
انسان به حکم فطرت و طبیعت اجتماعی خود، نیازمند همدمی است که با او زندگی کند و در کنار او آرامش یابد و ازدواج، او را به این مقصود میرساند. اگرچه در نخستین روزهای ازدواج، همسران به یکدیگر احساس تعهد دائمی میکنند، ولی برخی از همسران به تدریج دچار تعارض و اختلاف میشوند. تعارض در هر رابطه صمیمی، گریزناپذیر است، چراکه وقتی دو نفر وارد یک رابطه صمیمانه میشوند و یک پیوند را با یکدیگر تشکیل میدهند، خود را در برابر دیگری میگشایند، بر یکدیگر تأثیر میگذارند و از هم تأثیر میپذیرند و این حق را برای خود قائل میشوند که بر هم نفوذ داشته باشند و همین هم از عوامل آسیبپذیرشدنشان است. گاه نیز توافقی رخ نمیدهد و یا نیازها برآورده نمیشوند؛ در نتیجه همسران نسبت به یکدیگر احساس خشم، ناامیدی و نارضایتی میکنند. تعارض زناشویی، میتواند پیش درآمد جدایی همسران باشد که ممکن است از بگومگوهای ساده شروع شده و تا درگیریهای شدید لفظی، نزاع و کتککاری و گاه جدایی گسترش پیدا کند. وقتی که درگیریهای همسران بارها و بارها به مرحله بیحرمتی عمدی و لجاجت و یکدندگی میرسد، شکل برانگیخته و پرهیجانی به خود میگیرد، که مملو از تمسخر، دادوفریاد یا الگوی خونسردانهای از دوریگزینی و بیگانگی و شاید هم ترکیبی از این دو است.
متأسفانه در بیشتر روابط همسران دو مشکل اساسی وجود دارد: قدرت همسران برای کاهش عزتنفس یکدیگر در روابط، بیشتر از قدرتشان برای افزایش آن است و توجه آنها به حالات روحی و روانی یکدیگر اندک است. این دو عامل موجب اختلافها و تعارضات تکراری، فاصلهگرفتن از یکدیگر، ناکامی در داد و ستد عاطفی، رشد عواطف منفی و کاهش عواطف مثبت میشود و اینگونه روابط زناشویی، منبع بزرگ رنج و درد میگردد. بنابراین همسران نیازمند مداخلاتی هستند که ریشه درگیریهایشان را مورد توجه قرار دهد و در کاهش میزان تعارضات و پریشانی آنها و افزایش آرامش روانیشان مؤثر باشد.
یکی از رویکردها برای حل اختلافات زناشویی که از نگاه عاطفه به همسران مینگرد، مدل امنیت هیجانی است و بر دو مؤلفه عزت نفس و دلبستگی تأکید دارد. در این رویکرد اعتقاد بر این است که زیربنای بیشتر تعارضات در روابط صمیمانه، احساس رنجش یکی از همسران است. آنچه در ارتباطات جریحهدار میشود، احساس مثبت فرد در مورد خودش یا همسرش میباشد.
زمانی که احساسات کسی نسبت به خودش جریحهدار شود، غرورش کاهش یافته، شرم فعال شده و عزتنفس او تهدید میشود. در چنین شرایطی، فرد میکوشد با انکارکردن شرمی که تجربه میکند، از خود محافظت کند (مثلا استفاده از مواد مخدر یا ورود به روابط فرازناشویی) یا از لحاظ روانی و عاطفی خود را از همسرش دور میکند و نسبت به او سرد و بیتفاوت میشود، بیش از اندازه کنترلگر میشود و علاقهها و سلیقههای خود را بر همسرش تحمیل میکند. زمانی که احساسات جریحهدار میشود، اعتماد کاهش یافته، بیاعتمادی فعال گشته و در پی آن دلبستگی تهدید میشود. با تهدید دلبستگی، از همسرش کنارهگیری میکند، عمدا او را میرنجاند، ممکن است بیش از اندازه به همسرش بچسبد یا به طور افراطی به نیازهای همسرش توجه کند.
در چنین شرایطی با تهدید عزت نفس و دلبستگی، امنیت هیجانی در او کاهش مییابد. عدم احساس امنیت هیجانی، خود را به دو شکل در همسران نشان میدهد: افزایش واکنش نسبت به همسر ،که خود به اختلافات پیاپی و حلنشدنی میانجامد و استمرار حالت جدایی منجر به رابطهای سرد و سطحی میگردد. زمانی امنیت هیجانی میان همسران برقرار میشود که آنها به پاسخهای ناسالمی که نسبت به تهدید عزتنفس و دلبستگیشان نشان میدهند، آگاه گردند و از به کار بردن این واکنشها خودداری ورزند و به جای آن بر بازسازی عزتنفس و دلبستگی مثبت تأکید کنند.
زمانی که عواطف مثبت فرد درمورد خودش افزایش مییابد، نسبت به خودش احساس غرور میکند و زمانی که احساس مثبت او نسبت به خودش کاهش یابد و نسبت به خودش احساسهای منفی پیدا کند، احساس شرم میکند.
هر کسی برای افزایش عزتنفس خویش باید تلاش کند و این مسئله را بداند که همسر یا والدین نمیتوانند این موهبت را به او ارزانی دارند. تجربههای شرمآگین که فرد در موقعیتهای مختلف در گذشته تجربه کرده است، همچنان با اوست و بر احساس او نسبت به خودش تأثیر میگذارد. همانطور که هرکسی میتواند خود را تسلیم شرم کند، میتواند تواناییهایش را کشف و به موفقیت دست یابد. هرچه میزان موفقیتها در رویارویی با چالشها بیشتر باشد، اعتماد به نفس هم رشد بیشتری مییابد و به سمت غروری سالم حرکت میکند. غرور منفی اشاره دارد به یک دیدگاه مبالغهآمیز و غیرواقعبینانه در مورد خود که موجب بروز تکبر میشود، اما غروری که باعث کاهش شرم میشود، یک خشنودی از بابت موفقیتهای فردی است. فردی که در پی به دست آوردن تأیید دیگران است، میکوشد که همیشه آنها را راضی نگه دارد. چنین کسی نگرانیهای زیادی در مورد نظر و دیدگاه دیگران خواهد داشت و همین موجب خدشهدار شدن عزت نفس او میشود. اگرچه همه ما نیاز به پذیرش داریم، اما پذیرش برابر با تأییدطلبی نیست. خودپذیری، یعنی خود و همسرمان را با تمام توانمندیها و ضعفهایی که داریم بپذیریم و نیازمند تأیید از سوی دیگران نباشیم. تا زمانی که همسران در پی تأییدطلبی باشند، خود را نپذیرفتهاند و در حال خلق موقعیتی هستند که در آن دیگری عزتنفسشان را کنترل میکند.
برای افزایش عزت نفس، تنها نگرش اساسی که باید آموخته شود، شخصیسازی نکردن است. فرد حساس به شرم، باید به خود یادآوری کند که اگرچه انتقاد دیگران از او سودمند است، اما میزان زیاد پیامهای عاطفی عدم تأیید که از سوی دیگری دریافت میکند، بیشتر مربوط به خود فرد فرستنده است و نباید آن پیامها را به خود نسبت دهد.
از دیگر ستونهای دستیابی به عزت نفس، داشتن خلوص یعنی صداقت عاطفی، ابرازگری هیجانی و عرضهکردن خود به دیگران است؛ درست همان گونه که هستیم. در ابرازگری هیجانی، فرد میتواند بدون سرکوب هیجان، احساس خود را ابراز کند. در بازداری هیجانی، فرد هیجاناتش را ابراز نمیکند، اما اشتغال ذهنی دارد و مرتب احساسات خود را نشخوار میکند و همین بازداری، در افزایش شرم و کاهش عزت نفس مؤثر است.
مرزسازی نیز در تقویت عزت نفس راهگشاست. اساس مرزهای امن و خوب را توانایی «نه گفتن» تعیین میکند. فردی که در نه گفتن مشکل دارد، نمیتواند بگوید برای حفاظت از خود باید فاصله بگیرد. اما فردی که توانایی «نه گفتن» دارد، میتواند به اندازهای که تمایل دارد به همسرش نزدیک شود و میداند در صورتی که همسرش بخواهد برخلاف میلش او را به یک سمت و سو سوق دهد، میتواند در برابر آن مقاومت کند. ایجاد مرزهای خوب و امن بهمعنای نه گفتن در برابر همۀ موارد مخالف با خواست و تمایل خویش نیست، بلکه به معنای داشتن حق انتخاب است. هرکس میتواند نه گفتن را انتخاب کند یا با نیازهای همسرش همگامی کند.
همچنین اگرچه یک همسر مسئول افزایش عزتنفس همسرش نیست، اما با پرهیز از طعنهزدن، مقایسههای خشک، ایجاد احساس گناه در دیگری و همزمان احترام گذاشتن، میتواند او را یاری رساند. چرا که عدم پذیرش و تأیید نشدن از جانب همسر و لحن عاطفی منفی همسر، رایجترین عوامل فعالکنندۀ شرمساری در فرد است و بیشترین مشکلات رابطهای در حیطۀ عزت نفس، زمانی اتفاق میافتد که یکی از همسران از همسرش انتقاد میکند. در روابط از همسران انتظار نمیرود که کاملا بدون دید انتقادی باشند، بلکه از آنها انتظار میرود روی هم رفته از یکدیگر حمایت کنند. زمانی که همسران گفتوگویی انتقادی نسبت به یکدیگر را آغاز میکنند، به عزت نفس هم حمله میکنند و به جای اینکه در مورد مسائل و نگرانیهایشان حرف بزنند، از یکدیگر انتقاد میکنند و این یک زمینهساز و پیشبینیکننده قوی برای طلاق است. بنابراین همسران باید عواطف منفی کمتر و عواطف مثبت بیشتری را در گفت گو ها ابراز کنند و درصدد ایجاد شرمساری در یکدیگر برنیایند.
اکنون چند روش را که میتواند بر افزایش دلبستگی میان همسران نقش داشته از نظر میگذرانیم:
هماوایی با همسر: یک همسر هماهنگ، بیشتر وقتها بهراحتی میتواند دریابد که همسرش چه نیازهایی دارد. کوتاهی در هماهنگی، از رایجترین شکایتهای زنان در مورد همسرانشان است. وقتی شوهری بدون مشورت با همسرش تصمیمی میگیرد، زن احساس میکند اهمیتی برای همسرش ندارد.
در دسترس بودن: همسران بخشهای مهمی از وجود خود را پنهان نکنند و در رابطه با دیگری «خودشان باشند».
همسران میتوانند با یکدیگر فعالیتها و اوقات مشترکی داشته باشند، نسبت به یکدیگر اعتماد و تعهد داشته باشند، در مواقع نیاز و انتظار از یکدیگر حمایت کنند، عواطف منفی را تحمل کنند و توانایی گوش فرادادن به نگرانی همسر، حتی در مواقعی که همراه با عصبانیت و خشم ابراز میشود را داشته باشند و اینگونه دلبستگی را افزایش دهند و از این طریق امنیت هیجانی را به روابطشان بازگردانند. هرچه میزان تعاملات مثبت بیشتر باشد، رابطه امنتر خواهد بود.
این نوشتار، برگرفته از کتاب سودمند «امنیت هیجانی» (رویکرد هیجان محور در زوجدرمانی) نوشتۀ دان کَتِرال است که علاقهمندان برای یافتن آگاهی بیشتر، میتوانند به ترجمۀ کتاب مراجعه نمایند.