خبرگزاری تسنیم: از بیست و هفتم تیر تا روزهای هفتم و هشتم مرداد ماه سال 67، ایران 10 روز پر اتفاق و پر ماجرا را پشت سرگذاشت
جمهوری اسلامی در روز 27 تیر ماه سال 1367 و یک سال پس از صدور قطعنامه 598، آن را پذیرفت. این اتفاق هم برای مردم و هم برای دشمن بعثی، تعجبآور بود؛ چرا که امام خمینی (ره) تا چند روز پیش از آن بر ضرورت دفاع تاکید داشتند.
رهبر انقلاب در روزهای بعد، طی دو پیام خطاب به مردم و مسئولان در خصوص پذیرش قطعنامه سخن گفتند. ایشان همچنین در دیدار فرمانده سپاه فرمودند که پذیرش قطعنامه تاکتیکی نیست و ایران به صلح پایدار میاندیشد.
چند روز پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، عراق اعلام کرد که این قطعنامه را نخواهد پذیرفت و مجددا از مرزهای غربی و جنوبی به ایران حمله کرد.
حمله دوباره عراق به ایران، خیل عظیمی از رزمندگان را روانه جبهههای جنگ کرد و ارتش بعثی عراق هرچند در ابتدا پیشرویهای چشمگیری داشت و توانست اسرای بسیاری از ایران بگیرد، اما مجبور به عقبنشینی شد.
در روز سوم مرداد سال 67 و پس از عقبنشینی ارتش عراق از مرزهای ایران، منافقین (سازمان مجاهدین خلق) از مرزهای غربی کشور و با پشتیبانی ارتش عراق وارد ایران شدند.
عراق تا تنگه پاتاق (مابین سرپل ذهاب و کرند) منافقین را همراهی کرد. منافقین تلاش داشتند با رسیدن به تهران، نظام جمهوری اسلامی ایران را سرنگون و امام خمینی را به شهادت برسانند، اما در تنگه چهارزبر با مقاومت رزمندگان روبرو و در ادامه با اجرای عملیات مرصاد توسط ایران مجبور به ترک خاک ایران شدند.
برای بررسی اتفاقات آن 10 روز و ابهامات و شبهاتی که همچنان در خصوص پذیرش قطعنامه 598 وجود دارد به گفتگو با حجتالاسلام والمسلمین سعیدی رئیسدفتر عقیدتی سیاسی فرماندهی معظم کل قوا و مسئول وقت حفاظت اطلاعات سپاه پرداختیم که در ادامه متن کامل آن را میخوانید:
ابتدا از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید، تشکر میکنیم. قطعنامه 598 هرچند در تیر ماه سال 66 توسط شورای امنیت سازمان ملل به تصویب رسید، اما در سال 67 مورد پذیرش جمهوری اسلامی ایران قرار گرفت. با توجه به اینکه امام خمینی (ره)، پذیرش قطعنامه را به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند و اینکه برخی ادعا میکنند در قطعنامه 598 برای اولین به خواستههای ایران توجه شد، به نظر شما قطعنامه 598 برای ایران یک پیروزی بود یا شکست؟
سعیدی: بسم الله الرحمن الرحیم. بنده نیز به نوبه خودم از شما و خبرگزاری تسنیم به دلیل آگاهیرسانی دقیق و سریع به مردم تشکر میکنم و در این روزها برای تمام مردم ایران آرزوی سلامتی دارم.
قطعنامه 598 در حالی در سال 1366 به تصویب رسید که ایران با اجرای عملیاتهای کربلای 5 و 8 به پیروزیهای بزرگی دست پیدا کرده بود و وضعیت برتری نسبت به رژیم عراق داشت. در این قطعنامه از طرفین خواسته شده بود که به مرزهای بینالمللی بازگردند. باتوجه به اینکه ایران در سالهای دفاع مقدس و طی عملیاتهای خیبر، والفجر هشت و کربلای پنج توانسته بود، جزایر مجنون، فاو و شلمچه را به تصرف خود درآورد، قطعنامه 598 به نفع عراق و علیه ایران بود.
قطعنامه 598 به این دلیل به تصویب رسید که ایران پیروزیهای شگفتانگیزی در جبههها به دست آورده بود و موازنه قدرت به نفع ایران تغییر پیدا کرده بود. در پی این تغییر موازنه قدرت، منافع استکبار شرق و غرب به خطر افتاده بود. در نتیجه استکبار تغییر وضعیت داد و از حمایت و پشتیبانی غیرمستقیم به حمایت مستقیم روی آورد. آرایش نظامی آمریکاییها در خلیج فارس و گشودن جبههای جدید به روی ایران در همین راستا بود.
هرچند آمریکا و شوروی توافق کردند تا با صدور قطعنامه 598، جنگ ایران و عراق را بدون طرف پیروز به پایان برسانند، اما کسینجر میگوید: اگر عراق جنگ را برده بود، امروز نگرانی و وحشت در خلیجفارس نبود و منافع ما در منطقه به این اندازه که اکنون در خطر قرار دارد، دچار مخاطره نمیشد.
** پذیرش قطعنامه 598 در راستای صیانت از انقلاب بود
اما به هر حال در سال 67 و در چند ماه پایانی جنگ تحمیلی، شرایطی در صحنه نبرد و بین مسئولان سیاسی کشور پیش آمد که ایران مجبور به پذیرش قطعنامه 598 در تیر ماه سال 67 شد؛ البته عراق پس از پذیرش قطعنامه توسط ایران، اعلام کرد که قطعنامه را نخواهد پذیرفت و دوباره به مرزهای ایران حمله کرد، اما با مقاومت مردم و رزمندگان حملات ارتش بعث عراق در جنوب و غرب ناکام ماند و نتوانستند مانند ابتدای جنگ، پیشروی و اشغال مناطق ایران را داشته باشند.
پذیرش قطعنامه 598 تابعی از متغیرهای گوناگون است. عراق از نظر نظامی و اطلاعاتی به صورت چشمگیری مجهز شده بود. در وضعیت درونی کشور نیز تغییراتی به وجود آمده بود. از یک سو رویکرد فرماندهان به سمت جنگ کلاسیک تغییر پیدا کرده بود و از سوی دیگر روحیه و انگیزه حاکم بر مدیران عالی جنگ تغییر پیدا کرده بود.
پذیرش قطعنامه 598 در آن برهه، حرکت به موقعی بود که امام در راستای صیانت از نظام جمهوری اسلامی و انقلاب اسلامی انجام دادند. هرچند امام تا چند روز پیش از آن همچنان معتقد به دفاع بود. امام در پیام خود به حجاج بیتالله الحرام فرمودند: «من تا چند روز قبل، معتقد به همان شیوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و کشور و انقلاب را در اجرای آن میدیدم، ولی به واسطه حوادث و عواملی که از ذکر آن فعلاً خودداری میکنم و به امید خداوند در آینده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامی کارشناسان سیاسی – نظامی سطح بالای کشور که من به تعهد و دلسوزی و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتشبس موافقت نمودم و مقطع کنونی آن را به مصحلت انقلاب و نظام میدانم.»
اما در خصوص اینکه گفته میشود، خواستههای ایران در قطعنامه 598 لحاظ شد، چنین چیزی نیست؛ چرا که خواستههای ایران معرفی صدام به عنوان آغازگر جنگ و پرداخت غرامت به ایران ناشی از جنگ تحمیلی بود. در این قطعنامه هرچند در خصوص آن موضوعات سخن به میان آمده بود، اما هیچ توجهی به خواسته ایران نشده بود.
** آیا امام از وضعیت اقتصادی و نظامی کشور بیاطلاع بود؟
همانطور که شما اشاره فرمودید، امام خمینی (ره) تا چند روز پیش از پذیرش قطعنامه تاکید بر دفاع داشتند؛ اما چه شد به یکباره قطعنامه را پذیرفتند؟ برخی ادعا میکنند امام پس از دریافت نامههای محسن رضایی فرمانده کل سپاه و سازمان برنامه و بودجه و آگاهی از واقعیتهای کشور، مجبور به پذیرش قطعنامه شدند؛ آیا چنین چیزی درست است؟
سعیدی: امام نسبت به وضعیت و واقعیتهای کشور اشراف داشتند و این ادعا هیچ سنخیتی با شانیت، شخصیت و جایگاه امام خمینی (ره) ندارد.
نخست اینکه امام از طریق گزارشهایی که به طور مرتب از مسئولان مختلف سیاسی و نظامی کشور دریافت میکردند، از اوضاع کشور مطلع میشدند. ضمن اینکه به هر حال بین مسئولان وقت کشور رقابتهایی هم وجود داشت و همین رقابتها باعث میشد که گزارشهای مختلفی به دست امام برسد و امام از واقعیتهای کشور مطلع شود.
دوم اینکه امامی که ما میشناختیم، بسیار تیزبین، هوشیار و هوشمند بود. ایشان درک بسیار خوبی از وضعیت جامعه، خواست مردم و انگیزه مسئولان سیاسی کشور داشتند. امام به خوبی ترفندها و توطئهها را میشناختند و با آنان مواجهه میشدند.
سوم اینکه موارد و قرینههای بسیاری وجود دارد که نشان میدهد امام از ابتدا تا پایان جنگ تحمیلی نسبت به اوضاع کشور و جنگ مطلع بودند. خاطرات مرحوم هاشمی رفسنجانی در روزها و ماههای پایانی جنگ تحمیلی نشان دهنده این است که امام از وضعیت جبههها بیاطلاع نبوده است.
اما آنچه باعث شد، امام خمینی (ره) قطعنامه 598 را بپذیرد، تغییری بود که در انگیزه مسئولان وقت یعنی آقای هاشمی رفسنجانی و دولت به وجود آمد. امام وقتی که دیدند، آقای هاشمی و دولت عزمی برای ادامه دفاع ندارند و انگیزه آنان این است که جنگ به پایان برسد و این عزم نیز بر نگرش فرماندهان جنگ تاثیر گذاشته است، به ناچار تصمیم به پذیرش قطعنامه گرفتند.
بالاخره صحبتهای مکرر و بسیار آقای هاشمی رفسنجانی که ناشی از انگیزه او برای پایان دادن جنگ و خطاب به فرماندهان و در جمع آنان بود، تا حدودی بر نگرش و انگیزه فرماندهان اثر گذاشته بود؛ اما نه به این صورت که فرماندهان نیز تابع آقای هاشمی باشند و همچون او فکر کنند، بلکه آنان وقتی میدیدند آقای هاشمی مدام از پایان جنگ و مذاکره سخن میگوید، انگیزههایشان برای دفاع نیز تا حدودی فروکش میکرد.
فروکش شدن انگیزهها تنها از این جهت هم نبود، بلکه وقتی سخنان آقای هاشمی در بین مردم پخش میشد، مردم نسبت به حضور در جبههها کمانگیزه میشدند و کاهش حضور نیروهای داوطلب و مردمی در جبههها نیز بر انگیزه ادامه دفاع فرماندهان اثر گذاشته بود.
در ادامه سوال قبل باید گفت که در سالهای گذشته، برخی چهرههای سیاسی یک جریان خاص ادعا کردهاند که آقای محسن رضایی فرمانده وقت سپاه، اطلاعات ناقص از عملیاتها و جبهههای جنگ به امام خمینی (ره) انتقال میداد؛ از جمله اینکه میگویند، اطلاعات ناقصی در خصوص عملیات کربلای چهار به امام داده شد. آیا این ادعا درست است؟
سعیدی: همانطور که در پاسخ به سوال قبل گفتم، شانیت و شخصیت امام خمینی (ره) اینگونه نبود که درک واقعی و صحیح از وضعیت جبههها و عملیاتها نداشته باشد. همچنین گفته شد رقابتی هم در بین مسئولان وقت کشور وجود داشت، که این رقابتها در ارائه گزارشها نمایان بود.
بالاخره امام خمینی (ره) از مسئولان و نهادهای بسیاری از جمله سپاه، ارتش و بسیج در خصوص وضعیت جبههها و عملیاتها گزارش دریافت میکرد و اینگونه نبود که بتوان اطلاعات ناقصی به امام ارائه کرد و واقعیتی از چشم ایشان به دور بماند.
ضمن اینکه بنده هیچگاه ندیدم و نشنیدم که از سوی فرماندهان نظامی جنگ چه آقای رضایی و چه دیگر فرماندهان، اطلاعات کذب و یا ناقص به امام خمینی داده شده باشد. متاسفانه این یک اتهام است که از سوی برخی آدمهای سیاسی وارد میشود.
** چرا عملیات کربلای چهار لو رفت؟
اما در خصوص عملیات کربلای چهار، لازم است بنده باتوجه به مسئولیتی که در آن زمان داشتم، توضیحاتی ارائه بدهم. به نظر بنده دلیل عدم موفقیت در عملیات کربلای چهار، عدم رعایت اصل غافلگیری و دستورالعملهای حفاظت اطلاعات بود. این اصل و دستورالعملها در عملیات والفجر هشت که در منطقه فاو اجرا شد، به خوبی رعایت گردید، اما در عملیات کربلای چهار به دلیل جوی که به وجود آمده بود و فرماندهان و رزمندگان تصور میکردند که در این عملیات پیروز خواهند شد، نسبت به اصل غافلگیری بیتوجه و یا کمتوجه شده بودند.
به طور مثال نیروهایی که برای حضور در عملیات کربلای چهار در منطقه حضور پیدا کرده بودند، در تعداد انبوه در خیابانهای خرمشهر حضور پیدا میکردند. من و همکارانم همان موقع به فرماندهان متذکر شدیم که دشمن نیاز به هواپیمای جاسوسی ندارد، بلکه با یک دیدبانی خواهد فهمید که تجمع این همه نیرو در شهر خرمشهر نشان دهنده در پیشرو بودن عملیاتی است.
اما در عملیات والفجر هشت، اینگونه نبود و همه چیز به خوبی رعایت شد. شب عملیات، دشمن گلوله منوری بر روی رودخانه اروند شلیک کرد. بحثهای بسیاری در گرفت که آیا عملیات لو رفته است یا خیر که در نهایت فرماندهی عملیات اعلام کرد عملیات لو نرفته و رزمندگان مانور را اجرا کردند. پس از اینکه عملیات آغاز و خط شکسته شد، تعداد بسیاری از نیروهای ارتش عراق به اسارت درآمدند. از آنان دلیل شلیک گلوله منور پرسیده شد. پاسخ دادند که دلیلش شنیده شدن صدای استارت موتور قایقی بود.
ببینید استارت یک قایق ممکن است یک عملیات را لو بدهد؛ اما نسبت به برخی اصول در عملیات کربلای چهار بیتوجهی شده بود که به نظر من دلیلش غروری بود که به وجود آمده بود. اینکه آن سال (سال 1365) سال سرنوشتساز جنگ معرفی شده بود و همه فکر میکردند که در این سال عملیات پیروزی اجرا خواهد شد و جنگ به پایان خواهد رسید، در این رابطه بیتاثیر نبود.
امام خمینی (ره)، خرداد ماه سال 67 و حدود یکی دو ماه قبل از پذیرش قطعنامه 598، آیتالله هاشمی رفسنجانی را به عنوان جانشین فرمانده کل قوا منصوب کردند. برخی این انتصاب را در راستای پایان دادن به جنگ تلقی و عنوان میکنند آقای هاشمی جانشین فرمانده کل قوا شد تا به کار جنگ پایان بدهد. آیا چنین چیزی بود؟
سعیدی: اول اینکه از متن حکم انتصاب آقای هاشمی به جانشینی فرماندهی کل قوا چنین چیزی برداشت نمیشود. نه تنها چنین چیزی برداشت نمیشود، بلکه این برداشت که امام در آن پیام تاکید بر ادغام ارتش و سپاه داشتند نیز اشتباه است.
دوم اینکه چنین برداشتی با منویات و سخنان امام خمینی (ره) در تناقض کامل است. آن کسانی که چنین ادعایی را مطرح میکنند، امام عزیز را متهم به دروغگویی میکنند؛ یعنی اینکه امام در ظاهر مردم را دعوت به دفاع و مقابله با صدام میکرد، اما در پنهان جور دیگری عمل میکرد. این ادعا، جفا در حق امام است.
** ماجرای نگارش نامه معروف پایان جنگ محسن رضایی
امام پذیرش قطعنامه 598 را به نوشیدن جام زهر تعبیر کردند. در پیامی هم که به همین مناسبت منتشر فرمودند و آن زمان در بین مسئولان ارشد نظام قرائت شد به نامه محسن رضایی و درخواستهای ایشان اشاره فرموده و با نقل این جمله از آقای رضایی که سپاه همچنان حاضر به دفاع است، این را شعاری بیش ندانستند. سوال نخست من در این رابطه این است که آن نامه محسن رضایی چرا و چگونه نگاشته شد؟
سعیدی: آقای هاشمی از دولت و ارتش و سپاه خواستند تا نیازمندیهای خود را برای ادامه دفاع خطاب به شورای عالی دفاع بنویسند. آقای رضایی نیز همچون ارتش و دولت پس از گفتگو و مشورت با فرماندهان سپاه آن نامه را نوشتند.
طبیعی است وقتی یک مسئول نامه درخواستها و نیازمندیها را مینویسد، به گونهای آن نامه را مینویسد که حد مطلوبش تامین شود. آن نامه نیز بدین صورت نگاشته شده بود، البته درخواستها نیز زیاد بود مانند 2500 تانک، 350 تیپ پیاده، 2 هزار توپ، 300 هواپیمای جنگی و 300 هلیکوپتر؛ اما آقای هاشمی به جای اینکه آن نامه را به شورای عالی دفاع ببرند و در آنجا کمیته یا قرارگاهی برای بررسی آن نیازمندیها تعیین شود، نامه را خدمت امام خمینی (ره) بردند.
یکی از مواردی هم که زیاد در مورد آن صحبت شده، پیامی بود که امام پس از حمله مجدد عراق خطاب به سپاه صادر فرمودند. امام در این پیام فرموده بودند: «این نقطه حیاتی کفر و اسلام است. یعنی نقطه شکست یا پیروزی، یا اسلام یا کفر است و باید متر به متر جنگید و هیچی از هیچکس پذیرفته نیست و اینجا نقطهای است که یا موجب میشود سپاه حیات پیدا کند دوباره در کشور و یا برای همیشه یک سپاه ذلیل و مردهای بشود.» منظور امام از این پیام چه بود؟
سعیدی: این پیام هم مخاطب داخلی داشت و هم مخاطب خارجی. نخست اینکه در آن شرایط حساس که دشمن بعثی مجدد به مرزهای ایران حمله کرده بود، نیاز بود رزمندگان و نیروهای مسلح به سرعت در مقابل پیشروی دشمن ایستادگی کنند. این پیام یک دستور آمادهباش و مقابله سریع به فرماندهان و رزمندگان سپاه بود. پا در رکابترین نیروها در آن شرایط نیز نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بودند.
ضمن آنکه از مدتها پیش موضوع ادغام ارتش و سپاه از سوی برخی سیاسیون در کشور مطرح شده بود و این افراد به دنبال این بودند تا سپاه را در ارتش ادغام کنند. یک وجه از حیات دوباره سپاه در کشور که امام در آن پیام به آن اشاره فرمودند، به همین موضوع برمیگردد. اگر سپاه در آن برهه حساس به موقع وارد عمل نمیشد، ممکن بود همین افراد در آینده همین موضوع را سر دست بگیرند و بهانه قرار بدهند تا خواسته خود را محقق سازند. البته پس از انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری نظام جمهوری اسلامی، ایشان به این زمزمهها پایان دادند و موقعیت سپاه و ارتش را تحکیم بخشیدند.
علاوه بر اینها فرماندهان و رزمندگان سپاه پس از پذیرش قطعنامه 598، کمی روحیه خود را باخته بودند؛ چرا که خود را برای دفاع و نبردی بلندمدت و پیروزی قطعی آماده کرده بودند. از این رو آن پیام را میتوان در جهت بازیابی روحیه رزمندگان و فرماندهان نیز ارزیابی کرد. اینکه امام فرمودند "این نقطه حیاتی کفر و اسلام است؛ یعنی نقطه شکست یا پیروزی" میتواند به همین منظور باشد.
اما این پیام یک مخاطب خارجی هم داشت و آن دشمن بعثی بود. امام در واقع با این پیام به دشمن هشدار دادند که رزمندگان و نیروهای مسلح به خصوص سپاه همچنان در میدان هستند و به سرعت با تجاوز مجدد شما مقابله خواهند کرد که اینگونه هم شد و دشمن بعثی به سرعت در جنوب و غرب به عقب رانده شد.
** فرماندهای محاکمه نشد
همزمان با تجاوز مجدد عراق به ایران، امام خمینی در نامهای به حجتالاسلام رازینی ماموریت دادند تا با برپایی دادگاههای صحرایی به تخلفات نیروهای نظامی رسیدگی شود. باتوجه به اینکه شما در آن دوره مسئول حفاظت اطلاعات سپاه بودید، آیا این ادعا درست است که برخی از فرماندهان محاکمه شدند و یا اینکه قرار بود محاکمه شوند؟
سعیدی: اول اینکه چنین ادعایی به هیچ وجه صحیح نیست. در سپاه نه هیچ یک از فرماندهان محاکمه شدند و نه هیچ یک از آنان قرار بود محاکمه شوند. این ادعا نیز از آن جنس حرفهای سیاسی است که این روزها توسط عدهای و با هدف تسویه حسابهای سیاسی مطرح میشود.
آن نامه امام نیز از آن جهت صادر شد که اگر تخلف و تخطی نظامی صورت گرفته به آنان رسیدگی شود که همانطور عرض کردم در سپاه نه فرماندهای تخلفی کرده بود که محاکمه شود و نه قرار بود محاکمه شود.
متاسفانه این حرفهای سیاسی بدون توجه به شرایط و اتفاقات جنگ مطرح میشود و شان فرماندهان مورد خدشه قرار میگیرد. قطعاً همه به یاد دارند و یا مطالعه کردهاند که در سال نخست جنگ تحمیلی و با فرماندهی بنیصدر چه شرایطی بر جبههها حاکم شده بود. او به دنبال این بود تا به دشمن اجازه بدهد وارد خاک ایران بشود و سپس او را مورد حمله قرار بدهد! چهار عملیات مهمی هم که انجام داد، هیچ کدام به نتیجه نرسید.
پس از عزل بنیصدر از فرماندهی کل قوا، همین فرماندهان سپاه در کنار فرماندهان ارتش اقدام به طراحی و اجرای عملیاتهایی کردند که طی آن عملیاتها (ثامنالائمه، طریقالقدس، فتحالمبین و بیتالمقدس) بخشی وسیعی از مناطق اشغالی از دست دشمن خارج شد. آزادسازی خرمشهر با طراحی و اداره عملیات توسط همین فرماندهان انجام شد.
پس از آن نیز که ایران وارد مرحله تنبیه متجاوز شد، همین فرماندهان اقدام به طراحی و اجرای عملیاتهایی همچون خیبر، والفجر هشت و کربلای پنج و... کردند که پیروزیهایی را برای ایران فراهم آورد. این فرماندهان نه تنها دشمن را دستیابی به اهدافش ناکام گذاشتند، بلکه به تعقیب و تنبیه او پرداختند تا دیگر هیچ بی سر و پایی چشم طمع به مرزهای کشورمان نداشته باشد.
این پیروزیها در شرایطی به دست آمد که ما در یک جنگ نابرابر قرار داشتیم. دشمن بعثی مجهز به جدیدترین تجهیزات نظامی بود و از سوی شرق و غرب حمایت تسلیحاتی و سیاسی میشد، اما ایران با همان تجهیزاتی که از ابتدای جنگ داشت و برخی نیز غنیمت گرفته بود، دفاع میکرد. ضمن اینکه از سوی شرق و غرب تحریم تسلیحاتی و سیاسی شده بود. هنر فرماندهان در این جنگ نابرابر این بود که این جنگ را به جنگ نامتقارن تغییر دادند. جنگ نامتقارن یعنی اینکه اگرچه توانمندی تجهیزاتی شما با دشمن برابر نیست، اما از ظرفیتهایی استفاده کنی که بتوانی از طریق نقاط ضعفهای دشمن به او ضربه وارد کنی. این اقدام را فرماندهان جوان سپاه در طول دوران دفاع مقدس انجام دادند.
حال انصاف است که برخی افراد سیاسی، بدون در نظر گرفتن افتخاراتی که توسط فرماندهان و رزمندگان آفریده شده است و با هدف تسویه حسابهای سیاسی چنین حرفهایی را مطرح کنند؟
** منافقین و سلطنتطلبها پشت مرز آمده بودند
و سوال پایانی ما این است که آیا صدام پس از رحلت امام خمینی (ره) قصد حمله مجدد به ایران داشت؟
سعیدی: صدام پس از ضربهای که در حمله مجدد پس از پذیرش قطعنامه 598 به ایران دریافت کرد، دیگر توانی برای حمله به ایران نداشت، اما هم منافقین و هم سلطنتطلبها به پشت مرزهای ایران آمده بودند. آمریکاییها نیز در منطقه به حالت آمادهباش درآمده بودند و منتظر بودند در اولین فرصت اقدامی انجام بدهند.
نیروهای مسلح ایران از نخستین ساعات پس از رحلت امام خمینی (ره) به حالت آمادهباش درآمدند و بسیاری از فرماندهان عازم غرب کشور شدند.
تصور دشمنان این بود که در اولین فرصت میتوانند به ایران حمله کنند و نظام جمهوری اسلامی ایران را ساقط سازند؛ اما وقتی حضور انبوه جمعیت را در مراسم وداع و تشییع پیکر امام خمینی (ره) را دیدند، تصمیم گرفتند این حمله را چهل روز به تاخیر بیاندازند.
اما مهمترین اقدامی که موجب شد پروژه دشمنان با شکست مواجه شود، انتخاب آیتالله خامنهای به رهبری نظام جمهوری اسلامی ایران توسط اعضای مجلس خبرگان رهبری بود.
پیشبینی دشمنان این بود که پس از رحلت امام خمینی (ره)، چند دستگی سیاسی در کشور به وجود خواهد آمد و گروههای سیاسی به جان یکدیگر خواهند افتاد. اما چنین چیزی نشد. مردم با رهبر انقلاب بیعت کردند و حضرت آقا نیز به خوبی امورات کشور را به پیش بردند. در نتیجه آن تاخیر چهل روزه نیز به جایی نرسید و دشمنان باز شکست خوردند.
رهبری و مدیریت حضرت آیتالله خامنهای در برهههای مختلف در سه دهه گذشته جنگ را از این کشور دور کرد. زمانی که آمریکا به عراق حمله کرد (جنگ اول خلیجفارس)، برخی افراد سیاسی در مجلس مطرح کردند که اکنون وقت آن است به جنگ با آمریکا وارد شویم، اما رهبر انقلاب فرمودند که این جنگ، جنگ کرکسهاست و از اینکه ایران به دام جنگی بیافتد، جلوگیری کردند.
از اینکه وقت خود را در اختیار ما قرار دادید و به سوالات ما پاسخ دادید، تشکر میکنیم.
سعیدی: بنده نیز از شما تشکر میکنم.