به گزارش مشرق، نوروز سال 67 بود. سال که تحویل شد غانم آمد و با لهجه خاص خودش به فارسی دست و پا شکسته گفت:
« من سال نو و جدید را تبریک میگید به شما! من دعا کرد که ان شالله سال آینده پیش زن و بچه بود. اما میدانم سال دیگر هم پیش غانم بود. همین غانم میآید و سال دیگر هم میگوید سال تبریک. خسته شدم، هر سال بگویم تبریک!
بچه ها هم به او شیرینی دادند. با اجازه غانم بچه ها آسایشگاه را آذین بسته بودند و ورق های رنگی و زرق و برق دار چسبانده بودند. جالب آنکه خود غانم هم خواسته بود که در مراسم نوروز ما شرکت کنند. بچه ها حتی عکس امام، آقای هاشمی و آیت الله خامنه ای و آرم سپاه را هم روی دیوار نصب کرده بودند. در مواقع معمولی محال بود بتوان این عکسها را علنی کرد. اما آن سال خود غانم، مسئول کل قاطع از علی بلال خواسته بود که مراسم برگزار کنیم و می خواهد خودش هم در آن شرکت کند.
وقتی غانم داخل آمد تا سال نو را تبریک بگوید و ما را ببوسد از دیدن آن عکسها و آرم سپاه حسابی جا خورد و دهانش باز ماند. به علی بلال گفت:
- ولک علی! اینها را از کجا آوردید؟
- همینجا بود.
- کجا؟
بلال چیزی نگفت. غانم شروع کرد به روبوسی با ما. بچهها اول سرود ای ایران ای مرز پرگهر خواندند و بعد برای سلامتی امام خمینی صلوات فرستادند.
غانم حرص میخورد اما نمی خواست واکنشی نشان دهد. یکی از ته آسایشگاه گفت: برای سلامتی آقای هاشمی رفسنجانی صلوات. عراقیها و غانم از آقای هاشمی خیلی بدشان میآمد و از او تنفر خاصی داشتند. تا همه برای سلامتی ایشان صلوات فرستادند، غانم روبوسی را کنار گذاشت و با بقیه زود دست داد و با بلال از آسایشگاه بیرون رفت. همه میدانستیم که این آخرین صلوات های بلند است و زنگ تفریح به زودی تمام خواهد شد.
بیرون آسایشگاه غانم و بلال با هم جرو بحث کرده بودند. غانم گفته بود بلال چرا صلوات فرستادند؟
- عادت داریم!
نه برای لج من صلوات فرستادند. من موقعی ناراحت شدم که اسم رفسنجانی را آوردند.
خلاصه هر طور بود علی بلال، غانم را آرام کرد و قضیه میان خودشان ماند و غانم چیزی به فرمانده اردوگاه نگفت.
آنچه خواندید، بخشی از کتاب «پنهان زیر باران» خاطرات آزاده، سردار علی ناصری است که سید قاسم یاحسینی آن را نوشته و انتشارات سوره مهر منتشر کرده است.