عبدالرضا ناصرمقدسی؛ جستوجوی ریشههای تفکر علمی در ایران پیش از اسلام بسیار سخت است. شاید آثار علمی قابلتوجهی از دوران ساسانیان در دست باشد و ما از وجود دانشمندان متعددی در آن دوره مطلع باشیم، اما هرچه عقبتر میرویم، شواهد تفکر علمی کم و کمتر میشود. نبود آثار مکتوب و نقص دریافتههای باستانشناسی و فقدان بررسیهای بینارشتهای عملا چنین جستوجویی را اگر نگوییم ناممکن بلکه بسیار سخت و دشوار کرده است.
اگر در مقام مقایسه برآییم، در یونان باستان میتوانیم خط سیر نگرش علمی و فلسفی را بسیار راحتتر دنبال کنیم. حالا میدانیم که نهتنها «طالس» اولین فلسوف شناختهشده یونان متعلق به 600 سال قبل از میلاد بوده و اولین کسی است که فارغ از تفکرات دینی، بهشکلی عقلانی در پی توجیه جهان و طبیعت بوده است، «آناکسیماندر» اولین دانشمندی است که بهشکلی علمی و استدلالی به جهان نگاه کرده است.
متأسفانه چنین سیر مشخصی را نمیتوان در مورد تاریخ اندیشه در ایران بیان کرد. ظاهرا ایرانیان چندان عادت به نوشتن نداشتنند و آن حجم بالای ادبیاتی که از یونان باستان باقی مانده در ایران باستان دیده نمیشود. بااینحال جامعه و فرهنگ امروز ایران بیش از هر زمانی نیازمند داشتن دیدی علمی و نیز عقلانی به جهان و پدیدههای آن است.
یکی از راههایی که میتواند علمی اندیشیدن را در جامعه رواج دهد، همین جستوجوی تاریخی ریشههای آن در فرهنگ ایرانی است. در این سلسلهمطالب سعی میشود که به گوشههایی تاریک از تمدن فلاتقاره ایران نظر بیفکنیم.
گاهی به یک نقاشی، مجسمه، یک سازه یا خاطرهای تاریخی خیره شویم، شاید بتوانیم در پس گرگومیش رو به ظلمات تاریخ ایران باستان بارقههایی از اندیشه علمی را بیابیم. بارقههایی که چراغ راه باستانشناسان در تحلیلهای بینارشتهای محسوب شوند. اولین مطلب را به شهر سوخته اختصاص میدهیم؛ جایی که به دلیل ویژگیهای منحصربهفردش به بهشت باستانشناسان ایران نیز مشهور شده است.
اگرچه یافتههای شهر سوخته بسیار قابلتوجه هستند، ولی از منظر علمی کمتر به آن پرداخته شده است. مهمترین کاوشها در شهر سوخته را مدیون دکتر «سیدمنصور سیدسجادی» هستیم. او در چندین دوره به کاوش در شهر سوخته پرداخت و در مجلدهای متعدد این کشفیات را شرح و به چاپ رساند. کشفیات شهر سوخته بسیار قابلتوجه است و بعضی از اولینها را یدک میکشد. ما با آثاری بسیار متفاوت در این تمدن روبهرو هستیم.
آثاری که اتفاقا از منظر علمی بسیار جای بحث داشته و میتواند در توضیح ایجاد تفکر علمی در فلاتقاره ایران بسیار مؤثر واقع شود. از مهمترین این کشفیات میتوان به موارد زیر اشاره کرد: اولین انیمیشن دنیا که بر روی جامی گلی کشیده شده است و در آن حرکت مرحله به مرحله یک بز را تا رسیدن به درختی ترسیم میکند.
این جام که در موزه ایران باستان نگهداری میشود، داستانی را در قالب یک انیمیشن تعریف میکند. بازسازی این انیمیشن بسیار دیدنی بوده و انسان را به حیرت وامیدارد. اولین خطکش دنیا که نشان از اهمیت اندازهگیری در شهر سوخته دارد نیز در این مکان یافت شده است.
اولین تختهنرد دنیا همراه با تاسهای آن که میتواند نشان از درکی ریاضیوار و احتمالاتی داشته باشد نیز در حفاریهای شهر سوخته کشف شده است. اما شاید بارزترین اثر کشفشده که میتواند بهعنوان یک عمل علمی مورد توجه قرار گیرد، جمجمهای متعلق به کودکی 13 ساله است که بهشکل ظریفی شکافته شده و نشان از اولین عمل جراحی جمجمه در فلات قاره ایران دارد.
از آنجا که این جمجمه بهدلیل اندازهگیریهای انجامشده نشان از بیماری صاحب آن یعنی هیدروسفالوس مادرزادی دارد، این عمل جراحی بسیار معنادار بوده و جنبه درمانی پیدا میکند. زیرا کرانیوتومی یا شکافتن جمجمه یکی از راههای درمان این بیماری بوده که با کاستن از فشار مغز، زندگی فرد بیمار را نجات میدهد.
اتفاقی که در مورد این کودک نیز افتاده و طبق آثار رشد استخوانی در حاشیه محل سوراخ شدن جمجمه، این کودک حداقل ششماه بعد از این جراحی زنده بوده است. اما با وجود این توضیح نمیتوان این شکافت جمجمه را فعلی علمی دانست. زیرا باید متوجه بود که شکافتن جمجمه یک روش مرسوم در دنیای باستان بوده و قدمت آن به خیلی بیشتر از جمجمه یافتشده در شهر سوخته بازمیگردد.
از آنجا که مردمان جهان باستان علت بسیاری از بیماریها را نفوذ ارواح شریر و بخارهای سمی میدانستند، عملا با شکافتن مغز در پی خارجکردن این ارواح از مغز بیماران بودند. پایهای جادویی و آیینی برای این عمل وجود داشته و نمیتوان آن را به یک اندیشه علمی نسبت داد.
اما در کشفیات یافتشده در شهر سوخته نمونهای منحصربهفرد وجود دارد که به گمان من میتواند بازتابی از تفکر و اندیشه علمی در این تمدن محسوب شود؛ اولین چشم مصنوعی دنیا که در یکی از گورهای شهر سوخته کشف شد. تیم باستانشناسی در حین حفاری مقابر به جمجمهای متعلق به یک زن رسید که به پهلو خوابانده شده بود.
در چشم چپ جمجمه، اولین چشم مصنوعی دنیا قرار داشت. در کنار اسکلت متوفی یک کیسه چرمی نیز دیده میشد که احتمالا برای نگهداری این چشم مصنوعی در مواقعی مانند خواب بهکار میرفت. طبق بررسیها این چشم مصنوعی متعلق به زنی جوان بوده که احتمالا از اعیان جامعه خود نیز بهشمار میآمده است. برخلاف مورد جمجمه شکافتهشده، هیچ چیز ماورایی و متافیزیکی در این چشم مصنوعی وجود ندارد.
زنی دچار آسیب به یک چشم و احتمالا ازبینرفتن آن شده و حالا برای اینکه بتواند همان شمایل عادی صورت را داشته باشد، چشمی مصنوعی برای آن تعبیه شده است. مطالعات روی جمجمه این زن نیز نشان میدهد که آثاری از عفونت در زیر این چشم مصنوعی وجود داشته که نشان از بیماری چشمی و نابینایی ناشی از آن در این زن دارد. این همان اندیشه علمی و استدلالی است.
یک نقصان ایجادشده در بدن نیازمند رفع نقصان توسط یک عمل و اندیشه علمی دارد. اینگونه است که اولین چشم مصنوعی در تاریخ بشری بهوجود میآید. این چشم مصنوعی خصوصیات دیگری نیز دارد که ارزش علمی آن را دوچندان میکند. در طرح این چشم مصنوعی سعی بر این بوده که از چشم عادی و نمای آن تقلید شود.
در قسمت میانی دایرهای وجود دارد که از ساختار و شکل مردمک چشم تقلید کرده است. بازماندههایی از رنگ سفید نیز در گوشهای از این چشم مصنوعی وجود دارد که احتمالا تمام این چشم مصنوعی را میپوشانده و سپس در طول زمان از میان رفته است. عروق و مویرگهای روی چشم نیز توسط مفتولهایی بسیار ظریف از جنس طلا درون این چشم تعبیه شده است.
همچنین شعاعهایی از این دایره خارج شده که این چشم مصنوعی را به بخشهای مساوی تقسیم میکند. اینکه این شعاعها دلالت بر چه چیزی دارند بر ما مشخص نیست. میتواند فقط یک ساختار هندسی و زیبا به این چشم مصنوعی ببخشد یا نشان از شعاعهای نوری باشد که به چشم وارد میشوند و نوعی ارتباط بین نور و بینایی را به ترسیم بکشند.
البته باید توجه کرد که این موضوع صرفا گمانهزنی بوده و مشخص نیست که مردمان شهر سوخته از ارتباط بین نور و بینایی آگاهی داشتند. اما از اثر دیگر این تمدن میتوان دریافت که آنها باید درک نسبتا پیشرفتهای از مقوله بینایی داشته باشند. همانطورکه گفته شد اولین انیمیشن دنیا نیز متعلق به تمدن شهر سوخته است.
اینکه یک حرکت را بتوان به اجزائی تقسیم کرد و مرحلهبهمرحله آن را ترسیم کرد، حاکی از درکی پیشرفته هم از مقوله بینایی و هم مقوله حرکت و تصویر دارد؛ اما واقعا نمیتوان بیشتر از این چیزی گفت. ما اثری مکتوب از شهر سوخته در دست نداریم و نمیدانیم مردمان آن چگونه میاندیشیدند. شاید مطالعات بیشتر باستانشناسی و تفاسیر جدید از یافتهها بتواند ما را در درک بهتر ویژگیهای این تمدن یاری برساند.
ما چیزی از نحوه اندیشه علمی در فلاتقاره ایران آنهم در گذشتهای چنین دور نمیدانیم. برای من جای تأسف است که چرا پیشینیان ما چندان به نوشتن در باب جهان و خود علاقهای نداشتند و ما نمیدانیم که چگونه میاندیشیدند؛ بنابراین یافتههای ما بهویژه هرچقدر که در تاریخ دور و دورتر برویم محو و گنگتر شده و به حدسها و گمانها بسیار وابسته میشود.
اما همین اندک نیز اهمیت بسیاری دارد. همین که بفهمیم تفکر علمی و داشتن دیدی عقلانی نسبت به خود و جهان چه ریشههایی در تاریخ تفکر فلاتقاره ایران داشته، اهمیت بسیاری دارد. کشف این سرچشمهها میتواند به ما در درک خود و اینکه که هستیم و چرا در قرن بیستویکم تا این اندازه غیرعلمی میاندیشیم، یاری بسیاری برساند.