در یک شهر کوچک کشاورزی در برزیل به نام «کاندیدو گودوی» Candido Godoi آمار دوقلوییزایی بسیار بالاست، از هر 5 حاملگی در این شهر، یکی منجر به دوقلوزایی میشود، آن هم دوقلوهایی با چشمان آبی و موهای بلوند!
به طور معمول از هر 80 زن حامله، یکی جنینهای دوقلو دارد. میزان بالای حاملگیهای دوقلو در کاندیدو گودوی، سالها پزشکان و دانشمندان را کنجکاو کرده بود که پاسخی برای توجیه، پیدا کنند، اما کسی که بعد از سالها، ادعای یافتن پاسخ را دارد، یک دانشمند علوم زیستی یا یک پزشک نیست، بلکه یک مورخ است!
یک مورخ آرژانتینی به نام خوزه کاماراسا در کتابی با عنوان «منگل: فرشته مرگ در آمریکای جنوبی»، ادعای جالبی مطرح کرده است.
ساکنان این شهر، شخصی با نام «رودولف ویس» را به یاد میآورند که در سالهای دهه 1960، به شهر آنها آمده بود، او ابتدا خود را یک دامپزشک معرفی کرده بود و به درمان گاوهای دامداران شهر میپرداخت، مثلا گاوهای آنها را علیه سل مایهکوبی میکرد، اما بعد از مدتی او خدمات پزشکی هم برای ساکنان شهر انجام میداد، زنان باردار را ویزیت میکرد و به آنها دارو و ترکیبات مختلفی میداد.
او حتی در گفتگو با ساکنان محلی صحبت از تلقیح مصنوعی میکرد، چیزی که در آن سالها معمول نبود. از همین زمان بود که میزان دوقلوزایی در این شهر ناگهان افزایش یافت.
این شخص چه کسی بود؟ چرا درست مقارن با دیدار او از شهر، میزان دوقلوزایی به طرز غیرقابل توجیهی افزایش پیدا کرد؟! بررسیهای این تاریخدان نشان میدهد که رودولف ویس، نام مستعار دکتر جوزف منگل Josef Mengele، پزشک جنایتکار نازی بود!
به مدت21 ماه، منگل با روپوش و دستان سپیدی که او را ملقب به فرشته سفید هم کرده بود، جنایتهای متعددی در این اردوگاه انجام داد. در مورد او اقدامات او در آشویتس چیزهای زیادی میگویند:
– مشهور است که او در قسمت کودکان اردوگاه، روی دیوار خطی افقی به بلندی حدود 150 تا 156 سانتیمتر کشیده بود. او کودکانی را که بلندی سرشان زیر این خط بود، به اتاق گاز میفرستاد.
– زمانی که در یک از آسایشگاههای اردوگاه تیفوس شایع شد، او دستور داد که همه 750 زن مقیم کشته شوند.
– منگل از زندانیان برای آزمایشات پزشکی و ژنتیکی استفاده میکرد. او به آزمایش روی دوقلوهای یکسان علاقه زیادی داشت. این دوقلوها در آسایشگاههای ویژهای اسکان داده میشدند. او یک پزشک اطفال یهودی به نام برتولد اپشتین را هم برای کمک استخدام کرده بود.
– منگل به مطالعه روی بیماری «نوما» که یک بیماری التهابی مخاط لثه و دهان است، علاقه داشت. البته نه به منظور پیدا کرد راهی برای درمان آن، بلکه برای اثبات اینکه این بیماری خاص افراد نژاد پست است! این بیماری که میتواند منجر به گانگرن بافت نرم دهان شود، در افرادی رخ میدهد که دچار سوء تغذیه شدید و یا ضعف سیستم ایمنی هستند.
– منگل به مطالعه ناهنجاریهای ژنتیکی علاقه زیادی داشت. یک خانواده رومانیایی یهودی که به علل ارثی کوتاهقامت بودند و از طریق نواختن موسیقی و برقراری تورهای نمایشی در نقاط مختلف اروپا، امرار معاش میکردند، از جمله افراد نگونبختی بودند که مورد علاقه او بودند. البته این خانواده به نام خانواده «اویتس» سرانجام نجات پیدا کردند.
– تشریح شیرخواران، اخته کردن پسران و مردان بدون بیهوشی، دادن شوک الکتریکی به زنان برای آزمایش مقاومت آنها، از جمله کارهای وحشتناکی است که منگل انجام داده بود.
– نقل شده است که او گروهی از راهبههای یهودی را با تابش اشعه ایکس، نازا کرد. این کار منجر به بروز زخمهای وحشتناکی روی بدن آنها شد.
– عوض کردن رنگ چشم با تزریق داروهایی به چشم، قطع کردن اندامها و جراحیهای وحشتناک مثل به هم دوختن دو کودک دوقلو برای ایجاد یک دوقلوی به هم چسبیده، هم از جمله کارهایی است که در آشویتس انجام میداد.
– سوژههای آزمایشات منگل بهتر تغذیه میشدند و بهتر اسکان داده میشدند، منگل خود را به کودکانی که برای آزمایشات برمیگزید، تحت نام «عمو منگل» معرفی میکرد و به آنها شیرینی میداد.
هیچ کس اعتقاد ندارد که آزمایشات وحشتناک او واقعا جنبه علمی داشته باشند و بسیاری تصور میکنند که این آزمایشات تنها ناشی از جنون و حس سرمستی او از اعمال قدرت بودند.
سرانجام در ژانویه سال 1945، اردوگاه آشویتس منحل شد، مدت کوتاهی منگل به اردوگاههای دیگر رفت. بعد از مرگ هیتلر و سقوط آلمان نازی، او مدتی هم به یک واحد پزشکی پیوست. او به مدت 4 سال از جولای سال 1945 تا می 1949، در دهکده کوچکی نزدیک روزنهایم باواریا به عنوان یک کارگر مزرعه زندگی کرد تا اینکه توسط تشکیلات اودسا ODESSA به آرژانتین فرستاده شد. شبکه اودسا متشکل از افسرهای سابق آلمان نازی، برای پناه دادن و فراری دادن افسران نازی ایجاد شده بود.
گرچه نام او در صدر جنایتکاران جنگی ثبت شده بود، اما همسرش -ایرینه- و خانوادهاش ادعا کردند که او مرده است و متفقین هم به این جمعبندی رسیدند که او دیگر زنده نیست.
در سال 1958 نشانههایی از زنده بودن او به دست آمد، موساد رو او را تا پاراگوئه گرفت، ولی موفق به پیدا کردنش نشد.
در بوینس آیرس او نخست به عنوان یک کارگر ساختمانی کار میکرد، اما به زودی آلمانیهای صاحب قدرت به او کمک کردند و توانست از خانوادهاش پول دریافت کند. بعد از مدتی او باز هم کارهای غیرقانونی پزشکی را از سر گرفت و در زمینه سقط جنین فعالیت کرد، حتی یک بار هم به دنبال مرگ یکی از بیمارانش بازداشت شد.
به زودی او آلمانیهای دیگر مقیم آرژانتین را شناخت. وضعیت مالیاش بهتر شد و 50 درصد سهام یک شرکت دارویی را خرید. در همین سال او از همسرش جدا شد و با بیوه برادرش ازدواج کرد.
در سال 1960 سازمان موساد، موفق شد آیشمن را در آرژانتین دستگیر کند، این موضع ترس منگل را بیشتر کرد و او مجددا فرار کرد. در سال 1962 او از ترس اینکه دستگیر شود، آرژانتین را به مقصد پارگوئه ترک کرد، در این زمان او یک گذرنامه با نام منگل خوزه داشت.
شهر موبلوندها و چشم آبیهای دوقلو!خوزه کاماراسا، مورخ آرژانتینی که در ابتدای این پست، به نام او اشاره شد، بعد از مصاحبهها با دهها نفر از ساکنان شهر کاندیدو گودوی به این نتیجه رسید که منگل این شهر را مبدل به آزمایشگاه دیگری کرده بود. او سالها بعد از مرگ هیتلر، باز هم به دنبال ایده ایجاد نژاد برتر خالص آریایی و افزایش میزان زاد و ولد در این نژاد به اصطلاح برتر بود.
دوقلوزایی به حدی در این شهر بالاست که تابلوی خوشامدگویی شهر هم به این موضوع اشاره دارد: جامعه کشاورزی و شهر دوقلوها!
سالها تغییر محل اقامت و جابجایی در کشورهای برزیل، آرژانتین و پاراگوئه، منگل را افسرده و تحریکپذیر کرده بود. در آخرین سالهای زندگیاش او در یک خانه ییلاقی در نزدیکی سائو پائولو زندگی میکرد. تا اینکه در هفتم فوریه سال 1979، او که وضعیت پزشکی خوبی هم نداشت، در حال شنا به صورت تصادفی غرق شد و به اعتقاد برخیها بعد از سکته، غرق شد. کسی چه میداند! او با نام «ولفگانگ گرهارد» به خاک سپرده شد.
خانه منگل در پاراگوئهتازه 6 سال بعد از مرگ او بود، که هویت او کشف شد. در سال 1985، پلیس آلمان به خانه «هانس سدلهایمر»، یکی از دوستان نزدیک منگل، حمله کرد. با بررسی نامهها و اسناد و نشانیها، محل اقامت منگل پیدا شد، نبش قبر انجام شد و متخصصان هویت او را تأیید کردند.
در 17 سپتامبر 2007، برای نخستین بار عکسهایی از دکتر منگل در اردوگاه آشویتس به دست آمد.