ماهان شبکه ایرانیان

نامه موسوی‌خوئینی‌ها و مسئله انسداد مضاعف اصلاح‌طلبان

خبرگزاری تسنیم:انتشار نامه سید محمد موسوی خوئینی‌ها در هفته گذشته واکنش‌های متعددی را نسبت به او برانگیخت. هسته‌ مرکزی نقدها به آقای موسوی خوئینی‌ها متضمن این معنا بود که وجود بسیاری از مشکلات نیاز به کشف عجیبی ندارد، ضمناً سخن گفتن از ریشه مشکلات بسیار خوب و مناسب است و باید به یک محور اساسی در گفت‌وگوهای سیاسی تبدیل شود، اما ادعای این نامه در منتسب کردن ریشه مشکلات به تصمیمات و اقدامات رهبر انقلاب و سالبه به انتفاع موضوع کردن نهادهای انتخاباتی، مصداقی از رادیکالیسم است که نه تنها به پیشبرد بحث و گفتگوی بسیار مهم راجع به ریشه مشکلات کمکی نمی‌کند، بلکه همچون سایر شئون و انواع رادیکالیسم، بحثهای منطقی را نیز به حاشیه می‌برد.

اما غیر از اینکه نامه موسوی خوئینی‌ها گفت‌وگوی منطقی درباره ریشه مشکلات را به حاشیه می‌برد، مجموع اقدامات اخیر برخی افراد حاضر در جناح اصلاح‌طلب، مصائب این جریان را هم سنگین‌تر می‌کند. شرح ماجرا اینچنین است که اصلاح‌طلبان پس از رادیکالیسم ایدئولوژیک حاد در دوره دوم خرداد که به ایده خروج از حاکمیت و عبور از خاتمی و نظریاتی همچون تجویز راهپیمایی علیه خدا منجر شد و همچنین رادیکالیسم عظیم سال 88 که به یک کودتای نرم علیه ساختار سیاسی در کشور تشبیه شد، برای جبران نتایج و آثار این نوع رادیکالیسمش، به رادیکالیسم عملگرایانه و پراگماتیک از طریق حمایت از آقای روحانی در انتخابات ریاست‌‌جمهوری روی آورد. تا آرام آرام بتواند خود را در ساختار سیاسی کشور احیا کند. لذا به عقیده برخی صاحب‌نظران این حمایت نه بخاطر مواضع اصلاح طلبانه او که همه می‌دانند خاستگاه وی جریان راست سنتی است و ستون فقرات کابینه‌ را نیز چهره‌های وفادار به او از حزب اعتدال و توسعه تشکیل می‌دهند، بلکه تنها یک معامله‌ی فرصت‌طلبانه در جریان اصلاحات بود تا بعد از 4 سال دوری از قدرت(بخاطر اتفاقاتی که در فتنه 88 رقم زدند) بار دیگر بتوانند خود را به قدرت برسانند. آش این حمایت از یک شخصیت وابسته به جریان راست تا حدی شور بود که محمدرضا خاتمی در مصاحبه‌ای گفته بود "ما تضمین روحانی هستیم" و در حقیقت سرنوشت خود را با سرنوشت روحانی گره زدند و حجاریان اظهار داشت که "حاضریم دندانه‌های کلید روحانی باشیم!"

این پیوند و ائتلاف، و به عبارت دقیق‌تر، اتحاد(به قول آقای محمدرضا تاجیک)، چندین سال ادامه داشت و اصلاح‌طلبان و آقای روحانی در ماه عسل این ائتلاف بودند، اما پس از هفت سال و حال که روحانی با کاهش شدید محبوبیت روبه‌رو شده و کارنامه غیرقابل قبولی به جای گذاشته است، اصلاح‌طلبان در یک انسداد سنگین گرفتار شده‌اند. به نوعی که هم به قول افرادی مانند آقای محمدرضا تاجیک، به هویت خود پشت کرده‌اند و هم به لحاظ سیاسی نیز با کارنامه منفی آقای روحانی سرمایه اجتماعی خود را در مخاطره می‌بینند. به نحوی که به قول آقای تاج‌زاده در مناظره نوروزی با غلامحسین کرباسچی(منتشر شده در ویژه نامه نوروزی سازندگی) اصلاح‌طلبان رادیکال در انتخابات 98 به جایی رسیده بودند که نه حکومت آنها را می‌خواست و نه مردم!

بدین ترتیب، پایان کار دولت آقای روحانی نزدیک است و اصلاح طلبان که همه تخم‌مرغ هایشان را در سبد روحانی چیده بودند، در انتخابات 1400 باید پاسخگوی شرایط فعلی کشور باشند و شانس چندانی برای بازسازی نخواهند داشت لذا بخشی از بدنه این جریان راه خروج از انسداد را پناه بردن مجدد به رادیکالیسم و وارونه‌نمایی مشکلات کشور می‌داند.

نامه اخیر موسوی خوئینی‌ها به رهبر انقلاب را باید دست‌کم به لحاظ انگیزه‌ی او، و نه ضرورتاً تصمیم تشکیلاتی، در امتداد پروژه‌ای دانست که اصلاح طلبان از مدتی قبل با مصاحبه علوی‌تبار و سعید حجاریان کلید زدند. علیرضا علوی‌تبار در مصاحبه با روزنامه همشهری با طرد همه جریان اصلاحات از کارگزاران تا تشکل‌های میانی و...، رادیکال بودن را شرط عضویت در این جناح برمی‌شمارد و می‌گوید "اصلاح‌طلبانی که رادیکال نیستند از جبهه اصلاحات بیرون بروند!" سعید حجاریان دیگر تئوریسین این جریان در مصاحبه‌ای اصلاح‌طلبی که در ماجرای قتل‌های زنجیره‌ای، 18تیر، توقیف نشریات یا دیگر مسائل مانند انتخابات مجلس ششم، اصلاح‌طلبان را مقصر بداند بی‌اعتبار خطاب کرده و حذف این افراد را موجب اعتبار جریان پیشرو اصلاح‌طلبان می‌داند. در حقیقت از نگاه حجاریان، اصلاح طلب پیشرو همان اصلاح طلب رادیکال است.

حال باید دید که آیا رادیکال کردن جریان اصلاحات برای فرار از پاسخگو بودن به عملکرد دولت روحانی یا اقناع هوادارانشان راه به‌جایی خواهد برد؟ پاسخ به این پرسش را می‌توان با نگاهی به گذشته جریان اصلاح طلبی دریافت. آنها یک بار در دوران اصلاحات که همه نهادهای انتخابی را در اختیار داشتند، چنان در پیشبرد رادیکالیسم، تندروانه رفتار کردند که سید محمد خاتمی در این حد تندروی نتوانست آنها را همراهی کند و بهمین دلیل شعار عبور از خاتمی را مطرح کردند.

وقایع کوی دانشگاه، روزنامه‌های زنجیره‌ای، نطق های مجلس ششم، تحصن به بهانه ردصلاحیت‌ها، انحلال شورای شهر اول و... زنجیره‌ای از رادیکالیسم نظری و عملی بود که در نهایت موجب شد تا قشر وسیعی از مردم که به این جریان اعتماد کرده بودند در انتخابات شورای شهر دوم و مجلس هفتم از آنها روی برگردانند و در سال 84 نیز به‌رغم ورود همه‌جانبه اصلاح طلبان با سه کاندیدا از سه طیف مختلف(هاشمی، کروبی و معین) به گزینه‌ای غیر از آنها رای دهند.

تصور اصلاح طلبان این بود با این حرکت‌های افراط‌گرایانه، مردم به یاری آنها خواهند آمد اما عملاً نتیجه معکوسی دیدند و تمام اعتمادی که به‌دست آورده بودند را تدریجاً از دست دادند.

انسداد اصلاح طلبان در سال 84 و خارج شدن آنها از گردونه قدرت توسط مردم، موجب نشد تا آنها به بازنگری در مبانی خود و مرزبندی شفاف با ضدانقلاب و همچنین فرصت‌طلبان بپردازند و سال 88 طیف تندرویی که رهبری این جبهه را برعهده داشت با تشدید رادیکالیسم در سال 88 عملاً در رویارویی با نظام و حاکمیت قرار گرفت و دست به انتحار زدند. انتحاری که بیشترین آسیب و خسارت را به این جناح وارد کرد و برای 4 سال دیگر انزوای سیاسی آنها را تمدید کرد.

مجموع این رفتارهای افراط‌گرایانه بخشی از جریان اصلاحات را به این نتیجه رساند که این مسیر نه تنها رمز خروج از بن‌بست نیست بلکه بیشتر آنها را از قدرت دور نگه می‌دارد و بدنه رای آنها را دچار آسیب خواهد کرد بهمین خاطر برخی احزاب مانند کارگزاران و اصطلاح طلبان میانه همچون مردمسالاری، حزب ندا، همبستگی، خانه کارگر، اعتماد ملی و بخشی از مجمع روحانیون مبارز در سالهای بعد سال 92 تلاش کردند تا رهبری جریان را از دست تندروهایی همچون حزب اتحاد ملت خارج کنند چراکه عاقبت این مسیر به انتحار ختم می‌شود.

نامه موسوی خوئینی‌ها نیز به نظر می‌رسد به سرعت با چنین سرنوشتی مواجه شده‌ است. از گفت‌وگوی اخیر آقای عباس عبدی با سایت جماران و یادداشت اخیر آقای حجاریان درباره این نامه برمی‌آید که اصلاح‌طلبان دریافته‌اند به این راحتی نمی‌توانند به الزامات این رادیکالیسم پایبند باشند. چرا که سالبه به انتفاع موضوع کردن نهادهای انتخاباتی، و شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت همه مشکلات و انداختن آنها به دوش رهبر انقلاب، نه تنها مشکلی از این انسداد حل نمی‌کند، بلکه آنها را از انسداد به انتحار می‌برد. لذا بر همین اساس است که مصاحبه آقای عبدی و یادداشت آقای حجاریان بیش از آنکه در دفاع از محتوای نامه خوئینی‌ها باشد، در حمایت عاطفی از او و تحقیر برخی منتقدانش خلاصه می‌شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان