ماهان شبکه ایرانیان

از سوی نشر آرادمان؛

هرگز نیفت منتشر شد/روایتی داستانی از فجایع خمرهای سرخ در کامبوج

کتاب هرگز نیفت شامل روایتی داستانی از فجایع خمرهای سرخ در کامبوج منتشر شد.

هرگز نیفت منتشر شد/روایتی داستانی از فجایع خمرهای سرخ در کامبوج

به گزارش خبرنگار مهر، نشر آرادمان کتاب «هرگز نیفت» نوشته پاتریشیا مک‌کورمیک را با ترجمه رضا عابدین زاده روانه بازار کرده است.

این کتاب روایتی است داستانی از زندگی کودک یازده ساله کامبوجی با عنوان آرن کرن-پوند و به این بهانه نگاهی انداخته به رژیم  افراط‌گرای خمروزژ در کامبوج و قتل عام‌های صورت گرفته در این کشور توسط این رژیم.

مک کورمیک به عنوان یک روزنامه‌نگار و نویسنده آمریکایی که تاکنون دوبار نامزد دریافت جایزه ملی کتاب آمریکا شده است، فازغ التحصیل رشته روزنامه‌نگاری از دانشگاه کلمبیا در ایالات متحده است و در حال حاضر نیز در نیویورک اقامت دارد و بار روزنامه‌هایی مانند نیویورک تایمز همکاری دارد. او برای نوشتن زندگی نامه این کودک کامبوجی یک ماه به این کشور سفر کرد و از نزدیک با جزئیات زندگی در این کشور و نیز روایت‌های دست اول از خشونت رژیم خمرها در کامبوج اطلاعات به دست آورده است.

کتاب «هرگز نیفت» از سال 1975 و در شهر باتم بنگ کامبوج روایت خود را شروع می‌کند. راوی کتاب کودکی است که سعی دارد تصویری از زندگی و محیط اجتماعی پیرامون خودش را ارائه کند و در این میان ساختار طبقاتی و اجتماعی حاکم بر این جامعه را به تصویر می‌کشد.

داستان این کتاب بر موضوع جداسازی اعضاء خانواده‌ها در کامبوج طی این مقطع خاص زمانی و وادار کردن کودکان به کار روی شالیزارهای برنج حرکت می‌کند و در ادامه تصویری هولناک از تلاش برای وادار کردن افراد برای اعتراف به خائن و وطن فروش بودنشان و در ادامه کشتار آنها و دفن‌شان در گروهای دسته‌جمعی اشاره می‌کند؛ قتل عامی که طی آن دو میلیون نفر معادل یک چهارم جمعیت این کشور کشته شدند.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: سه روزه که داریم راه می‌ریم. یه صف طولانی از بچه. همه سیاه‌پوش. یه مار سیاه با پونصد تا چشم. خسته. پاهام مثل سنگ سنگین شده، توی سرم فقط  به فکر قدم‌های بعدی‌ام و بعد قدم بعدی. فقط راه می‌رم. نه فکری نه توجهی. بعضی از بچه‌ها توی راه می‌میرن. در حال راه رفتن می‌میرن. بعضی از بچه‌ها واسه والدینشون گریه می‌کنند، و اینکه خسته‌ان. گرسته‌ان. بهشون شلیک می‌شه و یا با سرنیزه طرف می‌شن. حالا حتی دیگه نگاه هم نمی‌کنیم. فقط راه می‌ریم.

اینجا حالا فصل بارونه و مسیر مثل یه رودخونه‌ای از گل و لای، شبا خیلی سرده و پتو نداریم، فقط پیژامه‌های نازک، واسه همین  همه‌مون نزدیک هم می‌خوابیم که گرم بمونیم. فصلیه که ممکنه مالاریا سر برسه و تمام مدت حشره‌ها مار و نیش می‌زنن. شبا با خودم فکر می‌کنم یه کم برای خانواده‌ام گریه کنم اما کاری رو می‌کنم که عمه‌ام می‌گه، فقط توی ذهنتون گریه کنین! در طول روز هوا خیلی داغه، مثل بخار آب جوش تقریبا و همانطور که راه می‌رم فکر می‌کنم شاید دیونه شدم. آخه فقط به یه چیز فکر می‌کنم، بستنی قیفی.

این کتاب با قیمت 15 هزار تومان منتشر شده است.  

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان