برترینها: این قتلهای ناموسی چند وقت اخیر بهانهای شد برای یک پرونده جمع و جور در رابطه با قتلهای خبرساز دو دهه اخیر، طبعا این پرونده کامل نیست اما یک نتیجه را قطعی میکند، این که جنایت همیشه بوده و حالا به یُمن رسانه، بیشتر دیده میشود.
ناصر محمدخانی و شهلا جاهد
سال 81 بود که خبر قتل لاله سحرخیزان، همسر ناصر محمدخانی، ستارهی سابق تیمهای ملی و پرسپولیس منتشر شد و چیزی نگذشت که نام خدیجه جاهد معروف به شهلا، همسر صیغهای محمدخانی به میان آمد. شهلا ابتدا هرگونه اتهامی را انکار میکرد و از آنجایی که مدرکی علیه او وجود نداشت یک سالی را در بازداشتگاه سپری کرد. اما دست آخر بعد از ملاقاتی با ناصر محمدخانی به قتل لاله سحرخیزان اعتراف کرد.
لاله سحرخیزان
پس از مدتی شهلا جاهد مدعی شد که صرفاً به خاطر علاقه اش به ناصر محمدخانی قتل را به گردن گرفته بود، چون محمدخانی به او گفته بود اگر این کار را نکند به جایش او را بازداشت میکنند و از طرفی به او قول داده بود تمام تلاشش را برای گرفتن رضایت از اولیای دم یعنی فرزندانش و والدین لاله سحرخیزان خواهد کرد. به ادعای شهلا، او به وعدههای محمدخانی دل بسته بود، اما بعداً با بی تفاوتی او مواجه شده بود. پروندهی شهلا جاهد با ابهامات زیاد دیگری هم همراه بود. علاوه بر صحبتهای ضد و نقیض متهم اصلی، بسیاری از مدارک و شواهد به دست آمده هم با یکدیگر جور در نمیآمدند.
محمدخانی مدعی شد شهلا جاهد کلید خانهی او و همسرش را در اختیار داشت و بدون رضایت او مخفیانه به خانهی آنها میرفت و او و همسرش را زیرنظر میگرفت. این پرونده مملوء از ابهاماتی بود که هرگز پاسخی به آنها داده نشد. با وجود همهی این ابهامات و کش و قوس ها، اما شهلا جاهد دست آخر در روز 10 آذر سال 89 اعدام شد.
شاهرخ و سمیه، جنایت گاندی
بزه خیابان گاندی یا ماجرای شاهرخ و سمیه بزهی عشقی بود که در بعد از ظهر چهارشنبه 12 دی سال 1375 توسط دو نوجوان 16 ساله به نامهای «شاهرخ وثوق» و «سمیه شهبازینیا» در خانهی ویلایی خیابان گاندی، کوچه 23 رخ داد.
این اتفاق به علت سن پایین قاتلان، موضوع و خانوادگی بودن آن و بُهت افکار عمومی از چگونگی و چرایی آن شهرت یافت. در این حادثه، برادر 8 ساله و خواهر 13 سالهٔ سمیه به نامهای «محمدرضا» و «سپیده» در طبقهٔ دوم منزل پدری سمیه در خیابان گاندی، توسط وی و شاهرخ، به وسیلهٔ خفه کردن با دست، آمپول هوا (بنا بر ادعای شاهرخ و سمیه که گویا از سوی پزشکی قانونی تأیید نشد) و در نهایت خفه کردن در وان حمام کشته شدند.
مادر سمیه که در آن زمان به آرایشگاه رفته بود، پس از بازگشت به خانه نیز مورد حمله شاهرخ و سمیه قرار گرفت که در نهایت با فرار به کوچه و ناکام ماندن اقدام قاتلان، بزه افشا شد. شاهرخ و سمیه اعتراف کردند که تحت تأثیر یک فیلم خارجی (احتمالاً فیلم قاتلین بالفطره) قرار گرفتهاند.
همچنین بنا بر برخی اظهار نظرهای شاهرخ و سمیه گفتند که تحت تأثیر موسیقی هوی متال و یک زندگی رپگونه تن به چنین کاری دادند که این مطلب در مصاحبهٔ کارشناسان مرکز آموزش و پژوهش زندانها با سمیه و شاهرخ توسط سمیه تکذیب شد.
دادگاه در 17 بهمن سال 1375 هر دو را به قصاص محکوم نمود که با اعلام گذشت پدر سمیه، شاهرخ به 10 سال و سمیه به 12 سال زندان محکوم شد.
میدان کاج
جنایت میدان کاج، رویدادی است که در آن جوانی به نام محمدرضا، توسط یعقوبعلی جعفری در 6 آبان 1389 در میدان کاج (محلهٔ سعادتآباد تهران) با ضربات چاقو زخمی شد و جان سپرد. این جنایت به خاطر مسائل عشقی دربارهٔ زنی (معروف به کیمیا) بود و در آن، قاتل با ضربات چاقو در برابر دیدگان مردم، مقتول را بهشدت زخمی کرد و چند دقیقه بعد، دو مأمور پلیس نیز از راه رسیدند؛ پس از 55 دقیقه به بیمارستانی در چندمتری محل وقوع حادثه برده شد، اما در آنجا جان باخت.
دادگاه متهم در 30 آبان 1389 برگزار شد و قاتل به اعدام در ملأعام محکوم شد. با نظر اکثریت قضات (3 قاضی)، کیمیا از اتهام معاونت در قتل تبرئه شد، اما به دلیل ارتباط نامشروع با یعقوب، به تحمل 100 ضربه شلاق محکوم شد. سرانجام در صبحگاه روز 14 دی 1389 قاتل در ساعت 6 صبح در محل وقوع جنایت به دار آویخته شد.
خفاش شب
یک ماجرا و یک نام مردم تهران را به هراس انداخته بود: «خفاش شب» و ماجرای قتلهای زنجیرهای پایتخت. رضا خوشروی، با نامهای مستعار «عبدالله عبدالرحمن» یا «مراد نادری» که به ستار هم معروف بود، تابستان سال 1376 را به تابستانی غمبار برای پایتختنشینها بدل کرد.
وی قتلهای زنجیرهای خود را که همراه با سرقت و تجاوز جنسی بود از سال 1371 در تهران آغاز کرد. با یک پیکانِ دزدی خانمهای تنها یا همراه فرزندانشان را سوار میکرد، میکشت، به آنها تجاوز میکرد، طلا و چیزهای با ارزش و حتی چیزهایی که برای خانه خریده بودند میدزدید و بعد جسدها را در محلهای خلوت آتش میزد و یا سلاخی میکرد. هر بار که دستگیر شد، برای خودش یک نام جدید اختراع کرد.
یکبار در سال 71 دستگیر شد، ولی از چنگ مأموران گریخت و در بار دوم در سال 1376 دستگیر و سرانجام به اتهام 9 فقره قتل اعدام شد.
جنایت پل مدیریت تهران
جنایت پل مدیریت تهران رویدادیست که ساعت 17:30 بعدازظهر چهارشنبه، 15 تیرماه سال 1390 روی پل عابر پیاده پل مدیریت تهران رخ داد و در آن پسر دانشجویی به نام کوشا پارسا (22 ساله) همکلاسی خود به نام مهسا امینفروغی (22 ساله) را با 26 ضربه چاقو به قتل رساند.
هر دوی آنها دانشجوی سال آخر رشته ادبیات فارسی در دانشگاه علامه طباطبایی بودند. گفته میشود این قتل به دلیل پاسخ منفی مهسا امینفروغی به ایجاد رابطه با کوشا پارسا رخ دادهاست. در روز حادثه، کوشا پارسا، مهسا و دوست همکلاسیاش را با موتورسیکلت تعقیب میکند و زمانی که آنها روی پل عابر پیاده هستند، با پوشاندن صورتش به آنها حمله میکند.
پس از آن قاتل با دستان خونآلود سعی میکند خود را به موتورسیکلتی در پایین پل برساند، اما در حلقه رهگذران خشمگین گرفتار میشود. شاهدان این حادثه که اغلب از ساکنان محله یا کسبه ده ونک هستند ضارب را محاصره و دستگیر میکنند و بلافاصله قربانی را با اولین وسیله نقلیه ممکن (یک وانت) به بیمارستان منتقل میکنند. در این حادثه، مهسا امینفروغی جان سپرد و دختری که همراه او بود، از ناحیه هر دو دست مجروح شد. کوشا پارسا روز سهشنبه، 22 شهریور 1390 اعدام شد.
آتنا اصلانی
موضوع قتل دختربچه 6 ساله بهنام آتنا اصلانی در تاریخ 28 خرداد 1396 رخ داد. آتنا توسط فردی به نام اسماعیل جعفرزاده معروف به اسماعیل رنگرز کشته شد. آتنا زمانهایی که کنار بساط پدرش بود، برای استفاده از دستشویی یا خوردن آب به مغازه رنگرزی که در نزدیکی بساط پدرش بود، میرفت. صاحب مغازه مردی 40 ساله بود که آتنا و پدرش را از مدتها قبل میشناخت و برای او نقشه کشیده بود.
انگیزه او از این کار اذیت و آزار جنسی بودهاست. با بررسی دوربینهای مداربسته مشخص شد که آتنا در محدوده مغازه قاتل ناپدید شدهاست، اما لحظه ورود او در هیچ دوربینی به ثبت نرسیده بود. در این زمان اسماعیل به عنوان مظنون دستگیر شد. منزل او مورد بازرسی قرار گرفت، اما پلیس از وجود پارکینگی که قاتل در مکانی نزدیک در اختیار داشت باخبر نبود. به گفته برادر قاتل، او از زندان با همسرش تماس گرفت و خواست که نسبت به امحا مواد مخدر نگهداری شده در پارکینگ اقدام نماید.
به گفتهی قاتل، دو سه روزی بود که با دیدن آتنا و طلاهایش وسوسه شده بود. روز حادثه آتنا به مغازهاش رفته که آب بخورد و چون کسی آنجا نبوده، به طرفش رفته و نیت عملی کردن نقشهاش را داشته است. اما آتنا شروع به فریاد زدن میکند. قاتل دستش را روی دهان آتنا میگذارد و وقتی بهخودش میآید که دیگر نفس نمیکشید. جسدش را داخل ساکی گذاشت و آن را به پارکینگ برد و در بشکهٔ پلاستیکی مخفی کرد تا سر فرصت در محلی خلوت رها کند؛ اما چند روز بعد بهعنوان مظنون دستگیر شد و رازش فاش شد.
همسر اسماعیل رنگرز پس از پیدا کردن بشکهای که جسد در آن قرار داشته و بوی تعفن میداده، برادر قاتل را در جریان قرار میدهد و او نیز جسد را از درون بشکه کشف میکند و به پلیس خبر میدهد.
سرانجام در صبحگاه 29 شهریور 1396 اسماعیل رنگرز در ملأ عام اعدام شد.
بنیتا
یکی از اتفاقات دردناک سال 96 ماجرای ربودن و رها کردن طفلی 8 ماهه به نام بنیتا توسط سارقی سابقه دار بود که این اقدام در نهایت منتهی به قتل کودک شد.
29 تیرماه سال 96 خبر گم شدن کودکی هشت ماهه به نام «بنیتا» و صدای لرزان مادری که از مردم تقاضای کمک میکرد، در فضای مجازی دست به دست شد. ماجرا از این قرار بود که پدر بنیتا برای باز کردن درب پارکینگ از خودرو پیاده میشود تا خودرو را داخل پارکینگ ببرد، اما در همین حین، دو عابر پیادهای که در حال گذر از آن خیابان بودند، با مشاهده خودروی روشن، پشت فرمان مینشینند و خودرو و بچه را به سرقت میبرند. جستجوها برای یافتن این کودک 8 ماهه چند روز ادامه داشت تا اینکه پس از 6 روز و به رغم تمام تلاشها، جسد دختربچه در خودروی به سرقت رفته، به دلیل گرسنگی، تشنگی و گرما در یکی از خیابانهای پاکدشت ورامین پیدا شد.
محمد که عامل جنایت بود به خاطر قتل به قصاص و به خاطر آدمربایی، رها کردن طفل در خودرو و مباشرت در سرقت در مجموع به 51 سال حبس و همدستش مهدی به 13 سال حبس و دو سال تبعید محکوم شدند.
ستایش قریشی
ستایش قریشی (درگذشتهی 22 فروردین 1395) دخترک ششسالهٔ افغانتبار ورامینی بود که از سوی پسر 17سالهی همسایه ربوده شد و به قتل رسید و پیکرش با اسید سوزانده شد. قتل این دختربچه به دست یک شهروند ایرانی بازتابی گسترده در شبکههای اجتماعی و در میان کاربران ایرانی و افغانستانی داشتهاست.
به گفتهی پدر مقتول، ستایش ساعت یک روز یکشنبه 22 فروردین برای خرید بستنی به مغازهی سر کوچه میرود. پس از خرید بستنی، تنها ده متر مانده به منزل، قاتل ستایش را دزدیده و به خانهی خود میبرد. مادر ستایش پس از گذشت نزدیک به نیم ساعت، نگران شده و به پدر مقتول تلفن میزند. پدر مقتول پس از برگشتن از سرکار، به جستجو پرداخته اما نشانی نمییابد. پس از ناموفق بودن جستجوی مجدد به کلانتری مراجعه میکنند.
در نهایت پلیس به پدر مقتول خبر میدهد که قاتل نوجوان پس از کشتن دختر او، به دوست خود تلفن زده و از او میخواهد تا در ناپدید کردن جسد به او کمک کند؛ ولی دوستش حادثه را بلافاصله به پدر خود اطلاع داده و پدر او هم ماجرا را به پلیس اطلاع میدهد و پلیس نیز اقدام به دستگیری قاتل میکند. اینگونه عنوان شدهاست که قاتل پیش از قتل و اسیدپاشی به او، به مقتول تجاوز کردهاست.
قاتل ستایش قریشی که در زمان وقوع جرم شانزده سال و هشت ماه داشت به اعدام و قصاص محکوم شد. پس از اینکه قاتل به 18 سالگی رسید دادگاه اجرای احکام تصمیم به اجرای حکم گرفت، اما به علت اصرار خانواده مقتول بر دریافت آرش البکاره تا زمان تعیین مبلغ و پرداخت آن اجرای حکم اعدام به تعویق افتادهاست. او سرانجام در روز پنجشنبه تاریخ 1396/10/14 به دار مجازات آویخته شد.
میترا استاد
قتل میترا استاد به حادثهی کشته شدن وی به دست همسرش محمدعلی نجفی سیاستمدار و شهردار پیشین تهران اشاره دارد که با شلیک گلوله از سلاح گرم انجام شد. او هفتم خردادماه 1398 به ضرب گلوله در خانهاش بهقتل رسید.
جسد او در حمام منزلش در طبقهٔ هفتم برج آرمیتا در منطقهٔ سعادت آباد تهران یافته شد. دقایقی پس از اعلام خبر قتل میترا استاد، برخی همسرش را بهعنوان مظنون اصلی معرفی کردند که از سوی مقامات قضائی رد شد، اما محمدعلی نجفی ساعاتی بعد با مراجعه به پلیس آگاهی خیابان وحدت اسلامی تهران به قتل همسر دومش با اسلحه اعتراف کرد و بازداشت شد. او انگیزهی اصلی از ارتکاب قتل را فشار روانی و مشکلات خانوادگی اعلام کرد. محمدعلی نجفی در روزهای اول پس از قتل مدعی شد همسر دومش با نهادهای امنیتی ارتباط داشتهاست. وی در دادگاه بدوی، به قصاص نفس محکوم شد.
منابع: روزیاتو، ویکیپدیا