دو پسر که در جریان سرقت خشن مردی را به قتل رسانده و کارگری را دچار نقص عضو کرده بودند، در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه رفتند. این دو پسر پنج سال قبل در جریان سرقت از یک کارخانه مرتکب قتل شدند.
بر اساس مدارک پرونده، پنج سال قبل کارگران کارخانهای در حاشیه تهران به مأموران خبر دادند دو نفر از کارگران کارخانه با جراحت شدید چاقو دچار خونریزی شدند و حال خوبی ندارند. بلافاصله مأموران به همراه تکنیسینهای اورژانس به محل رفتند.
دو تکنیسینی که بالای سر مجروحان حاضر شده بودند، حال یکی از آنها را بسیار وخیم اعلام و بلافاصله هر دو مجروح را به بیمارستان منتقل کردند. در راه انتقال مجروحان به بیمارستان، سعید، نگهبان جوان کارخانه، جانش را از دست داد.
به این ترتیب پرونده با عنوان قتل به جریان افتاد. جوانی که مجروح شده بود، در بیمارستان از سوی مأموران مورد بازجویی قرار گرفت. او که مهران نام دارد، گفت: ما مدتها بود در کارخانهای که حادثه در آن اتفاق افتاد کار میکردیم. روز حادثه هم شیفت کاری من بود.
سر دستگاه در حال کار بودم که صدای سعید را شنیدم. او فریاد میزد. بلافاصله خودم را به بیرون رساندم و دیدم دو جوان در حال زدن سعید هستند. به کمک سعید رفتم. مهاجمان چاقویی تیز و بلند داشتند. بلافاصله به من حمله کردند و من را زدند.
انگشتانم به شدت آسیب دید و نتوانستم به مقاومت ادامه دهم تا اینکه دیدم سعید روی زمین افتاده است و انگار نفس نمیکشد. خیلی وضعیت بدی داشت. با فریادهای من کارگران دیگر آمدند و دو جوان فرار کردند. من آنها را نمیشناختم و اصلا نمیدانم چه کسی هستند.
مأموران با بازیابی دوربین مداربسته کارخانه و سایر تحقیقاتی که انجام دادند، متوجه شدند دو پسر جوان افراد سابقهداری نیستند، اما از اهالی همان منطقه هستند؛ به این ترتیب ردیابی دو متهم آغاز شد و با توجه به اینکه آنها مدتی خود را مخفی کرده بودند، ابتدا از چشم مأموران به دور ماندند، اما در نهایت بازداشت شدند.
با دستگیری متهمان، آنها به قتل و قطع انگشتان یک دست دیگر قربانی پرونده اعتراف کردند. بیژن متهم اصلی این پرونده که در زمان قتل 16 ساله بود، در بازجوییها گفت: من از 12 سالگی به مواد مخدر معتاد شدم و شیشه مصرف میکردم.
برای تأمین هزینههای مواد چارهای جز سرقت نداشتم؛ چون جایی هم به من کار نمیدادند و اگر میدادند هم نمیتوانستم کار کنم. روز حادثه دوستم حامد به من پیشنهاد سرقت داد. من هم خیلی حالم بد بود و نیاز داشتم مواد بکشم.
وقتی او گفت: میتوانیم با سرقت از یک کارخانه که همین اطراف است، مواد را تأمین کنیم، من هم قبول کردم. مقدار کمی مواد داشتم؛ آن را کشیدم تا جرئت سرقت را به دست آورم. به همین خاطر وقتی با هم به کارخانه رفتیم، چندان متوجه رفتارهای خودم نبودم. فقط میدانم میخواستم از دست مرد جوان فرار کنم.
بعد از اعترافات این نوجوان و دیگر متهم پرونده، کیفرخواست علیه هر دو آنها صادر شد و متهمان برای محاکمه به دادگاه کیفری استان تهران شعبه 4 برده شدند. در جلسه رسیدگی بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهمان خوانده شد، اولیای دم مقتول درخواست قصاص را مطرح کردند و سپس دیگر شاکی پرونده که انگشتانش را از دست داده بود نیز درخواست دیه، خسارت و قصاص کرد.
سپس نوبت به بیژن رسید؛ او وقتی در جایگاه قرار گرفت، گفت: من هیچ چیز از ماجرا به یاد ندارم. من به شیشه اعتیاد داشتم و وقتی شیشه مصرف میکردم، اصلا متوجه نبودم چه کارهایی میکنم و چه اتفاقی برایم افتاده است. آن روز هم شیشه مصرف کرده بودم.
من جزء آن دسته از افرادی هستم که مواد مخدر به طور کلی مغزم را معیوب میکند. فقط یادم میآید اضطراب زیادی داشتم و وقتی نگهبان فریاد زد خیلی ترسیدم و به سمتش حمله کردم، اما یادم نیست چه اتفاقی افتاد. وقتی به خودم آمدم که دیگر در کارخانه نبودیم. در این هنگام قاضی گفت: 20 ضربه چاقو به سر مقتول وارد کردهای که هرکدام از آنها کشنده است؛ چطور مدعی هستی در حالت عادی نبودی؟
متهم گفت: من هیچ چیز به یاد ندارم. اصلا برای قتل به آنجا نرفته بودیم و فقط برای سرقت رفته بودیم که این اتفاق افتاد. من از کرده خودم پشیمان هستم. ضمن اینکه اصلا نمیدانستم در حال انجام چه کار زشت و بدی هستم و حرمت قتل را هم نمیدانستم. با این حال تأکید میکنم من اصلا قصد کشتن کسی را نداشتم.
در ادامه دیگر متهم پرونده در جایگاه قرار گرفت؛ او گفت: ما از طرف مرد نگهبان و کارگری که مجروح شده است محاصره شده بودیم. خیلی ترسیده بودیم. آنها به ما حمله کردند و ما برای اینکه جلویشان را بگیریم چاقو کشیدیم. او که متهم به قطع انگشتان دست کارگر کارخانه است، گفت: من این اتهام را قبول نمیکنم. درست است چاقو داشتم، اما از آن استفاده نکردم.
بعد از گفتههای متهمان، وکلای آنها در جایگاه قرار گرفتند و خواستار بخشش موکلانشان شدند. وکیل متهم ردیف اول گفت: موکل من در زمان قتل 16 ساله بود. او تحت تأثیر شیشه مرتکب قتل شده است. همانطور که از ابتدای پرونده شاهد هستید در هیچ مرحلهای نگفته جزئیاتی از قتل را به خاطر دارد.
او گفت: باید توجه دادگاه را به نظریه پزشکی قانونی درباره موکلم هم جلب کنم، چون در این نظریه آمده است موکل من دچار اختلال خلقی است؛ هرچند پزشکی قانونی گفته او به اعمال خودش آگاه است و این بیماری رافع مسئولیت از او نیست، اما باید توجه داشت که بیماریهای روانی در ارتکاب جرم مؤثر هستند.
بعد از گفتههای وکلای متهمان، دو متهم یک بار دیگر در جایگاه قرار گرفتند و آخرین دفاعیات خود را مطرح کردند. متهم ردیف اول خطاب به اولیای دم گفت: از کارش خیلی پشیمان است و درخواست بخشش دارد. او گفت: از آن روز من حتی یک شب راحت نخوابیدم و اصلا حال خوبی ندارم.
عذاب وجدان خیلی من را اذیت میکند. درخواست بخشش دارم تا کمی بتوانم آرام شوم. قضات بعد از پایان جلسه دادگاه برای تصمیمگیری در این خصوص وارد شور شدند.