سرویس سیاست مشرق- اخیرا مصطفی تاجزاده، از لیدرهای سیاسی-رسانهای جریان اصلاحات، با خبرگزاری دولتی برنا مصاحبهای انجام داده است که در آن مواضعی را درباره مسایل مهم سیاست داخلی و خارجی ابراز داشته است. گذشته از چرایی گفتگوی یک رسانه دولتی با یک فرد سابقهدار و محکوم امنیتی برای زیرسوال بردن نظام و سیاستهای کلان آن، این موضوع بیانگر مظلومیت نظام اسلامی است که همزمان با هجمه هماهنگ رسانه های استعماری و دنباله های داخلی آن که هر روز نظام را به دیکتاتوری و استبداد متهم میکنند، تریبونهای دولتی هم با هر توجیهی در اختیار افرادی چون تاجزاده قرار میگیرد.
اما مرور اظهارات تاجزاده از این لحاظ مهم است که این فرد به عنوان یکی از رئوس محفل امنیتی جریان افراطی اصلاحات، معمولا سرفصلهای اتخاذ شده در این محفل را، با هدف ایجاد هماهنگی در رسانههای آن جریان بیان میکند.
دروغ بستن به نظام و حامیان نظام و بعد مانور رسانهای سنگین روی این دروغ، از شیوههای قدیمی طراحی شده توسط هسته سخت اصلاحات است و تاجزاده در واقع لیدر استفاده از این حربه همیشگی است.
اما در بین همه اتهامزنیهای همیشگی و متهم کردن همه غیر از دولت و آمریکا بابت مشکلات کشور، دو نکته کلیدی در سخنان تاجزاده وجود داشت که بسیار کلیدی بود. در واقع این دو نکته را باید به سان دو کد، در تحلیل ماهیت و وضعیت ذهنی کنونی این جریان سیاسی در نظر گرفت.
نکته نخست آنجاست که تاجزاده حسن روحانی را تشویق می کند به هر قیمتی وارد مذاکره شود و حتی در این راه از «محاکمه» هم ابایی نداشته باشد:
" اگر من به جای دولت باشم در صورت تمایل طرف آمریکایی به مذاکره، حتما به سمت مذاکره می روم، ولو اینکه با پذیرش مسئولیت این مصوبه را چند روزی پشت سر بگذارم. من می گفتم، شما دادگاهتان را بگذارید من بخاطر منافع ملی می روم و مذاکره می کنم تا تحریم ها، لغو شود. چون لغو تحریم ها هر روزی که زودتر رخ بدهد، گامی به سود جامعه و کنترل تورم و اشتغالزایی خواهد بود. نباید این فرصت هفت هشت ماهه را از دست بدهیم چون اگر این فرصت را از دست بدهیم، بعد دوباره اتفاقات دیگری می افتد و نمی توانیم در اسرع وقت به سمت لغو تحریم ها برویم و بیشترین فشار را مردمی می بینند که الان در شرایط فوق العاده سختی به سر می برند. "
فارغ از عملیات روانی تاجزاده در پیوند زدن مذاکره به رفع تحریمها و دلسوزی برای مردم، عمق سخن تاجزاده این است که جریان اصلاحات و دولت برآمده از آن، اکنون تنها و تنها «مذاکره» را راه نجات خود و بقای سیاسی در سیستم جمهوری اسلامی می بیند. این ماجرا چنان برای تاجزاده و شرکایش حیاتی است که به روحانی توصیه می کند حتی به قیمت دادگاهی شدن (بابت تمرد از راهبرد کلان نظام) وارد ارتباط و مذاکره مستقیم با آمریکا شود، چرا که تنها راه اپوزیسیوننمایی در عین بقای در قدرت و استفاده از منافع و مواهب بودن در قدرت، همین «مذاکره» است.
لیکن به رغم لفاظیهای تاجزاده، «مذاکره» مورد نظر ایشان هیچ ربطی به «رفع تحریمها» و برداشته شدن فشار از دوش مردم ایران ندارد. کما این که 4 سال گذشته، نتایج «برجامیزاسیون» همهجانبه شوون کشور توسط دولت مورد حمایت اصلاحطلبان، کوچکترین مدخلی برای ملت ایران که نداشت، هیچ، بلکه شاهد پرواز فضایی قیمت ارز، طلا، مسکن، خودرو و...هستیم.
مضافا این که، اگر تا چند سال پیش، نوسان قیمت ارز به یک عامل بیثباتکننده امنیت اقتصادی کشور بود، امروز شاهد نوسان هفتگی و بعضا روزانه قیمت اقلام معیشتی و روزمره هستیم و این «دستاورد» بزرگ جز با ابرپروژهی غربگرایان و استحالهطلبان برای برجامیزاسیون امور کشور، محقق نمی شد.
اهل فن به خوبی می دانند که «مذاکره» در قاموس نظام سلطه و کارگزاران داخلی آن، چیزی جز ارایه نقدی جمیع ابزارهای قدرت، مقاومت و ایستادگی در مقابل وعده «نفت در برابر غذا» نیست.
«مذاکره» اسم رمز تبدیل جمهوری اسلامی ایران به لیبی و مصر و افغانستان است که باید تمام شوون آن تحت سلطه و نظارت قرار بگیرد و تک تک پیچ و مهرههای اقتدار آن در یک روند «قانونی» باز شود. مذاکره یعنی تسلط شرکتهای غربی بر منابع انرژی ایران، دپوی پول نفت کشور در بانکهای غربی، و کانالیزه کردن واردات کشور به محصولات آمریکایی و اروپایی، ان هم صرفا کالاها و اقلام مصرفی.
اما «مذاکره»، به مفهومی که نظام سلطه در ذهن مریدان سینه چاکش در کشورهای «غیرهمسو»، نصب و راهاندازی کرده، یک وجه راهبردی دیگر هم دارد و آن این که موازنه قوای داخلی باید به نفع جریان حامی غرب و «نرمالیزاسیون»، به صورت اساسی تغییر کند. ترجمه سرراست این حرف یعنی نیروهای انقلابی باید تا مرز خنثایی و انفعال مطلق، در عرصه داخلی تضعیف شوند و نهادهای انقلابی یا منحل و یا بیاثر گردند و نه تنها بقا، که سلطهی جریان همپیمان نظام سلطه در قدرت سیاسی جمهوری اسلامی، تضمین گردد.
حالا با این توضیحات، تا حد زیادی مشخص و معلوم می شود که چرا «مذاکره» برای تاجزاده و «شبکهای» که تاجزاده یکی از نمودها و نماهای بیرونی آن است، چنین حیثیتی شده است. چنان که در مقام تشجیع و تشویق، به رییس جمهور چنین القاء می کنند که حتی اگر پای دادگاهی شدن هم به وسط آمد، باید در برابر اراده نظام و منافع ملی بایستد و به هر قیمتی وارد «مذاکره» شود.
برای تحقق این هدف، جریان اصلاحات و تسلیمطلبان داخلی (در هر دسته و جریانی، با نقاب و بی نقاب) از هیچ اقدامی، حتی به خون کشاندن خیابانهای کشور ابایی ندارند و پیش از این هم بارها این شاخصه خود را اثبات کردهاند. ذکر این نکته بسیار حایز اهمیت است که نظام سلطه، حتی نسبت به موتلفان خود در کشورهای خارج از مدار، چندان گشادهدست و سخاوتمند نیست و اگر امتیازی بدهد، ماموریتهای بزرگ برای «اثبات برادری» و «بیعت» طلب می کند.
ناظران که تحولات داخلی را، همبسته با تحولات منطقهای و بینالمللی رصد می کنند، به خوبی آگاهند که کارویژه اصلی تعیین شده برای «شبکه نفوذ» داخلی از سوی نظام سلطه چیست. ورای همه هیاهو و غوغا بر سر «حقوق بشر»، «توان هستهای»، «نفوذ منطقهای» و «توان موشکی» جمهوری اسلامی، نظام سلطه یک خواسته اصلی دارد و آن به رسمیت شناخته شدن وجود منحوس، جعلی و جنایتکار رژیم کودککش صهیونیستی است. ماموریت شبکه نفوذ، در پس پرده و از سالها پیش، تنها و تنها یک هدف بوده و آن تحمیل «رسمیت شناسی» رژیم اسراییل به نظام جمهوری اسلامی توسط عوامل جریان «نفوذ و استحاله» بوده است.
اما کلید دومی که در سخنان تاجزاده بود (که از لحاظ بازتاب مباحث صورت گرفته در تاریکخانه گعدههای «محفل امنیتی» جریان اصلاحات اهمیت دارد)، آنجاست که او مهمترین دغدغه و هراس این روزهای خود و شرکا و حامیانش را لو می دهد. در واقع، تاجزاده می گوید که باید برای رای نیاوردن انقلابیها در 1400 تن به هر کاری داد، چرا که در صورت تغییر معادله در انتخابات، محاکمه و محکومیت به خاطر خیانت به منافع ملی در پیش است:
" مصوبه اخیر(هستهای مجلس) و احکام قضایی(مولاوردی و ...) نشان می دهد، هدف آنها رقابت سیاسی نیست بلکه جریانی امنیتی هستند که می خواهند در اولین فرصت رقیب خود را حذف کنند. ادبیات ما این است که ما در انتخابات به شما جواب می دهیم و ادبیات آنها این است که ما «بالاخره شما را می گیریم». معلوم است که طرف مقابل ما یک حزب سیاسی نیست بلکه جریانی امنیتی و نظامی و اطلاعاتی است که تا حرف می زنید می گویند، بگذارید 1400 بشود و از حالا عکس ظریف و روحانی را با لباس زندان منتشر می کنند چون ایده آل سیاست ورزی و مرکز سیاست ورزی از نگاه آنها در دادگاه و ... است. "
یکی از طنزپردازان کشور در یکی از اجراهای خود نکته بامزه و البته عمیقی به این مضمون گفت که اگر قدرت خواندن ذهن بعضی آقایان توسط همسرانشان وجود داشت، این آقایان هر 5 دقیقه یک سیلی می خوردند و این که شاید همسر نداند که برای چه می زند، اما آقا قطعا می داند که برای چه می خورد! اما فارغ از مزاح، حالا حکایت تاجزاده، همفکران، موتلفان و حامیان اوست که اینچنین از اجرای حکم اعدام جاسوس و خائن مطلق به وطن، روحالله زم، حکم محکومیت امثال مولاوردی، زندانی شدن امثال نیازآذریها و پوری حسینیها و... و. به وحشت افتادهاند، چرا که خود در پس پرده می دانند که اگر «بخورند» برای چه می خورند.
اما برای درک هر چه بیشتر دلیل وحشت و «رعشه» تاجزاده و شرکاء، کدها و کلیدهایی قابل رجوع و در دسترس وجود دارد. رهبر انقلاب، در سال 97، در سخنرانی بسیار مهم و راهبردی 22 مرداد در جمع اقشار مردم، فرمودند:
" خب، یک نکته، مسئلهی فساد است. یکی از کارهایی که حتماً باید انجام بگیرد، مقابلهی با فساد است. این نامهای که رئیس محترم قوّهی قضائیّه پریروز به ما نوشتند و ما هم جواب دادیم و تأکید کردیم، یک گام مهمّ مثبتی است برای مقابلهی با فساد و مفسد؛ مفسد بایستی مجازات بشود. خب حالا چرا این را ما علنی میگوییم و اصرار میکنیم؟ برای خاطر اینکه تجربه نشان داده که وقتی با فساد و با مفسد، مواجهه و مقابله صورت میگیرد، جیغودادهایی از گوشهوکنار بلند میشود. من ده دوازده سال قبل از این یک نامهای نوشتم به سران سه قوّه دربارهی فساد؛ آنجا گفتم که این یک -قریب به این مضمون؛ در مدارک و مانند اینها موجود است- اژدهای هفتسر است؛ فساد اینجوری است، یک سرش را زدی، چند سر دیگر دارد که بالا میآیند؛ باید بهطور کامل با آن مواجهه بشود. اینکه علنی میکنیم، برای این است که همه بدانند، همه بفهمند بنا است با مفسد بدون رعایت هیچ ملاحظهای برخورد قاطع صورت بگیرد. "
مقام معظم رهبری وقتی از «اژدهای هفتسر فساد»، گفتهاند و می گویند، چه منظوری دارند؟
این را در نظر داشته باشیم که دقیقا در همین سخنرانی، ایشان به شدت کسانی را که نظام را به «فساد سیستمی» متهم می کنند، مورد انتقاد قرار می دهند. رهبر انقلاب چه در نزد دوستداران و چه در نزد معاندان داخلی و خارجی به این معروف هستند که بیانات بسیار دقیق و طراحیشدهای دارند و کدهای بسیار دقیقی در سطر سطر بیانات ایشان وجود دارد که برای اهل تحلیل بسیار راهگشاست.
یک تفسیری که از این همزمانی طرح «اژدهای هفتسر فساد» و «عدم وجود فساد سیستمی» می توان داشت این است که ایشان در عین حال که اراده کلان سیستم را تقابل با فساد و بخش عمده کارگزاران را خدوم و اهل اخلاص می دانند، بر وجود یک «شبکه فساد» تاکید دارند. این قطعه پازل را اگر در کنار دیگر کلیدواژههای پربسامد و موکد در بیانات دستکم یک دهه اخیر رهبری، یعنی «نفوذ» قرار دهیم، به نتایج قابل تاملی می توان رسید و آن همبستگی میان «اژدهای هفت سر فساد» و مفهوم «نفوذ» است.
در نگاهی دقیق و موشکاف به تاریخ انقلاب می توان مشاهده کرد که برخی هستههای سلولی این شبکه نفوذ و فساد، حتی چند سال پیش از پیروزی انقلاب در سال 57، یعنی از همان زمانی که پیروزی حکومت دینی شیعی در افق برای شبکه جهانی صهیونیسم آشکار شده بود، شکل گرفتند و به ساختار انقلاب و نظام تزریق شدند.
همانطور که پیش از این گفتهایم، این همان شبکه فساد و نفوذی است که از ابتدای پیروزی انقلاب، از زمانی که انقلاب عزیز ملت ایران، طفلی نوپا و نورس بود، همچون یک تومور در داخل پیکره این طفل جاگیر شد و با گذشت سالیان، تبدیل به تودهای بدخیم شد که روی مراکزی حساس چون سیستم اعصاب، سیستم خونرسانی و سیستم تنفس نظام قرار گرفت. در طراحی شیطانی که پس پرده این «اژدهای هفتسر» قرار دارد، بین بازوهای مختلف سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، رسانهای و حتی امنیتی این شبکه یک انسجام، همراستایی و همبستگی حول اهداف کلان این ابرپروژه وجود دارد، حتی اگر «بازیگران» در جناحها و جریانهای «ظاهرا» کارد و پنیر و متقابل و متضاد با یگدیگر جاگیری کرده باشند.
یکی از این اهداف، ایجاد شکافها و گسلهای هر چه بیشتر پیرامون دوقطبیهای ساختگی و فرعی، با هدف از دید خارج کردن مقاصد اصلی این جریان استحالهطلب است تا در نهایت تمرکز نهایی روی دشمن اصلی، شبکه جهانی صهیونیسم، صورت نگیرد. هدف دیگر «اقتدارزدایی» و «پوکسازی» کشور و نظام از درون است. هدف دیگر، تعمیق شکاف «نظام-ملت» به طور عام و جدا کردن بدنهی حامی و وفادار نظام یعنی اقشار و تودههای مردمی یا اصطلاح جامعهشناسی آن «جنوب شهر»، به طور خاص، است و معالاسف در سالهای گذشته، با زنجیرهای از تصمیمات و سیاستهای ویرانگر و مشکوک اقتصادی، این هدف محقق شده است.
بگذارید به عنوان حسن ختام این مقال، اهداف این شبکه را باز از درون کلیدهای مستور و مستتر در بیانات رهبر فرزانه انقلاب بجوییم. ایشان در خطبههای 15 بهمن 89 فرمودند:
"هدفهائی که آنها دنبال میکردند، در درجهی اول، سقوط انقلاب و سقوط نظام جمهوری اسلامی بود. هدف اول، براندازی بود. هدف بعدی این بود که اگر براندازی نظام جمهوری اسلامی تحقق پیدا نکند، انقلاب را استحاله کنند؛ یعنی صورت انقلاب باقی بماند، اما باطن انقلاب، سیرت انقلاب، روح انقلاب از بین برود. در این زمینه خیلی تلاش کردند؛ که آخرین نمایشنامهی آنها که روی صحنه آمد، همین فتنهی 88 بود. در حقیقت، یک تلاشی بود. یک عدهای در داخل، به خاطر حب به نفس، حب به مقام -از این قبیل امراض خطرناک نفسانی- اسیر این توطئه شدند. من بارها گفتهام؛ طراح و نقشهکش و مدیر صحنه، در بیرون از این مرزها بود و هست. در داخل با آنها همکاری کردند؛ بعضی دانسته، بعضی ندانسته. این هم هدف دوم.
هدف سوم هم باز این بود و هست که کاری کنند که اگر نظام اسلامی باقی میماند، از عناصر ضعیفالنفسی که میتوان در آنها نفوذ کرد، استفاده کنند و اینها را در مسائل کشور، در واقع طرفهای اصلی خودشان قرار بدهند. بالاخره نظامی به وجود بیاید و ادامه پیدا کند که قدرت کافی نداشته باشد، ضعیف باشد، مطیع باشد -عمده این است که سرسپرده باشد، مطیع باشد- در مقابل آمریکا نایستد، قد علم نکند. اهداف اینهاست. "[1]
[1] http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=31957