ماهان شبکه ایرانیان

همسرکشی به خاطر سوءظن

پدرم اصلا مثل آدم عادی نبود. یک‌باره مادرم روی زمین افتاد و خون زیادی از گردنش رفت و من وقتی نزدیکش شدم، دیدم پدرم با چاقو رگ گردن او را زده است.

همسرکشی به خاطر سوءظن
 
مردی که در نوجوانی ازدواج کرده بود، با وجود داشتن شش فرزند، درباره همسرش دچار سوء‌ظن شد و با واردکردن ضرباتی به گردنش او را به قتل رساند. متهم در جلسه محاکمه اتهام قتل را انکار کرد. این مرد که حالا 31 ساله است، دو سال قبل در جریان یک درگیری خون‌بار با همسرش، او را به قتل رساند و توسط مأموران دستگیر شد.
 
متهم که برای پاسخ‌گویی در برابر اتهام قتل در شعبه 2 دادگاه کیفری استان تهران حاضر شده بود، اتهام قتل را رد کرد، اما دختر نوجوانش علیه او شهادت داد و گفت: دیده که ضربات چاقو به گردن مادرش را پدرش وارد کرده است.
 
در ابتدای جلسه رسیدگی به این پرونده کیفرخواست صادره علیه متهم خوانده شد و با توجه به اینکه فرزندان مقتول که کبیر بودند، اعلام گذشت کردند، از سوی رئیس قوه قضائیه برای فرزندان صغیر متهم درخواست دیه شد. نماینده دادستان درباره کیفرخواست صادره گفت: «متهم دو سال قبل در خانه‌اش مقابل چشمان دختر بزرگش که در آن زمان 17‌ساله بود، همسرش را به قتل رساند و جسدش را در خانه رها کرد.
 
متهم و مقتول 18 سال قبل با هم ازدواج کرده و چند سالی بود به‌عنوان کارگر در باغ‌ها مشغول به کار بودند. با توجه به درخواست دیه از‌سوی رئیس قوه قضائیه برای اولیای‌دم صغیر، درخواست رسیدگی به این پرونده را دارم».

در ادامه دختر متهم و مقتول در جایگاه قرار گرفت. این دختر گفت: «مدتی بود که پدر و مادرم با هم اختلاف داشتند. پدرم به مادرم مظنون بود و فکر می‌کرد مادرم با کسی رابطه دارد، اما ما چیزی متوجه نشده بودیم. او مادرم را کتک می‌زد و بسیار با هم اختلاف داشتند.
 
ما شش فرزند بودیم و خبر نداشتیم والدین مادرم کجا هستند؛ به همین دلیل بود که مادرم هیچ‌وقت به طلاق فکر نمی‌کرد تا اینکه یک‌بار پدرم علیه مادرم شکایت کرد و گفت: مادرم با کسی رابطه دارد، اما چیزی ثابت نشد و بعد هم رضایت داد.
 
روز حادثه هم بحث را آغاز کرد و بعد هم مادرم گفت: اصلا طلاق می‌خواهم و دیگر تو را دوست ندارم و از این خانه می‌روم. پدرم یک‌باره عصبانی شد. او چاقو را برداشت و به جان مادرم افتاد. من سعی می‌کردم جلوی او را بگیرم، ولی نمی‌توانستم. خواهر و برادر کوچکم ترسیده بودند و جیغ می‌کشیدند.
 
پدرم اصلا مثل آدم عادی نبود. یک‌باره مادرم روی زمین افتاد و خون زیادی از گردنش رفت و من وقتی نزدیکش شدم، دیدم پدرم با چاقو رگ گردن او را زده است. بلافاصله با اورژانس تماس گرفتم. وقتی تکنیسین‌ها آمدند، گفتند دیگر فایده‌ای ندارد و ضربه بسیار عمیق و کاری بوده است.
 
آن‌ها پلیس را خبر کردند و بعد هم موضوع از طریق پلیس بررسی شد». این دختر گفت: «ما کسی را نداریم. مادرم وقتی فوت شد 29‌ساله بود. او خیلی جوان بود. حالا من و برادرم که 15‌ساله است، از خواهر و برادر کوچکمان مراقبت می‌کنیم. به خاطر اینکه پدرمان، مادرمان را کشته است، ناراحت هستیم، اما به‌هر‌حال حضور پدرمان می‌تواند کمک کند بتوانیم از خواهر و برادر کوچکمان مراقبت کنیم؛ به‌همین‌خاطر هم رضایت دادیم».

سپس پسر 15‌ساله مقتول صحبت کرد. او گفت: «من روز حادثه در خانه نبودم و سر کار بودم که خواهرم زنگ زد و گفت: چه اتفاقی افتاده است. اگر ما رضایت دادیم، به خاطر این نیست که از مرگ مادرمان ناراحت نیستیم؛ بلکه برای این است که خیلی تنها شده‌ایم.
 
حالا فقط من کار می‌کنم و خواهرم هم از بقیه خواهران و برادرانم مراقبت می‌کند و گاهی هم در خانه کار می‌گیرد و انجام می‌دهد تا کمک‌خرج باشد. ما در شرایط خوبی نیستیم».
 
وقتی نوبت به متهم رسید، اتهام قتل را رد کرد. او گفت: «من به خاطر دخترم به قتل اعتراف کردم. زمانی که من را بازداشت کردند، به بازپرس گفتم که من ضربه کاری را نزدم، اما حرفم را قبول نکرد و گفت: دخترت را بازداشت می‌کنم و من فداکاری کردم و به خاطر دخترم به قتل اعتراف کردم».

در این هنگام قاضی زالی به متهم گفت: «بازپرس چرا باید یک دختر نوجوان و بی‌گناه را بازداشت کند؟ آیا حاضر هستی این حرف را جلوی بازپرس هم بگویی؟» متهم گفت: «من قبول دارم که زنم را با چاقو زدم. چاقو هم به صورت و بازویش برخورد کرد.
 
ما در آن زمان داشتیم با هم دعوا می‌کردیم، اما ضربه به گردنش را نزدم. همان زمان هم به بازپرس گفتم من ضربه به گردن را نزدم. گفت: پس دخترت را بازداشت می‌کنم. من هم برای اینکه دخترم به دردسر نیفتد، ردم که ضربه را زده‌ام؛ ام قبول کردم که ضربه را زده‌ام؛ اما بعد انکار کردم». قاضی گفت: «اما تو خودت قبل از اینکه بازپرس سؤالی بپرسد، درباره ضربه به گردن همسرت صحبت کرده‌ای.
 
در واقع اول اقرار و بعد انکار کردی. اگر بازپرس تو را وادار کرده بود، اول باید انکار و بعد اقرار می‌کردی. این نشان می‌دهد واقعیت را نمی‌گویی». متهم همچنان همه ضربات را که به همسرش وارد کرده بود، قبول کرد، اما مدعی شد ضربه به گردن را او نزده است. متهم درباره ازدواجش گفت: «من وقتی 14‌ساله بودم، ازدواج کردم.
 
همسرم هم دو سال از من کوچک‌تر بود. ما خیلی زود بچه‌دار شدیم. با وجود بچه همسرم سر ناسازگاری داشت». سپس وکیل‌مدافع متهم در جایگاه قرار گرفت. او ادعای جدیدی را مطرح کرد و گفت: «موکل من به نظر من همسرش را با اعتقاد مهدورالدم‌بودن به قتل رسانده است.
 
من این موضوع را به بازپرس هم گفتم؛ چرا‌که سوابق شکایت از همسرش نشان می‌دهد او به روابط همسرش شک داشته و او را فردی سالم نمی‌دانسته است. با‌وجود‌این حالا که موکل من قتل را رد می‌کند و قبول ندارد، من هم تأکید می‌کنم او به اقرار خودش قتل را مرتکب نشده و خواستار برائت او هستم». بعد از گفته‌های متهم و وکیل‌مدافع او هیئت قضات برای تصمیم‌گیری در این زمینه وارد شور شدند.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان