خبرگزاری تسنیم: چندی پیش آقای سعید حجاریان گفتوگویی با روزنامه همشهری انجام داد که در آن ضمن موضعگیری علیه تقسیمبندی اصلاحطلبان به رادیکال و غیررادیکال، گفت که حتی اکبر گنجی هم از نظر او رادیکال نیست. این گفتوگوی او با واکنشهایی روبرو شد. در همین باره گفتوگوی مکتوب کوتاهی با آقای امیر محبیان انجام داده است که در ذیل میآید:
آقای سعید حجاریان اخیراً گفتوگویی با روزنامه همشهری انجام داده و ظاهراً تلاش کرده تا خود و بعضی دوستانش را از ذیل داغ رادیکالیسم خارج کند. بویژه اینکه طی ماههای گذشته انتقادهای سنگینی از ناحیه برخی شخصیتهای جناح موسوم به اصلاحطلب مانند آقای کرباسچی و پیش از آن آقای محمدرضا تاجیک و حتی آقای محمد خاتمی نسبت به برخی مسائل در میان اصلاحطلبان انجام شد.
آقای کرباسچی و دوستانش در حزب کارگزاران بر ضرورت بازسازی اصلاحات و کنار زدن رادیکالیسم تأکید میکردند، پیشتر محمدرضا تاجیک بدون نام بردن از آقای حجاریان، امثال او که برای نیل به قدرت، از ائتلاف نیز عبور کرده و به اتحاد با دولت آقای روحانی رسیدند را به دلیل به بحران کشاندن هویت اصلاحطلبی ملامت کرده بود و آقای خاتمی هم تأکید میکرد اینها که دم از اصلاحات اجتماعی میزنند اصلاً برنامهای دارند یا خیر؛ لذا به نظر میرسد آقای حجاریان تلاش کرده دوگانه رادیکال و غیررادیکال را در جناح اصلاحطلبان با دوگانه اصلاحطلب اصیل و غیراصیل جایگذاری کند و اینچنین عنوان کند که آنها که به ما رادیکال میگویند اصلاح طلبان غیراصیل هستند. شما چه برداشتی از این مصاحبه آقای حجاریان دارید؟
محبیان:اصلاحات را از دو منظر میتوان مورد بررسی قرار داد؛ از منظر فعالین سیاسی که بر خود نام اصلاحطلب نهادهاند و بخشی از تاریخ معاصر ما بویژه بعد از دوم خرداد 76 متأثر از رفتار آنان است و دیگر آنچه که در پیکره اجتماعی به عنوان مطالبات اجتماعی تودهها از حاکمیت خوانده شده و در عمل میکوشد میان خواست خود و حکمرانی حاکمان تعادلی به سود خواست خویش پدید آورد.
گروه نخست؛ بازیگران عرصه قدرت سیاسی با شعار و نام اصلاحات هستند. برای اینان بازی اصلاحات، پروژهای برای کنار زدن رقیب از صحنه با شعار اصلاحات و کسب اقتدار و قدرت و مناصب و بهرهمندی از فواید آن است. اینها از قدرت تودهها فقط در مسیر اهداف خود بهره میجویند و تا زمانی آن را مشروع میدانند که اهداف آنان را تأمین کند؛ این ابزارپنداری مردم در جهت کسب قدرت سیاسی را در شعار"فشار در پایین و چانهزنی در بالا " فرموله کرده بودند. پس نیت آنها پنهان نبوده است. آنها به گمان من بیرحمانه در مقاطعی از تاریخ معاصر دو قشر مؤثر ولی بیدفاع یعنی دانشجویان و روزنامهنگاران را به سپر سیاسی خود تبدیل کردند و شدیداً آنها را به بدنه سخت حکومت کوبیدند. نتیجهاش هزینههای سنگین و انفعال و سرخوردگی آن دو قشر شد.
در حالی که دانشجویان صادقانه و البته بدون اطلاع از پیچیدگیهای غیراخلاقی راهبران اصلاحات بر مواضع پای میفشردند؛ خودِ آنها در برابر کمترین فشارها چرخیده و سیاست بقا از طریق اعتراف را برگزیدند. در میان طیف نخست البته همه یکسان نمیاندیشیدند و یکسان عمل نمیکردند.
گروهی راه و منششان فقط بازیگری بود و بس و جز قدرت سودای دیگری نداشتند. گروهی به اصلاحات واقعی میاندیشیدند اما اراده و شجاعت لازم برای پرداختن هزینهها را نداشتند.
گروهی دل با براندازان داشتند اما برای پرداختن هزینه کمتر پوشش اصلاحات را بر تن کرده بودند. البته بعضی نیز اصلاحات را به واقع پذیرا بودند. اینان در جمع سران اصلاحات یا جایی نداشتند یا اندک بودند، این طیف بازیگر قدرت به گمانم سنگینترین ضربه را به پیکره اصلاحات واقعی زدند و مهمترین ضربه، مأیوسسازی و افراطیسازی هواداران جوان اصلاحات بود. تمامی نبرد قلمی من طی 23 سال اخیر با این طیف بوده است.
جریان واقعی اصلاحات در پیکره اجتماعی جاری بوده و هست؛ حاملان اصلاحات واقعی مردم کوچه و خیابان و نقطه شروع مطالباتشان اجتماع و بهویژه اخیراً اقتصاد است؛ هر چند بیگمان این مطالبات تبعات سیاسی هم داشته و امواجش به برآمدن و فروافتادن جریانات نیز انجامیده است.
این گرایش اصلاحی از همان روز اول انقلاب و از دل انقلاب جوشید و علیه آن نبود. انقلاب یک شوک بزرگ بود که در پی شکست اقدامات اصلاحی در بستر رژیم سابق رخ داد.
ظهور حاکمیت و روابط جدید قدرت و نیز تلاطمات محصول تنشهای مستمر آغازین سالهای انقلاب به دلایلی شاید قابل فهم، توازن و تعادل قدرت دولت- ملت را بهم زد چون حاکمان در پی انقلابی مردمی به قدرت رسیده بودند؛ خواست خود را جدا از خواست ملت نمیدیدند.
به مرور که جریان انقلاب به نهاد مبدل و ساختارهای حاکمیتی شکل گرفت؛ احساس عدم نیاز به رجوع به کشف خواست مردم و یکی گرفتن خواست خود به جای خواست مردم شکافی را پدید آورد که مسئلهساز شد. عدم تعادل شکل گرفته باید رفع میشد. حرکت به سوی رسیدن به تعادل با اولویت خواست مردم همان است که من اصلاحات واقعی مینامم، مبداء مطالبات این جریان اصلاحطلبی واقعی حوزه اجتماع و اقتصاد بود که طبعاً به حوزه سیاست هم میکشید.
این جریان اخیر در پی گفتوگو با حاکمان برای رسیدن به نوعی تعادل قدرت و تغییر جهت از مصلحت و منفعت طبقه حاکمه به مصلحت و منفعت مردم بوده و هست.
اما گروه نخست قصد دارند منفعت گروه و جناح خویش را برتری بخشند و در این مسیر با حاکمیت به جای گفتوگو، مجادله و در این راستا از جیب مردم هزینه میکنند. من اصلاحات مردمی را اصلاحات اصیل و بازیگران قدرت به نام اصلاحات را غیراصیل و اقتدارگرا میدانم.
آقای حجاریان در این گفتوگو میگوید حتی اکبر گنجی هم تندرو نبود؛ آیا شما چنین تحلیلی را قبول دارید؟ چرا حجاریان به جایی میرسد که حتی قصد دارد اکبر گنجی با سوابق معلوم را هم در دایره سیاست متبوع خود بکشاند؟
محبیان: اصلاحات معنای خود و حدودش را در واژه خود مستتر دارد. اصلاحات در مقابل انقلاب یا براندازی است. اصلاحات ساختارشکن و رادیکال نیست. اصلاحات درصدد بهینهسازی رفتارها و کُنشها و حای ساختارهاست، بدون برهم زدن ساختار اصلی. پارهای رفتارها در دوره اصلاحات طبعاً با این تعریف روشن همخوان نبود.
خودِ اصلاحطلبان حاکمیتطلب هم در آن زمان به این تعارض پی بردند و برای آن اصطلاح اصقلاب و انصلاح را ساختند؛ یعنی اصلاحاتی که قصد ریشهکنی دارد. تعارض و تناقض درونی این واژه برخاسته از تعارض حل نشده در ذهن اصلاحطلبان حاکمیتطلب بود.
اصلاحات مردمی تغییر نگرش و رویکرد و کارکرد بعضی از حاکمان را میخواست نه فقط تغییر زید به جای عمر.نتیجه این تغییر صندلینشینان ولی بقای بر رفتارهای پیشین جز نتیجهای که میبینیم نیست.
اصلاحطلبان حاکمیتطلب که خود بر پاسخگویی حاکمان و مسئولیتپذیری آنها تأکید میکردند؛ اکنون خود نه مسئولیت تصمیمات شورای شهرشان را میپذیرند، نه فراکسیون اصلاحطلبان در مجلس و نه اعمال دولت تحت حمایتشان را. این نتیجه عدم اصالت رادیکالها است.
برخی اینگونه تحلیل میکنند که گفتوگوی سعید حجاریان در واقع انفعالی است در برابر داغ رادیکالیسمی که سالهاست بر پیشانی برخی اصلاحطلبان خورده و یک اجماع بینالاذهانی حتی در میان برخی اصلاحطلبان راجعبه آن شکل گرفته است. این طیف از یک رادیکالیسم ایدئولوژیک در دوران دوم خرداد که برخی از آنها حتی راهپیمایی علیه خدا را هم مجاز میدانستند و غائلههایی همچون 18 تیر را در کارنامه داشتند و فتنه 88 را رقم زدند، در سالهای بعد و در پی آسیبهای بزرگ خطایشان مجبور شدند به لانه رادیکالیسم پراگماتیک از طریق حمایت از چهرهای همچون آقای روحانی بخزند و حالا که آقای روحانی کارنامه غیرقابل دفاعی دارد و هزینههای بزرگ اجتماعی نصیب اصلاحطلبان کرده، قصد دارند هم از ذیل کارنامه آقای روحانی خود را نجات دهند و هم انگ رادیکالیسم را محو کنند. آیا شما با چنین تحلیلهایی موافق هستید؟
محبیان: اصلاحات، بدون صداقت، شجاعت و عقلانیت به جایی نخواهد رسید. شجاعت کشاندن جوانان بیدفاع به خیابان و قرار دادن آنها مقابل نیروی پلیس و خزیدن خود به پناهگاههای امن نیست.
صداقت، بیان و پذیرش اشتباهات رقیب نیست؛ پذیرش و اصلاح اشتباهات خود است. عقلانیت در آغاز کار نیاز است نه آنگاه که زیر سرپنجه قدرت به توجیه اعمال و نگارش توبه نامه مشغولید.روشن است که اصلاحات اقتدارطلب به جایی نخواهد رسید؛ تنها ظرفیتهای اصلاحات مردمی را سوزانده است.
به گمانم آنان هم به مردم ظلم کردند و هم به انقلاب؛ به مردم ظلم کردند زیرا مطالبات آنها را به انحراف کشیدند و به انقلاب ظلم کردند زیرا هر نظام و انقلابی محتاج اصلاحگران واقعی است.
به عقیده شما بهترین واکنش اصلاحطلبان واقعی به چنین دیدگاههایی چه میتواند باشد؟
محبیان: نظام برای بقای صالحانه محتاج نگاه مصلحانه است؛ اگر نظام اصلاحات را به حد اصلاحطلبان اقتدارگرا فروکاهد؛ به خود ستم کرده است. رهبران نظام همیشه به ریشههای مردمی انقلاب بالیدهاند. اصلاحات اصیل نیز در این بستر مردمی قرار دارد. باید اجازه داد مطالبات مردم که اصیل ؛ صلحجویانه و موجب کمال است؛ بروز یابد؛ هر نظامی که انرژی خود را از مردم بگیرد؛ بقای خود را تضمین کرده است.
برای مبارزه با فساد و نیز یافتن راههای برونرفت از مسائل باید به قدرت مردمی اتکاء کرد؛ در هر موازنهای میان خواست حاکمان و خواست ملت؛ خواست ملت مرجح است. این است اصلاحات اصیل.