سرویس جهان مشرق - انتخابات ریاست جمهوری آمریکا لحظه به لحظه به روز سرنوشت خود نزدیکتر میشود. دو نامزد نهایی انتخابات، یعنی جو بایدن دموکرات و ترامپ جمهوری خواه در تقلای نهایی برای کسب کرسی زرین قدرت در کاخ سفید هستند. اما این دوره از انتخابات، با توجه به عملکرد ترامپ، از اهمیت بالاتری برخوردار است. از همین رو با دکتر رئیسینژاد عضو هیات علمی دانشگاه تهران و کارشناس ارشد مسائل آمریکا، در رابطه با بررسی وضعیت جامعه آمریکا در آستانه انتخابات و تاثیرات و پیامدهای آن در رفتار سیاسی جامعه آمریکایی و همین طور وضعیت این دوره از انتخابات آمریکا گفتگو کردیم.
** این دوره انتخابات از ریاست جمهوری آمریکا را باید پیچیده ترین و مهمترین انتخابات تاریخ آمریکا دانست و بسیاری در سراسر جهان منتظر نتیجه این انتخابات هستند . از همین رو اهمیت خاصی نه تنها برای مردم آمریکا بله برای تمام مردم جهان دارد؛ به نظر شما دلیل این حجم از حساسیت و اهمیت چیست؟
رئیسینژاد: در نگاه اول به نظر میرسد که این انتخابات برای مردم کشورهای متحد آمریکا مهم است. برای کشورهایی که با امریکا در رقابت یا دشمنی هستند نیز پراهمیت خواهد بود. چرا اهمیت دارد؟ زیرا آمریکای دوران ترامپ، رفتار و شیوههایی را اتخاذ کرده است که با تصور مردم و دولتهای جهان از آمریکای بعد از جنگ جهانی دوم و آمریکای بعد از فروپاشی شوروی در جنگ سرد، متناقص است و از آمریکای دوران ترامپ، آن ذهنیت برداشت نمیشود. اما چرا آمریکای ترامپ این رفتار متفاوت را اتخاذ کرده است؟ بحث این است که می گویند آمریکا دوباره منزویشده و انزوا گرایی رخ داده است. در اینجا یک نکته را باید توضیح دهم:
ما دو جریان اصلی داریم، یک انزوا گرایی و دیگری بینالملل گرایی لیبرال. انزوا گرایی جریانی بوده است که پدران استقلال آمریکا و نویسندگان قانون اساسی، در آن اعلام کردهاند که آمریکا حق دخالت در امور کشورهای سه قاره اروپا، آسیا و آفریقا را ندارد اما این مسئله شامل آمریکای شمالی، مرکزی و جنوبی نمیشود زیرا این مناطق بخشی از امنیت ملی و حیاط خلوت آمریکا محسوب میشود. از این نگاه٬ آمریکا می باید شهری درخشان بر فراز تپه ها باشد (A Shining City on the Hills) آن هم از طریق عدم دخالت در جهان و در عوض٬ برساختن جامعه ای با توانمندی اقتصادی بی نظیر. این نگاه انزواگرایانه مسلط در امریکا سده نوزدهم٬ رفته رفته جای خود را به امریکای مداخله جویانه سده بیستم داد. امریکایی که مبتنی بر نگاه لیبرال اینترنشنالیسم بود.
جریان بینالملل گرایی لیبرال در آمریکا با روی کار آمدن ویلسون شکل گرفت. گو این که این «تئودور روزولت» بود که در جنگ 1898 با اسپانیا مهر پایانی بر انزواگرایی امریکا زد. بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی شوروی، جریان بینالملل گرایی لیبرال بیش از پیش تقویت شد. نمود و نماد اصلی جریان بینالملل گرایی لیبرال بیل کلینتون است و مهمترین نماد آن دخالت در جنگ کوزوو و یوگسلاوی بود که در نتیجه کوزوو استقلال پیدا کرد.
ترامپ نماینده یک جریان سوم در آمریکاست/ نه بینالملل گرا و نه انزواگرا
جریان بینالملل گرای لیبرال، منافع آمریکا را مرتبط با هر اتفاقی در سرتاسر جهان میداند، یعنی چهار گوشه جهان بر روی امنیت و منافع آمریکا تأثیر میگذارد؛ اما انزوا گرایان اینگونه نیستند و کاری به سه قاره اروپا، آسیا و افریقا ندارند. همچنین این جریان جویای بهانه های هنجاری، بهانههایی مانند حقوق بشر٬ برای توجیه دخالت امریکاست. حتی در زمان اوباما که قصد بمباران لیبی مطرح شد یک بهانه هنجاری مطرح بود و آن بهانه این بود که قذافی در حال قتل عام مردم خود است و ما باید برویم و به آنها کمک کنیم. سوم و مهمترین آن، این است که چندجانبه گرا هستند؛ یعنی آمریکای بینالملل گرای لیبرال اگر قصد دخالت در جایی را داشته باشد مانند سال 2003 و در ماجرای حمله به عراق، به صورت سر خود وارد عمل نمیشود، بلکه به دنبال مجوز شورای امنیت و سازمان ملل و یا حداقل ناتو خواهد بود.
اما آمریکای بینالملل گرای لیبرال در اواخر دهه 90، امروزه رسیده است به آقای ترامپ که اعلام میکند ما پلیس جهان نیستیم. اما آیا این به این منظور است که آمریکا دیگر منزویشده است و قصد دخالت را جایی را ندارد؟ کلید اصلی سؤال ما در اینجاست. برخلاف آن چه که گفته می شود٬ ترامپ نماد جریان انزوا گرایی آمریکا نیست. جریانی که ترامپ آن را نمایندگی میکند، یک شهاب زودگذر در آسمان سیاست آمریکا نیست. درواقع ترامپ یک جریان سومی را نمایندگی میکند. برای این جریان اسمی نمیتوان گذاشت اما من نام این جریان را جریان مخالف و ضدیت با بینالملل گرایی لیبرال (Anti-Liberal Internationalism) مینامم. ترامپ زبان انزوا گرایی را اتخاذ میکند اما برای آن مهم است که در چهارسوی جهان چه اتفاقی میافتد. این نوع سیاست ترامپ شیوههای متفاوتی از انزوا گرایی و بینالملل گرایی لیبرال دارد. این شیوه ها عبارتند از:
*یک اینکه چندجانبه گرا نیست و یکجانبهگراست.
*دوم اینکه بهجایی لشکرکشی نمیکند، بلکه ضربه میزند و میرود. موشک میزند، ترور میکند و ...
*سوم، وارد اتحادهای دائم و پایدار نمیشود و اگر در اینگونه اتحادها حضورداشته، یا از آن خارج میشود و یا تقبل هزینهها را بر عهده نمیگیرد.
اینیک شیوه متفاوت است که یکسری پیامدها برای دولت و مردم جهان داشته است. از یکسو متحدینی مانند متحدین عرب هیچگونه ضمانت پایداری در رفتار آمریکا نمیبینند که نمونهاش ماجرای حمله موشکی به آرامکو بود که آمریکا در این مسئله جا زد. در این وضعیت هیچگونه تضمینی از سوی آمریکا وجود ندارد اما در عوض شیوه معامله گرایانه خود را پیش میبرد و از کشورهای شیخ نشین میخواهد که از طریق خرید اوراق عرضه، پشتوانه ارزی دلار شوند و این چهارمین نکته درارتباط با نوع رفتار آمریکای دوران ترامپ است. نکته آخر این است که متحدین اروپایی مانند فرانسه و آلمان که آمریکا را حافظ امنیت خود و یکپارچگی اروپا میدانند در حال حاضر با آمریکایی مواجه هستند که ظاهراً نمیخواهد کنار اروپا باشد و در عین حال رابطه خوبی با روسیه دارد و این «deep state» در آمریکا است که مخالف روسیه است. ولی در عوض با چین به مقابله میپردازد. چرا در اینجا چین اهمیت دارد؟ زیرا آقای ترامپ چین را خطر اصلی معرفی کرده است و آن را یک دشمن شغل خراب کن نامیده است.
اما در رابطه با دلیل اهمیت این دوره انتخابات برای مردم آمریکا باید بگویم، اول از همه ما باید بدانیم این چرخش در سیاست خارجه آمریکا فقط یک تاکتیک است یا یک چرخش عمیق، (البته به گمان من یک چرخش عمیق است) آمریکا در لبه تغییر و دگرگونی درون است. برای فهمیدن این موضوع باید به درون آمریکا نگاه کنیم. اشتباه است که فکر کنیم آمریکا تنها به واسطه یکسری فاکتورهای بیرونی رفتار سیاست خارجه خود را عوض کرده است.
طرفداران ترامپ از جامعه ملی (نشنال) هستند/ ترامپ چین را "کشور شغل خراب کن" مینامد/ شعار انتخاباتی ترامپ بسیار هوشمندانه است
آمریکای کنونی برخودار از دو جامعه متفاوت است. به بیان دیگر٬ دو جامعه ناهمسان در یک کشور زندگی می کنند: جامعه بین المللی (international) و جامعه ملی(national) است. در آمریکا دوجامعه زندگی میکنند، یک جامعه (national) و یک جامعه (international). جامعه اینترنشنال آمریکا در سواحل شرقی در ایالاتی مانند نیویورک، بوستون و همچنین در کالیفرنیا در ساحل غربی حضور دارند. این جامعه، آمریکا را یک کشور اینتر نشنال میبیند که باید با کشورها و متحدین خود مراودات طبیعی و عادی داشته باشد، مانند اروپا. جامعه دیگر جامعه نشنال هستند که در شهرهای تک خیابای یا یک (L) مانند زندگی میکنند. تراک سوار میشوند و سطح سوادشان پایین است و سفید هستند و به آنها «Redneck» نیز می گویند. این جامعه معتقدند که آمریکا شدیداً آسیب دیده و کاملاً بهم ریخته است، به ویژه بعد از سال 2007 و بحران اقتصادی آن سال. این جامعه معتقدند که آمریکا شدیداً آسیب دیده و کاملاً بهم ریخته است، به ویژه بعد از سال 2007 و بحران اقتصادی آن سال. این جامعه دنبال مقصرین این وضع هستند و این جامعه مقصر این وضعیت را مهاجرین میدانند. اما آیا منظور مهاجری است که خطر ایجاد کرده و سلاح در دست دارد؟ نه، بلکه مهاجری که شغل مارا از ما گرفته است. این جامعه واقعاً نمیدانند و درک نمیکنند که این مهاجرین خودشان عامل تولید شغل هستند. باید به اینها گفت «Silicon Valley» توسط چینیها، هندیها، ایرانیها و بسیاری از مهاجرین نخبه درست شده است، نه توسط خود شما آمریکائیها. بروید بررسی کنید، خواهید دید که بسیاری از تکنولوژی های تک در دست مهاجرین است. علاوه بر این٬ مهاجرینی هستند که اکثر لاتین تبار هستند، زیرا لاتین تبارها عموماً مشکلات اجتماعی ایجاد میکنند مانند مشکلات مواد مخدر و ... خانوادههای سفید و فرزندانشان که سطح سواد پایینی دارند و تحصیلات ندارند، نمیتوانند کار پیدا کنند در معرض این ناهنجاری اجتماعی قرار میگیرند و در نهایت مهاجرین لاتین تبار به عنوان دشمن تلقی خواهند شد. این مسئله را هانگتینتون هم قبلاً گفته بود.
دشمن دیگر اما چین است. ترامپ آن را "کشور شغل خراب کن" می نامد. ترامپ شخص باهوشی است، وقتی میخواهد چین را معرفی کند، میگوید چین، دشمنی است که شغل خراب کن است. نمیگوید دشمنی که بمب هستهای دارد یا موشک ابریشم یا فلان هواپیمارا دارد. آقای ترامپ دشمن اول را چین معرفی میکند.
گرچه ترامپ شکاف بین دو جامعه نشنال و اینترنشنال را به شدت تعمیق کرد، اما خود برآمده از این شکاف است. شکافی که هیچ کس تا سال 2016 به آن توجه نکرد. کاری که ترامپ کرد این بود که به این شکاف عینیت بخشید. به بیان دیگر٬ ترامپ هم برآمده از این شکاف است و هم عمق دهنده به این شکاف است. ترامپ برای جامعه نشنال یک شعار میدهد و آن این است «we Make America Great Again» یعنی «ما دوباره آمریکا را بزرگ میکنیم». شما فکر میکنید در این شعار کدام کلمه مهم است؟ نه «ما» و نه «بزرگ» بلکه کلمه «Again- دوباره» است. افراد سفید آمریکائی که اکثراً در سنین سی و یا چهل سالگی هستند و با بچههای خود هم فکر هستند، یک تصویر از آمریکا دارند، آمریکای سفیدی که در آن مهاجر نبود و در آن زمان مشهور بود به رویای آمریکایی که افراد می توانسند با حقوق کم زندگی راحت داشته باشند. آمریکا آن دوران آمریکای سیاه و سفید بود، آمریکای مهاجر نبود. پس کلمه «دوباره» در این شعار ترامپ، کلید اصلی است و من تا الان ندیدهام که کسی در ایران به این مسئله توجه کند. کلمه دوباره یعنی یک ذهنیت پیشینی وجود داشته است و ما باید این ذهنیت پیشین را بررسی کنیم که این ذهنیت پیشین همان آمریکای سفید است.
ترامپ خود را اپوزیسیون حاکمیت معرفی میکند/ از دید طرفداران ترامپ سخنان او به هیچ وجه احمقانه نیست
توانایی آقای ترامپ در نمایاندن یا فِرِیم کردن (frame) فوق العاده است. اصل فریم کردن دو مسئله دارد، یک انتخاب کردن (Selection) و دیگری برجسته کردن (Salience). یکسری حوادث رخ میدهد، رهبر یا فرد دیگر که مسئول است، چند موضوع یا نکته از این حادثه را بر میدارد، پر رنگ میکند و به خورد مردم میدهد. ترامپ شخص باهوشی است و من اصلاً تصور یک آدم احمق از او را ندارم، البته که این شخص یکسری ویژگیهای نامناسب دارد ولی شما ببینید، این شخص بدون اینکه سابقهای در سیاست داشته باشد کل سیستم (Establishment) آمریکا را روانی کرده است؛ زیرا میفهمد کجا دست بگذارد.
متاسفانه جملاتی که از آقای ترامپ در ایران ترجمه میشود باعث میشود که در داخل فرض کنند که او یک احمق است در صورتی که هنر یک تحلیلگر این است که خودش را جای آنها یعنی «آمریکائیها» بگذارد و ببیند که آنها در قبال این سخنان ترامپ چه واکنشهایی دارد. جالب است که جامعه اینترنشنال آمریکا مانند ایرانیها، ترامپ را یک احمق میدانند، اما جامعه نشنال معتقدند که «ترامپ حرف دل ما را میزند». وقتی میگوید «سیفون را در دی سی بکش» (Drain the Swamp in D.C.) یعنی که ترامپ اپوزیسیون کل سیستم (Establishment) است». ترامپ به همین صورت توانست بر هیلاری پیروز شود.
دیپ استیت بحثی است که میگوید یک گروهی آمریکا را کنترل میکند و هیچ تغییر سیاستی در این گروه رخ نمیدهد، رئیس جمهوری را بگذارید کنار، ترامپ رئیس جمهور باشد یا بوش یا اوباما و یا هرکس دیگر ...، مهم این گروه است. در این دوره ترامپ در کنار دیپ استیت بحث «Radical left» را مطرح کرده است و بایدن نماد این عبارت است و قبل از آن، برنی سندرز را نماد چپ تندرو معرفی میکرد. دموکراتها به یک دلیل برنی سندرز را حذف کردند، زیرا اگر برنی سندرز میآمد، میگفتند که او سوسیالیست است.
در آمریکا دانشگاهها رایگان نیست، برای رفتن به دندان پزشکی باید چند هزار دلار پول پرداخت کنید، 53 میلیون آمریکای بیمه نشدهاند. برای ما در ایران علی رغم مشکلات اقتصادی که حاصل تحریم و سوء مدیریتهای اقتصادی است، این چیزها وجود دارد. آمریکائیها نسبت به سوسیالیست و دخالت بیش از حد دولت در اقتصاد جامعه حساس هستند و این برای ما قابل پذیرش نیست که چرا آمریکائیها انقدر واکنش نشان میدهند، شما باید با تاریخ سیاسی امریکا آشنا باشید.
ترامپ میگوید اگر بایدن و دموکراتها بر سر کار بیایند، مالیات هارا افزایش میدهند، در حالیکه بایدن گفته است که مالیات بر افراد ثروتمند را افزایش میدهد (بالای 400 هزار دلار درآمد). مهمترین المان و مسئله در آمریکای معمولی، بحث مالیات است و مباحث دیگر مانند سیاست خارجه در بعضی از مواقع اهمیت پیدا میکند. ما الان فردی را داریم که در دوره اول، خود را مخالف کل سیستم و نظام سیاسی معرفی کرد و الان بحث چپ تندرو را مطرح کرده است. شما باید نگاه کنید به پذیرش حرفهای ترامپ را دراقبال به نظریه «Q Anon» که گروههایی هستند که نمیخواهند بگذارند ترامپ موفق شود و ترامپ به عنوان یک منجی جلو بیاید.
هواداران ترامپ ریزش نمیکنند/ پنج یا شیش ایالات نتیجه انتخابات را مشخص میکنند/ برگزار کنندگان انتخابات، آرا را دستکاری میکنند
** نظرسنجیهای زیادی در جامعه آمریکا صورت گرفته، تحلیل شما از نتایج این نظرسنجیها چیست؟
رئیسینژاد: در ارتباط با نظر سنجیها همانگونه که مشخص است ترامپ پایین تراز بایدن است، باید بخاطر داشته باشیم که هیلاری هم در نظر سنجیها تا روزهای آخر بالاتر بود. شما باید نگاه کنید به طرفداران ترامپ، طرفداران ترامپ تعداد مشخصی هستند، شاید بیشتر نشوند ولی کمتر نمیشوند، یعنی هواداران منسجمی پشت سر ترامپ هستند.
اما از لحاظ الکترال چه تاثیری دارد؟ در سیستم الکترال، درصد ملی اهمیت ندارد و ایالات هستند که تعیین کننده میباشند. زمانیکه پدران استقلال آمریکا این مسئله را شکل دادند، قصد داشتند میان قدرت مردم و قدرت ایالتها توازن ایجاد کنند، این سیستم را جلو آوردند. تاریخ انتخابات آمریکا نیز نشان داده است که تعداد مشخصی از ایالات (پنج یا شش ایالت) تأثیر گذار هستند، مانند ایالت میشیگان، پنسیلوانیا، اوهایو، فلوریدا، ویسکانسین، جورجیا. این ایالات swing هستند که در انتخابات مهم هستند؛ زیرا اینها دولتهای شناور دارند و ممکن است دموکرات باشند یا جمهوری خواه اما ایالاتی مانند واشنگتن و نیویورک همیشه رایشان با دموکراتها بوده است و ایالاتی مانند تگزاس، نوادا و نیومکزیکو که به دلیل نفتی بودن همیشه در معرض مهاجرین هستند، رایشان با جمهوری خواهان است. در این میان پنسیلوانیا و فلوریدا اهمیت بیشتری دارند. در این ایالات فواصل بسیار کم و بسیار نزدیک به هم هستند و نمیتوان با قاطعیت گفت رأی برای چه کسی میتواند باشد.
چیزی که متاسفانه هیچ تحلیلگری در ایران به آن اشاره نمیکند این است که مسئول برگزاری انتخابات را اینها میتوانند تعیین کنند. چگونه؟ هر ایالت تبدیل شده است به چند شهرستان و هر شهرستان به چند بخش. اینها نگاه میکنند به هر محله در هر ایالت و میبینند که در هر محله میزان رأی رقیب و خودشان چگونه است. باید اشاره کنم که محلهها در آمریکا ثبات دارند. محلات شهرهای مهم در آمریکا محلات فرهنگی است، یعنی من بر اساس شخصیت فرهنگی و توان اقتصادی خودم در یکسری محلات خاص خودم میروم.
مثلاً پولدارها در یک جا جمع میشوند و وقتی شما خانه میخرید باید در طی سی سال قسط دادن هزینه خانه را بپردازید و نمیتوانید یک جا پول را پرداخت کنید زیرا FBI سراغ شما میآید و در باره این حجم پولهای شما تحقیق و تفحص میکند؛ مانند محله ما در ایران نیست که یکسال ساکن باشید و بعد به جای دیگر بروید و یا کل پول خرید خانه را یکجا بپردازید. خب اینها میآیند و میبینند که یک سری محلات همیشه به دموکراتها رأی دادهاند. حالا کسی که انتخابات را برگزار میکند میگوید این شعب انتخاباتی در این محلات نیست، مثلاً از سه محله دموکرات صندوق را برمیدارم و به محلات جمهوری خواه میبرم و در این حالت بیشتر دموکراتهای سفید، رأی نمیدهند. سیاهها و لاتینهایی که از دموکراتها پشتیبانی میکنند را جدا کنید. در این حالت دموکراتها پای کار نیستند و رأی دادن را به آخرین ساعت موکول میکنند، اما جمهوری خواهان اینگونه نیستند و میروند به سمت شعب. در نهایت برگزار کنندگان انتخابات به این صورت آرای انتخابات را دستکاری میکنند و آرا را کاهش میدهند و موفق و پیروز میشوند.
شما باید اینگونه به مسئله نگاه کنید، یعنی این دو جامعه صرفاً تفاوتهای اقتصادی و سیاسی ندارند بلکه تفاوتهای فرهنگی دارند. در حال حاضر ترجمه موضوعات در آمریکا ترجمه فرهنگی است. وقتیکه مسائل در یک کشور تبدیل به مسائل فرهنگی و هویتی شود، یعنی اوج بحران ارگانیک یک کشور. بحران هویت در جامعه ظهور پیدا میکند که جامعه دچار بحران ارگانیک باشد و نه بحران مکانیک. بحران مکانیک بحرانهای سیاسی و اقتصادی هستند، اما وقتی این بحرانها زیاد شود و در طول گذشت زمان این بحرانها حل نشود، ترجمه آن بحران هویتی میشود. الان آمریکا جنگ هویتی دارد و این نشان دهنده این است که دچار بحران هویتی است، البته این نشان دهنده این نیست که آمریکا در حال سقوط است، بلکه آمریکا در حال دگرگونی است. ما یک شکاف هویتی در آمریکا میبینیم که حاصل حل نشدن بحرانهای سیاسی و به ویژه اقتصادی است که انباشت شده و ترجمه شده است.
ترامپ احساس خطر کند بازی را بهم خواهد زد/ قبل از اعلام نتیجه خود را پیروز معرفی میکند
اما در حال حاضر به دلیل بحران ویروس کرونا انتخابات به صورت پستی شده است، الان بسیاری از دموکرات سعی میکنند که به مردم بگویند که ما روز انتخابات نداریم، بلکه ماه انتخابات داریم، هر اتفاقی که رخ دهد باید در 6 ژانویه رئیس جمهوری مشخص شود. در این میان٬ ترامپ می تواند بازی را بهم زند. اگر ترامپ احساس خطر کند بازی را بهم خواهد زد؛ یعنی انتخابات آغاز شده و پست هم دو هفته طول میکشد تا ارسال شود و ممکن است تا بعد از برگزاری انتخابات رسیدن رأیهای پستی طول بکشد و در این بین آقای ترامپ ممکن است نتیجه را قبول نکند و خودش را معرفی کند. آقای ترامپ تا به امروز حاضر نشده است که به صورت مسالمت آمیز قدرت را واگذار کند. پس بحران در آمریکا وجود خواهد داشت اما این بحران باعث فروپاشی کشور نخواهد شد. ولی حتی اگر آقای ترامپ پیروز نشود، این بحران باعث خواهد شد آمریکا از لحاظ درونی که تبعات بیرونی نیز دارد، به سختی همان آمریکای پیشین شود؛ یعنی نخبگان باید دست در دست یکدیگر سیستم درونی آمریکا را عوض کنند. سیستم به این معنا که، تصمیمات کلان درباره اقتصاد بگیرند و نسبت به مسئله مهاجرین حرف بزنند و اینکه آیا باید در آمریکا رأی کالجی باشد یا ملی. در صورت عدم پیروزی آقای ترامپ این بحثها مطرح خواهد شد.
** بایدن یا ترامپ؛ آیا برای جمهوری اسلامی تفاوتی خواهد داشت؟
رئیسینژاد: برای پاسخ به این پرسش می باید به ریشه نگاه آمریکا به ایرانِ انقلابی نگریست. این ریشه بر دو بنیان ژئوپولیتیک و ایدئولوژی استوار است. جایگاه ژئواستراتژیک ایران بر استراتژیست های امریکایی پوشیده نیست تا بدان جا که رابرت کاپلان که نوشته هایش بر پنتاگون تاثیر زیادی دارد "هارتلند" را نه آسیای میانه بلکه ایران می داند. برای ستون دوم٬ ایدئولوژی٬ می باید تقسیر تازه ای ارائه کرد. ذکر مخالفت امریکا با ایدئولوژی اسلام انقلابی به تنهایی بسنده نمی کند. کسی که میخواهد آمریکا را بشناسد باید با یک مفهوم بنیادین آمریکا آشنا شود و آن هم استثنا گرایی است. استثناگرایی اشاره به یک شرایط روانی دارد که در آن نخبگان آمریکایی ادعا می کنند که آمریکا به خصوص در سیاست خارجی گناه (guilt) نمیکند، اشتباه میکند ولی گناه نمیکند. این استثنا گرایی در این جمله مشهور که میگوید آمریکا نوری است برای نورانی کردن جهان، خودش را نشان میدهد؛ یعنی آمریکا یک جامعه یگانه و بی نظیر است و تا حالا در تاریخ جامعه بشریت این جامعه ایجاد نشده است. هرکسی که پیش از این جامعه تشکیل داده است به این حد خوب نبوده است و هر کس هم که بعد از این جامعه تشکیل دهد به این حد خوب نخواهد بود؛ و مهمتر اینکه هر جامعه و نظام سیاسی که چنین ادعایی داشته باشد و قصد برپایی یک جامعه نوین را دارد، هدف اصلی فشار آمریکا خواهد بود و به سراغ او میرود و کتکش خواهد زد. اینجا این مسئله به ایران ربط پیدا میکند.
در فرهنگ ایرانی مهار یعنی جلوگیری از گسترش اما در فرهنگ آمریکایی یعنی از جایی که هستی به عقب برگرد/ هدف اصلی آمریکا فروپاشی سرزمینی ایران است
در نتیجه، آمریکا هم به دلیل جایگاه ژئواستراتژیک ایران و هم به دلیل نظام سیاسی که دارد، از روز اول دنبال برخورد با ایران انقلابی بوده است. برخورد در زبان خود آمریکا به عنوان مهار بیان میشود، آمریکائیها می گویند ما به دنبال نابودی نیستیم بلکه به دنبال مهار هستیم. در اینجا سیاستمداران ایرانی باید باهوش باشند. در فرهنگ ایران مهار یعنی سر جای خود نشاندن و جلوگیری از گسترش بیشتر٬ اما در فرهنگ آمریکایی مهار یعنی از جایی که هستی به عقبتر برگرد، از عراق، سوریه، لبنان و از مرزهای خود، آنقدر به عقب برگرد تا نابود شوی. وقتی آمریکائیها می گویند با به دنبال مهار ایران هستیم، منظور این نیست که جلوی بزرگتر شدن ایران را میخواهیم بگیریم بلکه منظور عقبتر راندن ایران و در نهایت سرنگونی است، اگر بتواند.
پس مهار همراه خواهد بود با جنگ های فرسایشی. از این دریچه٬ تحریم اقتصادی مهم ترین نمود این جنگ های فرسایشی است. پیامد نهایی این نوع مهار تنها سرنگونی نظام نیست. من بارها اشاره کرده ام که هدف نهایی استراتژی ترامپ و استراتژی های آتی آمریکا—با روند موجود—تغییر نظام (Regime Change) نیست؛ هدف اصلی فروپاشی سرزمینی (State Collapse) است از طریق تضعیف نظام. به سخن دیگر٬ گو این که چه بسا ترامپ خود به شخصه بدنبال تجزیه نباشد اما سیاست های وی که با دخالت جریان های تحت تاثیر برنارد لوئیس و نومحافظه کاران شکل می گیرد در راستای تجزیه ایران خواهد بود. از این نقطه نظر٬ تحریم گامی مهم در تضعیف بنیان کشور و فروپاشی ایران از درون دارد. از این دیدگاه می باید به اهمیت پیامدهای ویرانگر بحران های قومی (به ویژه در آذربایجان و تبریز تا کردستان٬ بلوچستان و خوزستان) تا شورش های اقتصادی آگاه بود.
بایدن یا ترامپ؛ تفاوت چندانی ندارند/ قطعا بایدن به دنبال مهار و نفوذ ایران است/ بایدن احتمالا تنها با گرفتن امتیازات جدید، حاضر به بازگشت به برجام است
فرهنگ استراتژیک آمریکا متاسفانه برابری را نمیطلبد. آمریکا به خاطر فرهنگ استراتژیک خود که ریشه در استثناگرایی دارد تنها زمانی طرف مقابل را می بیند که از قدرت و به ویژه توان نظامی برخوردار باشد چرا که توان نظامی میتواند به قدرت اسیبزنی (power to hurt) بینجامد. شما اگر بتوانید قوی شوید به خصوص از لحاظ نظامی که البته این قوی شدن بدون قوی شدن سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پوچ است، تازه آمریکا قبول میکند با شما صحبت کند، پس کلید قوی شدن است. نکته مهم این است که قوی شدن بدون در نظر گرفتن این مسئله مهم که نقطه ثقل امنیت ملی در ایران رابطه دولت و ملت است. به بیان دیگر٬ کشوری مانند ایران که دچار تنهایی استراتژیک تاریخی است، می باید به درون اتکا کند. اگر رابطه دولت و ملت به سامان باشد، هیچ کس نمیتواند به ایران تجاوز و دست درازی کند. کوتاه این که٬ مهم ترین متحد "نظام" در برابر دست اندازی بیگانگان٬ "ملت ایران" است.
با چنین تفسیری٬ می باید این نکته تلخ را پذیرفت که بایدن و ترامپ، تفاوت آنچنانی ماهوی ندارند. بایدن اگر روی کار بیاید بدین معنا نیست که جمهوری اسلامی یک بازیگر مطلوب از نظر بایدن است. قطعاً بایدن به دنبال مهار و نفوذ ایران در خاورمیانه است؛ اما شیوههای متفاوتی در پیش میگیرد. از یک سو٬ بایدن از توان اقناع سازی گسترده برخوردار است. این بدین معنی است که مواضع امریکا با کشورهای اروپایی نزدیک تر خواهد شد. از سوی دیگر٬ نگاه مثبت بایدن به برجام لزوما به بازگشت خودبخود و ناگهانی وی به برجام نمی انجامد. اقتصاد ایران ضربات زیادی را متحمل شده٬ قدرت منطقه ای ایران با شهادت سردار سلیمانی علی الظاهر تضعیف شده است٬ کرونا بر جامعه سایه افکنده و ... این مسائل همگی موجد این امر شده است که بایدن احتمالا تنها با گرفتن امتیازاتی در برنامه موشکی و نفوذ منطقه ای ایران حاضر به بازگشت به برجام باشد. از سوی دیگر٬ اگر آقای بایدن بخواهد رابطه را با یک گفتگوی دیگری مانند برجام درست کند، گروههای لابی در آمریکا به سراغش خواهند آمد و در گفتگو محدودش خواهند کرد. با اقای بایدن میتوان صحبت کرد اما به یاد داشته باشید توانایی مانور آقای بایدن کم خواهد بود.
درباره ترامپ اما مسئله به گونه ای دیگر است. به باور من ترامپ تنها کسی است که میتواند در برابر ساختار آمریکا بایستد و چرخشی در سیاست خارجی امریکا ایجاد کند. نکته مهم اما این است که ترامپ یک شمشیر دودَم نیز هست. بدین معنی که گرچه تنها کسی است که توانایی دارد این کار را انجام دهد، اما می تواند ضربات عمده ای به ایران نیز در منطقه زند. با رویهای که در این چهار سال انتخاب کرد به خصوص در موضوع شهات حاج قاسم سلیمانی، احتمال اینکه رابطه با ایران را بسامان کند بسیار کم است. آقای ترامپ میتواند چنین کاری را انجام دهد، اما شهادت حاج قاسم باعث رخداد یک سری اتفاقات شده است که تصمیم را سخت کرده است. در نتیجه احتمال برخورد پیش خواهد آمد، یعنی فشار حداکثری ادامه پیدا خواهد کرد، مگر اینکه نظام تصمیم دیگری بگیرد.
بایدن رگههای لات منشی دارد/ پیرترین رئیس جمهور آمریکا انتخاب خواهد شد
** نظر شما در ارتباط با اینکه گفته میشود هیچ کس جز بایدن نمیتواند جلوی ترامپ بایستد چیست؟
رئیسینژاد: بحران در میان نخبگان آمریکا به حدی رسیده است که دو پیرمرد 70 ساله در حال جنگ باهم هستند و جوانها حضور ندارند و هر کدام از این دو انتخاب شوند پیرترین رئیس جمهورها خواهند بود، با این حال تنها کسی که می گویند شاید میتواند جلوی ترامپ بایستد آقای بایدن است، چرا؟ چون یک شخص سفید است و یک رگ نخبگانی دارد و یک پشتوانه سیاسی-اجتماعی حمایتی دارد، دیپ استیت با آقای بایدن راحت است. در نهایت این که٬ آقای بایدن فرد اتوکشیده نیست بلکه رگه هایی ای از لات منشی در رفتار وی دیده می شود. به یاد داشته باشیم که جامعه امریکا چنین ویژگی هایی را برازنده رییس جمهور می داند. در واقع٬ مهم ترین ویژگی رییس جمهور در میان امریکایی های سفید سفت و محکم (Tough) بودن است.
** سخن آخر؟
رئیسینژاد: سخن آخر این که٬ حضور آقای بایدن یا ترامپ، در نوع ارتباط ایران با آمریکا در شرایط کنونی تفاوت کلانی را ایجاد نخواهد کرد گرچه که بایدن میتواند باعث کاهش فشار حداکثری شود. در نهایت هردو یکی هستند اما با شیوههای متفاوت. من گمان میکنم اگر رابطه دولت و ملت در ایران با تصمیمات اقتصادی٬ اجتماعی و سیاسی به سامان تر شود، بسیاری از مشکلات حل خواهد شد. نظام جمهوری اسلامی باید دریابد که حکمرانان ایرانی همواره فقط یک متحد تاریخی داشته است که آن هم ملت ایران بوده است. از این رو٬ باید خود را موظف به تقویت بنیانهای اقتصادی کشور نماید و حافظ حقوق شهروندی ایرانیان باشد. نگهداشت امنیت ملی و تمامیت سرزمینی ایران بدون “قوی شدن” امکان ندارد و شرط قوی شدن “تقویت رابطه دولت و ملت” در ایران است.
بابت وقتی که در اختیار ما قرار دادید سپاسگزاریم