ماهان شبکه ایرانیان

روحانیت و مبارزه با نفوذ بهائیت

کاربرد و کارآیی مذهب تشیع، پس از مقابله روحانیت با قرارداد رویتر، به خصوص پس از رویداد رژی که به جنبش معروف تنباکو و پیروزی مردم و روحانیت منجر شد،[۱] توجه قدرت های استعمارگر را برانگیخت و پس از آن، به کارگیری جاسوسان و عوامل مختلف برای بهره برداری از این مسئله درجهت برآوردن منافع مورد نظر خویش، در رأس اقدامات آنان قرار گرفت

روحانیت و مبارزه با نفوذ بهائیت

کاربرد و کارآیی مذهب تشیع، پس از مقابله روحانیت با قرارداد رویتر، به خصوص پس از رویداد رژی که به جنبش معروف تنباکو و پیروزی مردم و روحانیت منجر شد،[1] توجه قدرت های استعمارگر را برانگیخت و پس از آن، به کارگیری جاسوسان و عوامل مختلف برای بهره برداری از این مسئله درجهت برآوردن منافع مورد نظر خویش، در رأس اقدامات آنان قرار گرفت. در چنین زمانی بود که دعاوی باب و بهاء، نظر سیاست بازان خارجی را به تداوم حیات این فرقه به عنوان نطفه ای که می تواند تهدیدی جدی برای تشیع، روحانیت و نظام مدافع و مروج شیعه به شمار آید، به خود جلب کرد.[2]

با توجه به این ادعا که علی محمد باب، خود را مهدی موعود می خواند و از سوی دیگر، مردم از جنگ و جدال های دوران مشروطه به ستوه آمده بودند، زمینه برای جذب و گرایش مردم ایران به این سو فراوان بود. از این رو، روحانیت از آغاز پیدایش باب به مبارزه با این فرقة استعماری پرداخت و در سه مرحله در شیراز، اصفهان و تبریز، باب را در مناظرات اعتقادی شکست دادند و قطعا اگر تفکر عالمان شیعه غلبه نمی یافت، امروزه باید شاهد جایگاه دیگری برای بابیت و بهائیت می بودیم.

جدال، تنها به حوزە گفتگو و مناظره، منحصر نبود بلکه کار به جایی کشید که برخی عالمان دین، جانشان را در این راه فدا کردند. معروف ترین آنها «ملامحمدتقی برغانی» معروف به «شهید ثالث» است. که به سبب افشای ماهیت کریه این فرقه و به خصوص عروس و دختر برادرش، معروف به «قرة العین» جانش را در این راه داد.

باتوجه به نفوذ بهائیت به دربار پهلوی و حمایت بی شائبة استعمار از آنها، اوج مبارزە روحانیان و مراجع تقلید علیه این فرقه در دوران پهلوی است[3] که در این باره آیت الله بروجردی(ره) و امام خمینی(ره) نقش آشکار و بی بدیلی داشتند.

مواضع آیت الله بروجردی(ره)

در بین مراجع شیعه، آیت الله بروجردی(ره) بیش از دیگران نسبت به مسئلة بهائیت حساسیت نشان دادند و مبارزه با آن را به صورت های مختلف پی گرفتند.

آیت الله بروجردی(ره)، هم به فعالیت های تبلیغی و افشای چهرە بهائیت نزد عموم مردم توسط خود و مبلغان دینی پراخت و هم از طریق رایزنی و اخطارهای سیاسی به دولتمردان پهلوی کار را پی گرفت.

آقای واعظ زاده از شاگردان امام و آیت الله بروجردی(ره) که از نزدیک، شاهد بسیاری از حوادث سیاسی آن دوران بوده است، می گوید:

اصلا مبارزه با بهائیت توسط آیت الله بروجردی(ره) شروع شد. ایشان خطر بهائیت را خیلی جدی می گرفت.[4]

ایشان مبارزاتش را پس از بازگشت از نجف در شهر بروجرد آغاز کرد. در سال هایی که فرقة ضالة بهائیت، فعالیت خود را در بروجرد به خصوص در ادارات دولتی، تشدید کرده بودند، آیت الله بروجردی(ره) مجدانه به مقابله پرداختند و به عنوان اعتراض به این امر، از شهر خارج شدند.

خبر عزیمت ایشان در اندک مدتی مردم شهر و نواحی را به تظاهرات و اجتماع در تلگرافخانه واداشت. دولت پس از مشاهدە این اوضاع، احساس خطر کرده و سعی در مراجعت ایشان به شهر کرد. به زودی محافل و مجالس آشکار بهائی ها تعطیل و افراد منحرف از ادارات شهر منتقل شدند و ایشان به شهر مراجعت کردند.[5]

پس از اینکه ایشان به دعوت علما در قم استقرار یافتند ابتدا از راه فعالیت های تبلیغی و ارشاد و تذکر وارد عمل شدند. آیت الله بروجردی(ره)، در ماه مبارک رمضان، یک ماه تمام، منبر رفته و پیرامون مهدویت امام زمان عج از قول علمای اهل سنت و شیعه و رد نظرات بهائیان، سخن گفتند.[6] به گفتة آیت الله جعفر سبحانی، ایشان در سال 1331 نیز جمعی از فضلای آن روز حوزه را برای خنثی کردن تبلیغات بهائیان به «فریدن» اصفهان اعزام کرد.[7]

این مرحلة مبارزاتی ایشان در دوران نخست وزیری رزم آرا و آغاز قدرت یافتن بهائیان بود که ایشان بیشتر از روش های مسالمت آمیز و نهی از منکر لسانی استفاده می کردند.

دکتر جزایری، یکی از این نمونه تلاش های حضرت آیت الله را در مصاحبه با روزنامة اتحاد ملی چنین بیان می کند:

درسال 1329 هنگامی که وزیرفرهنگ بودم، به من گفته شد که حضرت آیت الله بروجردی(ره) می خواهند ملاقاتی دست دهد؛ در این ملاقات، حضرت آیت الله بروجردی(ره) گفتند که پیامی برای دولت و شاه دارم و آن این است که چندی است شوقی افندی از «عکا» دستور داده که بهائیان متظاهر شوند و تا به حال اگر محفلی و مجلسی داشتند تظاهر نمی نمودند، اما اخیرا پلاک نصب می کنند (اینجا محفل است) و این موجب شکوة مسلمانان است و حتی یکی از افسران ژاندارمری درحدود کاشان، رسما تبلیغ می نماید و هرچه هم به دولت گفته شد که این افسر را از حدود حوزة علمیة قم تغییر دهند تأثیری نکرد.... علمای مشهد هم نوشته اند که تعداد زیادی از کادر آموزشی فرهنگ مشهد بهائی هستند. تمام این موضوع ها را به دولت و شاه بگویید.[8]

پس از رزم آرا، دکتر مصدق نخست وزیر شد و این، زمانی بود که بهائیان در موقعیت و قدرت بالاتری قرار گرفتند. در این زمان، مرحوم فلسفی پیغام و تذکر آیت الله بروجردی(ره) را به مصدق ابلاغ کرد وگفت:

شما رئیس دولت اسلامی ایران هستید و الان بهایی ها درشهرستان ها فعال هستند و مشکلاتی را برای مردم مسلمان ایجاد کرده اند، لذا مرتبا نامه هایی از آنان به عنوان شکایت به آیت الله بروجردی(ره) می رسد. ایشان لازم دانستند که شما در این باره اقدامی بفرمایید.

دکترمصدق به گونه ای تمسخرآمیز باصدای بلند خندید و گفت:

آقای فلسفی، از نظر من، مسلمان و بهایی فرقی ندارند. همه از یک ملت و ایرانی هستند.[9]

آیت الله بروجردی(ره) در تیر 1334 طی نامه ای دیگر به نخست وزیر، با لحنی منطقی اما قاطع و جدی، بااشاره به پیگیری ناقص او در اجرای نظریات ایشان راجع به بهائیان، متذکر می شود که نامة ایشان به شاه، متضمن چاره جویی بود و درخواست شده بود که درصورت عدم پاسخگویی قوانین موجود، قوانین لازم را در مجلس تصویب کنند تا عملیات سابق این فرقه دوباره تکرار نشود[10] و درادامه، بااشاره به خطرات بهائیت برای استقلال کشور هشدار دادند لازم است ادارات و مراکز حساس و وزارتخانه ها از این عناصر، تصفیه شوند.[11]

در روز بیستم اردیبهشت، مصاحبه ای از ایشان در روزنامة کیهان چاپ شد. ایشان در این مصاحبه دستور دادند:

کلیة بهائیان از ادارات دولتی و بنگاه های ملی باید هرچه زودتر طرد شوند و دولت از مجلسین بخواهد که طرحی از مجلس بگذرانند که تمام بهائیان ازکشورخارج شوند.

همچنین در جواب استفتایی دربارە مراوده و معامله با بهائیان فتوا دادند:

لازم است مسلمین نسبت به این فرقه، معاشرت و مخالطه و معامله را ترک کنند.[12]

مرحوم فلسفی در مورد سرلشکر ایادی، پزشک مخصوص شاه نیز می گفت:

تقاضای حضرت آیت الله بروجردی(ره) خیلی صریح بود و حتی پیغام دادند که صلاح نیست پزشک مخصوص اعلیحضرت همایونی پیرو مذهب بهائی باشد.[13]

کار به جایی رسید که آیت الله بروجردی(ره) ازشدت ناراحتی، تصمیم به ترک ایران و عزیمت به عتبات را گرفتند که به دلیل مخالفت مردم قم و دیگر شهرها، عملی نشد.[14] البته در اینجا نباید نقش مرحوم فلسفی را نادیده گرفت که عملا سخنگوی آیت الله بروجردی(ره) در میدان مبارزه با بهائیت بود.

آیت الله بروجردی(ره) در نامه ای در 28 شهریور 1328 به آقای فلسفی نوشتند:

ایجاد نفوذ و تقویت این فرقه از روی عمد و قصد است، نه خطا و سهو و تظاهراتی که نادرا مشاهده می شود برعلیه آنها، فقط و فقط تظاهر و اغفال حقیقت است، نه حقیقت.[15]

هنگامی که مرحوم فلسفی تصمیم گرفت در رمضان 1334، در سخنرانی های خود که مستقیما از رادیو پخش می شد به افشای خطر رسوخ بهائیان در ادارە امور کشور بپردازد، با آیت الله بروجردی(ره) مشورت کرد و پس از موافقت و دستور آیت الله، جریان را به اطلاع شاه نیز رساند.[16]

یک روز پس از اشغال «حظیرة القدس»[17] مرکز اجتماع و تبلیغ بهائیان توسط فرمانداری نظامی تهران، [18] یعنی روز یکشنبه 17 اردیبهشت 1334 نامه ای ازسوی آیت الله بروجردی(ره) خطاب به آقای فلسفی نوشته شد[19] که ضمن تقدیر و تشکر از سخنرانی های ایشان، به ادامة مبارزه و مقابلة جدی با بهائی ها تأکید کردند و گفتند:

... خدمات پرقیمتی را که این چندروزه نسبت به دیانت و نسبت به قرآن کریم و بلکه مطلق کتب سماوات و نسبت به استقلال مملکت و حفظ مقام سلطنت و دولت و ارتش و تمام افراد ملت ایران و مسلمانان جهان انجام داده اید و مقداری از پردة ضخیمی را که یک حزب سیاسی به اسم مذهب بهائی روی منویات خود گسترده و متجاوز از سال ها درحدود صدسال که با تشکیلات بسیار منظم و صرف پول های گزاف مجهول المخزن و تبلیغات دامنه دار خود، علنا برضد مذهب رسمی مملکت که بالطبع موجب وحدت ملیت است و علیه سلطنت و حکومت کوشش می کنند، بالا زده و مقداری از ماهیت آنها را مکشوف نموده اید، موجب مسرت حقیر و عموم مسلمانان و بلکه مسرت حضرت ولیعصر ارواحنا فداه می باشد... درخاتمه تذکر می دهم این حزب منحوس در بسیاری از شئون مملکت و حکومت نفوذ نموده و مکاتیب و تلگرافاتی که از شهرستان ها به حقیر می رسد کاملا این معنی را حکایت می کند.[20]

به نظر نگارنده، دهة سی را باید دهة مبارزات آیت الله بروجردی(ره) با فرقة بهائیت نام گذاری کرد که نه در یک جبهة معمولی، بلکه در جبهه ای که مستظهر به حمایت داخلی و خارجی پیچیدە استعماری بود به مبارزه می پرداختند و همان گونه که پیش از این آمد، آنها چیزی جز اضمحلال کامل فرهنگ اعتقادی شیعی را درنظر نداشتند.

درحقیقت، این از برجسته ترین نمونه های تاریخی درخشش مرجعیت شیعه در حفظ کیان اسلام و تشیع به حساب می آید که شبیه تحریم تنباکو توسط مرحوم میرزای بزرگ شیرازی در عهد ناصرالدین شاه قاجار بود. حتی به نظر نگارنده، این اقدام از هرجهت فراتر از موارد پیش گفته و مشابه بوده؛ چه آنکه موضوع در اینجا به صورت مستقیم به ریشه های اعتقادی و دینی مردم بازمی گشت؛ زیرا همان گونه که پیش از این آمد، بهائیان عملا اسلام را دینی منسوخ شده و پایان یافته می دانستند و خاتمیت و مهدویت را منکر بودند و در این راستا بدون هیچ گونه ملاحظه ای به تبلیغ و ترویج این نگرش خودساخته می پرداختند. حال آنکه قضیة تنباکو به صورت مستقیم و اولیه، جنبة سیاسی و اقتصادی داشته و زمینه ساز ورود به مسایل اعتقادی بوده است. علاوه بر اینکه در این موضوع، شخص آیت الله بروجردی(ره) با تمام قدرت و توان فکری و عملی وارد میدان مبارزه شدند و نه تنها خود، بلکه دیگر شخصیت های توانمند و صاحب نفوذ حوزوی مانند مرحوم فلسفی و امام خمینی(ره) و برخی از علمای شهرستان ها را به دفاع از اسلام و مکتب تشیع ترغیب کردند.

بی دلیل نیست اگر گفته شود آیت الله بروجردی(ره) از زمینه سازان اصلی انقلاب شکوهمند ملت ایران بوده است؛ به خصوص اینکه تلاش های ایشان در تضعیف پایه های حکومت پهلوی از یک سو و ایجاد انگیزه و بصیرت از سوی دیگر، زمینه های قیام مردمی امام خمینی(ره) را به خوبی فراهم ساخت.

مواضع امام خمینی(ره)

امام خمینی(ره) پس از رحلت آیت الله بروجردی(ره) در سال 1340شمسی، به افشاگری علیه دسیسه های مشترک بهائیت و رژیم پهلوی با حمایت دولت های استعماری پرداخت.

این درحقیقت، زمانی بود که محمدرضا شاه پهلوی برای تضعیف قدرت مرجعیت در ایران و بی توجهی به آنان، رحلت آیت الله بروجردی(ره) را طی تلگرافی به علمای نجف تسلیت گفت.

درواقع او از این طریق با غیررسمی خواندن مراجع قم، درصدد اجرای اهداف استعماری خود بود. به خصوص اینکه هیچ کدام از علما تا زمان حیات آیت الله بروجردی(ره) از شهرت کافی نزد مردم برخوردار نبودند.

در ابتدا قابل یادآوری است که حضرت امام، نه تنها بعد از رحلت آیت الله بروجردی(ره)، بلکه در زمان حیات ایشان هم نقش بازوی ایشان را در مبارزه با فتنة بهائیت عهده دار بود و گاهی نیز به نمایندگی از آیت الله بروجردی(ره) پیش شاه می رفت؛ تا جایی که معروف شده بود آیت الله خمینی، وزیر خارجة آیت الله بروجردی(ره) است.[21]

امام خمینی(ره) در سال 1341، فرقة ضالة بهائیت را یک حزب سیاسی خواندند.[22] درحقیقت، مبارزات حضرت امام پس از تصویب قانون انجمن های ایالتی و ولایتی که موانع حضور بهائیان در همة پست ها را برمی چید به اوج خود رسید؛[23] زیرا در این قانون، سه قید مردبودن، مسلمان بودن و تنها سوگندخوردن به قرآن لغو می شد که همة اینها خواستة بهائیان بود.

به همین دلیل امام خمینی(ره) در نامه ای به اسدالله علم دربارە مساوی انگاشتن قرآن با دیگر کتب مذهبی هشدار دادند و فرمودند:

اگرگمان کردید می شود با زور چندروزه، قرآن کریم را درعرض اوستای زرتشت، انجیل و بعضی کتب ضاله قرار داد و به خیال از رسمیت انداختن قرآن کریم، تنها کتاب بزرگ آسمانی چندصدمیلیون مسلم جهان، افتاده اید و کهنه پرستی را می خواهید تجدید کنید، بسیار در اشتباه هستید.[24]

بعد از این جریان بود که ایشان به ملت ایران خطر بهائیت را گوشزد کرده و چنین هشدار دادند:

اینجانب حسب وظیفة شرعیه به ملت ایران و مسلمین جهان اعلام خطر می کنم. قرآن کریم و اسلام در خطر است. استقلال مملکت و اقتصاد در معرض قبضة صهیونیست هاست که در ایران به شکل حزب بهائی ظاهر شدند و مدتی نخواهد گذشت که با این سکوت مرگبار مسلمین، تمام اقتصاد این مملکت را با تأیید عمال خود، قبضه می کنند و ملت مسلمان را از هستی در تمام شئون ساقط می کنند.[25]

همچنین، امام به درج تساوی حقوق زن و مرد در تقویم که رأی عبدالبهاء بوده و برگرفته از تفکرات اومانیسمی غربی است به شدت اعتراض می کند.[26]

ایشان در سال 42، طی پیامی خطاب به علمای یزد فرمودند:

بسیاری از پست های حساس به دست این فرقه (بهائیت) است که حقیقتا عمال اسرائیل هستند. تلویزیون ایران پایگاه جاسوسی یهود است[27].[28]

امام خمینی(ره) به خوبی به خیانت های بهائی ها درکشور و ارتباط آنان با اسرائیل آگاه بود.

ایشان درسال 1343 در دیدار دانشجویان دانشگاه تهران با وی در قم، سخنانی ایراد کردند که بیش از هرچیز، هم وضع روز را در ارتباط با حکومت و هم اهداف مبارزه را نشان می دهد.

ایشان فرمودند:

هدف، بزرگ تر از آزادشدن عده ای است. هدف را باید درنظر داشت، هدف، اسلام است، استقلال مملکت است، طرد عمال اسرائیل [بهائیان] است، الان تمام اقتصاد مملکت دردست اسرائیل است، عمال اسرائیل [بهائیان] اقتصاد ایران را قبضه نموده اند. اکثر کارخانجات دردست آنان اداره می شود، تلویزیون، ارج، پپسیکولا،... باید صف ها را فشرده کنید، اینها عمال استعمارهستند، باید ریشة استعمار را کند.[29]

حضرت امام خمینی(ره) همواره وضعیت فعالیت بهائیان و حمایت دربار از آنها را رصد کرده و به اقدام های لازم می پرداختند. ایشان پس از اینکه متوجه شدند رژیم پهلوی برای مسافرت سران بهائیت به منظور شرکت در انتخابات بیت العدل در لندن، امکاناتی درنظر گرفته است، به شدت به این امر اعتراض و در دفعات متعدد، این امر را گوشزد کردند. همچنین در نامه ای که خطاب به مردم و علمای همدان نوشتند[30] و در نامه های دیگر،[31] متهم اصلی را حکومت و دولت پهلوی برشمردند. ازجمله فرمودند:

از چیزهایی که سوءنیت دولت حاضر را اثبات می کند، تسهیلاتی است که برای مسافرت دوهزار نفر یا بیشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر یک پانصد دلار ارز داده اند و قریب 1200 تومان تخفیف در بلیط هواپیما داده اند، به مقصد آنکه این عده در محفلی که در لندن از آنها تشکیل می شود و صددرصد ضداسلامی است شرکت کنند. درمقابل، برای زیارت حجاج بیت الله الحرام چه مشکلات که ایجاد نمی کنند و چه اجحافات و خرج تراشی ها که نمی شود.[32]

حضرت امام خمینی(ره) به همخوانی برخی اصول رژیم شاهنشاهی با تفکرات بهائیت معتقد بوده و می فرمودند:

برخی از اصول آن، نظیر تساوی مطلق حقوق زن و مرد، نشئت گرفته از رأی عباس افندی[33] است.[34]

ایشان هشدار می دهند:

ملت مسلمان تا رفع این خطرها نشود، سکوت نمی کنند و اگر کسی سکوت کند، در پیشگاه خداوند قاهر، مسئول... است.[35]

از اینجاست که در جریان قیام 15 خرداد، منازل و دکان های متعلق به بهائیان مورد حملة مردم قرار گرفت.[36]

بهائیان پس از این حادثه و مشاهدە وضعیت وخیم به وجود آمده علیه آنها، تلاشی دوچندان را برای دستیابی به اهداف و درحقیقت، تحکیم جایگاه خود درپیش گرفتند.

گزارش های به دست آمده از ساواک نشان می دهد نفوذ بهائیان بعد از سرکوبی قیام 15 خرداد در عرصه های ارتش، دانشگاه و عرصه های اقتصادی و فرهنگی افزایش یافت.

همچنین، وابستگی آنها به خارج از کشور به خصوص انگلیس در مسایل جاسوسی و اطلاعاتی به خوبی آشکار می شود.[37]

شدیدترین موضع گیری امام را آنجا می بینم که ایشان، سکوت مردم، علما و حوزه های علمیه را سکوتی مرگبار می داند و آنها را تحریص به موضع گیری می کند:

وای بر این مملکت، وای بر این هیئت حاکمه، وای بر این دنیا وای بر ما وای بر این علمای ساکت، وای بر این نجف ساکت، این مشهد ساکت، این سکوت مرگبار، اسباب این می شود که زیر چکمة اسرائیل به دست همین بهائی ها؛ این مملکت، این نوامیس ما، پایمال بشود...[38]

پس از این موضع گیری های انقلابی امام بود که در سال 1343، ایشان را به ترکیه تبعید کردند و زمینه برای نخست وزیری سیزده سالة هویدای بهایی فراهم می شود. در این دوره، روزبه روز برقدرت این فرقه افزوده شد تا جایی که در کابینة هویدا، نه وزیر بهائی[39] راه یافت.[40]

مبارزە امام خمینی(ره) علیه بهائیان، علاوه بر تکمیل اقدامات آیت الله بروجردی(ره)، واجد چند نکتة مهم بود:

نخست آنکه از این طریق به خوبی عزت و کرامت حوزە علمیة قم و مراجع تقلید، پاس داشته شد و نقشة حکومت پهلوی در انتقال مرجعیت از قم به نجف نقش بر آب شد.

دوم آنکه امام، تصریح و تأکید داشتند که بهائیت یک حزب و درواقع دست نشانده ای، بیش نیست و طرف حساب مردم ایران را آمریکا و اسرائیل اعلام کردند که این بزرگ ترین ضربه بر پیکرە حکومت و بهائیت بود.

آخر اینکه امام به خوبی مردم را در ستیز با بهائیان به صحنه آوردند که نمونة آن، قیام مردمی 15 خرداد بود و خود نیز تمام سختی های این مبارزه را از دستگیری تا تبعیدهای متعدد و طولانی پذیرفتند که مجموعة این حرکت ها در بهمن 1357 با پیروزی انقلاب اسلامی به ریشه کنی اساسی بهائیان منتهی شد.

پی نوشت ها

[1] تاریخ تحولات سیاسی ایران، نجفی، موسی و موسی فقیه حقانی، 1381: 169 و 170.

[2] بهائیان، نجفی، سیدمحمدباقر، 1357: 516 و 616.

[3] برای مطالعة بیشتر پیرامون برخی از مبارزات روحانیان در سطوح محلی و کشوری در مقابل فرقة بهائیت‌ رجوع‌ کنید‌ به : جعفریان ، 1386: 182  176.

[4] ویژه نامه روزنامه جام جم، شماره 2٩، شهریور ١٣8٦: 50.

[5] مفاخر اسلام، دوانی، علی، 1379: 110  109 و 112.

[6] همان، 109 و 110 و 112.

[7] ویژه نامه روزنامه جام جم، شماره 2٩، شهریور ١٣8٦: 50.

[8] روحانیت - بهائیان، کوهستانی نژاد، مسعود، 1386: 110.

[9] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، دوانی، علی، 1386: 188.

[10] همان: 189 و 190.

[11] همان.

[12] مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1378: 1 / 47.

[13] روحانیت - بهائیان، کوهستانی نژاد، مسعود، 1386: 110.

[14] همان: 223.

[15] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، دوانی، علی، 1386: 189.

[16] مرجعیت در عرصه اجتماع و سیاست، آذری قمی، احمد، 1373: 498 و 499.

[17] آنها زمین های‌ زیادی‌ در‌ شیراز و مرودشت خریده بودند و قصد داشتند در شهرستان های استان فارس ، هرجا‌ که‌ جمعیت بهائیان صدنفر می شد، حظیرة القدس بسازند. (سازمان اسناد انقلاب اسلامی ، سند شمارە 32)

[18] البته‌ به‌ نظر می آید این کار صرفا برای آرام کردن جو موجود و متشنج‌ مردم‌ علیه بهائیت بوده است ؛ زیرا پس از‌ چندی‌ فرمانداری‌ نظامی تهران ، ساختمان حظیرةالقدس را مجددا تحویل‌ نمایندگان‌ بهائیان داد.

[19] روحانیت - بهائیان، کوهستانی نژاد، مسعود، 1386: 59 و 60.

[20] خاطرات و مبارزات حجت الاسلام فلسفی، دوانی، علی، 1386: 189.

[21] خاطرات دکتر مهدی حائری یزدی، لاجوردی، حبیب، 1380: 56 و 57.

[22] سایه روشن بهائیت (جلد بیست و پنجم نیمه پنهان)، بی نا، 1387: 136.

[23] نهضت امام خمینی، روحانی، سیدحمید، 1364: 174.

[24] صحیفه نور، امام خمینی، 1370: 1/ 90.

[25] همان: 56.

[26] همان: 247.

[27] تلویزیون ایران در عصر پهلوی، مدتی‌ در‌ تملک حبیب ثابت که یک بهایی سرمایه‌ دار‌ بود قرار داشت.

[28] سایه شوم، رئوفی، مهناز، 1387: 176 و 177.

[29] تاریخ سیاسی معاصر ایران، مدنی، جلال الدین، 1361: 40.

[30] صحیفه نور، امام خمینی، 1370: 1/ 227.

[31] همان: 1/ 226.

[32] همان: 44.

[33] تساوی حقوق زن و مرد یکی از اصول دوازده گانة عباس افندی است که تعالیم باب و بهاء را با آنچه‌ در‌ غرب تحت عنوان اومانیسم و مدرنیسم متداول بود، هماهنگ کرد.

[34] صحیفه نور، امام خمینی، 1370: 1/ 56.

[35] همان: 34.

[36] بهائیت در ایران، زاهد زاهدانی، سیدسعید، 1384: 246.

[37] همان: 243.

[38] صحیفه نور، امام خمینی، 1370: 1 / 212.

[39] بنابر آنچه از بررسی‌ منابع به دست می آید بهائیانی که فقط در بالاترین مقامات حکومتی در‌ دربار پهلوی (به خصوص‌ در‌ دورۀ نخست وزیری امیرعباس هویدای بهائی) صاحب منصب بودند عبارت بودند از: سپهبد عبدالکریم ایادی ، پزشک مخصوص شاه و رئیس بهداری ارتش ؛ منصور روحانی، وزیر آب و برق و نیز کشاورزی ؛ عباس آرام ، وزیر‌ خارجه ؛ سپهبد اسدالله صنیعی ، آجودان مخصوص محمدرضا در زمان ولیعهدی و وزیر جنگ و نیز وزیر تولیدات کشاورزی و مواد مصرفی در زمان سلطنت وی ؛ غلامرضا کیان پور، وزیر دادگستری ؛ منوچهر تسلیمی ، وزیر بازرگانی‌ و اطلاعات‌ ؛ دکتر منوچهر شاهقلی (پسر سرهنگ شاهقلی مؤذن بهائی ها)، وزیر بهداری و علوم ؛ هوشنگ نهاوندی ، وزیر علوم ، رئیس دانشگاه تهران و شیراز، رئیس دفتر فرح و یکی از ارکان حزب رستاخیز؛ فرخ رو‌ پارسایی‌ ، وزیر آموزش و پرورش ؛ سپهبد پرویز خسروانی ، فرماندە ژاندارمری ناحیة مرکز در جریان کشتار 15 خرداد 42، آجودان فرح ، معاون نخست وزیر و رئیس سازمان تربیت بدنی و مدیرعامل باشگاه تاج ؛ دکتر‌ شاپور‌ راسخ ، رئیس سازمان برنامه و بودجه ؛ پرویز ثابتی ، معاون سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک)؛ ارتشبد جعفر شفقت ، رئیس ستاد ارتش ؛ سپهبد علی محمد خادمی، رئیس هیئت مدیره و مدیرعامل هواپیمایی ملی‌ ایران‌ «هما‌« و....

[40] بهائیت در ایران، زاهد زاهدانی، سیدسعید، 1384: 292 و 293.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان