ماهان شبکه ایرانیان

آیا این مدل کتاب‌ها به درد می‌خورد؟

آخرین ساعت هر روز، چند دقیقه‌ای برای بیان عبارات تاکیدی‌اش وقت می‌گذارد و با تمرکز روی انرژی‌های مثبت، چشمانش را می‌بندد تا بخوابد؛ معتقد است این اتفاق تاثیر فوق‌العاده‌ای روی زندگی‌اش گذاشته و حتی این روزها که همه با ویروس کرونا زندگی می‌کنند، با فکر کردن به روزهای خوب و بیان جمله‌های مثبت، خودش را از استرس دور نگه داشته است.

آیا این مدل کتاب‌ها به درد می‌خورد؟

«زهرا» مدتی است تصمیم گرفته به اتفاق‌های خوب فکر کند و معتقد است این کار بهتر از آن است که مرتب به نداشته‌ها و مشکلات مالی فکر کند و این حداقل کاری است که در شرایط فعلی می‌تواند انجام دهد. او مدتی است با خواندن کتاب‌های روانشناسی موفقیت هم آشنا شده و از وقتی که خواندن این کتاب‌ها را شروع کرده فکر می‌کند به نتایج مثبتی هم رسیده است؛ کتاب‌هایی که طرفداران خاص خودش را دارد و بسیاری از افرادی که چندان اهل مطالعه نیستند هم کتاب‌های روانشناسی موفقیت از جمله «چهار اثر از فلورانس اسکاول شین» را که سال گذشته در دسته کتاب‌های پرفروش هم قرار گرفته، برای یک بار هم که شده خوانده‌اند. برخی نتیجه‌های مثبتی از آن گرفته‌اند و برخی هم هیچ تاثیری از آن نگرفته‌اند و ترجیح می‌دهند وقتشان را صرف مطالعه کتاب‌های مهم‌تری کنند.

اما همه‌ی خوانندگان این کتاب‌ها مثل هم فکر نمی‌کنند و نظرات متفاوتی دارند. برخی جمله‌های نوشته‌شده در آن را سطحی می‌دانند و برخی دیگر هم معتقدند هر کتابی، جمله قابل تاملی هم دارد. مثلا «مهزاد» کتاب‌های این چنینی را زمانی که در مقطع دبیرستان تحصیل می‌کرده، خوانده و می‌گوید: «من هنوزم بعضی از جمله‌های کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین رو حفظم. قبلنا دوست داشتم ولی الان متنفرم ازشون. به درد همون سالای آخر دبیرستان می‌خوردن ولی بعضی جمله‌های تاکیدیشون خوبه. سال سوم دبیرستان انگار رو ابرا راه می‌رفتم و قوی شده بودم. قبلا از آنتونی رابینز می‌خوندم و اگه بخوام برگردم به خوندن این کتابا ترجیح میدم کتاب‌های اونو بخونم».

«امیر» که فارغ التحصیل رشته حقوق است و از ایران به کانادا مهاجرت کرده، معتقد است: «تاثیر این کتابا فوق‌العاده‌ست. البته اگه تو مدار باشی و فرکانست مثبت باشه وگرنه یه مشت کلمه‌ست که منظم پشت هم چیده شده».

«مهدی» هم می‌گوید: «خوندن این کتابا توی سنین پایین و قبل از آشنایی با اندیشه‌های اندیشمندان مهم‌تر تاثیر داشتن ولی الان تقریبا هیچی. اما از هر کتاب و نوشته‌ای بالاخره یه چیزای به‌دردبخوری درمیاد ولی در مجموع اندیشه و مثبت‌اندیشی این نویسنده‌ها سطحیه».

«آیسان» هم که تجربه خواندن کتاب‌های این‌چنینی را دارد، معتقد است: «کتاب چهار اثر از فلورانس اسکاول شین خوبه. شاید اگه با موضع بهش نگاه نکنیم واقعا یه درسای خوبی داره. مثلا فلورانس یه جایی میگه اگه میخوای به چیزی برسی شرایط لازم حضورشو مهیا کن». 

مثبت‌اندیشی و صحبت‌کردن درباره اتفاقات خوب را حتی برخی از مربیان یوگا و روانشناسان هم مطرح می‌کنند.

مریم مفاخری - روانشناس - که پیش از این روی روانشناسی هنر تمرکز داشته و پروژه «سنگ صبور» را در مراکز درمانی و برای بیماران مبتلا به نارسایی کلیه، سرطان و ام‌اس انجام داده است، حالا پروژه «سفر درون» را آغاز کرده است.

او حالا در مراحل درمان از عبارات تاکیدی هم استفاده می‌کند و در این‌باره به ایسنا می‌گوید: «افرادی که به خواندن این کتاب‌ها روی آورده‌اند می‌توانند بدون شرکت در کلاس‌های مختلف یا مشاوره‌گرفتن هم به خودشان کمک کنند زیرا انسان‌ها قدرت بسیاری دارند. ما پتانسیل‌های درونی زیادی داریم و قادریم کارهای خارق‌العاده‌ای انجام دهیم. حتما نباید کسی از بیرون یکسری کارها را برای افراد رقم بزند. فقط در صورتی که فرد با یک مشکل روانشناسی مواجه است می‌تواند همزمان با کمک‌گرفتن از یک روانشناس، به مطالعه کتاب‌ها ادامه بدهد تا این مسیر را با موفقیت بیشتری سپری کند. این روزها هم که در حال دست و پنجه نرم کردن با بحران‌های ویروس کرونا هستیم بیشترین کسی که هر روز می‌بینیم و با او در ارتباطیم، خودمانیم. پس بیشترین قرارهای ملاقات و ارتباط را با خودمان داریم و برعکس شرایط قبل از کرونا که وقتی می‌خواستیم از چیزی خلاص شویم از آنها رد می‌شدیم و دور خود را شلوغ می‌کردیم، در شرایط فعلی باید با آن روبه‌رو شویم و حلش کنیم. بنابراین هر فردی که برای خودش بیشتر وقت می‌گذارد، با کتاب‌هایی که می‌خواند و مراقبه‌هایی که انجام می‌دهد، در خلوتش می‌تواند خودش را بهتر ببیند و بشناسد و بداند اگر اختلافی بین او و خانواده‌اش وجود دارد و یا اگر اعتمادبه‌نفس انجام کاری را ندارد ریشه و دلیل کار کجاست و برای آن راهکار پیدا کند. دوران قرنطینه این شرایط را ایجاد کرده است که برای آرامش و بقای خود راه حلی به جز اینکه یکسری مسائل را برای خودمان حل کنیم، وجود ندارد. در غیر این صورت، افراد خیلی راحت به تنش‌های جدی برمی‌خورند و نمی‌توانند زندگی را در چارچوب‌های درست ادامه دهند.»  

این روانشناس درباره استفاده از عبارات تاکیدی بیان می‌کند: «در حالت عادی همه‌ی ما باورها و خودگویی‌هایی داریم که در ذهنمان ماندگار شده‌اند. برای مثال ممکن است فکر کنیم ما جذاب و دوست‌داشتنی نیستیم یا نمی‌توانیم کارها را درست انجام دهیم یا مثلا آدم بدشانسی هستیم. این باورها موجب می‌شود ما به سبک خاصی با محیط رفتار کنیم و زمانی که شروع به گفتن جمله‌های تاکیدی می‌کنیم در واقع برخی از باورهایمان را نشانه می‌گیریم. حالا ممکن است بپرسید یعنی با تکرار جمله‌ها ما تغییر می‌کنیم؟ ممکن است من چند روز جلوی آینه بایستم و بگویم خودم را قبول دارم اما وقتی یکی می‌گوید فلان رنگ لباس به تو نمی‌آید اعتماد به نفسم زیر سوال برود و دوباره به حالت قبل برگردم، اما وقتی عبارات تاکیدی را به صورت مستمر و با برنامه انتخاب و تکرار می‌کنیم، برخی از باورهای نهادینه در ذهنمان را تغییر می‌دهیم. بنابراین زمانی که باورمان تغییر کند احساس و رفتارمان هم در مقابل اتفاق‌های بیرونی تغییر می‌کند. ممکن است سوال شود که چگونه عبارت‌های تاکیدی درست را انتخاب کنیم و با چه نظمی آنها را برای خود تکرار کنیم که باعث شود باورهایمان تغییر کند. در روانشناسی، تحقیقی انجام شده که نشان می‌دهد خواسته‌ها و نیازهای ما می‌توانند در چهار حیطه قرار گیرند. این چهار حیطه شامل ارتباطات، ثروت، سلامت و ابراز وجودند. پس ما می‌توانیم بر اساس این چهار حیطه اصلی عبارت‌های تاکیدی را انتخاب کنیم تا تمام ابعاد وجودی ما در نظر گرفته شود. البته هر کدام از این چهار حیطه خودشان به شاخه‌های کوچک‌تری هم تقسیم می‌شوند. مثلا در مورد ارتباطات، ارتباط با خود، خانواده، اجتماع، خالق و ... گنجانده می‌شود پس ما نیاز داریم بر اساس هر کدام از آنها عبارت‌های تاکیدی خاصی را انتخاب کنیم. عبارات تاکیدی مثل رنگی می‌ماند که می‌توانیم به زندگی‌مان بدهیم. عبارات تاکیدی می‌تواند در زندگی ما تاثیرگذار باشد زیرا ذهن ناخودآگاه ما را تحت تاثیر قرار می‌دهد و به تغییر احساس درونی ما نسبت به خودمان، دیگران و جهان هستی کمک می‌کند. این تغییر موجب می‌شود بتوانیم در زندگی‌مان دستاورد خلق کنیم.»

مفاخری در سال‌هایی که کار کرده، به این نتیجه رسیده که «در بسیاری از مواقع، ما خودمان را نمی‌شناسیم و باور نداریم؛ به همین دلیل خودمان را عمیقا دوست نداریم و برای آنکه یکسری از آسیب‌ها و ویژگی‌های درونی خود را نبینیم از خودمان فاصله می‌گیریم و نقاب می‌زنیم. این موضوع موجب می‌شود برای آنکه تایید دیگران را بگیریم همیشه کوتاه می‌آییم و احساسات منفی را درون خودمان جمع کنیم. این موضوع در درون و بیرون خودمان بی‌تعادلی ایجاد می‌کند که در نهایت منجر به آسیب‌های جدی در سطح روان و حتی جسم ما می‌شود».

او اضافه می‌کند: «از طرف دیگر به این باور رسیدم که ما چیزی را می‌توانیم در جهان بیرون خلق کنیم که اول آن را در جهان درون خودمان باور کرده باشیم. پس اگر در درون من عشق به خویشتن باشد می‌توانم آن را بیرون از خودم هم منتشر کنم ولی اگر به جای عشق به خویشتن، از خودم خشمگین باشم و خودم را دوست نداشته باشم چیزی که در بیرون از خودم هم می‌آفرینم طرد شدن و مورد قدرنشناسی قرار گرفتن است. برای مثال وقتی لوییزهی در کتاب شفای زندگی، داستان زندگی خودش را می‌گوید اشاره می‌کند که همسرش مرد خوبی بوده است و به او علاقه زیادی داشته است اما در نهایت او را رها می‌کند و عاشق زن دیگری می‌شود. پس ممکن است زمانی برسد که همه چیز در زندگی فرد خیلی خوب و ایده‌ال باشد اما وقتی او احساس طردشدگی و بی‌ارزشی می‌کند، نمی‌تواند امکانات و موفقیت‌های زندگی را حق خودش بداند و به صورت ناخودآگاه همه چیز را به سمتی می‌برد که به خودش ثابت کند دوست‌داشتنی نیست و همیشه در حال طردشدن است. پس لازم است بین باورها و احساس‌های درونی خود و خواسته‌های بیرونی هماهنگی ایجاد کنیم و با پیداکردن باورهای ناکام‌کننده‌ و ترمیم آنها به خودمان اجازه‌ی آن تجربه‌ را در جهان بیرون بدهیم».

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان