سجادپور؛ راز سرقتهای وحشتناک یک زن و مرد با ترفند خوراکیهای آلوده درحالی فاش شد که جوان ماکسیما سوار پس از ساعتها بی هوشی در کنار جاده، پیکر نیمه جانش را تا کنار یک مغازه لبنیات فروشی کشاند و دوباره بی هوش شد!
نوزدهم آذر گذشته، ماموران پاسگاه فردوسی مشهد از طریق تماسهای مردمی به اطلاعاتی دست یافتند که نشان میداد یک زن و مرد که ادعای زوجیت نیز دارند، تعداد زیادی تلویزیون گران قیمت را به یک کارگاه مجسمه سازی در بولوار شاهنامه منتقل کرده اند درحالی که خودشان جا و مکانی برای زندگی ندارند!
ماموران انتظامی بعد از دریافت این اطلاعات، بلافاصله برای بررسی موضوع عازم نشانی مذکور شدند. در این هنگام زنی میان سال که پشت فرمان خودروی ماکسیما با پلاک گل آلود نشسته بود، در حالی مورد ظن نیروهای انتظامی قرار گرفت که خودرو را به طرز مشکوکی مقابل منزل (کارگاه مجسمه سازی با گچ) پارک کرده بود.
این زن میان سال که ابتدا خود را با هویتی دیگر معرفی میکرد در پاسخ به سوالات ماموران که خودروی ماکسیما متعلق به کیست؟ دچار تناقض گویی شد و در نهایت گفت: خودرو متعلق به شوهرم است که برای انجام کاری رفته است و چند ساعت دیگر باز میگردد!
در همین حال صاحب کارگاه که بیرون آمده بود، به ماموران گفت: این زن (ماکسیما سوار) و شوهرش به تازگی در کارگاه من مشغول کار شده اند و، چون جا و مکانی نداشتند به من التماس کردند که آنها را استخدام کنم! من هم به خاطر دلسوزی به آنها کار دادم و اکنون نیز شوهر او داخل کارگاه است.
به دنبال اظهارات ضد و نقیض و داستان سراییهای زن میان سال، دیگر ظن ماموران به یقین تبدیل شد و آنها مراتب را به معاون دادستان مرکز خراسان رضوی اطلاع دادند. قاضی دکتر اسماعیل رحمانی کلاکوب که تشخیص داده بود پلیس با تبهکارانی حرفهای روبه رو شده است، بی درنگ دستورات ویژهای را برای بازرسی کارگاه مذکور (محل اختفای زن و مرد یاد شده) صادر کرد و از نیروهای انتظامی خواست برای کشف جرایم احتمالی این زوج به ریشه یابی ماجرا بپردازند.
در پی صدور مجوزهای قضایی، ماموران تجسس وارد منزل (کارگاه) شدند و تعداد زیادی تلویزیون گران قیمت آکبند را به همراه 11 ظرف 4 لیتری حاوی مواد ضدعفونی کننده، شش دستگاه گوشی تلفن با مدلهای مختلف، تعدادی پتو، ضبط صوت، اتوبرقی و لوازم نو دیگر کشف کردند.
همچنین با دستگیری ح- ق (همسر زن میان سال) بازجوییهای ویژه از آنان درحالی آغاز شد که مرد جوان نتوانست مدارک مستندی دال بر ازدواج با زن ماکسیما سوار ارائه دهد، اما مدعی بود که او را به عقد موقت خودش درآورده است.
در عین حال با توجه به این که اموال کشف شده از متهمان دارای کارتن و پلمب بودند، بازرسی از داخل خودروی ماکسیما نیز در دستور کار پلیس قرار گرفت و آنها تعدادی مرغ منجمد به همراه اسناد و مدارک هویتی و کارتهای شناسایی متعلق به دیگران را کشف کردند.
به همین دلیل و با راهنماییهای قاضی دکتر رحمانی، تحقیقات از متهمان به شیوهای خاص ادامه یافت و استعلام شماره پلاک مخدوش (گل آلود) ماکسیما از سیستم مرکز فرماندهی پلیس، نشان داد که خودرو متعلق به فردی دیگر به نام «ع- ق» است.
این گونه بود که بررسیها وارد مرحله جدیدی شد، اما متهمان مدعی بودند تلویزیونها را به صورت نو و پلمب شده از تهران خریده اند تا در مشهد به فروش برسانند، اما باز هم در بازجوییهای جداگانه دچار تناقض گوییهای شدیدی شدند و هرکدام قصهای متفاوت را برای پلیس بازگو کردند.
تا این که «ع- ح» (زن میان سال) با دیدن اسناد و مدارک انکارناپذیری که روی میز تجسس قرار گرفته بود، به ناچار لب به اعتراف گشود و راز وحشتناک سرقت با خوراکیهای سمی و آلوده را فاش کرد.
او که با پیشنهاد رشوه به نیروهای انتظامی هم نتوانسته بود از این مخمصه خود ساخته رهایی یابد، در تشریح ماجرای دستبرد به اموال یک هتل در حال ساخت گفت: با نگهبان یکی از هتلهای در حال احداث در خیابان امام رضا (ع) طرح دوستی ریختیم.
من که مدتی قبل از تهران به مشهد آمده بودم یک کیلو پرتقال خریدم و درون یکی از آنها را با مواد بی هوشی آلوده کردم. پس از آن که هر کدام یک پرتقال را پوست کندیم، پرتقال آلوده را به نگهبان هتل تعارف کردم.
وقتی او با خوردن پرتقال بی هوش شد، همه تلویزیونهای آکبند و اموال دیگری را که برای اتاقهای مسافران خریداری شده بود، سرقت کردیم و به کارگاه مجسمه سازی انتقال دادیم البته دو دستگاه از تلویزیونها را در یکی از روستاهای اطراف فروختیم تا پولی برای مخارج روزانه داشته باشیم!
این زن میان سال که نوه هم دارد در ادامه اعترافاتش گفت: پس از این ماجرا به دنبال وسیله نقلیهای بودیم تا تلویزیونها را از کارگاه به جای دیگری منتقل کنیم به همین دلیل به همراه «ح-ق» (مردی که به عقد موقت او درآمده است) در کنار بزرگراه آسیایی سوار یک دستگاه ماکسیمای نقرهای شدیم که جوانی حدود 35 ساله رانندگی آن را برعهده داشت.
او که از سر دلسوزی و به خاطر سرما ما را سوار کرده بود در بزرگراه به حرکت درآمد. داخل خودرو من جعبه شیرینی را باز کردم و در حالی که خودم و همسرم میخوردیم به او هم تعارف کردم. ولی راننده از گرفتن شیرینی خودداری میکرد.
وقتی اوضاع را این گونه دیدم با تحریک احساساتش گفتم: پسرم، خوشمزه است! شما در حق ما لطف کردی، اگر نخوری دلم میشکند! تو برای رضای خدا ما را سوار کردی، نمک گیر نمیشوی! خلاصه آن قدر اصرار کردیم که بالاخره شیرینی را خورد!
بعد از طی مسافتی زمانی که نزدیک یکی از روستاهای در مسیر حرکت رسیدیم، او خودرو را به حاشیه خیابان کشید و ما تلاش کردیم او را به صندلی عقب منتقل کنیم چرا که هنوز هوشیار بود، ولی بعد بی هوش شد و ما او را کنار جاده رها کردیم و خودروی ماکسیما را به سرقت بردیم، اما نتوانستیم اموال را از کارگاه بیرون ببریم و بعد هم دستگیر شدیم و ...
به دنبال اعترافات هولناک این زن و مرد بی رحم، نیروهای تجسس با دستورات تخصصی معاون دادستان مرکز خراسان رضوی، دامنه تحقیقات خود را گسترش دادند و وضعیت راننده جوان ماکسیما را جویا شدند. بررسیها نشان داد که «ع-ق» (راننده ماکسیما) در بیمارستان چناران بستری شده و از مرگ نجات یافته است.
در همین حال ماموران اموال سرقتی فروخته شده در روستاهای اطراف را نیز کشف کردند و به مقر انتظامی انتقال دادند. از سوی دیگر با توجه به اهمیت و حساسیت ماجرا و کشف سرقتهای احتمالی دیگر این زوج سنگدل، ادامه تحقیقات پرونده، با صدور دستوری از سوی سرهنگ عباس صارمی ساداتی (رئیس پلیس مشهد) به کارآگاهان ورزیده پلیس آگاهی خراسان رضوی سپرده شد تا بررسیهای تخصصی ویژهای در این باره صورت گیرد.
در همین حال برادر جوان ماکسیما سوار که به طرز معجزه آسایی از چنگ مرگ گریخته است، در تشریح این ماجرا گفت: اکنون حال برادرم بسیار مساعد است، اما سارقان به اندازهای مواد بی هوشی به او خورانده اند که چیزی از حرکت صبحگاهی خود به طرف مغازه لبنیات فروشی را به خاطر ندارد.
او ادامه داد: برادرم میگوید فقط به خاطر دارم بعد از خوردن شیرینی، سرم گیج میرفت که خودرو را به حاشیه خیابان کشیدم و با آنها درگیر شدم. دیگر چیزی به خاطر ندارم!
اما مغازه داری که با اورژانس تماس گرفته تا جان برادرم را نجات دهد درباره این حادثه میگوید: صبح جوانی که به زحمت راه میرفت خودش را تا کنار مغازه کشید و در حالی که میگفت: با این شماره (تکه کاغذ دست نوشته) تماس بگیرید از هوش رفت! من هم با آن شماره تلفن تماس گرفتم که پدر آن جوان بود و اوضاع را توضیح دادم.
سپس با اورژانس تماس گرفتم و پیکر نیمه جان آن جوان را نیروهای امدادی به بیمارستان چناران بردند. این گونه برادرم نجات یافت، اما خودش چیزی از این ماجرا را به خاطر نمیآورد!
برادر این مال باخته همچنین گفت: طبق اظهارات اهالی محل، زمانی که سارقان با برادرم درگیر بودند تا او را به صندلی عقب خودرو انتقال بدهند، برخی از اهالی قصد دخالت داشتند که سارقان با این بهانه و ادعا که برادرمان مشروب خورده و حال مناسبی ندارد، آنها را از دخالت باز داشته اند تا به این ماجرا مشکوک نشوند و با پلیس تماس نگیرند.
تحقیقات بیشتر ماموران در این باره با استفاده از تجربیات ارزنده رئیس پلیس مشهد همچنان ادامه دارد.
منبع: روزنامه خراسان