهانش و بنده به همراه شهید چمران و خضرایی در نقطه‌ای منتظر ماندیم.

یک ساعت انتظار ما به طول انجامید. در این مدت حضرت آیت الله خامنه‌ای با همراهانشان از جمله سرهنگ دیزجی و سرهنگ سلیمی (که بعد‌ها به عنوان فرمانده کل ارتش انتخاب شد)، به صحبت در موضوع واقعه مشغول بودند. پس از این مدت بود که بالگرد تعمیر شد و به اصفهان برگشتیم و از آن جا نیز با هواپیما به تهران عزیمت کردیم.

**نتیجه بررسی‌های انجام شده**

از روز بعد پیرامون این مسئله که هدف کماندو‌های آمریکا از چنین مأموریتی چه بوده؛ بررسی‌های خود را آغاز کردیم. من مأمور پی گیری پرونده شدم. در هنگام اجرای عملیات با ورود به حریم هوایی ایران یکی از بالگرد‌ها در 120 کیلومتری کرمان دچار نقص فنی شده بود که به اجبار فرود می‌آید و سرنشینان آن به بالگردی دیگر منتقل می‌شوند.

از منطقه طبس که نقشه را در مسیر طی شده توسط بالگرد‌ها از دریای عمان به یک منطقه به نام دربند که بین جاده کرمان به دیهوک واقع بود و در آن نقطه سایت راداری داشتیم. در نقشه مشخص کرده بودند که بالگرد اول در این منطقه و بالگرد دوم هم در محدوده دربند دچار مشکل فنی و فرود اضطراری شده بود. آن‌ها همانطور که ذکر شد با مشکلات فراوان حدود نیمه شب خود را به صحرای طبس می‌رسانند و در تاریکی شب در منطقه‌ای دور افتاده و از قبل تعیین شده طبق نقشه به دست آمده بدون متوجه شدن نیرو‌های نظامی ایرانی فرود می‌آیند.

همان گونه که قبلاً اشاره کردم، در حین سوخت گیری خلبان یکی دیگر از بالگرد‌ها به علت روشن شدن منطقه (در اثر انفجار تانکر سوخت) در هنگام برخاستن دچار خطای دید می‌شود و با هواپیمای سی-130 (kC) سوخت رسان برخورد می‌کند که هر دو آتش گرفته و منفجر می‌گردند.

در این حادثه هشت نفر از نیرو‌های آمریکایی در آتش سوخته و باقی‌مانده نیرو‌ها با هواپیما‌های سی 130 منطقه را به سمت فرودگاه عمان ترک می‌کنند و در نهایت عملیات به طور کامل شکست می‌خورد. ما به این نتیجه رسیدیم که آمریکایی‌ها با فرماندهی مستقیم کارتر رییس جمهور وقت آمریکا تصمیم می‌گرفتند تا مأموریت خود را ادامه و گروگان‌های خود را از ایران خارج کنند.

طبق نقشه به دست آمده مسیر معکوس عملیات پنجه عقاب آمریکایی‌ها را با بالگرد هوانیروز از تهران پرواز کردیم و به جنوب غربی گرمسار رسیدیم. نیرو‌های امریکایی در نظر داشتند با شش بالگرد باقیمانده تا ارتفاعات شمال غربی گرمسار به پرواز خود ادامه دهند و در آن جا کماندو‌ها پیاده شوند.

در نقشه هشت نقطه را به صورت دایره بزرگ برای فرود هر هلیکوپتر با ریختن گچ علامت گذاری کرده بودند که با بررسی‌های بیشتر متوجه شدیم اشخاصی از عوامل آن‌ها روز قبل به این منطقه آمده و محل اختفای بالگرد‌های آمریکایی را در درون این تپه‌ها آماده کرده بودند. چون محل فرود بالگرد‌ها با علایمی از قبل معلوم شده بود، بنابراین مشخص بود که آن‌ها افرادی را برای چنین مأموریتی سازماندهی کرده بودند که شناسایی آن افراد سومین محور بررسی ما قرار گرفت. زمانی که ما از بالا صحنه علامت گذاری شده محل فرود منطقه دوم بالگرد‌های آمریکا را مشاهده کردیم دچار تعجب و شگفتی گردیدیم.

کماندو‌ها لباس نیرو‌های کمیته را باید می‌پوشیدند. لباس‌ها و خودرو‌های مورد نیاز برای جابه جایی آن‌ها به تهران، در ایران تهیه و آماده شده بود تا در زمان معینی به آن نقطه برده شود. این لباس‌ها و تجهیزات در انباری در منطقه مسگر آباد تهران (خیابان خاوران) از قبل تهیه و نگه داری شده بود.

متصدیان تهیه و نگه داری و انتقال آن هم از قبل مشخص و منتظر بودند تا زمانی که که به آن‌ها دستور داده شود وسایل را به گرمسار ببرند و طبق برنامه و وظیفه عمل کنند. یک تاجر بازاری دستگیر شده بود که این خودرو‌ها و افراد از سوی او تجهیز و مهیا شده بودند که بررسی و تحقیق پیرامون آن پرونده، خارج از مسئولیت‌ها و وظایف ما و مربوط به دادگاه انقلاب اسلامی بود. در هر حال ما پی بردیم که سازماندهی و برنامه ریزی‌ها بسیار دقیق و حساب شده پیش بینی شده بود.

در کنار این بررسی ها، دادگاه انقلاب اسلامی هم به ما اطلاع داد که تعدادی خودروی جمس امریکایی در مسگرآباد با افراد مشخص، منتظر و آماده حرکت بودند. این ده خودرو وظیفه داشتند تا در زمان مشخصی (حدود ساعت 4 بامداد روز 5 اردیبهشت 1359) کماندو‌های امریکایی که لباس نیرو‌های کمیته‌ای انقلاب اسلامی را می‌پوشیدند را از تپه‌های غربی گرمسار به تهران محل لانه جاسوسی، وزارت خارجه و ساختمان حزب رستاخیز سابق (وزارت کشور فعلی) بیاورند.

این خودرو‌ها به صورت پراکنده و هر کدام از مسیری باید خود را به سه نقطه در تهران می‌رساندند. یک نقطه وزارت خارجه بود. چون به امریکایی‌ها خبر رسیده بود، تعدادی از جاسوس‌ها در مکانی در اطراف وزارت خارجه نگه داری می‌شوند. نقطه دوم سفارت امریکا و نقطه سوم محل فعلی وزارت کشور در خیابان فاطمی بود.

پس از بررسی بعدی به این نکته رسیدیم که اگر نیرو ها‌ی کماندو آمریکایی موفق به آزادی جاسوسان می‌شدند، قرار بود از شش فروند بالگرد امریکایی 4 فروند آن در ورزشگاه شهید شیرودی فرود می‌آمدند، یک فروند در محل حزب رستاخیز (وزارت کشور فعلی)، یک فروند هم در وزارت خارجه برای خارج کردن نیرو‌ها و جاسوسان از این مناطق و انتقال آن‌ها به منطقه فرودگاه منظریه ضلع غربی دریاچه و اتوبان قم (فرودگاه تمرین‌های هوایی نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران) پرواز نمایند.

شبی که قرار بود بالگرد‌های امریکایی در ورزشگاه امجدیه (ورزشگاه شهید شیرودی) و محل فرود هلیکوپتر در بالای ساختمان وزارت کشور فرود بیایند، چراغ‌های امجدیه و پد فرود بالگرد در ساختمان وزارت کشور روشن بود؛ بنابراین تمام برنامه‌ها توسط عوامل جاسوسی از قبل پیش بینی و سازماندهی و آماده شده بود.

تکاوران آمریکایی قصد داشتند ابتدا با سلاح‌های شیمیایی، نیرو‌های محافظ مستقر در سفارتخانه را از پای در آورند؛ و سپس به طور ضربتی گروگان‌ها را آزاد و به داخل بالگرد‌های گروه دلتا در ورزشگاه امجدیه (شیرودی) را منتقل کنند. به این ترتیب جاسوس‌های امریکا از سه نقطه مزبور جمع آوری و به فرودگاه منظریه قم انتقال داده می‌شدند.

2 هواپیما‌ی سی ـ 130 از قبل تحت پوشش هوایی جنگنده‌های نیروی هوایی آمریکا در فرودگاه منظریه قم فرود آمده تا جاسوسان و کماندو‌های امریکایی را از ایران خارج کنند. بالگرد‌های آمریکایی در فرودگاه منظریه رها و باقی می‌ماندند.

بررسی بعدی ما در باره پدافند هوایی بود. وقتی برای بررسی پدافند به پایگاه یکم شکاری رفتیم، متوجه شدیم که آن شب همه پدافند امنیت هوایی منطقه مهرآباد و تهران جمع آوری شده بودند که به محل دیگری انتقال یابند و هیچ کدام فعال نبودند.

از طرف شخصی (که از جانب ما شناسایی نشد) به افسران پدافند دستور داده شده بود که پدافند‌ها را جمع کنید، چون می‌خواهیم آن‌ها را به منطقه دیگری انتقال دهیم. به دستور بنی صدر نماینده‌ای تعیین شده بود تا کنفرانس بین المللی بررسی مداخلات آمریکا در ایران مورخ 12-15 خرداد 1359 (برابر تصویر دعوتنامه ذیل) را برگزار نماید و تمام مدارک و اسناد و اطلاعات را از تیم بررسی کننده شکست آمریکا در طبس و سازمان‌ها و منابع ذیربط دیگر جمع آوری نمایند که بنده به عنوان مسئول تیم بررسی این واقعه در کنفرانس شرکت و کلیه اسناد و مدارکی که ما از بالگرد‌ها به دست آوردیم را در اختیار نماینده بنی صدر قرار دادم.

اما با این وجود عدم فعالیت پدافند و رادار‌ها دومین نکته بررسی ما را تشکیل می‌داد و هیچ زمانی از طرف بنی صدر و دبیر خانه این کنفرانس نتیجه‌ای اعلام نگردید، ولی کپی بعضی از این اسناد نزد من موجود بود که بعدا یک نسخه از مجموعه اسناد به ستاد ارتش و یک نسخه هم به دفتر نظامی مقام معظم رهبری حضرت آیت الله العظمی خامنه‌ای تقدیم گردید.

طبق بررسی‌های صورت گرفته تعداد کشته‌ها در واقعه صحرای طبس 12 نفر بودند که هرگز نام سه نفر دیگر (احتمالا نیرو‌های ایرانی جاسوس آمریکا بوده اند) اعلام نگردیده است.

**دو شرکت هلی کوپتری در ایران که پایگاه جاسوسی بود**

ما مصاحبه‌های مسئولان سیاسی و نظامی امریکایی و همچنین عکس العمل‌های آن‌ها را از منابع مختلف نیز پی گیر بودیم. یکی از روزنامه‌های امریکایی عکسی را که از بالای سفارت امریکا گرفته شده بود، در یکی از صفحاتش چاپ کرده و توضیح داده بود که این عکس توسط ماهواره گرفته شده است. به دقت بررسی کردیم و به این نتیجه رسیدیم که آن عکس کار ماهواره نیست، بلکه با دوربین گرفته شده است. خلبانی که این عکس را به من نشان داد، تأیید کرد که این عکس از فاصله نزدیک تری گرفته شده است.

من به همان خلبان مأموریت دادم که بررسی کند از فضای سفارت امریکا چه نوع بالگرد‌هایی پرواز کرده اند. پس از بررسی‌های دقیق به ما گزارش داده شد که دو شرکت هلی کوپتری در ایران فعال است: یکی از آن شرکت ها، هلی کوپتر سرویس (با سهام داری انگلیسی‌ها و طرفداران دربار شاه) و دیگری به نام هلی کوپتر ایران که حدود 79 خلبان با پاسپورت هلندی که اغلب آمریکایی بودند در این شرکت‌ها در حساس‌ترین نقاط کشور برای صدا و سیما، وزارت نفت، انرژی اتمی، وزارت مخابرات و دیگر وزارت خانه‌ها و سازمان‌های دولتی پرواز می‌کردند.

پس از بررسی‌ها پیرامون این دو نوع شرکت متوجه شدیم که این دو شرکت تحت مدیریت بنیاد مستضعفان است که مسئولیت غیر مستقیم آن‌ها با فردی به نام خاموشی بود. او هم گفت ما این شرکت‌ها و خلبانان را بعد از انقلاب در اختیار گرفتیم (به نفع دولت مصادره کردیم) و از آن‌ها استفاده می‌کنیم. به او گفتم: چرا به وزارت دفاع چنین مسئله مهمی را اطلاع ندادید؟

بعد از آگاهی و اطلاع از فعالیت دو شرکت مزبور، نتیجه این بررسی را به دکتر چمران، وزیر دفاع اطلاع دادم و طرحی نوشتم که هیچ وزارت خانه‌ای نباید دارای بالگرد باشد. غیر از نیرو‌های مسلح که از جنبه امنیتی نگه داری و استفاده از بالگرد جزیی از وظایف کاری و مأموریتی آن‌ها به شمار می‌رود، وزارتخانه‌ها و سازمان‌های تابعه آن‌ها نیازی به نگه داری بالگرد به طور مستقل ندارند، بلکه همه این وزارتخانه‌ها و ارگان‌ها باید دارای یک سازمان مشترک و واحد به نام سازمان خدمات هوایی (ساخه) باشند. این سازمان زیر نظر وزارت دفاع باید نیاز پروازی کلیه وزارتخانه‌ها را تأمین نماید، بنابراین کلیه بالگرد‌هایی که در سازمان‌ها و شرکت‌های گوناگون دولتی و غیر دولتی وجود دارند (به جز آشیانه جمهوری اسلامی که زیر نظر نیروی هوایی اداره می‌شد) باید در یک سازمان زیر نظر وزارت دفاع متمرکز و فعالیت کنند.

این طرح را شب نوشتم و صبح روز بعد آن را به دکتر چمران دادم. پیشنهاد کلیات این طرح قبلا در 15 اسفند 1358 به شورای انقلاب داده شده بود، ولی اقدام جدی صورت نگرفته بود، طرح جدید و جامع توسط کارگروهی به سرپرستی من تهیه شد و برای سیر تصویب شورای انقلاب به دکتر چمران تقدیم گردید؛ دکتر چمران آن را به صورت اقدام سریع به شورای انقلاب ارسال نمود که یک روز بعد هم در شورای انقلاب تصویب و به صورت قانون ابلاغ شد.

پس از ابلاغ این مصوبه، در تاریخ پانزدهم مرداد 1359 از سوی دکتر چمران وزیر دفاع وقت حکمی به من داده شد "که به شما ماموریت داده می‌شود با اختیارات تام من این دو شرکت را پس از ادغام به نفع وزارت دفاع مصادره و خلبانان ایرانی را جایگزین خلبان خارجی نمایید. " من ابتدا به دو شرکت خارجی مراجعه و پایان مأموریت و فعالیت آن‌ها را ابلاغ کردم.

اجرای عملیات نافرجام کماندو‌های آمریکایی سبب اطلاع از وجود چنین شرکت‌های جاسوسی هلی کوپتری شد که سرانجام با مصوبه شورای انقلاب به فعالیت آن‌ها پایان داده شد. در مدت کمتر از یک ماه، این دو شرکت را در یکدیگر ادغام، به نفع وزارت دفاع مصادره و خلبانان ایرانی را جایگزین خلبانان خارجی کردیم. محل جدید شرکت جدید هلی کوپتری در خیابان نور باران (بین خیابان مطهری و خیابان بهشتی) واقع بود.

بررسی دقیق‌تر ما نشان داد که این دو شرکت هلی کوپتری بهترین پایگاه اطلاعاتی آمریکا و انگلیس بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بوده است. خلبانان شرکت مأموریت پروازی اغلب سازمان‌ها و نهاد‌های وابسته به دولت و وزارت خانه‌ها مثل توانیر را انجام می‌دادند.

در واقع یک عکس باعث شد که ما دو شبکه جاسوسی بزرگ و راهبردی را در کشور کشف کنیم. نزدیک به 60 فروند بالگرد در این دو شرکت فعالیت می‌کردند که تعدادی از آن‌ها امریکایی و فرانسوی و به صورت تملیکی و اجاره‌ای فعالیت می‌کردند و مدیر عامل شرکت هلیکوپتر سرویس شخصی به نام آندرو پایک که از مامورین برجسته اطلاعاتی سفارت انگلیس در تهران بود که در هنگام فرار در فرودگاه مهر آباد توسط نیرو‌های کمیته انقلاب اسلامی به دستور دادستان انقلاب دستگیر و بازداشت گردید.

یک ماه پس از گذشت تغییر و تحولات مربوط به دو شرکت هلی کوپتری، آیت الله اشراقی (نماینده حضرت امام خمینی در دولت بنی صدر) به من تلفن کردند و گفتند: من از طرف امام می‌خواهم به دیدن شما بیایم. روز بعد آیت الله اشراقی به محل شرکت در خیابان نور باران آمد، برای کارکنان سخنرانی کرد و بعد هم از طرف امام این اقدام ارزشمند و ملی را به مسئول ادغام و همه کارکنان ایرانی تبریک گفتند....... با وجود پیگیری‌های مستمر برای تأسیس موزه برای این جنایت آمریکا علیه ملت ایران هنوز و پس از گذشت 40 سال این امر محقق نشده است که این مسئله جای ناراحتی دارد.

متأسفانه این قبیل اقدامات باعث می‌شود تا با گذشت زمان اطلاعات مربوط به این جنایت آمریکایی‌ها در تاریخ گم و یا تحریف شود و نسل‌های بعد اطلاعات درستی را از این موضوع نداشته باشند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان