عراق از سال 48 با ایران درگیری های مرزی داشت. از سال 50 تا 53 نیز بیش از 100 بار درگیری های پراکنده و کوچک مرزی رخ داد، اما از فروردین 59 حمله های رژیم بعثی، رنگ و بوی دیگری داشت؛ رنگ خون داشت و بوی جنگ می داد. بهانه اصلی صدام، اختلافش با ایران بر سر مالکیت و بهره برداری از اروندرود بود که آن را شط العرب می خواند و البته ادعای مالکیت جزایر سه گانه خلیج فارس و همچنین مالکیت استان خوزستان را هم داشت که آن را عربستان و استانی از استان های عراق می خواند!
به تناوب نامه هایی هم به سازمان های بین المللی و منطقه ای می نوشت و ادعاهایش را تکرار می کرد. حتی چند بار هم به ایران نامه نوشت و یادداشت داد که اراضی اشغالی را پس بدهید! از مردادماه سال 59 نیز حمله ارتش بعثی ها به پاسگاه های مرزی دهلران و قصرشیرین و نفت شهر و ایلام و خرمشهر و سومار و مهران و طلائیه به دفعات اتفاق افتاد؛ تا جایی که مجموع کل حمله های عراق به ایران تا پیش از آغاز رسمی جنگ بیش از 600 حمله برآورد می شود.
ارتش ایران، سامان نداشت!
بی دلیل نبود که صدام، فرصت را برای حمله به ایران مناسب دید و این توهم را داشت که با یک حمله رعدآسا ایران را اشغال می کند و در یک هفته به تهران می رسد؛ ارتش ایران سامان نداشت. برخی فرماندهان و افسرانش در رده های مختلف در جریان انقلاب فراری شده بودند یا محاکمه یا بازنشسته. از سوی دیگر، آرامش سیاسی در کشور شکننده بود و منافقان و جریان های غیرهمسو با آرمان های انقلاب اسلامی در عرصه های سیاسی و اجتماعی جولان می دادند.
مشکلات دیگری هم بود؛ «شاپور بختیار» چند روز پیش از پیروزی انقلاب بیش از 3 میلیارد دلار سلاح خریداری شده از آمریکا را بدون پس گرفتن پولش پس فرستاده بود و دولت «مهدی بازرگان» هم که مخالف هزینه های نظامی بود، مدت خدمت سربازی را از 2 سال به یک سال کاهش داده و این طوری توان ارتش نصف شده بود. فقط این نبود؛ «دیوانه بغداد» پیش بینی می کرد و در واقع روی این حساب کرده بود که اعراب خوزستان به وی خوش آمد خواهند گفت و البته همان ابتدای جنگ وقتی از جوانان باغیرت خوزستانی تو دهنی خورد، فهمید خیال خام داشته است.
میگ های عراقی در مهرآباد!
ارتش بعث از 3 جبهه وارد ایران شد؛ جبهه شمالی به سمت قصرشیرین، جبهه میانی به سمت مهران و جبهه جنوبی به سمت خوزستان. هدف خوزستان بود، ولی حمله ها طوری برنامه ریزی شده بود که بخش های وسیعی از غرب و جنوب غرب ایران تصرف شود و این گونه بود که استان های کرمانشاه، ایلام و خوزستان درگیر جنگ شدند.
در مقابل حمله زمینی و هوایی گسترده ارتش بعثی عراق که با سلاح های مدرن و پیشرفته ساخت شوروی و فرانسه و اسپانیا تجهیز شده بود، ایران چه نیرویی داشت؟ ایران در استان های درگیر جنگ فقط 2 لشکر زرهی داشت با یک تیپ زرهی و یک تیپ پیاده که تعداد نیروهایشان کمتر از نصف ظرفیت رسمی شان بود و البته از مرزها نیز فاصله داشتند.
تهرانی ها از کجا فهمیدند جنگ شده؟ حوالی ساعت 2 ظهر 3 هواپیمای میگ عراقی به فرودگاه مهرآباد حمله کردند؛ به فرودگاه های سنندج، کرمانشاه، اهواز، اصفهان، شیراز، همدان، دزفول، اسلام آباد و تبریز و همچنین تعدادی از باندهای پرواز نظامی ایران نیز حمله هوایی شد. حمله هایی که صدام گمان می کرد نیروی هوایی ایران را فلج می کند و برای این هدف طراحی شده بود که هواپیماهای نظامی ایران را روی باند و در آشیانه منهدم کند. خودش وقتی خبر پرواز هواپیماها را به وی دادند، گفته بود: «تا نیم ساعت دیگر کمر ایران خواهد شکست». این حمله ها در نهایت موفق نبود و دلیلش بعدا معلوم شد؛ استتار خوب هواپیماهای ایران در آشیانه ها، برد کوتاه هواپیماهای جنگی عراق و بی دقتی بمب هایشان.
کودتا شده؟!
تهرانی ها از صدای انفجار در غرب پایتخت به خیابان ها ریختند و جمعیتی هم قصد داشتند به سمت مهرآباد بروند! دلیلش هم اینکه گمان می کردند نیروی هوایی کودتا کرده و می رفتند تا جلوی کودتاچیان بایستند؛ کمتر از 2 ماه از کودتای نوژه می گذشت و مردم هر لحظه نگران انقلابشان بودند. خیلی زود معلوم شد صدام به ایران حمله کرده و خبرش هم از تلویزیون پخش شد.
همان روز تعدادی از هواپیماهای عراق در خاک ایران با پدافند هوایی نابود شدند و 3 ساعت بعد نیز نیروی هوایی ایران به تجاوز عراق پاسخی روشن داد؛ پایگاه شکاری ششم بوشهر با 4 فروند اف ـ4 به یک پایگاه هوایی در بصره حمله کرد و پایگاه سوم همدان نیز به یک پایگاه هوایی در استان میسان. ولی معلوم بود که این کافی نیست و افسران نیروی هوایی به دستور «جواد فکوری» فرمانده نیروی هوایی بلافاصله جلسه ای تشکیل دادند و قبل از نیمه شب عملیاتی برای فردا طراحی شد؛ بزرگ ترین عملیات نیروی هوایی ایران.
درسی تلخ در انتظار صدام
نخستین پیام درباره آغاز جنگ، حوالی ساعت 4 بعدازظهر توسط آیت الله خامنه ای، امام جمعه تهران و نماینده امام(ره) در شورای عالی دفاع از رادیو پخش شد. در این پیام وعده داده شد که «ارتش جمهوری اسلامی، تجاوز این بعثی های دست نشانده را تحمل نمی کند و درس تلخی به صدام خواهد داد». «جواد فکوری» فرمانده نیروی هوایی، حمله هوایی عراق را در همان نخستین روز جنگ پاسخ داد.
«ابوالحسن بنی صدر» رئیس جمهور وقت هم که به بهانه پرهیز از جنگ به تجاوزهای قبلی عراقی ها در مرزها پاسخ نداده بود و نیروهای نظامی در مرزها را هم تقویت نکرده بود، پیامی داد و از مقابله با حمله عراق گفت.
دفاع بزرگ
آن روز نگرانی ها زیاد بود و خبرها و شایعه ها هم از راه می رسید تا اینکه پیام امام از رادیو و تلویزیون پخش شد؛ پیامی که صدام را تحقیر کرد و برای تاریکی سستی ها و ترس ها و برای ظلمت بلاتکلیفی ها، روشنایی «تکلیف» داشت: «گمان نکند ملت ما که دولت ایران و ارتش ایران عاجز از این است که جواب به این ها بدهد. هر وقتی که مقتضی بشود من پیامی به ملت خواهم داد و به صدام حسین و امثال او خواهم ثابت کرد که این ها، این اذناب آمریکا قابل ذکر نیستند...این صدام حسین، من از اول وقتی که روی کار آمد تنبّه دادم که این دیوانه است، این عقلش درست کار نمی کند، و لهذا، با دیوانگی دارد عمل می کند و خودش را به هلاکت می رساند.»
آن روز جنگ آغاز شد و ارتشی که پس از انقلاب همواره گمان می رفت مبادا برای بازگرداندن پهلوی ها و وابستگان و طرفداران فراری شان اقدامی کند در برابر یک آزمون و فرصت بزرگ قرار گرفت؛ «دفاع بزرگ» از «ایران بزرگ»؛ «دفاع مقدس».
صدام و مردم جهان، ایرانی ها را در جنگ شناختند؛ وقتی در جنگ با کویت از صدام پرسیدند چرا دیگر لباس جنگ نمی پوشد، پاسخ داد: در کویت مردی نمی بینم، اگر در برابر ایران لباس رزم می پوشیدم به این خاطر بود که ایرانی ها «مردِ جنگ» هستند.