روز به روز حوصلۀ ما برای حرفزدن با همکاران یا اعضای خانوادهمان کمتر میشود. شری ترکل، روانشناس و فیلسوف تکنولوژی، میگوید ما آدمها در ارتباطگرفتن با دیگران بسیار آسیبپذیریم و میکوشیم روی این آسیبها را با تکنولوژیهای ارتباطی بپوشانیم. نمیتوانی حرفت را مستقیم بزنی؟ خب چه راهی بهتر از پیامک.
طاقت حرفزدن طولانی نداری؟ با یک متن کوتاه کار را تمام کن. نتیجۀ همۀ این میانبرهای پرعجله تنهاترشدن آدمها و تبدیل آنها به کسانی است که نمیتوانند یکدیگر را تحمل کنند. چطور میشود از تکنولوژی استفاده کنیم و اینقدر منزوی نشویم؟
روانشناس و متفکر پیشرو، شری ترکل، از ما انسانها میخواهد که قلمرو ازدسترفتۀ خودمان را در میان حجم انبوه وقفههای فناورانه بازپس بگیریم. او در گفتوگویی با تینک:اکت به ما میگوید که چطور باید تغییر کنیم تا به نسخههای خلاقتری از خودمان تبدیل شویم.
اگرچه خطرات دنیای دیجیتال، رسانههای اجتماعی، و دستگاههای هوشمند و اعتیاد به آنها موضوع داغ این روزهای ماست، اما شری ترکل تقریباً سه دهه است که با این مسائل سروکله میزند. این روانشناس و استاد امآیتی ابتدا در سال 1984 با کتاب خود دوم: کامپیوترها و روح انسانی1 به شهرت رسید.
او در این کتاب رابطۀ بچهها با بازیهای کامپیوتری و اسباببازیهای الکترونیک را بررسی کرد. کتاب دومش در سال 1995، زندگی بر صفحۀ نمایشگر: هویت در زمانۀ اینترنت2، دربارۀ این بحث میکرد که مردم در شبکۀ نوظهور اینترنت چگونه میتوانند هویت را به بازی بگیرند.
این کتاب توجه مجلۀ وایرد را جلب کرد و باعث شد عکسش را روی جلد مجله کار کنند. هرچند که او بهشوخی میگوید امکان ندارد دوباره روی جلد آن مجله برود، چراکه موضع انتقادیاش در قبال تحول رابطۀ ما با فناوری مدام تقویت میشود: رابطۀ ما با فناوری در زندگیهای شخصیمان، در محیط کار، و در فضای عمومی.
استیون پول: شما در کتاب معروفتان، خود دوم (1984)، طوری دربارۀ رابطۀ کودکان با بازیهای کامپیوتری و اسباببازیهای الکترونیک نوشتید که در زمان خودش نگاه خوشبینانهای محسوب میشد. امروزه بازیهای کامپیوتری به یک صنعت سرگرمی عظیم تبدیل شده و سازمان بهداشت جهانی بهتازگی «اختلال بازیکردن» 3را در فهرست ناراحتیهای روانی گنجانده است. به نظرتان آیا این تغییر جهت اجتنابناپذیر بود؟
شری ترکل: خیر. اوضاع تغییر کرد، اما این اتفاق میتوانست لزوماً بهاینشکل رخ ندهد. من نسبت به فناوری دیدگاه جبرگرایانه ندارم و بر این باور نیستم که فناوری تنها یک راه برای پیمودن دارد. اگر بخواهم کلاه مارکسیستیام را بر سَر بگذارم، میتوانم بگویم که آیا کسی فکرش را میکرد که روزی برسد که سرمایهداریِ بازارمحور اینچنین به روز سیاه بنشیند؟
اما من در کتابم نیمۀ پُر لیوان را دیدم... و سعی کردم دربارۀ پتانسیل روانشناختی و آموزشیای بنویسم که فناوری میتوانست و هنوز هم میتواند داشته باشد.
کتاب دربارۀ مسیری است که در واقعیت پیموده نشد. نگارش کتاب مربوط به قبل از زمانی است که تصمیم گرفتیم فناوریای را بخواهیم که همیشه بالا (روشن) باشد، همیشه بالای سَرمان باشد. در ادامه، مردم انتخاب کردند که از فناوری بهره ببرند و، با هدف بهترکردن روابطشان در سایر بخشهای زندگی، بعضی فناوریها را بهخدمت گرفته و بعضی دیگر را کنار گذاشتند. امروز به جایی رسیدهایم که دیگر به هیچ فناوریای نه نمیگوییم.
اتفاقاً خود دوم دارد به کتابِ بهدردبخوری برای امروز ما تبدیل میشود و مدلی ارائه میدهد که با آن بتوانیم فناوری را بهکار گرفته و سپس هر جا لازم بود آن را رها کنیم، نه اینکه آنقدر گرفتارش شویم که برایمان به چیزی مثل یک عضو مصنوعی جدید تبدیل شود. این کتاب دریچهای به قابلیتهای بالقوۀ فناوری باز میکند، پتانسیلهایی که بعضاً فراموششان کردهایم.
دنیایی را به ما نشان میدهد که در آن کودکان برای خودشان بازی کامپیوتری مینویسند، دنیایی که در آن بچهها برنامهنویسی یاد میگیرند. اعتقاد ندارم که همۀ بچهها باید هکرهای خبرهای شوند، اما هیچندانستن از چیزی که همۀ زندگیمان به آن گره خورده هم ضرر بزرگی به آدمها میزند.
پول: در سال 2011، در کتاب تنها درکنار هم4، از تنهایی و اتمیشدنی صحبت کردید که مردم در شبکههای اجتماعی تجربهاش میکنند. شبکههایی که در ابتدا مدعی نزدیکترکردن ما به همدیگر بودند. الآن خوشحالید که این دیدگاه در عموم مردم پذیرفته شده است یا از اینکه اینقدر طول کشید تا دیگران متوجه این موضوع شوند ناراحتید؟
ترکل: آنچه که برای من نقطۀ عطفی محسوب میشود این است که با تنها در کنار هم دو اتفاق رخ داد. اتفاق اول جلبکردن توجهها به رباتهای اجتماعی بود. من از هر چیزی که تظاهر به همدلی کند متنفرم. رواندرمانی قلابی، درمان قلابی، همینطوری هم خیلی برایمان سخت است که مردم را در موقعیتی قرار دهیم که خود واقعیشان را نشان دهند، حالا تصور کنید بیاییم تجربۀ همدلی قلابی را بهشان ارائه کنیم...
پژوهشهای من نشان میدهد که این مسیر سرانجام خوشی ندارد. چرا بچههای امروز قادر به درک احساسات دیگران و همدلی با آنها نیستند؟ مگر مدتهای طولانی با سیری و الکسا دمخور نبودهاند؟
اینکه مردم مدام سرشان توی گوشی است، و آنجا به هم پیام میدهند، تلفن همراه را به محور زندگی اجتماعیشان تبدیل کرده است و من بر این باور بودم که ارسال پیام متنی بهجای ارتباط رودررو در حال تبدیلشدن به عامل اصلی ازمیانرفتن همدلی است.
میدانستم که این دیدگاهم صحیح است، چراکه دربارهاش تحقیق کرده بودم. در تحقیقاتم موضوعی را بهوضوح مشاهده کردم. در همهجا از کلاسهای ابتدایی گرفته تا دبیرستانها و شرکتها میبینم که گفتوگویی بین مردم شکل نمیگیرد و بهجای آن سرشان توی گوشی است.
من شروع کردم به مطالعهکردن بر روی هزینۀ ناشی از این موضوع، چراکه مردم دوست نداشتند قبول کنند این مسئله هزینهای در بردارد. وقتی خود را در هنگام صحبت با دیگران آسیبپذیر میدانید، از اینکه مجبور به حرفزدن رودررو نباشید احساس خوبی خواهید داشت.
چرا دوست ندارید با رئیستان حرف بزنید؟ چون این کار مضطربتان میکند. چرا دانشجویانم سختشان است که برای صحبتکردن به دفترم بیایند؟ چون من آدم معروفی هستم، پس دلشان میخواهد تا جایی که میشود کاملتر بهنظر برسند.
طبیعی است آدمها تمایل نداشته باشند پیام من -اینکه شما آسیبپذیر هستید- را بشنوند. انگار که با این کار دستشان را پیش همه رو میکنم.
پول: به نظر شما آیا درواقع روشی که ما از فناوری استفاده میکنیم ما را از همدلی باز داشته است؟ مثلاً آنجا که بهدرستی اشاره میکنید که نوجوانان از تماس صوتی گریزانند و متنفرستادن را ترجیح میدهند. یا اینکه ما بهدلیل دیگری از همدلی رویگردان شدهایم و فقط از فناوری بهعنوان ابزاری برای اجرای آن استفاده میکنیم؟
ترکل: فناوری بهخودیخود یک توانمندساز است. اخراجکردن یک نفر همیشه کار سختی بوده است. قبلاً هم میتوانستید پیش از روبهروشدن با آن فرد برایش یک نامه بنویسید. اما آن زمان این کار رسم نبود، پس مجبور بودید که یک قهوه با هم بنوشید.
اما الآن اینکه موضوع را برایش پیامک کنید به رسمی اجتماعی تبدیل شده است. همیشه گفتن حرفهای سخت به فرزندتان کار دشواری بوده است. ولی الآن میتوانید بیمقدمه حرفتان را با یک ایمیل برایش ارسال کنید. فناوری آسیبپذیریمان را پوشانده و باعث شده اندکی کمتر احساس ضعف کنیم.
اینطور نیست که فناوریْ گفتگوها را آسان کرده باشد، بلکه آسیبپذیری انسان را از او گرفته و به او میگوید: «دیگر مجبور نیستی به چنین کارهای سختی تن بدهی».
یکی از خندهدارترین رونماییهایی که در آن حضور داشتم مربوط میشود به اوایل معرفی اینترنت اشیا. در آنجا میتوانستید قهوهتان را از استارباکس سفارش دهید و نرمافزارْ شما را به نزدیکترین شعبه هدایت میکرد. شما از قبل فهرست همۀ آدمهایی که دلتان نمیخواست با آنها روبهرو شوید را به برنامه میدادید و برنامه شما را از مسیری میبُرد که به هیچکدامشان برخورد نکنید.
اسمش را هم گذاشته بودند زندگی بدون اصطکاک. یادم میآید که با خودم فکر کردم: «چه کسی گفته است که شما هیچگاه نباید با آدمهای دشوار یا لحظههای دشوار روبهرو شوید، از کی تا حالا این شده تعریف زندگی خوب؟». فناوری برای ما ابزاری شده است برای تجربۀ زندگیهایی که آدمها از آن حذف شدهاند.
زندگی بدون اصطکاک در ابتدا قرار بود فقط در حوزۀ اقتصادی اجرا شود، اما امروزه بیش از هرچیز با زندگی بدون اصطکاک در حوزۀ اجتماعی مواجه هستیم.
پول: بهنظر میرسد که جایگزین کردن قضاوت انسانی با قضاوت الگوریتمی در بسیاری از حوزههای زندگی -از خرید و فروش سهام گرفته تا رانندگی- نمودی است از وضعیت ایدئالی که، در آن، جنبههای مبهم و پیشبینیناپذیر انسان حذف میشود. اما شما مدعی هستید که اجرای این ایده در بسیاری از حوزهها، ازجمله روباتهای دوستانه و نرمافزارهای سلامت روانی، آرزوی خطرناکی است. چگونه در عمل میتوانیم از یکطرف مقهور قدرت پوشالی و تحمیلکنندۀ الگوریتمها نشویم و از طرف دیگر از مزایای بالقوۀ آن بهرهمند شویم؟
ترکل: یکسری قوانین پذیرفتهشده وجود دارد. مطالعهای که گوگل دربارۀ محیط کاری خودش انجام داد خیلی مرا تحتتاثیر قرار داد. در این تحقیق، آنها دربارۀ تمام کارکنانی که از بدو تأسیس شرکت استخدام شده بودند تحقیق کردند.
در آن ابتدا، فلسفهشان برای استخدام نیرو این بود که تصور میکردند نیروهایی در سازمان موفق خواهند بود که برنامهنویسان خیلی خوبی باشند، مشتریان باحالی باشند، یا مهارتهای الگوریتمی و ریاضیاتی بالایی داشته باشند. اما بعداً معلوم شد درواقع افرادی در سازمان پیشرفت کرده بودند که بههیچوجه دارای این مهارتها نبودند.
نیروهایی که طی این سالها در سازمان موفق شده بودند افرادی بودند با مهارت گفتوگوی خوب، همدلی بالا، توانمند در کار تیمی و بهطورکلی آنهایی که حائز همۀ شرایط لازم برای مشارکت در فعالیتهای گفتوگومحور بودند.
اولین چیزی که لازم داریم این است که با کمی فروتنی به این بیندیشیم که، در شرایطی که نیاز به کار تیمی و خلاقیت وجود دارد، خوببودن در تفکر الگوریتمی چقدر به کارمان خواهد آمد.
گوگل تیمهای درجهیکی داشت که در ابتدا فرض میشد اعضای آنها بهترین ایدهپردازان سازمان هستند، اما در واقع این تیمها آنهایی بودند که بهترین کار تیمی را انجام میدادند. ما زمانی بهترین خودمان هستیم که بتوانیم همدلی ورزیده و با دیگران گفتگو کنیم.
مهم است که، در ادامۀ این مثال، بحث دربارۀ شکوه و عظمت الگوریتم و خارقالعادگی هوش مصنوعی را مطرح کنیم.
چیزهایی وجود دارد که مفیدبودنشان ثابت شده است، اما همان چیزها را هم اگر کورکورانه دنبال کنید به انواع دردسرها گرفتار خواهید شد. در حوزۀ تشخیص پزشکی، مشخص شده است که پزشکانی که در واقعیت روبهروی بیمار مینشینند و شرححالش را میگیرند چیزهای زیادی را میبینند که هوش مصنوعی قادر به دیدن آنها نیست.
سیستم پزشکی ناکارآمد خواهد بود، اگر تنها بر دادههای هوش مصنوعی تکیه کند و دست به کنارگذاشتن پزشکانی بزند که یاد گرفته باشند در کنار بیمار بنشینند، معاینهاش کنند، شرححال بگیرند و بهطورکلی بدانند چه کار کنند.
هوش مصنوعی حوزهای است که، در آن، موارد زیادی از افراط در استفاده و سپس اصلاح را شاهد هستیم. برای همین است که در هر زمینهای رد پای آن را مشاهده میکنید. در پزشکی هم بهنظر میرسد این افراط وجود دارد. حتماً در معاملات سهام هم چنین چیزی را مشاهده کردهاید.
البته من دشمن فناوری نیستم، ولی مردم گاهی فراموش میکنند که آدمها چه کارهایی میتوانند بکنند.
پول: مشکل بعدی، الگوریتمهایی هستند که بهطرز روبهرشدی تصمیم میگیرند ما چه نسخهای از واقعیت را مشاهده کنیم (الگوریتمهایی مثل خبرخوان فیسبوک). حالا ما چگونه میتوانیم.درعین آنلاینماندن، از شر این حبابهای فیلترکننده خلاص شویم؟
ترکل: اینها واقعاً الگوریتمهای خطرناکی هستند. مشخص شده که الگوریتمهای مورداستفاده در یوتیوب و فیسبوک مردم را بهسمت نقاط سرحدی (افراط و تفریط) سوق میدهند. مطالعات نشان میدهد که در یوتیوب، صرفنظر از اینکه از کجا شروع میکنید، درنهایت به منتهاالیه سمت راست یا منتهاالیه سمت چپ یک نظریه یا موضوع کشیده خواهید شد.
علتش این است که هرچه جلوتر میروید بیشتر بهسمت محتواهای رادیکالتر هُل داده میشوید حتی اگر در ابتدا با محتوایی در میانۀ جاده شروع کرده باشید. با وانیل شروع میکنید و 10 کلیک نگذشته کارتان به فلفل چیلی میکشد، چراکه الگوریتم تلاش میکند هرچه بیشتر درگیرتان کند.
مشخصاً فکر میکنم راههایی برای مقاومت در برابر این موضوع وجود دارد. البته منظورم این نیست که به چیزی مثل دورۀ سمزدایی و ترک احتیاج دارید؛ و البته که باز این حرف به این معنا نیست که تلاشهایی برای معتادکردن شما به این محصولات وجود ندارد.
مطمئن نیستم که اعتیاد تعبیر درستی برای این موضوع باشد. اگر به شما بگویم که به متآمفتامین معتاد شدهام میدانید که قدم بعدی چیست. باید بروم سراغ کمپ ترک اعتیاد. اما اگر بگویم که به فیسبوک عادت کردهام وضعیت فرق میکند.
وقتی مردم لذتها و فعالیتهای متفاوت و آدمهای جدیدی را وارد زندگی خود کرده و روشهای لذتبخشتر و پُرنشاطتری را برای کنار هم بودن پیدا میکنند، نمیشود گفت که معتاد شدهاند.
در واقع، آنها درگیر این بازی شدهاند، آنها مجذوب یک فعالیت جذاب شدهاند. تعبیر اعتیاد یک حس درماندگی و بیپناهی را منتقل میکند. باید برایش عبارت متعادلتری پیدا کنیم.
پول: شما میگویید که ما هنوز میتوانیم از تلفنهای همراهمان برای اهداف مفید استفاده کنیم، اما باید این کار را با «ارادۀ» قویتری انجام دهیم. ممکن است برای این یک مثال بزنید؟ترکل: فرض کنید من و شما برای ناهار بیرون میرویم. خیلی از مردم در این شرایط گوشیهایشان را با خود میآورند، اما خاموشش میکنند و پُشتورو روی میز میگذارندش. اثبات شده است که، در این حالت، گفتگوها هم از همدلیِ کمتری برخوردار خواهد بود و هم موضوع صحبت به مسائل کماهمیتتر تنزل خواهد یافت.
منظور از استفادۀ با اراده از گوشی این است که اگر قرار باشد با هم ناهار بخوریم و همدیگر را بشناسیم، باید گوشیهایمان را در جایی خارج از محدودۀ دید خود قرار دهیم. حضور گوشیْ فکر و ذکر شما را به جاهای دیگری میکشاند. وقتی در کنار آدمهای دیگر هستید، باید واقعاً بخواهید که با آنها باشید.
گوشیْ آدمها را در لحظات فراغت بسیار کمطاقت میکند. پیدرپی گوشی خود را چک میکنید و تند و تند پیامهای ورودی جدیدی از سراسر دنیا روی گوشیتان دریافت میکنید. افرادی که با آنها مصاحبه کردهام میگویند که صحبتکردن رودررو با مردم خیلی کُند و حوصلهسَربَر است.
یکی از نکات مرتبط با استفادۀ ارادی از فناوری این است که بتوانید آن را کنار بگذارید و با خستهکنندهبودن آدمها و کُندی آنها اُخت شوید.
پول: شما دربارۀ ارزشمندبودن ملال و ارتباط آن با خلاقیت و نوآوری هم صحبت کردهاید. اینکه بهجای استفاده از گوشی برای برانگیختگی دائماً تشویقمان میکنید که تنهایی خود را بازیابیم. آیا لازم میدانید که توصیههای غیرمرسوم بیشتری از این دست از شما بشنویم؟
ترکل: دقیقاً. باید به خودتان اجازه دهید که حوصلهتان سَر برود. فکر میکنم به همین دلیل است که مراقبه (مدیتیشن) هر روز طرفداران بیشتری پیدا میکند. با خانمی مصاحبه کردم که به قانونی موسوم به هشتدقیقه اعتقاد داشت:
هشت دقیقه به خودتان زمان بدهید تا متوجه شوید که آیا یک گفتگو به ثمر خواهد نشست یا خیر، آیا اصلاً سرانجامی خواهد داشت یا خیر. اما میگفت که نمیتواند آن هشت دقیقه را تاب بیاورد و آنقدر حوصلهاش سَر میرود که سرانجام سراغ گوشیاش خواهد رفت...
این بخشی از نیاز به مراقبه است. مردم احساس بیقراری میکنند. آنها نمیتوانند زندگی را با سرعت کُند انسانی تحمل کنند. حتی موقع قدمزدن در ساحل هم مدام گوشیشان را چک میکنند. ما در آغاز مسیری برای رسیدن به لحظۀ عقبگَرد هستیم.
پول: در جدیدترین کتابتان، بازپسگیری گفتوگو5، از استراتژیهای انسانی برای مقابله با افراط در ارتباطات الکترونیکی در مدرسه، محل کار و کوچه و خیابان میگویید. نکات اصلیای که رهبران کسبوکارها باید در مورد چالشهای اینچنینی بدانند چیست؟
ترکل: یکی از مهمترین مطالعات موردی در این زمینه مربوط به مدیری است که از منشیاش خواست تا از او در برابر همۀ ایمیلها و تماسها محافظت کند تا او بتواند با آسودگی و در تنهایی بر روی ارائهاش کار کند، ولی موفق به این کار نشد و نتوانست کاری کند که در کارش وقفه نیفتد.
شما باید مسیرتان را برای بازپسگیری ملال و تنهایی پیدا کنید. اما قبل از آن باید به این فکر کنید که بازپسگیری ملال و تنهایی برایتان چه معنایی خواهد داشت. چراکه اگر درست انجامش دهید باید بعدش قادر باشید که گفتگو با دیگران را هم باز ستانید.
شما مادامی که با خودتان گفتوگوی مناسبی برقرار نکرده باشید قادر نخواهید بود که این کار را با دیگران انجام دهید. اگر تحمل گوشدادن به صدای خودتان را نداشته باشید به احتمال زیاد چیزی که در گفتگوها از دیگران میخواهید این خواهد بود که به شما بگویند که واقعاً کی هستید.
یاد بگیرید که نیازی ندارید پیوسته پیام ورودی و محرک جدید دریافت کنید، برای بازپسگیری گفتگو با مردم، سعی کنید، بهجای ارسال پیام متنی یا ایمیل، اول سراغ گفتوگوی مستقیم بروید. اجزای سازندۀ یک مشارکت گفتوگومحور را بشناسید. انتظار نداشته باشید که دیگران فوراً با شما هماهنگ شوند. برای شروع، همینکه کل روز با دیگران پیام ردوبدل نکنید کافی است.
مکانهایی را در سازمانتان باعنوان گوشیممنوع و فقط برای صحبتکردن مستقیم تعیین کنید: مکانهای مقدسی برای گفتگو.
همچنین وقتی ما ایمیلی را دریافت میکنیم تمایل پیدا میکنیم که تصمیمات مهم را سرعت ببخشیم، پس لازم است که در جواب فقط بنویسید «دارم روی موضوع فکر میکنم» و تماشا کنید که چطور این رویکرد به سرعت منتشر میشود. شگفتزده خواهید شد و سپس عجیبترین پاسخها را دریافت خواهید کرد.
پول: گفتهاید ابزارهای جدید اپل را، که به کاربر امکان میدهد زمان صرفشده روی برنامهها را مدیریت کند، به فال نیک میگیرید. اما معتقدید که میتوان آن را صرفاً بهعنوان یک فناوری بزرگ برای منحرفکردن تلاشهای مدیریتی برای تعامل سالمتر میان محصولات و کاربران هم درنظر گرفت. شما گفتید این قدم اول است و قدم دوم میتواند این باشد که فناوری تغییر کند و قدری از اغواگریاش بکاهد. چه نوع تغییری مدنظرتان است؟
ترکل: کاملاً واضح است که حرکت هوشمندانهتر برای این منظور میتوانست این باشد که آنها پیش از ایجاد این حجم عظیم داده جلوی آن را بگیرند، حجم زیادی از داده که باعث میشود مردم بفهمند نمیتوانند از این همه داده که خودشان تولیدش کردهاند دل بکنند.
آنها آگاهانه از فناوریهایی استفاده میکنند که مردم را در این برنامهها نگه دارند؛ بنابراین کار درستتر این است که ابزارهایی را در اختیارتان بگذارند که با آنها بتوانید رفتار خودتان در برنامه را رصد کنید. در این صورت، بهتر خواهید توانست کنترل رفتار خود را بهدست بگیرید.
قدم دوم این است که با دید انتقادی بیشتری به نحوۀ طراحی برنامههایتان بنگرید. به اینکه آیا لازم است که برنامهها تااینحد اغواکننده باشند؟ اینکه این برنامههای اغواکننده را برای چه ردۀ سنیای طراحی میکنید؟ و اینکه چه تصمیماتی در مورد نحوۀ استفادۀ مردم از این گوشیها میگیرید؟
موضوع وقتی پیچیدهتر میشود که بدانیم این کارها فقط به شرکتهای فناوریمحور محدود نمیشود. نشد یکبار یکی از مجلات مربوط به زنان را باز کنم و داخلش مطلبی نبینم دربارۀ اینکه چگونه واقعیت مجازی و واقعیت افزوده قرار است زندگی من را بهتر کند.
واقعاً قرار است بهمحض اینکه بتوانم صابون خود را در واقعیت افزوده تجربه کنم، ناگهان زندگیام شادتر شود؟ اینکه قرار است همۀ ابعاد زندگیمان به واقعیت افزوده مزین شود یک اغواگر بسیار بسیار بزرگ و وقتتلفکن برای همۀ ما خواهد بود.
گمان نمیکنم که ما اینگونه به قضایا نگاه کنیم. چیزی که باید به آن فکر کنیم این است که ما به چه فناوریای نیاز داریم و چرا؛ و همزمان باید جنبشی را برای جاگذاشتن گوشیهایمان در خانه راه بیندازیم. ما دنیای کاملاً جدیدی که گوشیهایمان قرار است نشانمان دهند را زیادی برای خودمان بزرگ کردهایم.
من، بهجای چسبیدن به موضوعات عامهپسندِ مُدِ روز، شروع به ایراد نقدهای اساسیتری کردهام دربارۀ اینکه ما چگونه فناوری را بهعنوان راهحلی برای مشکلاتمان میبینیم.
اگر جایگاهی که امروز از نظر سیاسی یا فرهنگی داریم راضیتان نمیکند، واقعیت مجازی و واقعیت افزوده مقصد مناسبی برای فرار از واقعیت موجود است. من بهشدت نگران نسلی هستم که از وضع موجودش راضی نیست، اما بهجای درگیر شدن در فعالیتهای سیاسی به واقعیت مجازی پناه میبرد.
پینوشت:
• این مطلب گفتوگویی است با شری ترکل و در تاریخ 9 نوامبر 2018 با عنوان «How to make space for both people and technology» در وبسایت تینک:اکت منتشر شده است. ترجمان آن را در تاریخ 25 تیر 1399 با عنوان «هنر تحمل آدمهای خستهکننده، از زبان شری ترکل» و ترجمۀ بابک حافظی منتشر کرده است.
•• شری ترکل (Sherry Turkle) استاد برنامۀ علم، تکنولوژی و جامعه در دانشگاه ام. آی. تی. است و آخرین کتاب او تأکید دوباره بر گفتگو: قدرت حرف زدن در عصر دیجیتال (Reclaiming Conversation: The Power of Talk in a. Digital Age) است.
[1]The Second Self: Computers and the Human Spirit
[2]Life on the Screen: Identity in the Age of the Internet
[3]Gaming Disorder
[4]Alone Together: این کتاب با ترجمۀ محمد معماریان به فارسی ترجمه شده است.
[5]Reclaiming Conversation: وبسایت ترجمان پیشتر برشی از این کتاب را ترجمه و منتشر کرده است. آن را میتوانید در این لینک بخوانید.