مروری بر زندگی امام هادی علیه السلام

حضرت امام علی النقی علیه السلام در نیمه دوم ماه ذی الحجه، سال ۲۱۲ ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود

مروری بر زندگی امام هادی علیه السلام

مقدمه

حضرت امام علی النقی علیه السلام در نیمه دوم ماه ذی الحجه، سال 212 ق در اطراف مدینه و در منطقه «صریا» چشم به جهان گشود. پدر گرامی اش حضرت جواد علیه السلام و مادر ارجمندش سمانه مغربیه از بانوان با فضیلت تاریخ می باشد. مشهورترین القاب آن گرامی نجیب، مرتضی، هادی، نقی، عالم، فقیه، امین، مؤتمن، طیب، متوکل و عسکری است و در برخی منابع «ابوالحسن الثالث» و «فقیه عسکری» نیز گفته اند.

آن بزرگوار در سال 220 و در هشت سالگی به مقام خطیر امامت نائل گردید و به مدت 33 سال رهبری اهل ایمان را عهده دار بود. امام هادی علیه السلام دوران امامت خویش را با خلفاء ستمگر عباسی همچون معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز سپری کرد. آسمان و زمین مدینه از ندای تبریک و تهنیت فرشتگان مقرب الهی پر شد و قلب آسمانیان به دمیدن خورشیدی دیگر در آسمان ولایت شادمان گشت.

امام هادی علیه السلام درباره این بانوی بزرگوار چنین فرمود: مادرم عارف به حق بود و اهل بهشت است. شیطان سرکش به او نزدیک نمی شود و خداوند حافظ و نگهبان اوست و او در زمره مادران صدیقین و صالحان قرار دارد.

کنیه آن حضرت ابوالحسن است که به آن حضرت ابوالحسن ثالث (سوم ) نیز گفته می شود. در اصطلاح اهل حدیث و راویان شیعه ابوالحسن به طور مطلق حضرت امیرالمؤ منین علی بن ابی طالب علیهماالسلام است و ابوالحسن اول حضرت امام موسی کاظم علیه السلام و ابوالحسن ثانی (دوم ) حضرت امام رضا علیه السلام است. گاهی آن حضرت را نجیب، عالم، فقیه، ناصح، طیب، و مؤ تمن، می گفتند. که مشهورتر از همه هادی و نقی است. چون آن حضرت و فرزندش امام حسن علیه السلام در سامرّا سکنی فرمودند و در محله عسکر بدین سبب آن بزرگواران به آن مکان منسوب شدند و عسکری نام گرفتند.

امام دهم در خانه ای دیده به جهان گشود که فضای آن آکنده از معنویت و اخلاص و بندگی خدا بود. محیط زندگی امام هادی علیه السلام از نظر سیاسی و فرهنگی از ویژگی خاصی برخوردار بود. دستگاه خلافت عباسی پدر گرامیش را تحت فشار گذاشته بود، از این رو امام هادی علیه السلام از همان خردسالی با ترفندها و سیاست بازی های حاکمان ستمکار و رسالت سنگینی که پیشوایان حق در قبال آنان به عهده دارند، آشنا بود و خود را برای پذیرش مسؤ ولیت امامت در شرایطی مشابه دوران پدرش آماده می ساخت.

خلفای معاصرامام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام در ایام خود با هفت تن از خلفای عباسی: مامون، معتصم، واثق، متوکل، منتصر، مستعین و معتز معاصر بوده است. پیش از امامت با مامون و معتصم برادر مامون، در سال های امامت با ادامه حکومت معتصم و نیز با واثق پسر معتصم و متوکل برادر واثق و منتصر پسر متوکل و مستعین پسرعموی منتصر و معتز پسر دیگر متوکل، معاصر بود. در عهد معتصم، سال 220 بود که پدر بزرگوارش در بغداد با سم شهید شد. حضرتش در مدینه بود و به امر خدا و معرفی امامان گذشته به امامت رسید و به نشر تعالیم دینی می پرداخت تا زمان متوکل فرارسید.

امام هادی علیه السلام به شکنجه و آزار متوکل صبر می فرمود تا آن خلیفه نابه حق در گذشت. و پس از وی، منتصر، مستعین و معتز روی کار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید شد.و در خانه خود به خاک سپرده شد

متوکل در سال 243 در اثر سعایت هایی که کرده بودند، به یکی از امرای دولت خود ماءموریت داد که آن حضرت را از مدینه به سامرّا - که آن روز پایتخت و عاصمه خلافت بود - جلب کند و نامه ای مهرآمیز با کمال تعظیم (!) به آن حضرت نوشت و تقاضای حرکت و ملاقات نمود.

البته پس از ورود آن حضرت به سامرّا، در ظاهر اقداماتی به عمل نیامد. ولی در عین حال آنچه می توانست در فراهم آوردن وسایل اذیت و هتک آن حضرت کوتاهی نمی کرد و بارها به منظور قتل یا هتک، امام را احضار کرده و به امر وی خانه اش را تفتیش نمودند.

امام هادی علیه السلام به شکنجه و آزار متوکل صبر می فرمود تا آن خلیفه نابه حق در گذشت. و پس از وی، منتصر، مستعین و معتز روی کار آمدند و به دسیسه معتز، آن حضرت مسموم و شهید شد.و در خانه خود به خاک سپرده شد.نقش خاتم آن حضرت علیه السلام الله ربی و هو عصمتی من خلقه بود. انگشتر دیگری داشت که در آن نقش بود حفظ العهود من اخلاق المعبود. سید بن طاووس رحمة الله روایت کرده که جناب عبدالعظیم حسنی گوید:

حضرت امام محمد تقی علیه السلام این حرز را برای پسرش حضرت امام علی النقی علیه السلام آنگاه که آن حضرت کودک بوده و در گهواره جای داشت نوشت و او را تعویذ می کرد و آن حضرت این تعویذ را به اصحاب خود امر می کرد و آن حرز چنین است: بسم الله الرحمن الرحیم لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم. اللهم رب الملائکة و الروح. تمام این تعویذ در مهج الدعوات آمده است و تسبیح آن حضرت هم این گونه بود:

سبحان من هو دائم لا یسهو، سبحان من هو قائم لا یلهو، سبحان من هو غنی لا یفتقر، سبحان الله و بحمده

گوشه ای از کرامات امام هادی علیه السلام

از امام هادی علیه السلام نیز کرامات و معجزات بسیاری مشاهده شد که چند نمونه را ذکر می کنیم:

آغاز امامت

امام هادی علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش، در سن هشت سالگی بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن ترین کرامات و معجزات است؛ چرا که حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیری که صرفا الهی است نه تنها از کودک که حتی از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست. با توجه به این که علما و محدثان شیعه پس از شهادت و درگذشت هر یک از ائمه در مسائل گوناگون به امام بعدی مراجعه می نمودند و حتی گاهی او را آزمایش می کردند.

همچنین بزرگان از علویان و اقوام امام که در سن کمال بودند به خانه امام رفت و آمد و با آن حضرت معاشرت داشتند؛ غیرممکن است جز به خواست و تایید خدا و جز در ارتباط با عصمت و علم و قدرت الهی، کودکی بتواند این مقام و مسند را در دست بگیرد و به همه سوالات پاسخ صحیح دهد و در مشکلات رهبری کامل نماید.

امام هادی علیه السلام پس از شهادت پدر گرامیش، در سن هشت سالگی بر مسند امامت قرار گرفت و این خود از روشن ترین کرامات و معجزات است؛ چرا که حیازت چنین مقام و مسئولیت خطیری که صرفا الهی است نه تنها از کودک که حتی از مردان عاقل و بالغ نیز ساخته نیست.

بدیهی است که حتی مردم عادی نیز کودک خردسال معمولی را از یک امام آگاه راهبر تمیز و تشخیص می دهند.

اجرای تقدیرات الهی

خیران اسباطی می گوید: از عراق به مدینه رفتم و خدمت امام هادی علیه السلام شرفیاب شدم. آن گرامی از من پرسید: واثق چگونه بود؟ عرض کردم: فدایت شوم در عافیت بود و من از دیگران اطلاع و آگاهی بیشتری دارم، زیرا هم اکنون از راه می رسم.  فرمود: مردم می گویند: او مرده است.  چون این موضوع را فرمود، دریافتم منظور از مردم خود امام می باشد. آن گاه به من فرمود: جعفر متوکل چه کرد؟

عرض کردم: به بدترین وضعی در زندان بود. فرمود: او خلیفه خواهد شد. آنگاه فرمود: ابن زیّات چه کرد؟ عرض کردم: مردم با او بودند و امر، امر او بود. فرمود: ریاست بر او شوم است.  سپس قدری سکوت کرد و فرمود: چاره ای جز اجرای تقدیرات و احکام الهی نیست. ای خیران! بدان که واثق مرد، جعفر متوکل بر جای او نشست و ابن زیّات کشته شد. عرض کردم: فدایت شوم چه وقت؟  فرمود: شش روز پس از بیرون آمدن تو.

هنوز بیش از چند روز نگذشته بود که قاصد متوکل به مدینه رسید و جریان همان طور بود که امام هادی علیه السلام فرموده بود.(ارشاد مفید، ص 309؛ الفصول المهمة ابن صباغ مالکی، ص 279، با اندکی تفاوت؛ نورالابصار شبلنجی، ص 182.)

فرمود: ای پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه ای؟! آنگاه حضرتش با دست مبارکش اشاره فرمود، بستان هایی را با انواع ریاحین و باغ های معطر به اقسام میوه هایی دیدم که نهرها جاری و قصرهای مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو که تاکنون دیده نشده است.

از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان هنوز تو در معرفت ما در این پایه ای؟!  کلینی و ابن شهرآشوب اینگونه نقل کرده اند: صالح بن سعید می گوید: در سامرّا خدمت حضرت امام هادی علیه السلام شرفیاب شدم.

آن جناب را در ((خان الصعالیک )) فرود آورده بودند. آن محل، نزول فقرا و غریبان بی نام و نشان بود. با تاثر شدید عرض کردم: قربانت گردم! این ستمکاران در همه امور سعی در اطفای نور شما کردند تا آن که شما را در چنین جایی وارد نمودند. فرمود: ای پسر سعید! هنوز تو در معرفت ما در این پایه ای؟!

آنگاه حضرتش با دست مبارکش اشاره فرمود، بستان هایی را با انواع ریاحین و باغ های معطر به اقسام میوه هایی دیدم که نهرها جاری و قصرهای مرتفع و غلامان و حوریان خوشرو که تاکنون دیده نشده است. از مشاهده این احوال حیران و عقلم پریشان شد. حضرت فرمود: ای پسر سعید! این از آنِ ماست.

رفتار متفاوت

در کتاب مناقب آمده است: سلیمه کاتب گوید: یکی از خطبای متوکل ملقب به هریسه به متوکل گفت: تو با هیچ کس آنگونه که در مورد علی بن محمد رفتار می نمایی، رفتار نمی کنی. وقتی او وارد خانه تو می شود همه به او خدمت می نمایند و همواره برای ورود او پرده را کنار می زنند. متوکل به همه درباریان دستور داد که برای آن حضرت خدمتی نکرده و پرده را کنار نزنند. کسی خبر داد که علی بن محمد علیهم السلام وارد خانه می شود، پس کسی بر آن حضرت خدمت نکرده و پرده را در برابرش کنار نزد. وقتی امام هادی علیه السلام وارد شد، بادی وزید و پرده را کنار زد و حضرت وارد شد و موقع خروج هم، چنین شد. متوکل گفت: پس از این برای او پرده ها را کنار بزنید، دیگر نمی خواهم باد برای او پرده را کنار بزند.

از کربلا شفایم را بگیر!

ابوهاشم جعفری می گوید: خدمت حضرت هادی علیه السلام رسیدم، در حالی که حضرت تبدار و مریض بود. پس رو به من کردند وفرمود: «ای ابوهاشم! فردی از دوستان ما را بفرست تا به کربلا رفته، برای بهبودی من دعاکند».

من نیز علی بن بَلال را دیدم و از او خواستم این وظیفه را انجام دهد. او در پاسخ گفت: اطاعت می کنم، ولی وجود مبارک حضرت هادی علیه السلام، از زمین کربلا برتر است؛ زیرا آن حضرت همانند کسی است که در کربلا دفن شده، و دعای ایشان نیز از دعای من در کربلا برتر است.

چون خدمت امام هادی علیه السلام رسیدم، سخن علی را به حضرت عرض کردم، فرمود: «به او بگو رسول خدا از کعبه و حجرالاسود بالاتر بود، ولی در اطراف کعبه طواف می کرد و به حجرالاسود دست می کشید. به راستی که برای خداوند متعالی زمین هایی است که دوست دارد او را در آنجا بخوانند و دعا کنند و آن گاه دعا را مستجاب نماید. حرم امام حسین علیه السلام از آن زمین هاست».

دعای مستجاب در کنار قبر امام هادی علیه السلام

یکی از دوستان امام هادی علیه السلام می گوید: به حضرت گفتم: ای آقای من! به من دعایی بیاموز که از آن نتیجه بگیرم.

امام هادی علیه السلام فرمود: «من در بسیاری از اوقات، خدا را با این دعا می خوانم و از خدا خواسته ام هر کسی این دعا را در کنار قبرم بخواند، خداوند او را ناامید نکند و آن این است: «ای یاور من در هنگام یاری ها، ای امید و محل اعتماد من، ای پناهگاه و تکیه گاه استوار، ای یکتا، ای بی همتا! از درگاهت مسئلت دارم به حق آن مخلوقاتی که هیچ کس را در مقام، مانند آنها نیافریدی، بر جماعت آنها رحمت فرست و حاجتها و نیازهای مرا برآور».

عظمت باری تعالی

شناخت وجود خداوند و اوصاف جلال و جمال باری تعالی در حد شایستگی هر انسانی، به غیر از طریق اهل بیت علیهم السلام امری ناممکن است؛ گرچه هر کسی نسبت به فراخور استعدادش خداوند را می شناسد و به او ایمان می آورد؛ اما بیان عظمت حق از زبان اهل بیت علیهم السلام جلوه ای دیگر دارد و آنان کامل ترین و مطمئن ترین منبع وحی و سرچشمه توحیدند. امام هادی علیه السلام در تبیین صفات خداوند می فرماید: «إِنَّ اللَّهَ لَا یُوصَفُ إِلَّا بِمَا وَصَفَ بِهِ نَفْسَهُ وَ أَنَّی یُوصَفُ الَّذِی تَعْجِزُ الْحَوَاسُّ أَنْ تُدْرِکَهُ وَ الاْءَوْهَامُ أَنْ تَنَالَهُ وَ الْخَطَرَاتُ أَنْ تَحُدَّهُ وَ الاْءَبْصَارُ عَنِ الاْءِحَاطَةِ بِهِ نَأَی فِی قُرْبِهِ وَ قَرُبَ فِی نَأْیِهِ کَیَّفَ الْکَیْفَ بِغَیْرِ أَنْ یُقَالَ کَیْفَ وَ أَیَّنَ الاْءَیْنَ بِلَا أَنْ یُقَالَ أَیْنَ هُوَ مُنْقَطِعُ الْکَیْفِیَّةِ وَ الاْءَیْنِیَّةِ الْوَاحِدُ الاْءَحَدُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ تَقَدَّسَتْ أَسْمَاؤُهُ؛ خداوند متعال توصیف نشود، جز بدانچه خود وصف کرده است و چگونه توصیف می شود آن وجودی که حواس مخلوقات از درکش ناتوان است و اوهام و خیالات به آن نمی رسند و تصور و اندیشه ها به حقیقتش آگاه نمی گردند و در افق نگاه چشمها نگنجد! او با همه نزدیکی دور است و با همه دوری اش نزدیک. چگونگی را پدید آورد و خودش چگونه نیست. مکان را آفرید، ولی خود مکانی ندارد و از چگونگی و مکان داشتن جداست. یگانه است و بی همتا. با شکوه است و نامها و اسمائش همه مقدس اند و پاک».

سعدی در بوستان در توضیح این معنا سروده است:

جهان متفق بر الهیتش فرو مانده از کنه ماهیتش

نه ادراک بر کنه ذاتش رسد نه فکرت به غور صفاتش رسد

بشر ماورای جلالش نیافت بصر منتهای جمالش نیافت

نه هر جای مرکب توان تاختن که جاها سپر باید انداختن

نه بر اوج ذاتش پرد مرغ وهم نه در ذیل وصفش رسد دست فهم

در این بحر جز مرد داعی نرفت گمان شد که دنبال راعی نرفت

چه شبها نشستم در این سیر گم که دهشت گرفت آستینم که قُم

چرا اطلاعات ما درباره امام هادی کم است؟

اما عوامل مختلفی دست به دست هم داده اند و باعث شده اند که اطلاعات ما درباره ی ائمه ی اطهار و به ویژه سه تن از این بزرگواران بسیار محدود باشد؛ یعنی امام جواد، امام هادی و امام عسکری علیهم السلام. در واقع ما نسبت به این دوره ی زمانی دچار فقدان اطلاعات کافی هستیم. مهم ترین دلایل این محدودیت اطلاعات تاریخی درباره ی زندگانی این سه امام و به ویژه امام هادی علیه السلام از این قرار است:

نخست: عمر کم این بزرگواران. مدت عمر ایشان در قیاس با دیگر ائمه علیهم السلام کمتر بود و همین مسأله در محدود بودن اطلاعات ما از این بزرگواران مؤثر بوده است. این موضوع در مورد امام جواد و امام عسکری علیهما السلام نیز صدق می کند. امام جواد علیه السلام را در سن بیست وپنج سالگی به شهادت رساندند و امام عسکری علیه السلام را در سن بیست وهشت سالگی.

عامل دوم، محصور بودن ایشان است. این امامان ما در حصر و تحت کنترل شدید بودند و به طور طبیعی مردم نمی توانستند با ایشان ارتباط برقرار کنند. در نتیجه مطالبی هم که از ایشان مورد ثبت و ضبط قرار گرفته، اندک و محدود است. حتی وکلای امام هادی علیه السلام و کسانی که رابط آن بزرگوار با مردم بودند، در قالب چهره های ناشناس مانند دستفروش و دوره گرد و با احتیاط بسیار به خانه ی حضرت می آمدند و سؤالات خود را می پرسیدند و از آن حضرت کسب تکلیف می کردند.

حتی با وجود «زراقی» که حاجب و وزیر خلیفه و از شیعیان نفوذی به دستگاه خلافت بود، باز هم ارتباط با امام هادی علیه السلام به راحتی صورت نمی گرفت. تا آن جا که نقل شده یکی از یاران امام برای این که از حال امام خبر بگیرد، نزد حاجب آمد، اما نمی دانست که حاجب شیعه است. صبر کرد تا اطراف حاجب خلوت شود. حاجب که منظور او را فهمید و به او گفت:

آمده ای تا از مولایت خبر بگیری؟ او پاسخ داد که مولای من خلیفه است. حاجب گفت: ساکت باش. من هم عقیده ی تو را دارم و این امام بزرگوار امام من و تو است. آن صحابی امام گفت: من خوشحال شدم وقتی دیدم حاجب هم شیعه است. بعد صبر کردند تا فرصت مناسبی فراهم شود. سپس حاجب او را همراه پسربچه ای نزد امام فرستاد. وقتی امام علیه السلام به سؤالات او پاسخ دادند، به او گفتند که به سرعت از آن جا بیرون برو، زیرا بودنت در آن جا برایت خطر دارد.

بنابراین ارتباط با امام هادی علیه السلام حتی با وجود شیعیان نفوذی در دستگاه خلفای عباسی به سختی صورت می گرفت و با خطرات بسیاری همراه بوده است. همین مسأله باعث شده که اطلاعات تاریخی چندانی از ایشان ثبت و ضبط نشده باشد.

عامل سوم این است که تواریخ را عمدتاً افراد غیر شیعه نوشته اند و اساساً زمانه، زمانه ی شیعیان نبود. حکومت عباسی با قدرت و قوت بر امور نظارت می کرد و بسیاری از مورخان تنها به شرطی می توانستند دست به قلم ببرند که چیزی بنویسند که دستگاه خلافت می خواهد. بنابراین یا باید باب میل آنها می نوشتند یا این که چیزی نمی نوشتند و مثلاً از مسأله ای صرف نظر می کردند. هر مسأله ای که دستگاه خلافت خوشش نمی آمد و از جمله هرگونه تبلیغ دشمنان دستگاه و ترویج آیین آنان نباید ثبت و ضبط می شد. بنابراین اگر هم کسی می خواسته مطالبی را از اهل بیت علیهم السلام و به خصوص در این موقع از امام هادی علیه السلام ثبت و ضبط کند، از ترس دستگاه خلافت از این کار منصرف می شد.

عامل چهارم هم آن است که بیشتر مورخان به مسائل سیاسی و عرصه ی سیاست عالم اسلام توجه داشتند. مثلاً بیشترین اطلاعات ما از زندگانی پر برکت امام رضا علیه السلام مربوط به آن مقطع کوتاه ولایتعهدی ایشان است. چون ولایتعهدی یک مسأله ی سیاسی بوده و به دستگاه خلافت هم مرتبط می شده، مورد توجه قرار می گرفته و راجع به آن قلم فرسایی می شده است. اما ما در مورد بقیه ی عمر مبارک امام در دوران امامت ایشان اطلاعات چندانی نداریم و به ندرت مطالبی در این دوره در تاریخ وجود دارد. بنابراین با توجه به آن که امامان ما و از جمله امام هادی علیه السلام در عرصه ی خلافت و حکومت حضور نداشتند، مطالب مربوط به ایشان هم از طرف مورخان به صورت مفصل مورد ثبت و ضبط قرار نگرفته است.

گفتارهایی از امام هادی علیه السلام

شکوه بندگی

از منظر فرهنگ متعالی توحید، عبودیت و بندگی حضرت حق تعالی است که بالاتر از آن مقامی برای مخلوق متصور نیست:

بلندی بایدت افکندگی کن خدا را باش و کار بندگی کن

امام دهم علیه السلام در تبیین مقام بندگی می فرماید: «مَنِ اتَّقَی اللَّهَ یُتَّقَی وَ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ یُطَاعُ وَ مَنْ أَطَاعَ الْخَالِقَ لَمْ یُبَالِ سَخَطَ الْمَخْلُوقِینَ وَ مَنْ أَسْخَطَ الْخَالِقَ فَلْیَیْقِنْ أَنْ یَحِلَّ بِهِ سَخَطُ الْمَخْلُوقِین؛ هر که از نافرمانی خدا بپرهیزد، [مردم] از نافرمانی او پرهیز کنند و هر کس خدا را اطاعت کند، [دیگران] از او اطاعت می کنند و کسی که از دستورات خالق فرمان برد، هیچ باکی از خشم مخلوقین نخواهد داشت و هر کس خالق را به خشم آورد، او باید بداند که از خشم مردم در امان نخواهد بود».

گرت این بندگی تمام شود چرخ و انجم ترا غلام شود

مقام عبودیت و بندگی آن چنان اهمیت دارد که امیر مؤمنان علی علیه السلام در این زمینه به بندگی خود در برابر خداوند متعال افتخار می کرد و می فرمود: «إِلَهِی کَفَی بِی عِزّا أَنْ أَکُونَ لَکَ عَبْدا وَ کَفَی بِی فَخْرا أَنْ تَکُونَ لِی رَبّا أَنْتَ کَمَا أُحِبُّ فَاجْعَلْنِی کَمَا تُحِبُّ؛ پروردگارا! این عزت برای من بس است که بنده تو باشم و بالاترین افتخار برای من آن است که تو پروردگار من باشی. تو همان گونه ای که دوست دارم. پس مرا آن طوری که دوست داری، قرار ده!»

ریشه ها و نتایج تکبر

در سیره تربیتی امام هادی علیه السلام برای تربیت نفوس و زدودن صفات ناپسند از وجود آدمی به زمینه ها و ریشه های خودپسندی اشاره شده است. آن حضرت می فرماید: «مَنْ اَمِنَ مَکْرَ اللَّهِ وَ أَلِیمَ أَخْذِهِ تَکَبَّرَ حَتَّی یَحِلَّ بِهِ قَضَاوُهُ وَ نَافِذُ أَمْرِهِ وَ مَنْ کَانَ عَلَی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّهِ هَانَتْ عَلَیْهِ مَصَائِبُ الدُّنْیَا وَلَوْ قُرِضَ وَ نُشِرَ؛ هر کس از مکر و مؤاخذه دردناک خداوند، خود را در امان احساس کند، تکبر می ورزد تا اینکه با قضا و تقدیر خداوند مواجه گردد؛ اما انسانی که بر دلیل روشنی از پروردگارش دست یافته است، مصیبتهای دنیا بر او سخت نخواهد بود؛ گرچه قطعه قطعه شده و [اجزاء بدنش] پراکنده شود».

طبق این رهنمودِ ارزشمند، هر شخصی در راه رسیدن به تکامل و مقام والای انسانیت لازم است که هرگز از وجود خداوند متعال و محاسبه و مؤاخذه اش غفلت نکند. غفلت از خداوند و روز معاد، انسان را به انواع مفاسد دچار می کند و در حقیقت از خدا فراموشی به خود فراموشی تنزل یافته، هدف خود را در زندگی گم می کند. چنین فرد غافلی از خود هرگز نمی پرسد که:

از کجا آمده ام آمدنم بهر چه بود به کجا می روم آخر ننمایی وطنم

اما اگر انسان خود را در پرتو نور الهی قرار دهد و از نسیم رحمت حق بهره ور گردد، هرگز در مقابل حوادث و مصائب دنیوی مغلوب نمی گردد؛ چرا که به پشتوانه ای قوی همچون نیروی حق تکیه زده و در حصاری محکم پناه گرفته است. بنابراین، ریشه مهم لغزش ها، خطاها و آلوده شدن به صفات ناپسند، همان غفلت از خداوند و خود فراموشی است که اشخاص را از رسیدن به اهداف والای انسانی باز می دارد.

امام دهم علیه السلام در روایتی دیگر به عواقب زیانبار صفت ناپسند تکبر اشاره کرده و در این مورد هشدار داده و فرموده است: «مَنْ رَضِیَ عَنْ نَفْسِهِ کَثُرَ السَّاخِطُونَ عَلَیْهِ؛ هر کس از خود راضی باشد، غضب کنندگان بر او بسیار خواهند شد».

صفت تکبر انسان را نه تنها در معرض خشم مردم، بلکه مورد غضب خداوند نیز قرار می دهد که در قرآن فرمود: «إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرِینَ»؛«خداوند گردنکشان [و متکبران] را دوست ندارد».

عذاب جهنم و محرومیت از الطاف الهی از دیگر رهاوردهای تکبر است.

خویشتن را بزرگ می بینی؟ راست گفتند یک دو بیند لوچ

در روایت آمده است که روزی حضرت سلیمان بن داود علیهماالسلام امر کرد که تمام پرندگان و انس و جن به همراه او بیرون آمده، در بساط شگفت انگیز سلیمان علیه السلام جای گیرند. دویست هزار نفر از بنی آدم و دویست هزار نفر از جنیان با او بودند. بساط او به قدری بلند شد که صدای تسبیح ملائکه را در آسمانها شنید. سپس بساط او آن قدر پایین آمد که کف پایش به دریا رسید. در آن حال، ندایی آسمانی به اصحاب سلیمان علیه السلام گفت: اگر در دل فرمانروای شما (سلیمان علیه السلام ) ذره ای تکبر بود، بیشتر از آنچه بلند کرده اند، او را به زمین فرو می بردند.

ز خاک آفریدت خداوند پاک پس ای بنده افتادگی کن چو خاک

تواضع سر رفعت افرازدت تکبر به خاک اندر اندازدت

ارزش علم و دانش

کسب علم و دانش از مهم ترین شیوه های رسیدن به قله کمال است و انسان بدون علم ره به جایی نمی برد. امام دهم علیه السلام بر این باور بود که برای نیل به مقاصد عالی انسانی لازم است که افراد به دنبال دانش و معرفت باشند؛ چرا که بدون آگاهی هیچ رهروی به مقصد نرسد.

آن رهبر فرزانه در گفتاری ارزشمند می فرماید: «إِنَّ الْعَالِمَ وَ الْمُتَعَلِّمَ شَرِیکَانِ فِی الرُّشْدِ؛ دانشمند و دانشجو هر دو در رشد و هدایت شریک اند». اگر علماء و متفکران جامعه تلاش نکنند و عموم مردم نیز به دنبال آموزش نباشند، سطح افکار مردم رشد نمی یابد و پیشرفت صورت نمی گیرد.

شرف و قیمت و قدر تو به فضل هنر است نه به دیدار و به دینار و به سود و به زیان

اساسا برای تهذیب نفس و پیمودن راه کمال، علماء اخلاق، معرفت و کسب آگاهی را از عوامل مؤثر در روح و روان آدمی می دانند. آری، دانش انسان را به خطرات راه آگاه می کند و عظمت و عزت خداوندی را به یاد می آورد و انسان شایسته هر قدر علم و دانشش بالاتر باشد، تواضع و صفات حمیده در وجودش بیشتر شکوفا می گردد. انسان کمال خواه با معرفت به ناتوانی و مقام پایین خود و اطلاع از عظمت حق و شکوه و جلال کبریایی اش در راه رشد و تهذیب گام برمی دارد.

امام هادی علیه السلام ارزش دانشمندان را بالاتر از خود علم و دانش می دانست و می فرمود: «أَرْجَحُ مِنَ الْعِلْمِ حَامِلُهُ؛ دانشمند از دانش برتر است». البته علم و دانش بعد از غلبه صفات زشت و فساد افراد تأثیرگذاری اندکی دارد؛ چنان که حضرت علی النقی علیه السلام فرمود: «اَلْحِکْمَةُ لَا تَنْجَعُ فِی الطِّبَاعِ الْفَاسِدَةِ؛ حکمت در طبیعت های فاسد سودی نمی بخشد».

موقعیت ممتاز مکان های مقدس

در بینش توحیدی اسلام، انسان هر لحظه و در هر زمان و مکان در محضر خداست؛ اما خداوند متعال برای تقرب بیشتر بندگانش و برای آسایش و آرامش آنان، زمانها و مکانهایی را معین کرده است که ویژگی خاصی دارند. امام علی النقی علیه السلام با اشاره به موقعیت ممتاز اماکن مقدس فرمود:

«اِنَّ لِلَّهِ بُقَاعا یُحِبُّ اَنْ یُدْعَی فِیهَا فَیَسْتَجِیبُ لِمَنْ دَعَاهُ وَ الْحَیْرُ مِنْهَا؛ خداوند مکانهای مقدسی دارد که دعا در آن جاها را دوست می دارد. پس هر کس در آن مکانها او را بخواند، اجابتش می کند و حائر حسینی علیه السلام یکی از آنهاست».

در این سخن، پیشوای دهم نکات مهمی را مورد توجه قرار داده و به مشتاقان فرهنگ اهل بیت علیهم السلام گوشزد کرده است: نخست به ارزش این مکانهای شریف پرداخته و آنها را بقعه های خدایی نامیده، سپس اهمیت دعا و استجابت آن را در این مکانها مورد تأکید قرار داده و در آخر، مزار دلربای حضرت سید الشهداء علیه السلام، را از مصادیق بارز بقاع الهی و محل استجابت دعای بندگان شمرده است.

امام هادی علیه السلام در کلام دیگری عظمت بارگاه امام حسین علیه السلام را این گونه بیان می کند: «هر کس از منزل خود به قصد زیارت بارگاه حضرت حسین علیه السلام حرکت کند و به نزد فرات برسد و در آنجا غسل کند، از رستگاران نوشته می شود و هر گاه به امام حسین علیه السلام سلام کند، از سعادتمندان محسوب می گردد و اگر از نماز زیارت فارغ شد، فرشته ای از سوی خداوند متعال به او می گوید: رسول خدا صلی الله علیه و آله به تو سلام می رساند و می گوید: تمام گناهانت بخشوده شد، اعمال را از نو شروع کن!»

روزگار ناسازگار

گاهی این نکته به ذهن می آید که آیا واقعا برخی زمانها، مکانها و یا عوامل و حوادث طبیعی در زندگی انسان دخالت دارند؟ آیا بدی و خوبی و شوم بودن را می توان به روزها و روزگاران نسبت داد؟ امام هادی علیه السلام پاسخ این پرسش را به یکی از یارانش توضیح داد.

حسن به مسعود می گوید: به محضر مولایم حضرت ابوالحسن الهادی علیه السلام رسیدم. در آن روز چند حادثه ناگوار و تلخ برایم رخ داده بود؛ انگشتم زخمی شده و شانه ام در اثر تصادف با اسب سواری صدمه دیده و در یک نزاع غیر مترقبه لباسهایم پاره شده بود. به این خاطر، با ناراحتی تمام در حضور آن گرامی گفتم: عجب روز شومی برایم بود! خدا شرّ این روز را از من باز دارد! امام هادی علیه السلام فرمود: «یَا حَسَنُ هَذَا وَ أَنْتَ تَغْشَانَا تَرْمِی بِذَنْبِکَ مَنْ لَا ذَنْبَ لَهُ؛ ای حسن! این [چه سخنی است که می گویی] با اینکه تو با ما هستی، گناهت را به گردن بی گناهی می اندازی! [روزگار چه گناهی دارد!]»

حسن بن مسعود می گوید: با شنیدن سخن امام علیه السلام به خود آمدم و به اشتباهم پی بردم. گفتم: آقای من! اشتباه کردم و از خداوند طلب بخشش دارم. امام فرمود: ای حسن! روزها چه گناهی دارند که شما هر وقت به خاطر خطاها و اعمال نادرست خود مجازات می شوید، به ایام بدبین می شوید و به روز بد و بیراه می گویید! حسن گفت: ای پسر رسول خدا!، برای همیشه توبه می کنم و دیگر عکس العمل رفتارهایم را به روزگار نسبت نمی دهم. امام در ادامه فرمود: «یَا حَسَنُ اِنَّ اللَّهَ هُوَ الْمُثِیبُ وَ الْمُعَاقِبُ وَ الْمُجَازِی بِالاْءَعْمَالِ عَاجِلاً وَ آجِلاً؛ ای حسن! به طور یقین خداوند متعال پاداش می دهد و عقاب می کند و در مقابل رفتارها در دنیا و آخرت مجازات می کند».

شیوه حفظ دوستان

از منظر امام دهم علیه السلام یکی از ویژگی های اولیاء خدا و انسان های صالح عفو و گذشت و پذیرش عذر دیگران است. ایوب بن نوح می گوید: آن حضرت طی نامه ای به یکی از یاران ما که موجب ناراحتی شخصی شده بود، توصیه کرد که برو از فلانی عذر خواهی کن و بگو: «إِنَّ اللَّهَ إِذَا أَرَادَ بِعَبْدٍ خَیْرا إِذَا عُوتِبَ قَبِلَ؛ اگر خداوند خیر بنده ای را بخواهد، [او را حالتی عطا می کند که] هرگاه از او عذر خواسته شد، می پذیرد». تو نیز عذر ما را بپذیر!

برای پاسداری از حریم دوستان نیک نباید در باره آنان سخت گیری کرد، بلکه باید در موارد لغزش و خطایشان عفو و گذشت پیشه کرد و عذرشان را پذیرفت؛ زیرا اگر به بهانه های ساده، انسان دوستان خود را طرد کند و از خود دور سازد، به مرور زمان غریب و تنها خواهد ماند و مخالفانش افزایش می یابند؛ در حالی که دوستان خوب بازوی نیرومندی در زندگی افراد به شمار می آیند. لقمان حکیم به فرزندش سفارش می کرد که: «یَا بُنَیَّ اتَّخِذْ أَلْفَ صَدِیقٍ وَ أَلْفٌ قَلِیلٌ وَ لَا تَتَّخِذْ عَدُوّا وَاحِدا وَ الْوَاحِدُ کَثِیرٌ؛ فرزندم هزار دوست بگیر و البته هزار کم است و یک دشمن برای خودت درست نکن که یکی هم زیاد است».

بنابراین، برای رسیدن به سعادت و توفیق در زندگی، انسان باید از دوستان خوب محافظت کند و با اختلاف کوچک و جزئی و لغزشهای ساده نباید آنان را از دست بدهد، بلکه شیوه اهل بیت علیهم السلام را در نظر بگیرد و از گناهان شان بگذرد. اگر عذر خواهی کردند، بپذیرد و عفو و گذشت پیشه کند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان