دلیل ناراحتی و افسردگی چیست؟
گاهی اوقات احساس بی حوصلگی و خستگی به سراغ شما می آید ، حس می کنید حال و حوصله ی انجام هیچ کاری را ندارید و احساس افسردگی را در خود می بینید. یکی از اصلی ترین دلایل بروز چنین حسی ، تلاش های مستمر برای حل کردن مشکلات است.
آیا تاکنون از خود سئوال کرده اید که چرا دلتنگ یا افسرده و غمگین هستید؟
چرا برخی از مواقع حال و حوصله انجام هیچ کاری را ندارید و خود را کاملا گرفتار و مستأصل احساس می کنید؟ یقیناً جوابهای متعددی در پاسخ به این سئوال در ذهن شما متبادر می شوند که معمولا ریشه در تلاش های مستمری دارد که برای حل مشکلات و معضلات روزمره انجام می دهید، به گونه ای که زندگی را به منزله پیکاری دایمی می پندارید که برای آن پایان و فرجامی نمی توان تصور نمود. هر روز فشار تازه ای بر ما وارد می شود و مشکل جدیدی سرراهمان قرار می گیرد، برخی مواقع احساس می کنیم که مورد بی عدالتی و ستم دیگران یا اجتماع قرار گرفته ایم و آنگونه که انتظار داریم به خواست های ما اهمیت نمی دهند، به هنگام روبرو شدن با مشکلات پی درپی معمولا به غصه خوردن متوسل می شویم و برای بیرون آمدن از گرداب معضلات راهی نمی یابیم و خود را تسلیم حوادث می نمائیم و بربخت بد خود نفرین و لعنت می فرستیم که چرا بدشانس به دنیا آمده ایم! اما در این شرایط نامطلوب هرگز به این واقعیت نیاندیشیده ایم که راه حل های فراوانی برای بیرون آمدن از این بن بست های فکری وجوددارد که ما از آنها خبر نداریم، راه حل هایی ساده و عملی که مردم برخی از کشورها سال هاست آنها را آزموده اند و علم بر این راهکارها صحه گذاشته است. بنابراین اگر شما مصمم هستید با دلتنگی، افسردگی و غمگینی به مبارزه برخیزید، در گام نخست سعی نمایید که وضعیت اجتماعی و اقتصادی خود را همانطور که هست بپذیرید. به بیان دیگر با موقعیت زندگی خود کنار بیائید و قبول نمائید که شرایط نگران کننده کنونی دائمی نمی باشد و گذراست. باورتان شود که این وضعیت یک شبه به وجود نیامده است که در یک روز بتوان آن را دگرگون نمود، از این رو لازم است در مرحله اول برای مدتی شرایط موجود را پذیرا شوید و کم کم در راه دگرگون نمودن آن تلاش کنید. انسان در موقع غمگین بود نا خداگاه میل به گوش داده آهنگ غمگین داره و این مسله به ناراحتی فرد بیشتر اثر میزاره .. در صورت غمگین بودن فکر کردن به مسائل ناامید کننده تاثیر بسیار منفی رو انسان میزاره و در اخر به افسردگی تبدیل میشه…
فشار روحی و عصبی در طی روز
خواب پروسه بسیار پیچیدهای است و هنوز دانشمندان نتوانستند اسرار آن را کشف کنند. تقریبا انسانها به صورت میانگین یک سوم عمر خود را در خواب سپری میکنند. این زمان کمی نیست. اما در طی این مدت طولانی چه اتفاقی میافتد؟ خب از این مساله از نظر فیزیولوژیکی شاید تا حدودی ثابت شده باشد. بدن در طی این زمان طولانی شروع به ترمیم و بازسازی خود کرده و خستگی یک روز طولانی را از خود به در میکند. اما آیا خواب تنها از نظر فیزیولوژیکی است که معنا میدهد؟ اگر اینطور است پس چه چیزی خواب دیدن را توجیه میکند؟ آیا خوابها در اثر وقایعی که در اطراف ما اتفاق افتادهاند هستند؟ آیا افکار ما خوابی که میبینیم را شکل میدهند؟ آیا تا به حال برای شما پیش نیامده خوابی را دیده باشید که کاملا برای شما تازگی داشته و تا به حال در آن موقعیت نبودهاید؟ خب شاید برای هم ما این موقعیت پیش آمده باشد. گاهی ذهن ما خوابهایی را میبیند که حتی فکرش را هم نمیکردیم. در حال حاضر کسی توجیه منطقی و علمی برای خواب ندارد. به همین منظور در مورد آن توضیحی نمیدهیم. اما این مساله کاملا واضح است که ما همه خوابهای خود را بعد از بیداری به یاد نمیآوریم. گاهی یک خواب خوب انرژی کل روزتان را تامین میکند و در مقابل یک خواب بد ممکن است کل روز شما را خراب کند. این تحت شرایطی اتفاق میافتد که ما خواب خود را به یاد داشته باشیم. حال در بعضی موارد که خوابمان را به یاد نمیآوریم، اثر آن به همراه ما خواهد بود. یعنی اگر برای مثال ما یک خواب بد و غمگین دیده باشید، ممکن است تمام روز بدون اینکه بدانیم و به صورت ناخودآگاه اثرات منفی آن را به همراه داشته باشیم. این مساله میتواند توجیهی برا این مساله باشد که ما گاهی غمگین از خواب بیدار میشویم. قطعا اینکه غمگین باشیم و ندانیم که از چه موضوعی رنج میکشیم، واقعا زجرآور است. برای یافتن این دلیل باید در ناخودآگاه خود جستجو کنید. جواب دقیقا در همانجایی نهفته است که فکر نمیکنید. هیچ وقت زنگ موبایل غمگین را روی گوشی خود نزارید چون رو تفکر و حس شما اثر منفی داره و دچار مشکلات عصبی و افسردگی میشوید …
دلیل ناراحت شدن در روز تولد چیست؟
از منظرهای مختلف میتوان به ماجرا نگاه کرد، اما دیدگاهی که این غم را دقیقتر توجیه میکند، رویکرد روانشناسی وجودی است. این رویکرد میگوید همه ما از اضطرابهایی طبیعی رنج میبریم؛ اضطراب تنهایی، اضطراب مرگ و …. وقتی یک سال دیگر از عمرمان میگذرد و به مرگ نزدیکتر میشویم، تأمل میکنیم.
این تأمل که اصولا در موقعیتهایی با نشانه گذشت زمان و گذر عمر سراغمان میآید، مثل تولد و عید نوروز و تمام شدن سال تحصیلی، طبیعی است؛ اما وقتی به غمی عمیق تبدیل میشود، احتمالا نشانه آن است که خیلی از آنچه بر ما گذشتهاست، راضی نیستیم.
به این وضعیت در روانشناسی وجودی، میگویند «زندگی نزیسته»؛ یعنی زنده بودهام، اما زندگی نکردهام. این جمله برای هرکس معنای متفاوتی دارد؛ یکی میخواهد آدم تأثیرگذاری باشد، یکی دنبال آموختن است، هرکس ارزشهای متفاوتی دارد که وقتی مطابق با آنها زندگی نمیکند، اسمش میشود زندگی نزیسته. در موقعیتهایی مثل سالگرد تولد که این زندگی نزیسته به آدم یادآوری میشود، غم بیشتر نمایان میشود.و همچنین گوش دادن به آهنگ بی کلام غمگین روح و روان شمارو ضعیف کرده و تو مراحل زندگی دچار مشکلات ناراحتی و افسردگی میشوید باید از مسائل مفنی دوری کنید و به خوبی های زندگی فکر کنید …
افسردگی چیست ؟
اگر غم صبحگاهی تبدیل به یک حالت مزمن شود و با رعایت تمامی نکات فوق الذکر برطرف نشد، میتوان به افسردگی و یا علائم شروع افسردگی شک کرد. گاهی این مساله تنها نشانه شروع افسردگی بوده و به آن افسردگی صبحگاهی میگویند. علائم این افسردگی شامل: سخت بیدار شدن از خواب، نداشتن انگیز برای شروع روز، غم همیشگی در هنگام شروع روز، غمگین بودن، عدم تمرکز کافی، عدم تمایل به انجام وظایف ساده در هنگام بیدار شدن، مثل درست کردن صبحانه و غیره.