روزنامه خراسان - الهه توانا: من از گربه میترسم. در کوچه و خیابان، چشمم مدام توی باغچهها و نزدیک سطل زبالهها را میکاود. اگر نقطه کوری سر راهم باشد یا تاریکی اجازه ندهد امنیت کنج و گوشهها را بسنجم، میروم وسط خیابان، چون زیر خودرو رفتن، کمتر من را میترساند یا مسیر دورتری را انتخاب میکنم، چون دیر رسیدن را به مواجهه با گربه ترجیح میدهم.
اگر دوستی همراهم باشد، تعجب میکند نه به دلیل ترسم از گربه، چون همه اطرافیانم ازآن باخبرند. او با تعجب میگوید: «چطور گربه رو از این فاصله دیدی؟»؛ «این فاصله» یعنی فاصله زیاد، خیلی زیاد. آن قدر که خودم هم گاهی تعجب میکنم. درنتیجه این ترس، رفتارهای عجیب تری هم ازمن سر میزند. مثلا چی؟ تعریف میکنم، همچنین توضیح میدهم دیگران چه واکنشهای عجیبی به ترس من نشان میدهند.
میدانم این رفتارها افراطی و غیرعادی است، اما ...
اگر باد بزند زیر یک تکه پلاستیک مشکی، من نیم متر میپرم هوا، چون هر سیاهیِ در حال تکان خوردنی حتما گربه است مگر اینکه خلافش ثابت شود! حتی در محلهای سربسته که احتمال حضور گربه صفر است، با دیدن هر جنبش ناگهانی از گوشه چشم، یکه میخورم. یک بار از تکان شدید پای خانمی در اتوبوس ترسیدم و یک بار دیگر، توی سینما جلوی دهانم را گرفتم تا با دیدن سایه شبیه گربه یکی از تماشاچیها جیغ نزنم.
میدانم که این رفتارها افراطی و غیرعادی است و اگر دیگران از دیدن منِ ترسیده در موقعیتی که دلیلی برای ترسیدن وجود ندارد، تعجب کنند یا خندهشان بگیرد، طبیعی است، اما واکنشهای دیگران هم گاهی به اندازه ترس من، افراطی است. یک بار، خانمی در خیابان باصدای بلند گفت: «چه لوس! گربه ترس داره مگه؟» حدس میزنید که ترکیب ترس و خجالت، اصلا خوشایند نیست. یک بار دیگر توی پیاده رو، سنسور تشخیص گربهام شروع کرد به آلارم دادن.
دشمن، چندمتر جلوتر بود و داشت آهسته و تهدیدکننده به سمتم میآمد. نقشه این بود؛ میایستی تا عابری پیدا شود. آهسته میروی سمت چپش، با او همراه میشوی تا گربه را در سمت راست، بی خطر رد کنی. زن وشوهری از پیچ خیابان ظاهر شدند. مرد، نگاهی به من کرد که ایستاده بودم وسط پیادهرو و نگاهی به گربه و در تمام مسیر تا وقتی که من را پشت سر گذاشتند نگاه تحقیرآمیزش را ادامه داد. من از این موقعیتهای ناراحت کننده زیاد تجربه کردهام. بعضیها میگویند تو که میدانی ترس ات بیمنطق است، چطور همچنان میترسی؟ یا برایشان سوال است که با وجود این واکنشهای آزاردهنده چرا سعی نمیکنم با گربهها رفیق شوم؟
بیا دربارهاش حرف بزنیم
در جلد دوم خلاصه «روانپزشکی کاپلان و سادوک»، آمده است: «فوبیا ترس بارز و مستمر، افراطی و غیرمنطقی و وابسته به حضور یا پیشبینی یک شیء یا موقعیت خاص است. شخص، متوجه افراطی و غیرمنطقی بودن ترس خود هست. شخص از موقعیتهای فوبیک اجتناب میکند، در غیر اینصورت متحمل اضطراب شدید و ناراحتی میشود.»
بعد هم توضیح میدهد که فوبیا انواع مختلف دارد: نوع حیوان، نوع محیط طبیعی (مثلا بلندیها، توفان و آب)، نوع خون، تزریق، صدمه و نوع موقعیتی (مثل هواپیما، آسانسور و فضاهای بسته) حالا میتوانم برگردم به ابتدای مطلب و جملهام را این طوری تصحیح کنم: «من فوبیای گربه دارم».
بارها کسانی تلاش کردهاند به من ثابت کنند که گربه کاری به من ندارد؛ «ببین چه ملوسه»، «بیا بهش دست بزن، عاشقش میشی»، «این حیوونی میتونه تو رو بخوره؟» من و همه کسانی که هرنوعی از فوبیا را دارند و جلد دوم خلاصه روانپزشکی میدانیم که این ترس، غیرمنطقی است پس یادآوریاش فایدهای ندارد. همچنین راهکارها و توصیههای غیرتخصصی، هرچند دلسوزانه، هیچ کمکی به ما نمیکنند.
فوبیا، مسئلهای است که درمان آن به مداخله روانشناختی نیاز دارد و هر رفتاری خارج از این چارچوب میتواند آسیبزننده باشد. درمانهای مختلفی برای کمک به افراد مبتلا به فوبیا وجود دارد ازجمله «حساسیتزدایی تدریجی» که درمانگر در چندین مرحله به فرد کمک میکند با عامل ترس اش مواجه شود. درمانگر، آموزش دیده است و در هر مرحله دقیقا میداند چه کار میکند. فوبیا قابل درمان است، به شرط اینکه خود فرد بخواهد. عدهای ازپس آن برمیآیند و عدهای از جمله من، از فکر کردن به درمان هم میترسند و سرزنش و مسخره کردن هم فایدهای ندارد.
ترسِ بیارتباط با خطر
چندوقت پیش در توییتر در باره همین موضوع بحثی درگرفته بود. میزان ناآگاهی شرکتکنندگان در آن بحث، یکی از دلایلی بود که باعث نوشتن این مطلب شد. یک مربی ورزشی توییت کرده بود که عدهای از دنبال کنندگان صفحه اینستاگرامیاش به او گفتهاند فوبیای گربه دارند و حضور گربه او در ویدئوهای آموزشیاش، حال شان را بد میکند. عده زیادی در کامنتها نوشته بودند: «گربه تو ویدئو هم میترسوندشون؟» و بعد هم شوخی و تمسخر و واکنشهای رایج دیگر. فوبیا ربطی به «خطر» ندارد.
کسی که فوبیا دارد، ممکن است از دیدن عکس و فیلم عامل ترس و حتی از تصورش احساس ناخوشایندی پیدا کند. اصلا یکی از مراحل درمان حساسیتزدایی تدریجی، مواجهه فرد با عامل ترس از طریق عکس و فیلم آن است. حالا فوبیا را بهتر میشناسید؟ امیدوارم! با همه این حرفها من معتقدم وضعیت ما در برخورد با مسائل روان شناختی، درحال بهبود است.
گرچه ناآگاهی و واکنشهای آسیبزای ناشی از آن، همچنان پررنگ است، اما حرف زدن درباره روان، مدتی است قبح گذشته را ندارد. اتفاق امیدوارکنندهای است و من هم باامید پیوستن به این حرکت، این مطلب را نوشتهام. شاید همین حرف زدنها کارگر بیفتد و در آینده نزدیک دیگر نشنوم: «مگه گربه ترس داره؟!». شما هم تجربه فوبیا داشتهاید؟