مقدمه
یکی از شاخههای مهم شرقشناسی که از دیرباز مورد توجه مستشرقان بوده، حوزه مطالعات اسلامی است. نخستین و مهمترین حوزۀ شرقشناسان در توجه به سرزمینهای اسلامی، زندگانی حضرت محمد است. پیامبر بهمثابۀ نماد اصلی دین اسلام، مرکز توجه آشنایی با این دین از نظر شرقشناسان بوده است. از این منظر، بهنظر میرسد اصلیترین عامل توجه غربیان به دین اسلام و در رأس آن حضرت محمد به این مسئله برمیگشت که اسلام با این ادعای موجه که تکمیلکنندۀ ادیان ابراهیمی است، پا به عرصه گذاشته است. این نکته مسیحیت را به نشان دادن عکسالعملی واداشت که نتیجۀ آن نگارش آثار فراوان شرقشناسان دربارۀ جهان اسلام از دیرباز تا امروز است. از علل دیگر توسعۀ مطالعات شرقشناسی در غرب میتوان به تلاش برای تبلیغ مسیحیت در جوامع شرقی، گسترش روابط اقتصادی غرب و شرق در قالب استعمار و رشد اسلامشناسی علمی در سدۀ اخیر اشاره کرد. هرچند بررسی علمی و دانشگاهی در باب سیره و سنت رسولالله در غرب از سدۀ 19 میلادی آغاز شده، ولیکن تحول نگاه به آن فراخور موقعیت زمانی مکانی، دچار تغییر نسبی و تطور تاریخی شده است. در ابتدا سیر مطالعاتی غرب دربارۀ جهان اسلام متأثر از غرضورزیهای دینی قرون وسطایی بود که اسلام را نیروی اهریمنی و پیامبر اسلام را چهرۀ ضدمسیح توصیف کردند. این غرضورزیها تا آنجا پیش رفت که در آثار خود کلمۀ محمد را به «محوند» بهمعنای تاریکی تبدیل کردند. در گذر زمان، رهایی پژوهشگران غربی از سلطۀ کلیسا موجب تغییر رویکرد اسلامشناسان غربی از رویّۀ مجادلهجویی به مصالحهجویی شد. نگاه همدلانه و در برخی مواقع همراه با ستایش از سوی مستشرقین در سدههای بعدی سبب شد که آنها در پی انفکاک خود از اسلامشناسان سدههای پیشین برآیند. در این زمینه، وات از برجستهترین مستشرقین، به این نکته اذعان دارد که «از همۀ مردان بزرگ دنیا هیچیک بهاندازۀ محمد مورد بدگویی واقع نشده است».
در زمینۀ گونهشناسی و نقد دیدگاه مستشرقان دربارۀ زندگانی حضرت خدیجه پیشینۀ قابل ملاحظهای وجود ندارد. مطهرینیا (1389) در کتاب مستشرقان و نبیاعظم به بررسی و نقد دیدگاه مستشرقانی همچون وات، شیمل، بروکلمان، ولهاوزن و آرمسترانگ در زمینههای مختلف زندگی رسولالله پرداخته؛ ولی به نقد دیدگاه آنها دربارۀ زندگی خدیجه اشاره نداشته است. عبدالمحمدی (1394) در کتاب مستشرقان و پیامبر اعظم نیز دیدگاه شرقشناسان را دربارۀ ازدواجهای پیامبر و فلسفۀ آن از منظر تاریخی بررسی کرده است. گستردگی موضوع اصلی پژوهش با محوریت پیامبر به نویسنده کمتر اجازه داده است که به نقد آرای مستشرقین در زمینۀ زندگانی حضرت خدیجه بپردازد. همچنین در کتاب تصویر خانواده پیامبر در دایرۀالمعارف اسلام به ترجمه و نقد مدخل خدیجه اثر وات توجه شده است. در مقابل، در این پژوهش به بررسی آرای طیف وسیعی از مستشرقان دربارۀ زندگانی حضرت خدیجه پرداخته خواهد شد. بهاینترتیب، بررسی و تحلیل انتقادی آرای مستشرقان دربارۀ زندگی حضرت خدیجه در نوشتاری جداگانه لازم بهنظر میرسد. مقالۀ حاضر حول این پرسش سامان یافته است: نگرش مستشرقان به زندگانی حضرت خدیجه در چه زمینههایی و با چه جهتگیریهایی همراه بوده است؟ نحوۀ آشنایی و ازدواج پیامبر با خدیجه، مواجهۀ خدیجه با بعثت رسولالله رحلت ایشان و پیامدهای روحی و اجتماعی آن بر پیامبر از جمله مؤلفههایی است که شرقشناسان در آثار خود در این زمینه مطالبی را بیان کردهاند.
1. آشنایی حضرت خدیجه با رسول خدا
در آثار مستشرقان دربارۀ زندگی خدیجه پیش از آشنایی با رسولالله اطلاعات محدودی ارائه شده است. حضرت خدیجه دختر خویلد و از طایفۀ بنیاسد قبیلۀ قریش بود. پیش از آشنایی با محمد دو بار با ابوهالۀ تمیمی و عتَیقبن عائذ ازدواج کرده است. همچنین از این ازدواجها، فرزندانی را بهدنیا آورده و از ثروتی که از همسرانش بهارث برده بود، کسبوکار پررونقی داشت. تمامی مستشرقان، از خدیجه با لفظ «بیوۀ ثروتمند» یاد کردهاند. درخصوص آشنایی مستقیم خدیجه و رسولالله دو دیدگاه در میان مستشرقان رایج است. کِلن معتقد است که خدیجه در جستوجوی فردی برای نظارت بر کاروانها بود که ابوطالب به وی گفت: «بهتر از فردی از قریش که به وی امین میگویند، نمیتوان پیدا کرد» و خدیجه به محمد پیغامی فرستاد که کاروان او را به شام برد. در دیدگاه دوم، ابوطالب به محمد پیشنهاد خدمت به خدیجه را میدهد. محمد بهخوبی میدانست که قریشی در مکه وجود ندارد که مشتاق خدمت در تجارت با خدیجه نباشد. به هر نحو، محمد در مقام مباشر کاروان یا پیشکار کالاهای تجاری یا عامل تجاری یا اجیر در خدمت خدیجه درآمد. محمد همراه با کاروان برای تجارت به شام رفت و خدیجه غلام خود، میسره را بههمراه او فرستاد. خدیجه مزد او را در این سفر دو برابر بیشتر از مزدی که به مردان قریش میداد، یعنی چهار شتر بهجای دو شتر، اختصاص داد. این تجارت بسیار موفقیتآمیز و پرمنفعت بود و سود سرشاری از حد معمول داشت و احتمالاً کاروانها را مملو از کالا، غلات و درهم نقره برگردانده است. در بازگشت، میسره برای خدیجه دربارۀ سفر اینگونه بیان کرده است: «راهبی من را به کنار کشید و گفت این محمد همان پیامبری است که عربستان مشتاقانه منتظر اوست؛ چراکه دو فرشته بر فراز سر او، وی را از آفتاب محافظت میکردند». خدیجه با مشاهدۀ حسابرسی دقیق و امانت وی متوجه شد که گنج پیدا کرده است و بهتر دید که او را در امن خود قرار دهد. وی این جریان را با پسرخالۀ خود، ورقۀبن نوفل در میان گذاشت و ورقه سخن او را تأیید کرد. لینگز و لوبون از ورقۀبن نوفل بهعنوان عموزادۀ خدیجه یاد میکنند. پس از این حادثه، اعتماد خدیجه به محمد بیشتر شد.
1-1. نقد و بررسی آشنایی حضرت خدیجه با رسول خدا
بهرغم شهرت اخبار در منابع تاریخی مبنی بر ازدواجهای پیشین حضرت خدیجه، که در آرای مستشرقان اثرگذار بوده است، نقلقول کوفی نشان میدهد که خدیجه از زنان عذرا و باکرۀ پیامبر بوده و پیش از ازدواج با ایشان، با مرد دیگری وصلت نکرده است. ابنشهرآشوب نیز تردیدهای جدی بر این نظر غالب وارد کرده است. هرچند وی این خبر را در خاتمۀ اقوال معروف دربارۀ ازدواجهای پیشین خدیجه آورده، اما با در نظر گرفتن چنین واقعیت تاریخی، احتمال جدی وجود دارد که طرفداران عایشه در تلاش بودهاند تا باکره بودن وی را در قیاس با خدیجه و دیگر همسران پیامبر پررنگ جلوه دهند و چنین القا کنند که پیامبر با هیچ زن باکرهای جز عایشه ازدواج نکرده است. این فرضیه زمانی به واقعیت مبدل میشود که برخلاف روایت نخستین سیرهنگار جهان اسلام، یعنی ابناسحاق، ادامۀ این نقلقول که حاکی از نازایی عایشه بوده، در آثار پس از او حذف شده است و آن بخش نخست از روایت بهعنوان فضیلت بر دیگر همسران پیغمبر بهطور مکرر مورد توجه مورخان و محدثان بوده است؛ درحالیکه رسول اکرم وصلت با زن ولود (بچهزا) را بر زن عقیم (نازا) ترجیح میداد و این فضیلتی است که خدیجه، برخلاف عایشه، از آن بهرهمند بود.
همچنین دلایل دیگری وجود دارد که این مدعا را از قطعیت بیشتری برخوردار میکند:
نخست اینکه حضرت خدیجه بهسبب برخورداری از نسب، شرف، زیبایی، دوراندیشی و هوش و ثروت فراوان، گزیدهترین زن قریش بود و خواستگاران زیادی از بزرگان این قبیله و رجال وقت داشت، اما به هیچیک از آنها، جز محمد که وضعیت مالی چندانی نداشت متمایل نگشت؛ زیرا ازیکسو محمد در میان مردم مکه به «امانتداری» ملقب بود و ازسوییدیگر، خدیجه در بین زنان قریش به «پاکدامنی» شهرت داشت و این ویژگی مشترک سبب گردید تا خدیجه همسری را در تراز معیارهای اخلاقی خویش برگزیند و محمد را بر اشرافیت مکه ترجیح دهد؛ چنانکه به محمد فرمود: «من به سبب خویشاوندى و شرف و امانت و نیکخویى و راستگویى، به تو راغبم». افزونبراین، پدر حضرت خدیجه، خویلدبناسد، قبل از نبردهای فجار از دنیا رفته بود و عموی او عمرو نیز بهسبب کهولت سن از چنان تسلطی برخوردار نبود که وی را مجبور به ازدواج کند. بنابراین، چنین برمیآید که شخصیت والای خدیجه در انتظار همسر مناسب و دارای فضل و کمالاتی چون محمد بوده است تا درنهایت با او ازدواج نماید.
دوم، تناقضهای فراوانی است که در باب اسامی همسران ادعایی حضرت خدیجه وجود دارد. اینکه نام شوهر حضرت خدیجه ابوهاله نباشبن زراره بوده است یا ابوهاله زرارۀبننباش یا ابوهاله مالکبن نباش تمیمی یا مالکبن زراره یا هند، در منابع تاریخی اختلافات زیادی مشاهده میشود. همچنین در اینکه ابتدا با ابوهاله ازدواج کرده است یا با عتَیقبن عائذ، یا اساساً این فرد جزو صحابی پیامبر بوده، اختلافنظر وجود دارد.
تعابیری که تحت عناوین مباشر، پیشکار، عامل، اجیر و مانند آن از سوی مستشرقان، طی سفر تجاری به شام دربارۀ پیامبر آورده شده است، در این دورۀ زمانی با واقعیات تاریخی سازگار نیست؛ زیرا که همکاری پیامبر به شکل مضاربه یا مشارکت بوده است و حضرت خدیجه در جریان سفر شام، اموال و غلام خود را نیز در اختیار آن حضرت قرار داد. همچنین مورخان اسلامی بر این امر تصریح کردهاند که حضرت خدیجه افرادی را به شکل مضاربه به همکاری دعوت میکرد. افزونبراین، بنا به نهى در روایات منابع کلامی متقدم، اجیر شدن (اجارۀ نفس) مؤمن نزد صاحبکار به کراهت حمل شده است؛ زیرا با تمسک به این طریق، راه بهدست آوردن روزی را برای خود محدود میسازد. رسول اکرم نیز از این امر مستثنا نبود؛ چنانکه یعقوبی تصریح کرده بود، پیامبر هرگز اجیر کسی نشد.
این مسئله که گزارشهای میسره پیرامون کرامات و معجزات پیامبر بذر آشنایی با محمد را در دل خدیجه نهاد، از مسلمات تاریخ است و منابع اصیل تاریخی آن را بیان کردهاند و دلیلی برای اشتیاق خدیجه به پیامبر برشمردهاند. چنین برداشتی در نگاه آرمسترانگ نیز وجود دارد. شاید دلیل توجه آنها به این دست از روایات تاریخی، حضور راهبی مسیحی و پیشبینیهای وی در کتب متقدم باشد.
2. ازدواج حضرت خدیجه با رسول خدا
خدیجه پس از بازگشت موفقیتآمیز کاروان تجاری و مشاهدۀ نبوغ، شایستگی و پاکدامنی، محبوبیت و صداقت و پشتکار محمد به وی علاقهمند شد. ابوت درخصوص با روابط خدیجه و حضرت محمد اشاره میکند: «محمد جوانی خوشقیافه و برازنده بود. در همان اوایل امر بهصورت رؤیایی شیرین در انظار جلوهگر شده بود. بدین علت، قلب کارفرمای سالخورده و نیکوکارش خدیجه را تسخیر کرد و رؤیای شیرین این بانوی بیوه تحقق یافت». برخی مستشرقان معتقدند در امر ازدواج، خدیجه پیشقدم شده و پیشنهاد ازدواج را به محمد داده است. خدیجه دراینباره به محمد گفت: «من تو را ای عموزاده، خود دوست دارم، زیرا تو با من خویشاوندی؛ و مردم برای تو احترام قائلاند، زیرا تو امینی؛ و تو دارای شخصیتی جالب و جذاب میباشی و در گفتار خود صادق هستی».
در ابتدا، محمد فقر خود را بهانه قرار داد؛ اما وقتی اصرار خدیجه را دید، پیشنهاد ازدواج را پذیرفت. پس از ازدواج قرار شد محمد بیست ماده شتر بهعنوان مهر به خدیجه بدهد. ایشان نیز در روز عروسی، زید، بردۀ جوان پانزده ساله را به محمد هدیه داد. در میان مستشرقان، سایکس دربارۀ این ازدواج میافزاید: «خدیجه پس از تحصیل اجازه از پدرش، ولی با تدبیر و حیله، به نکاح محمد درآمد». همچنین آندره تور و مویر در این زمینه شرح میدهند که خدیجه برای گرفتن رضایت پدرش، وی را با شراب مست کرد؛ چراکه از راه دیگر نمیتوانست رضایت او را جلب کند. در مقابل، وات تأثیرپذیری خدیجه از معجزات محمد و کسب موافقت پدر ایشان در حالت مستی را رد میکند و آن را غیرقابل قبول میداند. مستشرقین از این ازدواج با عنوان تحولی بزرگ در زندگی محمد گامی مهم و نقطۀ عطفی در زندگی و رسالت ایشان یاد کردهاند و حتی کتز نقطۀ اوج زندگی پیامبر قبل از آغاز وحی را ازدواج دانسته است.
در زمینۀ سن ازدواج، اکثریت منابع سن محمد را 25 سال و خدیجه را چهل سال گفتهاند. البته برخی منابع سن پیامبر را 24 یا 28 یا 29 سال بیان کردهاند. از میان مستشرقان، وات، آرمسترانگ و کلن سن خدیجه را با تردید پذیرفتهاند. آنها با بیان آنکه خدیجه توانست برای محمد شش فرزند بیاورد، احتمال دادهاند که خدیجه را چند سالی باید جوانتر فرض کرد. بهنظر میرسد درواقع مورخان بر آن بودهاند تا در سن حقیقی خدیجه مبالغه کنند تا بر مسنتر بودن وی از همسرش تأکید کرده، این مطلب را القا نمایند که بهعنوان زنی صاحب جاه، صرفاً محمد را برای خود انتخاب کرده است. البته در مدخل «محمد» در دایرۀالمعارف اسلام سن خدیجه در زمان ازدواج 43 سال ذکر شده است. ثمرۀ این ازدواج، چهار پسر و دو دختر بود که پسرها در خردسالی درگذشتند. خاورشناسانی همچون لوبون، دوسلیه و کلن برای خدیجه چهار دختر و سه پسر برشمردهاند. همچنین آرمسترانگ اسامی فرزندان پیامبر را ذکر میکند و کِتز نیز به داستان تولد حضرت فاطمه و آمدن کنیزان آسمانی اشاره مینماید.
مستشرقان بهتفصیل به پیامدهای اجتماعی، اقتصادی و معنوی ازدواج خدیجه و محمد اشاره کردهاند. برخی از منظر اقتصادی این ازدواج را تحلیل کردهاند. از منظر وات، این ازدواج موجب تقویت روحی محمد شد و به او این فرصت را داد که نبوغ خود را تنها در راهی که مورد توجه مکه بود، یعنی تجارت، بهکار اندازد. حتّی دراینباره بیان میکند: «تأمین اقتصادی که با ازدواج بهدست آمد، مرد جوان را قادر کرد تا تمایل خود را به تفکر، درون غاری دورافتاده بر فراز تپۀ لمیزرع در بیرون شهر مکه تعقیب کند». همچنین این ازدواج، محمد را از گرفتاری اقتصادی و تلاش برای قرصی نان آزاد کرد و وی توانست استقلال مالی بهدست آورد. این ازدواج از نظر دیگر شرقشناسان، ازدواج مسعود، درخشان، توأم با خوشبختی و شادی برای دو طرف بوده است. محمد بعد از این ازدواج، موقعیتی راحت و زندگی مرفهی را آغاز کرد و فرصت تفکرات روحانی و معنوی را بهواسطۀ فداکاری مؤثر و پردامنۀ همسر توانا و شایستۀ خود یافت.
2-1. نقد و بررسی ازدواج حضرت خدیجه با رسول خدا
از بررسی دیدگاه برخی مستشرقان بهنظر میرسد که آنها در بحث آغاز ازدواج، با الهام گرفتن از روایات مورخانی چون ابنهشام، طبری و ابناثیر، سعی در شاخوبرگ دادن به این داستان داشتهاند. طبق این روایات، زمانی که آوازۀ امانت، درستی، فضیلت و بزرگواری محمد در مکه پیچید و بهنام «محمد امین» شهرت یافت، خدیجه به این فکر افتاد تا با وی کار کند؛ ازاینرو سفر تجاری شام را با این مقدمه به او پیشنهاد داد که «آنچه مرا شیفتۀ تو کرده، همان راستگویى، امانتدارى و اخلاق پسندیدۀ تو است و من حاضرم مالی را با غلامی بهنام میسره در اختیار تو قرار بدهم و در مقابل، بیش از آنچه به دیگران میدادم، به تو بپردازم». محمد که از وضع نامطلوب زندگانی سرپرست و عموی خویش ابوطالب براثر پیری و کثرت عائله و کمی درآمد آگاه بود، این پیشنهاد خدیجه را پذیرفت. همچنین، ازیکسو، حضور محمد در این سفر تجاری برکتهای فراوانی را برای کاروان خدیجه بهبار آورد، و ازسوییدیگر، خدیجه پس از شرح جزئیات این سفر از جانب میسره، مجذوب شخصیت او شد و فرستادهای را نزد محمد فرستاد تا جویای عدم ازدواج وی شود و رغبت و علاقۀ خویش را به اطلاع او برساند. بنا بر این نقل تاریخی، ادعای پیشقدم شدن خدیجه در پیشنهاد ازدواج با محمد از جانب برخی مستشرقان تأیید میشود. ازسوییدیگر، صرفاً شرایط مادی و زیبایی پیامبر بهعنوان دلیلی برای ازدواج از منظر حضرت خدیجه که ابوت آن را بهتأسی از تفاوتهای طبیعی بین فرهنگ آنان و فرهنگ دینی مسلمانان مطرح کرده بود مورد تردید واقع میشود.
آن بخش از دیدگاه مستشرقان که بر مشروب خوراندن حضرت خدیجه بر پدرش برای کسب اجازۀ ازدواج اشاره دارد، از دعاوی نادرستی است که منابع متقدم بر آن تأکید ورزیدهاند؛ زیرا چنانکه گفته شد، پدر خدیجه، خویلدبناسد، پیش از جنگهای فجار درگذشته بود و عموی ایشان که وکالت را در امر ازدواج عهدهدار بود، سلطهای بر وی نداشت تا او را مجبور به ازدواج کند. همچنین خدیجه در دوران جاهلیت بهسبب عفت و پرهیزگاری سرآمد زنان عصر خود بود و به «طاهره» و «سیدۀ نساء قریش» معروف گشته بود. بر این اساس، آندره تور و مویر با استناد به برخی منابع متقدم و بهدور از تطبیق اخبار مرتبط با خدیجه و بر اساس فرهنگ حاکم بر فضای شرقشناسی، به چنین استدلالی دست یافتهاند.
دربارۀ سن حضرت خدیجه در هنگام ازدواج، اختلافاتی در روایات تاریخی دیده مىشود؛ چنانکه در برابر نقل مشهورِ چهلسالگی ایشان، اقوال مطرحی چون قول 25 یا 28 سال وجود دارد. بهرغم طرح اقوال ضعیفتری چون 30، 35، و 45 سالگی از سوی ابنکثیر و حلبی و نیز 46 سالگی از جانب بلاذری، غالباً منابع تاریخی متقدم نقل مشهور چهلسالگی را ترجیح دادهاند. احتمالاً تاریخنگاران عرب رقم «چهل» را بهدلیل آنکه طبق روایات و قرآن نشانگر یک دورۀ کامل بوده است، انتخاب کردهاند. بنا بر این نقل مشهور، غالب مستشرقان نیز بر این عقیدهاند که خدیجه در آن برهه از زمان چهل ساله بودهاند.
شاید توجیهی که بتوان به عنوان تأبیدى برای اقوال مطرح کمتر از چهل سال (25 و 28 سالگی) در نظر گرفت، تعداد فرزندانى باشد که خدیجه بهدنیا آورده است. تأیید دیگر این گفتار نیز میتواند وضع حمل فاطمه(ع) و ولادت آن بانوى محترمه در سال پنجم بعثت باشد؛ درحالیکه با توجه به این واقعیت تاریخی که خدیجه در سال دهم بعثت از دنیا رفته است، ایشان دوران شصت سالگى خود را سپری میکند. بنابراین، چنین رخدادی کمی بعید بهنظر میرسد و همین موضوع سبب شده است تا قول 28 سالگی نیز خالى از قوت نباشد. بر این اساس، احتمالاً استدلالهایی از این دست موجب شد تا وات با مطرح ساختن فرضیۀ جوانی خدیجه در بهدنیا آوردن فرزندان متعدد، در کنار آرمسترانگ و کلن، ضمن همسویی با سن چهل سالگی ایشان، تردید جدی را بر آن نقل مشهور وارد سازند؛ یا روتون، جدای از پذیرش آن، سن زیاد خدیجه را مبالغهای از سوی مورخان اسلامی مطرح کند.
نکتۀ مهم در اظهارنظر مستشرقانی چون پطروشفسکی، پورت و میکل، دربارۀ سن پیامبر در هنگام ازدواج است که با منابع متقدم همخوانی ندارد. با رجوع به منابع تاریخی که متفقاً بر این اعتقادند که پیامبر در این برهه از زمان در 25 سالگی خود بهسر میبرد، ازیکسو چنین نظری مغایر با منابع تاریخی است و ازسوییدیگر بهدلیل مسنتر بودن خدیجه، در تناقض با قول 25 سالگی سن ایشان در هنگام ازدواج با پیامبر قرار میگیرد. همچنین بوهل در اثر خود، سن خدیجه را 43 سال ذکر کرده است؛ درحالیکه در منابع اشارهای به این سن وجود ندارد.
در شمار دختران خدیجه اختلافى نیست؛ چنانکه اکثر منابع بر نامهای زینب، رقیه، امکلثوم و فاطمه اتفاقنظر دارند؛ اما برخی برخلاف نظر همسوی لوبون، دوسلیه و کلن با منابع تاریخی، تعداد دختران را دو تن ذکر کردهاند. در تعداد و نامهای پسران ناهماهنگیهایی در منابع تاریخی دیده میشود؛ چنانکه بر آرای مستشرقین نیز تأثیر گذاشته است. بهنظر میآید برخی مستشرقان بهتأسی از طبری، پسران حضرت را چهار نفر با نامهای قاسم، طیب، طاهر و عبدالله ذکر کردهاند. ابناسحاق، ابنهشام و قاضی ابرقوه در مواضعی یکسان، تنها قاسم، طیب و طاهر را از پسران ایشان برشمردهاند. احتمالاً لوبون، دوسلیه و کلن بر مبنای گفتار این سه منبع، خدیجه را دارای سه فرزند پسر معرفی کردهاند؛ اما ابنسعد معتقد است از پسران خدیجه به جز قاسم، عبدالله نیز با القاب طیب و طاهر در دوران اسلام به دنیا آمدند. برخی از مورخان اسلامی نیز دیدگاهی مشابه ابن سعد دارند. بر این اساس، مجموع فرزندان پیامبر از خدیجه، شش نفر شامل چهار دختر و دو پسر بوده است که دلیل اختلاف در تعداد آنها در بین مورخان اسلامی، اشتباه یا اختلاف میان اسم و لقب فرزندان پسر است و چنین برداشت میشود که نامهای قاسم و عبدالله در بیشتر منابع تکرار شده و دیگر نامها القاب این دو فرزند بوده است. این آشفتگی در منابع متقدم، بر آرای مستشرقین نیز مؤثر واقع گشته و دلیل اختلافنظر آنان در تعداد فرزندان پیامبر از خدیجه شده است.
ادعای مستشرقان که ثروت حضرت خدیجه وضع اقتصادی پیامبر را متحول ساخت، با مشاهدۀ وضع زندگانی شخصی پیامبر پس از ازدواج با همسر ثروتمندی چون خدیجه، رد میشود. پیامبر درحالیکه میتوانست از اموال خدیجه در جهت رفاه و آسایش خود بهره گیرد، همواره خود را همسطح فقیران جامعه نگه داشت و زندگانی وی با پیش از ازدواج تفاوتی نداشت. همچنین دراینباره که پیامبر پس از ماجرای سفر شام و ازدواج با خدیجه دست به کارهای تجاری زده یا نبوغ خود را در راه تجارت مکه بهکار انداخته باشد، نمیتوان به یک واقعیت قطعی دست یافت؛ چنانکه مورخان دراینباره سکوت کردهاند. گرچه بنا به احتمالات مفسران قرآن دربارۀ آیۀ شریفۀ «وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی» اشاره به رهایی پیامبر از فقر مالی پس از ازدواج با حضرت خدیجه دارد، لکن وجود روح قناعت و شکرگزاری و غنای علمی از طریق نزول وحی و نیز استجابت دعا و بینیازی ایشان از مخلوقات، سبب شد تا ثروت خدیجه در مسیر پیشبرد اهداف الهی رسول خدا هزینه شود و صرف توسعۀ زندگی، رفاه و آسایش شخصی نگردد؛ چنانکه بخش قابل توجهی از اموال خدیجه مصروف محاصرۀ اقتصادی مسلمانان در شعب ابیطالب گشت و این ماجرا شاهدی تاریخی بر این مدعاست.
3. حضرت خدیجه و بعثت رسول خدا
در مقطع زمانی ازدواج تا بعثت رسولالله در منابع متقدم اطلاعات محدودی وجود دارد و این مسئله در آثار مستشرقان انعکاس یافته است. در این میان، تحلیل و ارائۀ مطالب برخی مستشرقان سرشار از عناد و غرضورزی است؛ بهگونهایکه ورتو بر اساس تصویرگریهای ضداسلام قرون وسطی معتقد است پیامبر پس از آنکه با ازدواج به شکوه و شهرت رسیده بود، اکنون برای رسیدن به قدرت بهترین روش را در بنیان نهادن دینی جدید احساس کرد.
زندگی پیامبر در حدود چهل سالگی ناگهان تغییر پیدا کرد. پس از آنکه پیامبر صدای وحی را برای نخستینبار در غار حرا شنید، هراسان به خانه برگشت و از خدیجه خواست که وی را بپوشاند. خدیجه در این زمان او را در آغوش گرفت و سعی میکرد با نوازش، وحشت را از او دور کند. با اینکه در ابتدا بهنظر میرسید «محمد [ص] دیوانه یا مریض شده است، ولیکن جریان دعوت را با خدیجه در میان گذاشت». پورت در این خصوص میافزاید: «خدیجه حتی یک دقیقه در اعلام ایمانش مسامحه نداشت. این جمله باید به افتخار محمد نوشته شود که برای او نیز ایمان خدیجه تعجب نداشت؛ زیرا محمد ثابت کرده بود که برای این زنی که او را با محبت و عشق از فشار نیازمندی نجات داده است، مهربانترین و دقیقترین شوهر است».
مستشرقان بهکرات از وابستگی روحی-روانی پیامبر در آغاز بعثت به خدیجه نوشتهاند. خدیجه هرگز شک و تردیدی از گفتار محمد به خود راه نداد و هرگز به فکرش نرسید که محمد چیزی جز واقعیت میگوید. خدیجه رؤیا و حالات عارضه بر محمد را مظهر واقعی ارادۀ خدا تلقی کرد. خدیجه از صمیم قلب دعوت پیامبر را پذیرفت و پیامبر سپاس ایمان او را که از آتشفشان دلش تراوش داشت، نمود. برای کسی هیچچیز لذیذتر از آن نیست که در رأی و عقیدۀ خود شریک و همعقیده ببیند. خدیجه اظهارات محمد را با ورقۀبن نوفل در میان گذاشت و او به وی اطمینان داد که محمد صاحب شریعت خواهد بود. بدینترتیب، خدیجه مجاب شد که آنچه محمد دیده، وحی صادق و آسمانی است و او را تشویق، تشجیع و متقاعد کرد که رسالت خویش را به مردم اعلام کند.
اکثریت مستشرقان، خدیجه را نخستین ایمانآورنده به پیامبر ذکر کردهاند. پس از آن، خدیجه با محمد به نماز ایستاد. با آنکه طیف وسیعی از مستشرقان دیدگاه مناسبی به رابطۀ حضرت محمد و خدیجه داشتند، پیر بیل مدعی است که خدیجه بهدلیل آنکه فریب خورده بود یا از روی تظاهر، راه میافتاد و خانهبهخانه به مردم میگفت شوهرش پیامبر است و بدینوسیله میکوشید تا هواداران بیشتری را بهسوی او جلب کند. خدیجه مشتاقانه حامی پیامبر در سالهای دعوت عمومی بود و در سال هفتم بعثت بههمراه پیامبر و دیگر پیروان ایشان به شعب ابیطالب رفتند. در این دوره، خدیجه در کنار محمد مقاومت و ایستادگی کرد. محمد بخش عظیمی از ثروت خدیجه را صرف مستمندان و فقرا کرد؛ تاجاییکه خانوادۀ او در مشقت نسبی بهسر میبردند. در این دوره، ثروت خدیجه دچار ضرر عمدهای شد. نخست بزرگ وی، هدیۀ مهربانی و خیرخواهی خدیجه به او بود و ایشان با افتخار در نیکوکاری افراط میکرد. لینگز و آرمسترانگ از حوادث دورۀ شعب ابیطالب به این جریان پرداختهاند که از سوی برادرزادۀ خدیجه مقداری آذوقه، از جمله آرد، به شعب آورده میشد که اعتراض ابوجهل را در پی داشت. پس از آن، ابوالبختری بر سر ابوجهل ضربهای وارد میکند و میگوید: آرد از آن عمۀ اوست. محاصره، بهرغم کمکهای غذایی که به اردوگاه محمد میآمد، آثار سوء خود را بر او و یاران و خویشاوندانش بر جای گذاشت.
3-1. نقد و بررسی حضرت خدیجه و بعثت رسول خدا
رویکردهای دنیوی و تفسیرهای مادی لینگز، آرمسترانگ، دوسلیه و آرنالدز، کلن و درمنگهم از مقولۀ بعثت و نبوت پیامبر اکرم و نیز برداشت «تجربۀ شخصی» از وحی به آن حضرت افزون بر آنکه ناشی از روحیۀ اومانیستی و فرهنگ انسانگرایی حاکم بر شرقشناسی است، ریشه در روایتی تاریخی دارد که صرفاً نقش خدیجه و ورقۀبننوفل را در تثبیت و تأیید نبوت رسول خدا پررنگ جلوه داده است؛ درحالیکه با رجوع به منابع تاریخی، راوی اصلی این خبر از سوی عایشه ذکر نشده و نقل وی فاقد سند و اعتبار است و در اصطلاح مرسل میباشد.
استناد گزینشی به کتب برخی مورخانی چون ابنسعد و ابناثیر، مزید بر علت شده است تا مستشرقان در بحث تنزل کیفیت آغاز وحی به امری مادی و جسمی و نیز در نسبت دادن شک و تردید به رسول خدا دچار خطا شوند. افزونبراین، پذیرش روایت، بهمعنای پذیرفتن ناآگاهی پیامبر از وحی و ترس ایشان از برانگیخته شدن به امر رسالت است؛ درحالیکه قرآن کریم در جایگاهی فراتر از نگاه کلامی، بهعنوان منبعی اصیل در شناخت تاریخ اسلام، به این موضوع اشاره دارد که «ما کَذَبَ الْفؤادُ ما رَأی؛ قلب [محمد] آنچه را دید تکذیب نکرد» و نیز منابع تاریخی چون طبری و یعقوبی روایتی را نقل میکنند که نشان میدهد حضرت از قبل دارای آمادگی وحی بوده و تدریجاً پیامهای غیبی را دریافت مینموده است. بنابراین میتوان این ادعا را، هم بهلحاظ سندی و هم از نظر محتوایی فاقد اعتبار کافی دانست.
همچنین تصور این ادعا از سوی مستشرقان مبنی بر اینکه حضرت خدیجه به امر رسالت محمد از سوی خداوند واقف نگردید تا بهواسطۀ شخصیتی بهنام ورقۀبن نوفل بر حکم الهی ایشان صحه گذاشته و شک خدیجه بدین طریق مرتفع شد، نادرست است. مورخان معتقدند ورقۀبن نوفل مسیحی بود و پس از بعثت به دین اسلام مشرف نشد؛ بنابراین چگونه ممکن است چنین شخصی خود به اسلام ایمان نیاورده باشد، ولی محمد را پیامبر بداند. همچنین بر اساس روایتی موثق، هنگامی که زرارۀبن أعین از امام صادق سؤال نمود: «چگونه رسول خدا در آنچه بر او از سوی خدا نازل میگشت، ترس آن را نداشت که از وساوس شیطان باشد؟» حضرت فرمودند: «بهراستی که خدا هرگاه بندهای را به رسالت انتخاب میکند، آرامش و وقار خود را بر او فرومیفرستد؛ بدانگونهکه هرچه از جانب خدای عزوجل بر او نازل گردد، همانند چیزی است که به چشم خود میبیند».
چنانکه پیداست، ناآگاهی پیامبر از وحی، با مبانی قرآنی عقلی و منابع تاریخی و روایی نیز سازگار نیست. فردی که رهبری امت را بهعهده میگیرد، چگونه ممکن است خود از این رسالت بزرگ آگاه نباشد تا اینکه اشخاصی خارج از دایرۀ عصمت بر نبوت او صحه گذارند. گذشته از این، از حکمت خداوند بهدور است که رسولش را رها سازد و خود اطمیناندهندۀ به او نباشد.
بنا بر منابع تاریخی، پس از نزول نخستین وحی از جانب خداوند، خدیجه نخستین زنی بود که رسول خدا را تصدیق کرد؛ به وی ایمان آورد؛ با او بهسوی قبله نماز گزارد و بدینصورت لقب «امالمؤمنین» را یافت و بنا به روایت پیامبر یکی از چهار بانوی اهل بهشت شد. تأییدها و تصدیقهای خدیجه، در کنار ایجاد فضای آرامش و تسکین برای محمد و نیز حمایتهای مالی خدیجه از مسلمانان نیازمند در جهت حفظ و ماندگاری اسلام، همگی تأثیرات قابل توجهی در پیشبرد اهداف و برنامۀ الهی پیامبر داشتهاند. اذعان مکرر منابع متقدم بر ثروتمند بودن حضرت خدیجه در آستانۀ ازدواج با محمد موجب شده است تا ورتو جلب رضایت خدیجه توسط محمد را در پی کسب شکوه و قدرت و در جهت بنیان نهادن دینی جدید از جانب ایشان تلقی نماید؛ یا فراتر از آن، حمایتهای خدیجه را موجد ایمان در دل رسول خدا و سبب تشجیع و تشویق ایشان به امر رسالت بپندارند.
برخی از متقدمین با ذکر ماجرای فراهم نمودن آذوقه توسط برادرزادۀ خدیجه برای مسلمانان در شعب ابیطالب، تلویحاً به نقش خدیجه در عبور مسلمانان از این بحران اشاره داشتهاند؛ بهگونهایکه این ماجرا در آرای لینگز، آرمسترانگ و وات نیز نمود داشته است. تنها یعقوبی با ذکر اهمیت ثروت خدیجه، سپری نمودن شرایط سخت و بحرانی شعب ابیطالب را نتیجۀ انفاق اموال ایشان در کنار اموال ابوطالب و محمد در راه خدا دانسته است؛ بهگونهایکه تمام دارایی خود را از دست دادند و به ناداری گرفتار آمدند؛ اما در این میان، ابنسعد اموال خدیجه را در عبارتی مبالغهآمیز معادل دارایی تمام قریش معرفی نموده است. ابنجوزی کمی دقیقتر، اموال هزینهشده توسط خدیجه در راه اسلام را چهل هزار دینار و چهلهزار درهم دانسته است. بهتعبیر استاد مطهری، این قبیل بزرگنمایی دارایی خدیجه، عدهای را برانگیخت تا با محدود نمودن پیشرفت اسلام در دو چیز: مال خدیجه و شمشیر علی، یعنی زر و زور، این بهانه را بهدست برخی بدهند که همچون بتی کلن، بنا بر برداشتهای مادی خویش از وقایع تاریخ اسلام، ثروت خدیجه را شانس بزرگ محمد در پیشبرد اهدافش بدانند؛ درحالیکه به تعبیر شهید مطهری: «اگر چنانچه مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستی شاید مسلمین را از پا درمیآورد. مال خدیجه خدمت کرد؛ اما نه خدمت رشوه دادن، که کسی را با پول مسلمان کرده باشد؛ بلکه خدمت به این معنا که مسلمانان گرسنه را نجات داد و مسلمانان با پول خدیجه توانستند سد رمقی کنند».
4. رحلت حضرت خدیجه و پیامدهای آن
خدیجه در هنگام وفات، تقریباً 65 ساله بود و بهشدت از کمبود غذایی دورۀ تحریم شعب ابیطالب صدمه دیده بود. مستشرقان سال درگذشت خدیجه را 619 میلادی یا سه ماه پیش از هجرت (سه روز پس از فوت ابوطالب) ذکر کردهاند. پورت دربارۀ با رحلت حضرت خدیجه مینویسد: «خدیجه همسر باوفای پیامبر درحالیکه سرش در آغوش وی بود، درگذشت. وفات این شریک زندگانی که آنقدر مورد محبت بود، درحقیقت برای او حادثۀ جانسوزی بود... در این هنگام، اجاق خانوادۀ وی خاموش گردید و محمد تنها ماند».
خدیجه در شمال قبرستان مکه مدفون شد و روز وفات ایشان از روزهایی است که مانند تولد امامحسین و شهادت امام علی در تاریخ اسلام فراموشنشدنی است. مستشرقین از وفات خدیجه بهعنوان ضربۀ بسیار سنگین و سخت برای پیامبر یاد کرده و سال درگذشت وی در کنار درگذشت ابوطالب را همانند مورخان متقدم، سال اندوه بیان نمودهاند. پیامبر تا زمانی که خدیجه در قید حیات بود، همسری دیگر اختیار نکرد. پس از آن، محمد همسران دیگری برای خود برگزید و مستشرقان برای ایشان تا نه همسر برشمردهاند. البته هیچکدام از آنها نتوانستند جایگاه خدیجه را بگیرند.
پیامدهای متعدد رحلت حضرت خدیجه از دیدگاه مستشرقان عبارتاند از:
با درگذشت خدیجه، دیگر کسی در اطراف او نبود که از وی حمایت و حفاظت کند؛
- با مرگ خدیجه و ابوطالب، از موقعیت مخاطرهآمیز، نامطمئن و مأیوسکننده برخوردار شد؛
- وفات خدیجه سبب شد که اعتماد محمد به خود بیشتر شود و این برای موفقیت دینی او لازم بود؛
- با درگذشت عزیزان و پشتیبانان (ابوطالب و خدیجه(ع))، محمد تصمیم به ترک مکه گرفت؛
- رحلت خدیجه تثبیت موقعیت محمد را در مکه غیرممکن و دشوار ساخت؛
- پس از درگذشت خدیجه هیچکس نمیتوانست جایگزین او گردد؛ نه ابوبکر صدیق و نه عمر مشتاق. این موضوع به طرز اساسی و زیربنایی بر زندگی پیامبر تأثیر گذاشت.
در کوتاهترین فاصله از وفات خدیجه، پیامبر فقدان ایشان را احساس کرد. در زمان سفر به طائف، جایی که او را مورد آزار و اذیت قرار دادند، جای خدیجه بسیار خالی بود. او تنها کسی بود که در این لحظات تنهاییِ وی او را درک میکرد و برای ادامۀ راه، به تشویق و نصیحت او میپرداخت.
4-1. نقد و بررسی رحلت حضرت خدیجه و پیامدهایآن
برخلاف دیدگاه مستشرقان که رحلت خدیجه را سه ماه پیش از هجرت ذکر کردهاند، بیشتر منابع تاریخی، زمان وفات خدیجه را ماه رمضان سال دهم بعثت، یعنی سه سال قبل از هجرت پیامبر از مکه به مدینه میدانند. طبری سال رحلت خدیجه را پس از خروج از شعب ابیطالب میداند و همانند ابنسعد و بلاذری معتقد است خدیجه هنگام وفات، در 65 سالگی بهسر میبرد. ابنعبدالبر، سن خدیجه را هنگام وفات، کمی دقیقتر 64 سال و شش ماه ذکر میکند. برخی منابع فاصلۀ رحلت ابوطالب و خدیجه را به اختلاف 25، 35، 55 یا حتی پنج روز و سه روز نوشتهاند که در تقدم وفات هریک نیز اختلاف عقیده دیده میشود. بنابراین، مورخین در اینکه وفات آن دو بزرگوار در سال دهم بعثت (619 میلادى) روی داده است، اتفاقنظر دارند. پیامبر که دو حامی اصلی خود، یعنی خدیجه و ابوطالب را به فاصلۀ اندکی از دست داد و با مشکلات عمدهای روبهرو شد، این سال را عامالحزن نامید. بنا بر روایات، پیامبر خدیجه را در دامنۀ کوه حجون که بر شمال قبرستان شهر مکه واقع است، به خاک سپرد؛ چنانکه برخی مستشرقان نیز همین نظر را دارند. پیامبر مصیبت فقدان این دو شخصیت برجستۀ تاریخ اسلام را متوجه جهان اسلام دانستند و آن را فراتر از مصیبتی خانوادگی معرفی نمودند. این مصیبت وارده، ادامۀ دعوت پیامبر در مکه را با مانعتراشی مشرکان روبهرو کرد و به فاصلۀ اندکی پس از آن، در یکی از شبهای شوال همان سال، ایشان را بهسمت طائف سوق داد. پیامبر در طائف نیز با بیمهری و بعضاً آزار و اذیت اهالی آن مواجه شد و پس از ده روز اقامت بیفایده در آن شهر، محزون به مکه بازگشت. همانگونهکه مستشرقان اشاره داشتهاند، پیامبر در این سفر جای خالی حامیان خویش را بیشازپیش احساس نمود.
پیامبر تا زمانی که خدیجه زنده بود، همسر دیگری اختیار نکرد و پس از وی چنانکه منابع تاریخی گفتهاند، تعداد همسران وی برخلاف دیدگاه مستشرقان است. در میان سیرهنویسان، ابناسحاق و ابنهشام سیزده همسر پیامبر را برمیشمارند که درخصوص دو تن از آنان، تنها به خواندن خطبۀ عقد قناعت کرد و خدیجه بنت خویلد و زینب بنت خزیمه در زمان حیات پیامبر دیده از جهان فروبستند. اما طبری معتقد است که پیامبر پانزده زن گرفت که از این تعداد تنها با سیزده تن خطبۀ عقد دائم جاری کرد و زمانی که از دنیا رفت، دارای نه زن بود. ابنسعد پس از معرفی دوازده زنی که بهصورت دائم در اختیار رسول خدا بودند، شش زن دیگری را ذکر میکند که پیامبر دربارۀ آنان تنها به برقراری خطبه بسنده کرد و به خانه نبرد. بااینحال، در هنگام رحلت محمد نه نفر از همسرانش در قید حیات بودهاند و احتمالاً شیمل، میکل، ابوت و بورلو بر این اساس تعداد همسران ایشان را پس از خدیجه، بهاشتباه نه نفر ذکر کردهاند؛ درحالیکه پیامبر با سیزده زن خطبۀ عقد جاری کرد.
چنانکه مستشرقان گفتهاند، پیامبر هیچگاه نام و یاد حضرت خدیجه را از نظر دور نداشتند؛ تاآنجاکه عایشه گفته است: رسول خدا هیچگاه از منزل خارج نشد، مگر آنکه از خدیجه یاد کرد و او را بهنیکی ستود. همچنین رسولالله از ایشان با عنوان محبوبۀ خود و صدیقۀ امت یاد کرده است.
نتیجهگیری
بررسی آرای مستشرقان پیرامون زندگانی حضرت خدیجه حکایت از این دارد که اکثریت آنها، در راستای واکاوی رویدادهای دوران پیامبر، شخصیت خدیجه را مورد عنایت خویش قرار دادهاند. بیشتر این توجهات، به دوران «پس از آشنایی و ازدواج ایشان با حضرت محمد برمیگردد. با توجه به این رویکرد اتخاذشده از جانب مستشرقان، نتایج بهدستآمده را میتوان چنین برشمرد:
1. در مبحث «آشنایی خدیجه با محمد، بهاستثنای نظر همسوی آنها پیرامون نقش میسره در ایجاد همدلی و آشنایی خدیجه با محمد دو ادعای متناقض و متضاد با منابع متقدم تاریخ دیده میشود. نوع نگاه برخی از راویان طرفدار عایشه به تاریخ صدر اسلام، در کنار نادیده پنداشتن برخی فضایل حضرت خدیجه، و نیز تناقضهای متعدد در ذکر اسامی همسران پیشین خدیجه، سبب شده است تا مستشرقان در کنار عدم تطبیق زمان مرگ خویلد با زمان ازدواج فرزندش خدیجه، تحلیلی از ازدواجهای پیشین ایشان مطرح کنند که در منابع اسلامی مردود شمرده شدهاند یا دستکم تردیدهای جدی دربارۀ با آنها وجود دارد. همچنین تعابیری که مستشرقان از اجیر شدن محمد در سفر تجاری شام بهکار بردهاند، با گزارههای قرآنی و روایی سازگاری ندارد و از نحوۀ بهرهگیری شرقشناسان از منابع تاریخی سرچشمه میگیرد.
2. در مبحث «ازدواج خدیجه با حضرت محمد نیز هرچند ادعای مستشرقین دربارۀ پیشقدم شدن خدیجه در ازدواج با آن حضرت با منابع متقدم سازگاری دارد، اما اختلافات فرهنگی میان مسلمانان و شرقشناسان و نادیده پنداشتن همۀ منابع اصیل تاریخی، سبب شده است تا با تحلیلی بهدور از واقعیت، خوراندن مشروب به پدر را عاملی جهت کسب رضایت ازدواج توسط خدیجه معرفی کنند. افزونبراین، توجه نداشتن به قرآنکریم بهعنوان منبعی اصیل ازیکسو، و عدم رجوع مستشرقان به منابع اصلی تاریخ اسلام ازسوییدیگر، موجب شده است تا ازدواج محمد با خدیجه را در جهت تحول وضعیت اقتصادی ایشان مطرح کنند. همچنین آشفتگیهای خبری منابعمتقدم تاریخ اسلام پیرامون اختلاف در سن خدیجه در هنگام ازدواج، و نیز تعداد، جنسیت و نام فرزندان پیامبر از خدیجه، در پیدایش تناقضهای متعدد میان آرای مستشرقان مؤثر واقع شده است.
3. در مبحث «خدیجه و بعثت رسولالله، تحلیلهای عرفی رفتارشناسانه از تجربۀ وحی و تضعیف جایگاه پیامبر با تأکید بیش از حد بر نقش خدیجه و ورقۀبننوفل در جریان نزول وحی، با گزارههای تاریخی و روایی و نیز مبانی عقلی و قرآنی مطابقت ندارد. برخی مستشرقان در بهرهگیری از این گزارشها، آنچه را با پیشفرضها و محاسبات مادی خودشان مطابقت داشته، گزینش نمودهاند و از نقد و ارزیابی اخبار و روایات، خودداری کردهاند. مستشرقان در این موارد قائل به دیدگاههایی شدهاند که در تضاد با جایگاه پیامبر و خدیجه قرار دارد، و همۀ این آرا متأثر از نبود درک وحیانی از دانش پیامبر و الهی بودن منشأ و مصدر آن، و نیز روح انسانمحوری حاکم بر جهانغرب است؛ چنانکه رویکردهای دنیوی و تفسیرهای مادی از بعثت، در کنار بزرگنمایی برخی مورخان اسلام در توصیف دارایی حضرت خدیجه و حمایتهای مالی ایشان از مسلمین، موجب گردیده است تا شرقشناسان ازدواج حضرت محمد با خدیجه را مقدمهای برای رسیدن به شکوه و شهرت و در جهت بنیان گذاشتن دینی جدید، مطرح کنند.
4. دیدگاههای بعضاً متناقض پیرامون زمان «رحلت خدیجه »، و تعداد همسران پیامبر در آرای مستشرقان، احتمالاً از نقل گزینشی و محدود کردن استنادات به برخی منابع، و استفاده نکردن از کتب به زبان اصلی نشئت گرفته است. طرح برخی نظرات همدلانه از جانب مستشرقان و قرابتهایی که در برداشت آنها از منابع متقدم تاریخی، از جمله پیرامون «پیامدهای روحی و اجتماعی رحلت حضرت خدیجه بر پیامبر وجود دارد، در نوع خود رویکردی بدیع بهنظر میرسد.
منابع
ابناثیر، علی، الکامل فیالتاریخ، بیروت، دارصادر، 1385ق.
-----، اسدالغابۀ فی معرفۀالصحابۀ، بیروت، دارالفکر، 1409ق.
ابناسحاق، محمد، سیرۀ ابناسحاق(کتاب السیر و المغازی)، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارفاسلامی، 1410ق.
ابنجوزی، عبدالرحمنبن علی، تذکرۀالخواص، قم، منشورات الشریفالرضی، 1418ق.
ابنحبیب بغدادی، محمد، المحبر، تحقیق ایلزۀ لیختن شتیتر، بیروت، دارالآفاقالجدیده، بیتا.
-----، المنمق فی اخبار قریش، تحقیق خورشیداحمد فاروق، بیروت، عالمالکتب، 1405ق.
ابنحجر عسقلانی، احمدبن علی، الإصابۀ فی تمییزالصحابۀ، تحقیق عادلاحمد عبدالموجود و علیمحمد معوض، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1415ق.
ابنحزم، علیبن احمد، جمهرۀ أنسابالعرب، تحقیق لجنۀ من العلماء، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1403ق.
ابنسعد، محمد، طبقاتالکبری، تحقیق عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1410ق.
ابنسیدالناس، محمدبن محمد، عیونالأثر فى فنونالمغازى والشمائل والسیر، تعلیق ابراهیممحمد رمضان، بیروت، دارالقلم، 1414ق.
ابنشهرآشوب مازندرانی، محمدبن علی، المناقب، قم، علامه، 1379ق.
ابنعبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفۀالأصحاب، تحقیق علیمحمد البجاوی، بیروت، دارالجیل، 1412ق.
ابنقتیبه دینوری، عبداللهبن مسلم، المعارف، تحقیق ثروت عکاشه، ط. الثانیه، قاهره، الهیئۀالمصریۀ العامۀللکتاب، 1992م.
ابنکثیر، اسماعیل، البدایۀ و النهایۀ، بیروت، دارالفکر، 1407ق.
ابنواضح یعقوبی، احمدبن ابییعقوب، تاریخالیعقوبی، بیروت، دارصادر، بیتا.
ابنهشام، عبدالملک، السیرۀالنبویۀ، تحقیق مصطفیالسقا و ابراهیمالأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دارالمعرفۀ، بیتا.
ابوالقاسمکوفی، علیبن احمد، الاستغاثۀ فی بدعالثلاثه، تهران، مؤسسۀ الأعلمی، 1373ق.
ابوت، نبیا، عایشه همسر پیغمبر ترجمۀ سیدغلامرضا سعیدی، تهران، آسیا، 1344.
ارنست، کارل، اقتدا به محمد نگرشی نو به اسلام در جهانمعاصر، ترجمۀ قاسم کاکایی، تهران، هرمس، 1389.
اسمیت، هوستون، «مذهب انسانی»، در: اسلام از نظرگاه اندیشمندان غرب، ترجمه و حواشی علیاصغر حکمت، چ سوم، تهران، امیرکبیر، 1357.
اشپولر، برتولد، جهان اسلام، ترجمۀ قمر آریان، تهران، امیرکبیر، 1354.
آرمسترانگ، کارن، محمد زندگینامه پیامبر اسلام، ترجمۀ کیانوش حشمتی، چ دوم، تهران، حکمت، 1386.
آرنولد، توماسواکر، تاریخ گسترش اسلام، ترجمۀ ابوالفضل عزتی، چ دوم، تهران، دانشگاه تهران، 1385.
آئینهوند، صادق، سیرهنویسی و سیرهنگاران، چ دوم، تهران، خانهکتاب، 1388.
بخاری، محمدبن اسماعیل، صحیحالبخاری، تحقیق محمدزهیربن ناصرالناصر، دمشق، دارطوق النجاه، 1422ق.
بروکلمان، کارل، تاریخ ملل و دول اسلامی، ترجمۀ هادی جزایری، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1346.
بلاذری، احمدبن یحیی، أنسابالأشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، 1417ق.
بورلو، ژوزف، تمدن اسلامی، ترجمۀ سیداسدالله علوی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1386.
بیهقی، احمدبن حسین، دلائلالنبوه و معرفۀأحوال صاحبالشریعۀ، تحقیق عبدالمعطی قلعجی، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1405ق.
-----، سننالکبرى، تحقیق محمدعبدالقادر عطا، بیروت، ط. الثالثه، دارالکتبالعلمیه، 1424ق.
پطروشفسکی، ایلیاپاولویچ، اسلام در ایران، ترجمۀ کریم کشاورز، چ چهارم، تهران، پیام، 1354.
پورت، جاندیون، عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن، ترجمۀ سیدغلامرضا سعیدی، قم، درالتبلیغ اسلامی، 1348.
پورنقشبند، نادر، «نحوه برخورد اسلامشناسان غرب با سیرۀ رسول اکرم، در: مجموعه مقالات همایش سیرهشناختی پیامبراعظم به اهتمام اصغر منتظرالقائم، اصفهان، دانشگاه اصفهان، 1385.
تصویر خانواده پیامبر در: دائرۀالمعارف اسلام (ترجمه و نقد)، ناقدین: عبدالرضا عرب و دیگران، زیرنظر محمد تقیزاده داوری، قم، مؤسسۀ شیعهشناسی، 1387.
حتی، فیلیپ خوری، تاریخ عرب، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، چ سوم، تهران، آگاه، 1380.
-----، شرق نزدیک در تاریخ؛ یک سرگذشت پنجهزارساله، ترجمۀ قمر آریان، چ دوم، تهران، علمی و فرهنگی، 1382.
حلبی، علىبن ابراهیم، سیرۀالحلبیۀ، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1427ق.
حورانی، آلبرت، تاریخ مردمان عرب، ترجمۀ فرید جواهرکلام، تهران، امیرکبیر، 1384.
دورانت، ویل، تاریخ تمدن (عصر ایمان)، کتاب چهارم از بخشدوم، ترجمۀ ابوالقاسم پاینده، تهران، اقبال، 1343.
دوسلیه، آلن و روژه آرنالدز، آئینه اسلام در شناخت اسلام، ترجمۀ سیدعبدالحسین حسینی، تهران، سعیدی، بیتا.
دولابی، محمدبن احمد، ذریۀالطاهرۀ، تحقیق سیدمحمدجواد حسینی جلالی، قم، جامعه مدرسین، 1418ق.
دومینیک، سوردل، اسلام، ترجمۀ اسماعیل دولتشاهی، تهران، چ دوم، شرکتسهامی کتابهای جیبی، 1358.
ذهبی، محمدبن احمد، تاریخالإسلام و وفیاتالمشاهیر والأعلام، تحقیق عمرعبدالسلام تدمری، ط. الثانیه، بیروت، دارالکتابالعربی، 1413ق.
روتون، مالیس، دنیای اسلام، ترجمه و اقتباس مرتضی مدنینژاد، بیجا، بینا، 1391.
سایکس، سرپرسی، تاریخ ایران، ترجمۀ سیدمحمدتقی فخرداعیگیلانی، چ هفتم، تهران، افسون، 1380.
شیمل، آنهماری، محمد، رسول خدا، ترجمۀ حسن لاهوتی، چ چهارم، تهران، علمی و فرهنگی، 1387.
صدوق، محمدبن علی، منلایحضرهالفقیه، تحقیق علیاکبر غفاری، قم، مؤسسۀ النشرالاسلامی، 1413ق.
صمیمی، مینو، محمد در اروپا، ترجمۀ عباس مهرپویا، چ دوم، تهران، اطلاعات، 1384.
طباطبائی، سیدمحمدحسین، المیزان فی تفسیرالقرآن، ط. الثالثه، بیروت، موسسۀالاعلمی للمطبوعات، 1393ق.
طبری، محمدبن جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمدابوالفضل ابراهیم، ط. الثانیه، بیروت، دارالتراث، 1387ق.
عبدالمحمدی، حسین، مستشرقان و پیامبر اعظم چ دوم، قم، المصطفی، 1394.
عیاشی، محمدبن مسعود، تفسیرالعیاشی، تحقیق سیدهاشم رسولی محلاتی، تهران، المطبعۀالعلمیه، 1380ق.
قاضیابرقوه، اسحاقبن محمد، سیرت رسولالله، تحقیق اصغر مهدوی، چ سوم، تهران، خوارزمی، 1377.
قمی، علیبن ابراهیم، تفسیرالقمی، تصحیح سیدطبیب جزائری، چ سوم، قم، دارالکتاب، 1404ق.
کارلایل، توماس، تاریخ حیات پیامبر اسلام (از کتابالابطال)، ترجمۀ عبدالله زنجانی، تبریز، کتابخانه سروش، 1312.
کریمینیا، مرتضی، «سیری اجمالی در سیرهنگاری پیامبر اسلام در غرب»، در: سیرهپژوهی در غرب؛ گزیده متون و منابع، تدوین مرتضی کریمینیا، تهران، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، 1386.
کلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، تحقیق مرکز بحوث دارالحدیث، قم، دارالحدیث، 1429ق.
کورزین، فیلیس، امپراتوری اسلامی، ترجمۀ مهدی حقیقتخواه، تهران، ققنوس، 1386.
کوفی، فراتبن ابراهیم، تفسیر فراتالکوفی، تصحیح محمدکاظم، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1410ق.
گارده، لوئی، اسلام؛ دین و امت، ترجمۀ رضا مشایخی، تهران، شرکت سهامی انتشار، 1352.
گیپ، همیلتن، اسلام: بررسی تاریخی، ترجمۀ منوچهر امیری، چ دوم، تهران، علمی و فرهنگی، 1380.
لاپیدوس، ایرا ماروین، تاریخ جوامع اسلامی، ترجمۀ علی بختیاریزاده، چ دوم، تهران، اطلاعات، 1387.
لوبون، گوستاو، تمدن اسلام و عرب، ترجمۀ سیدمحمدتقی فخرداعیگیلانی، چ چهارم، تهران، بنگاه مطبوعاتی علمی، 1334.
لینگز، مارتین، محمد برپایه کهنترین منابع، ترجمۀ سعید تهرانینسب، تهران، حکمت، 1391.
مسعودی، علیبن حسین، مروجالذهب و معادنالجوهر، تحقیق اسعد داغر، چ سوم، قم، دارالهجره، 1409ق.
مطهری، مرتضی، سیری در سیره نبوی، چ چهل و یکم، تهران، صدرا، 1385.
مطهرینیا، محمود، مستشرقان و نبیاعظم نقد و بررسی آراء پنج تن از مستشرقان سیره نبوی و شخصیت و تاریخ پیامبراعظم تهران، پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، 1389.
مقریزی، احمدبن علی، إمتناعالأسماع بما للنبی منالأحوال والأموال والحفدۀ والمطاع، تحقیق عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتبالعلمیه، 1420ق.
میکل، آندره، اسلام و تمدن اسلامی(1)، با همکاری هانری لوران، ترجمۀ حسن فروغی، تهران، سمت، 1381.
وات، مونتگمری، محمد پیامبر و سیاستمدار، ترجمۀ اسماعیل ولیزاده، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1344.
-----، «محمد، در: تاریخ اسلام کمبریج، به کوشش پی.ام.هولت و دیگران، ترجمۀ تیمور قادری، تهران، مهتاب، 1387.
واعظخرگوشی، عبدالملکبن محمد، شرفالنبى، تحقیق محمد روشن، تهران، بابک، 1361.
هالیستر، جاننورمن، تشیع در هند، ترجمۀ آزرمیدخت مشایخفریدنی، تهران، مرکز نشر دانشگاهی، 1373.
هونگه، زیگرید، فرهنگ اسلام در اروپا (خورشید الله بر فراز مغرب زمین)، ترجمۀ مرتضی رهبانی، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1370.
Buhl, F., Welch, A.T., &;quot;Muḥammad", In Encyclopaedia Of Islam, Leiden, E.J.Brill, 1993.
Crawford, H. Toy, &;quot;Mohammed and the Islam of the Koran", The Harvard Theological Review, London, Cambridge University Press on behalf of the Harvard Divinity School Stable.
Dermenghem, Emile, Men Of Wisdom; Muhammad and the Islamic tradition, Translated from the French by Jean M.Watt, New York, Happer &;amp; Brothers, 1958.
Eliade, Mirca, A History of Religious Ideas, (From Mohammad to the age of Reforms), Chicago and London, University Of Chicago Press, 1988.
Faizer, Rizwi, ";Muhammad&;quot;, In Encyclopedia of Islam and the Muslim World, v2, Editor in Chief: Richard C. Martin, Usa, Macmillan, 2003.
Gibb, H. A. R, Mohammedanism; an historical survey, New York, Oxford University Press, 1962.
Hodjson, Marshall. G.S, The Venture Of Islam, V1 (The Classical age of islam), Chicago, University Of Chicago Press, 1974.
Katz, Marion Holmes, The Birth of the Prophet Muhammad; Devotional piety in Sunni Islam, London, Routledge, 2007.
Kellen, Betty, Muhammd; The messenger of God, New York, Taylor Productions, 2001.
Margoliouth, D. Litt, The Early development of Mohammedanism, London, Williams & Novgate, 1914.
Muir, William, The Life Of Mahomet And History Of Islam, v2, London, Smith Elder & co. Cornhill, 1858.
Richardson, Harry, The Story of Mohammed Islam; Unveiled, New York, no publisher, 2013.
Tor, Andre, Mohammed; The man and his Faith, Translated by Theophil Menzel, London, George Allen &;amp; Unwin L.T.D, 1956.
Watt, Montgomery. W, Mahomet LA Mecque, Paris, Payot, 1985.
Watt, Montgomery. W, &;quot;Khadidja", In Encyclopaedia Of Islam, v4, Leiden, E.J.Brill, 1971.
_____ , Muhammad At Mecca, London, Oxford University Press, 1965.