مرد بیلیاردباز که در یک نقشه گانگستری ازسوی چند مأمورنما ربوده شده بود، با تشریح جزئیات آدمربایی خواستار مجازات دو نفر از متهمان شد.
مرد شاکی که در شعبه 11 دادگاه کیفری استان تهران حاضر شده بود به دادگاه گفت: به سه نفر از پنج متهم رضایت داده، چون در آن شرایط هولناک او را آرام کردند.
نماینده دادستان در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده در جایگاه قرار گرفت و خواستار مجازات متهمان شد. او گفت: متهمان پرونده مدتی قبل مردی را که شاکی حاضر در دادگاه است، ربوده و مبلغ شش هزار دلار از او سرقت کردهاند.
آنها خود را مأمور پلیس معرفی و اقدام به این آدمربایی کردند. بهعنوان نماینده دادستان با توجه به اینکه متهمان اقدام به آدمربایی و جعل عنوان مأمور کردند و همچنین سلاح گرم به همراه داشتند درخواست صدور حکم قانونی را دارم.
در ادامه شاکی در جایگاه حاضر شد. او گفت: من بیلیاردبازی میکنم و به مسابقات بیلیارد هم بسیار علاقه دارم. مدتی قبل از اینکه ربوده شوم، در شهر انزلی مسابقات کشوری بیلیارد برگزار شد و من به اتفاق دو نفر از دوستان و چند نفر از همباشگاهیهایم یک ویلا در انزلی اجاره کردیم و یک هفته در آنجا بودیم.
بعد از یک هفته که برگشتیم یک روز من دوباره به باشگاه رفتم و چند ساعتی هم آنجا بودم وقتی از باشگاه بیرون آمدم به سمت ماشین رفتم همین که سوار شدم و میخواستم در را ببندم دو نفر به سمتم آمدند و گفتند مأمور هستند. آنها مرا کشانکشان به سمت یک ماشین دیگر بردند و بلافاصله چشمهایم را بستند و دستبند زدند.
وقتی سوار ماشین بودیم یک کاغذ به من نشان دادند که کنارش آرم نیروی انتظامی بود و نام من روی آن نوشته شده بود. آنها به من گفتند تو مفسد ارزی هستی و در نظام بانکی و ارزی کشور اخلال ایجاد کردهای. تعجب کردم و گفتم من اصلا شغلم این نیست و حساب بانکیام هم مشخص است.
من شهروندی هستم که خیلی شفاف زندگی میکنم و هیچچیز پنهانی ندارم اگر در کار قاچاق ارز بودم خیلی زود مشخص میشد که جرم کردهام. شاکی ادامه داد: یکی از متهمان که خود را منصور معرفی میکرد، به من گفت: یک پالت در بانک مرکزی گم شده است و ما یک ماه است تو را زیر نظر داریم و متوجه شدهایم که تو این کار را کردهای و با افرادی در بانک مرکزی ارتباط داری.
من خیلی ترسیده بودم و نمیتوانستم حرفی بزنم، چون کلت داشتند و مرا تهدید کردند. آنها به من گفتند «میخواهی بگوییم در این مدت کجا رفتی و چه کردی. بچههایت خارج از کشور زندگی میکنند و برای آنها دلار جمع کردهای. پسرت میخواهد به آلمان برود. همسرت هم به فلان باشگاه برای ورزش میرود».
وقتی مردی که خود را سرتیم معرفی میکرد، این حرفها را زد من شک کردم. چون در سفری که با چند نفر از همباشگاهیهایم رفته بودم پسرم با من تماس گرفت و گفت: سفارت آلمان وقت مصاحبه به او داده است و 10 هزار دلار لازم دارد تا مصاحبه را انجام دهد.
همسرم هم در همان دوران تماس گرفت و گفت: به باشگاهی برای مربیگری حرفهای میرود. وقتی من با تلفن با این دو نفر صحبت میکردم بقیه که در ویلا بودند حرفم را شنیدند. چون تنها نشانههایی که مأموران قلابی از زندگی خصوصی من دادند همین دو صحبت من بود، بنابراین شک کردم که یکی از کسانی که با من بوده است جاسوسی کرده باشد.
مرد شاکی ادامه داد: آدمربایان در راه به من گفتند اول باید به خانهات برویم تا آثار جرم را که همان دلارهاست، جمعآوری کنیم. آنها با تلفن من با همسرم تماس گرفتند و من از همسرم خواستم دلارهایی را که برای پسرمان گذاشتیم، بیاورد. پسرم خودش دلارها را آورد و داد. من خیلی ترسیده بودم میگفتم میخواهید با من چه کنید.
یکی از متهمان که نامش رضاست، وقتی دید من خیلی بیتاب هستم گفت: نگران نباش شب پیش خانوادهات هستی. مسئله مهمی نیست. وقتی که من پول را دادم، رضا و شخص دیگری به نام سعید اصرار کردند منصور من را رها کند. بعد با پسرم به کلانتری رفتیم و موضوع را گزارش دادیم.
آنجا بود که وقتی دوربینهای مداربسته مسیر را بررسی کردند مشخص شد افرادی که من را ربودهاند، مأمور نبودند و آدمربا بودند. همچنین مشخص شد یکی از کسانی که با من به سفر انزلی آمده بود نقشه را طراحی کرده است. اینطور که در پرونده آمده او یک مأمور اخراجی است که سابقا هم بهخاطر کار مشابهی بازداشت و زندانی شده است.
شاکی درباره اینکه چرا رضایت داده است، گفت: من رضایت دادم، چون بازپرس به من گفت: سه نفر از این متهمان آلت دست بودند و اگر تو رضایت ندهی شغلشان را هم از دست میدهند. اینها گول خوردهاند و اصلا نمیدانستند ماجرا از چه قرار است.
در ادامه متهمان یکبهیک در جایگاه قرار گرفتند و دفاعیات خود را مطرح کردند. یکی از متهمان گفت: منصور به ما گفته بود زمینهای زیادی دارد که میخواهد بفروشد ما هم برای دیدن زمینها رفتیم در راه برگشت گفت: از کسی طلبی دارد و میخواهد آن را بگیرد و به ما گفت که او را سر قرار بگذاریم.
وقتی او و سعید به سمت ماشین رفته و دستبند به دست مرد شاکی زدند ما متوجه شدیم در چه دامی افتادهایم. ما در جریان نبودیم چه اتفاقی افتاده است.
قضات بعد از گفتههای متهمان و وکلای آنها برای تصمیمگیری در این زمینه وارد شور شدند.