به گزارش مشرق، در رثای شهیدعباس بابایی همین بس که امام خامنهای فرمود: «این شهید عزیزمان انسانی مؤمن، متقی و سربازی عاشق و فداکار بود و در طول این چند سالی که من ایشان را میشناختم، همیشه بر همین خصوصیات ثابت و پابرجا بود.»
نیمه مرداد مصادف با سالروز شهادت عباس بابایی، دلاورمرد نیروی هوایی ایران است. مردی که در سختترین شرایط فرماندهی نیروی هوایی را برعهده گرفت و جان تازهای به این نیرو داد. چنانچه راهاندازی قرارگاه رعد برای جلوگیری از همپاشیدگی نیروی هوایی و تضعیف روحیه رزمندگان تنها یکی از اقدامات عباس بابایی است.
امیرخلبان امیر محمدنادری از همرزمان دیرین شهید بابایی بود که در هنگام شهادت نیز، بهعنوان خلبان کابین جلویی، وی را همراهی میکرد. نادری در گفتگو با ما میگفت تلخترین خاطره جنگیاش شهادت سرلشکرعباس بابایی در کابین عقب هواپیمای اف پنجی است که وی خلبانیاش را برعهده داشت.
چه زمانی وارد نیروی هوایی شدید؟
من متولد سال 1329 و اهل نهاوند هستم. درست بعد از خدمت سربازی بود که به استخدام نیروی هوایی درآمدم. بعد از آن برای گذراندن دوره آموزش خلبانی هواپیماهای جت پیشرفته به مدت دو سال هم به امریکا رفتم و بعد از پایان دوران آموزشی به کشور برگشتم.
گویا شما همسن و همدوره شهیدبابایی هستید؟
بله، عباس هم متولد سال 1329 در شهرستان قزوین است، اما ایشان دو سال قبل از من وارد نیروی هوایی شد. ایشان سال 1348، به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت و جزو خلبانانی بود که در ایران پروازهای آکادمیک داشت و بعد دو سال برای تکمیل دوره به امریکا اعزام شد و بعد از پایان دوره به کشور برگشت. اینجا خوب است یک توضیحی هم درخصوص فعالیتهای انقلابی شهیدبابایی بدهم.
ایشان بهعنوان یکی از پرسنل انقلابی نیروی هوایی، در جمع دیگر افراد متعهد ارتش به میدان مبارزه وارد شد. از آن دست ارتشیهایی بود که قبل انقلاب هم روحیه انقلابی داشت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایشان گذشته از انجام وظایف روزمره، سرپرست انجمن اسلامی پایگاه شد. عباس بابایی در خانواده مذهبی و متدین به دنیا آمده بود. پدرش تعزیهخوان بود و او هم کنار پدر تعزیهخوانی میکرد. با ورود هواپیماهای پیشرفته اف14 به نیروی هوایی، شهیدبابایی که جزو خلبانهای تیزهوش و ماهر در پرواز با هواپیمای شکاری اف5 بود، به همراه تعداد دیگری از همکاران برای پرواز با هواپیمای اف14 انتخاب و به پایگاه هوایی اصفهان منتقل شد. ایشان یکی از نیروهای بسیار مؤثر و ارزشمند انقلاب بود.
آشنایی شما با شهید از کجا رقم خورد؟
شهیدبابایی، فرمانده پایگاه اصفهان بود که براساس لیاقتهایش به معاونت عملیات نیروی هوایی منصوب شد. معاونت عملیات نیروی هوایی از معاونتهای بسیار مهم نیروی هوایی است؛ چون همه پایگاههای شکاری زیرمجموعه معاونت عملیات هستند. ایشان وقتی معاون عملیات شد، برای پرواز به پایگاه شکاری تبریز آمد. آن زمان معاون عملیاتی پایگاه دوم تبریز شهیداردستانی بود که از قبل با شهیدبابایی آشنایی کامل داشت. من در خدمت شهیداردستانی بودم و از طریق او و سه چهار سال قبل از شهادتش با ایشان آشنا شدم. در جلسه اولی که خدمت ایشان معرفی شدم با دیدن شجاعت، مدیریت و گوش به فرمان رهبر انقلاب بودن، شیفته اخلاق و روحیه این شهید بزرگوار و یکی از مریدان ایشان شدم و از آن به بعد من همچون یک سرباز در خدمت و تحت اوامر شهید بودم تا خدمتی به اسلام و کشور کنم.
در شروع جنگ شما کجا بودید؟
من در اوایل جنگ در پایگاه چهارم شکاری دزفول بودم. بعد از انقلاب اکثر خلبانها و پایگاههای شکاری از شغل و عملکرد اصلی خودشان فاصله گرفته و وارد کارهای دور از تخصص و پرواز شده بودند. دو سالی اینگونه گذشت تا اینکه جنگ شروع شد. ما در وضعیت تغییر و تحول انقلاب بودیم و اصلاً آمادگی جنگ تحمیلی را نداشتیم. با آغاز جنگ خلبانان شکاری که اکثرشان در امریکا آموزش دیده بودند و اصلاً آمادگی جنگ را نداشتند، وارد میدان شدند. با حملات هوایی دشمن بعثی به مرزها و شهرهای مرزی همه نیروهای سپاه، بسیج، نیروهای مردمی و ارتش تجمیع شدند و خلبانان نیروی هوایی منسجم و وارد میدان شدند.
لازم به ذکر است نیروهای زمینی بیشتر در جبهههای غرب مثل سردشت و مریوان با ضدانقلاب درگیری داشتند. ازاینرو نیروی هوایی تنها نیرویی بود که هم با نیروهای زرهی میجنگید و هم کارهای عملیاتی را برعهده داشت و بیشترین فشار روی نیروی هوایی بود. اوایل جنگ برتری با نیروی هوایی بود که اجازه نداد نیروی هوایی بعث عرض اندام کند. نیروی هوایی حملات بعث را خنثی کرد و با اقتدار و توانایی که داشت برتری هوایی را به دست آورد. البته تا فتح خرمشهر این وضعیت ادامه داشت؛ یعنی تا آن زمان نیروهای ما در جبهه هم میتوانستند خوب پیشرفت کنند، اما پس از آن کار به جایی رسید که حامیان صدام از جمله امریکا همه آموزهها، اسرار و روشهای پروازی که به ما یاد داده بودند را بهطور کامل در اختیار بعثیها قرار دادند.
از طرف دیگر تجهیزات و تسلیحات پیشرفتهای در اختیار صدام قرار گذاشتند، چه موشکهای هوا به زمین، موشکهای زمین به هوا و هواپیماهای پیشرفته همه اینها دست به دست هم داد تا برتری هوایی با صدام شود. برای همین در ابتدای جنگ قریب 50- 60 درصد از خلبانان ما یا سقوط کردند، یا شهید و یا اسیر شدند، لذا اگر تاریخ جنگ را ورق بزنیم، از سال 61 تا سال 64 برتری هوایی با کشور عراق است و نیروی زمینی ارتش، سپاه و بسیج که عملیات انجام میدادند، مورد تهاجم و سرکوب نیروی هوایی عراق قرار میگرفتند. برتری هوایی تا قبل از تشکیل قرارگاه رعد با عراق بود. یکی از بزرگترین خدماتی که شهیدعباس بابایی در دوران خدمت خود در راستای آیندهنگری و مدیریت دلسوزانهاش انجام داد، تشکیل قرارگاه رعد بود.
علت تأسیس قرارگاه رعد چه بود و شهیدبابایی چه انگیزههایی از تشکیل این قرارگاه داشت؟
شهیدبابایی برای جلوگیری ازهم پاشیدگی نیروی هوایی و تضعیف روحیه رزمندگان و خلبانان، با شناسایی افراد مؤمن انقلابی و با تخصص بالا به فکر تشکیل قرارگاهی با فرماندهی و مسئولیت مستقیم خودش افتاد که جان تازهای به نیروی هوایی داد. پاییز سال 1364 ایشان به همراه شهیدان ستاری و شهیداردستانی، با فکر نو و هسته خودکفایی که در نیروی هوایی کشور به وجود آورد، قرارگاه رعد را پایهریزی کرد که روشهای جدیدی را در نیروی هوایی در پدافند و افند و پشتیبانیهای جنگی به وجود آورد. از طرف دیگر این روشها اجازه نفوذ دشمن به سیستمهای ما را نمیداد تا عملیات ما لو نرود و نیروهای ما صدمات زیادی نبینند.
وجود چنین قرارگاههایی در زمان جنگ چه تأثیری در پیشبرد اهداف از پیش تعیین شده عملیاتها داشت؟
ببینید شهیدبابایی یکسری تکنیکهای جنگی و روشهای بومی هوایی را طراحی کرد. طرحهایی که در عملیات والفجر 8 و کربلای 5 عملیاتی و منجر به فتوحات زیادی شد. در این عملیاتها با اتکا به روشهای شهیدبابایی لطمات زیادی به تجهیزات زرهی نیروهای بعث وارد شد. ما در کربلای 5 صدمات بسیار سنگینی را به نیروهای زرهی عراق وارد کردیم و بیش از 230 پرواز جنگی انجام دادیم و یک گلوله به یکی از هواپیماهای ما برخورد نکرد. این نتیجه روشهایی بود که خود شهیدبابایی طراحی کرده بود. به جرئت میتوان گفت که شهیدبابایی نیروی هوایی سیار شده بود. ایشان همانند یک قرارگاه متحرک تاکتیکی عمل میکرد. عملیاتها را طراحی و برنامهریزی میکرد. خودش همه مناطق را بررسی میکرد. معلم خلبانهای دیگر را آموزش میداد. همه و همه این اقدامات را خودش انجام میداد. شهیدبابایی فرد بسیار ارزشمندی برای نیروی هوایی و کشور بود.
شما در قرارگاه رعد با ایشان همراه بودید؟
بعد از آشنایی ابتدایی من با شهیدبابایی به واسطه رفاقت و دوستی با شهیداردستانی، با تشکیل قرارگاه رعد به درخواست شهیدبابایی از فرماندهی گردان شکاری پایگاه تبریز به معاونت عملیات پایگاه پنجم قرارگاه رعد فراخوانده شدم و تا زمان شهادتشان در خدمت ایشان بودم. آشنایی کامل من با شهیدبابایی از سال 1364 در قرارگاه رعد بود. هر زمان که نیروهای زمینی و سپاهی میخواستند وارد عملیات بشوند به این قرارگاه فراخوان داده و پشتیبانی هوایی برای حراست از هوا و حمایت نیروهای عملیاتی وارد کار میشد.
زمان شهادت ایشان شما خلبان کابین جلویی ایشان بودید. از آخرین پروازتان با شهیدعباس بابایی برایمان بگویید؟
سال 66 بود. با توجه به عملکرد و توانایی بالایی که ایشان در عملیاتها و مأموریتهای پروازی از خود نشان داده بود، از طرف فرمانده نیروی هوایی برای سفر حج انتخاب شد، اما با توجه به شرایط جنگی و حساسیتی که منطقه داشت ایشان خانوادهاش را همراه با خانواده شهیداردستانی راهی سفر مکه نمود و وقتی خانواده به ایشان اصرار میکرد که همراهشان به سفر حج برود، شهید بابایی گفت: من به شدت درگیر هستم، اما به شما قول میدهم که خودم را برای عید قربان به شما برسانم. آن زمان یک درگیری در میمک اطراف همدان وجود داشت که قرارگاه باید به آنجا منتقل میشد تا بتواند حمایتهای لازم را از نیروهای زمینی انجام دهد.
تقریباً قبل از شهادت ما یک هفتهای در همدان بودیم و از نیروی زمینی پشتیبانی میکردیم. آن زمان مصادف شده بود که با حمله سعودیها به زائران و شهادتشان. شهیدبابایی با شنیدن این خبر به شدت برهم ریخت و گریه و ناراحتی کرد. چهارشنبه قبل از شهادتشان بود که شهیدبابایی رو به من کرد و گفت قرار است عملیاتی در سمت سردشت انجام بشود. نیروهای عراقی درصدد تجمیع در منطقه هستند و احتمال است، بخواهند تهاجمی در سردشت داشته باشند. ایشان به من دستور دادند که بروم و آمادگی لازم جهت پروازهای موردنظر را انجام بدهم. من به تبریز رفتم و وضعیت را مورد بررسی قرار داده و کارهای لازم را انجام دادم.
شهیدبابایی روز جمعه همراه با یک پرواز خودشان را به به تبریز رساندند. خوب یادم است، روز عید قربان بود. ایشان تازه از راه رسیده بود، از ایشان خواستم امروز را استراحت کنند، هم عید است هم خسته هستند. شهیدبابایی گفت نه امروز باید کار انجام شود. من باید بروم و شما را با منطقه آشنا کنم. تا زمان عملیات آمادگی لازم کسب شده باشد. من همراه ایشان وارد باند شده و هر دو سوار هواپیما شدیم. من کابین جلوی هواپیما بودم.
از لحظات و حال و هوای شهیدبابایی قبل از شهادتشان بگویید.
همانطور که قبلاً عرض کردم شهیدبابایی دستی هم در تعزیهخوانی داشت. در مسیر ابیاتی را از تعزیه مسلم میخواند و حالت خاصی داشت. وقتی به هدف رسیدیم اقدامات و بررسیهای لازم را انجام دادیم. با روشهای پرواز در اوج و فرود روی هدف قرار گرفته و بمب و مهماتی را هم روی اهداف موردنظر ریختیم. بعد از انجام یک گردش 180 درجه مشاهده کردیم که هدف مورد نظر مورد اصابت قرار گرفته است. شهیدبابایی از انجام مأموریت خوشحال شد و ما به سمت پایگاه برگشتیم. در مسیر چشمش به فضای سبزی دامنه جنوب غربی سردشت افتاد، گفت ببین چه فضای خوب و زیبایی است، خیلی شبیه بهشت است.
خدا لعنت کند مسببین را که باعث میشوند با دست خودمان این فضا را به آتش بکشیم. در حال برگشت دائم تکبیر میگفت و خدارا شکر میکرد. ناگهان کابین عقب مورد اصابت قرار گرفت. شرایط طوری بود که من وضعیت را به خوبی نمیدیدم و تشخیص نمیدادم، تا به خود آمدم دیدم نزدیک است که برویم داخل کوه که با امدادهای غیبی توانستم هواپیما را به بالا بکشم. ابتدا فکر میکردم شهید با صندلیپران از داخل کابین به بیرون پریده است، اما دقت که کردم متوجه شدم، شیشه شکسته و خونآلود است. چتری که ایشان باید از کابین بیرون میپرید، پاره شده است.
تنها یک رادیو داشتم. سیستم ناوبری را هم از دست داده بودم. خودم هم ترکش خورده بودم. هر طور بود وضعیتمان را به پایگاه اطلاع دادم و گفتم که مورد اصابت واقع شدیم. چون با منطقه آشنایی داشتم، توانستم به پایگاه برگردم. هرطور بود هواپیما را که شرایط خوبی هم نداشت، نشاندم. همین که نشستم یکی از بچهها خودش را به کابین عباس رساند و متوجه شد که ایشان در داخل کابین است و به بیرون پرتاب نشده است. همزمان با اذان ظهر روز عید قربان بود. همان لحظه این ذهنیت در من تداعی شد که امروز روز عیدقربان است و شهیدبابایی به خانوادهاش قول داده بود که خودش را برای عیدقربان به آنها میرساند. این روایت آخرین پرواز من و شهیدعباس بابایی بود. شهیدی که از دست دادنش ضربه سختی به نیروی هوایی زد و بسیاری را داغدار کرد. مردم بعد از شهات عباس او را شناختند. شهیدبابایی همچون مولایش علی (ع) دارای ابعاد گوناگونی بود، ابعاد گوناگون زندگی شهید آموزههایی دارد که باید برای نسلهای جوان بیان شود تا انشاءالله الگوی خوبی برایشان باشد.
ما بعد از شهادت عباس بابایی راه او را ادامه دادیم. امروز الحمدلله به توان بالایی در نیروی هوایی دست پیدا کردیم. بسیاری از معلم خلبانهایی که در حال آموزش نیروها هستند، از شاگردان شهیدبابایی میباشند و این بسیار جای خوشحالی دارد که میتوانند این خلبان دلاور و شجاع را که مدیریت خوبی در لحظات و عملیاتهای جنگی داشت، به خلبانان تازهکار معرفی و الگوسازی کنند.
جسارت، مدیریت، غیرت و وطنپرستی در تکتک آنها هویداست. امروز ما نیروی هوایی داریم که میتواند امید کشور باشد و کشور میتواند بیش از هر زمان دیگری روی نیروی هوایی حساب کند. ما در حال حاضر با توان نیرویهای متخصص خودمان قطعات هواپیما را میسازیم و از لحاظ خودکفایی از زمین تا آسمان فرق کردیم. در آن زمان در شرایطی بودیم که حتی یک گلوله هم به ما نمیدادند، اما وضعیتی که شهید در نیروی هوایی به وجود آورد، باعث تحولی عظیم در نیروی هوایی شد و سال 64 نیرو هوایی ما زنده شد و همچنان همان تفکر باعث بیداری و امید در نیروی هوایی کشور است.
در پایان ما را با خاطرهای از شهید همراه کنید؟
زمانی همراه شهیدعباس بابایی، امیر بقایی و شهیداردستانی در امیدیه بودیم. یک روز به ما اطلاع دادند که شهیدبابایی میخواهد به زیارت برود. ما هم همراهیاش کردیم. امامزادهای اطراف ماهشهر بود. همراه شهیدبابایی رفتیم. فانوس به دست با آب برکه کنار امامزاده وضو گرفتیم. شهیدبابایی یک دعای کمیل بسیار جانسوز در امامزاده برای ما خواند. با یک حزن خاصی. به قدری فضای روحانی و معنوی ایجاد کرد که همه بچهها گریه میکردند. حال و هوای خاصی بود. آن دعای کمیل هیچ وقت از ذهن من بیرون نمیرود.
*جوان آنلاین