به گزارش مشرق، اگر چه ما ایرانیها هنوز که هنوز است از بهت شهادت سردار سلیمانی بیرون نیامدهایم، اگر چه هنوز که هنوز است احساس میکنیم سیدالشهدای مدافعان حرم را درست و کامل نشناختهایم اما در این بین نباید یادمان برود شخصیت ابومهدی المهندس، همراه و همسنگر قدیمی حاجقاسم نیز نیازمند واکاوی و بررسی است؛ شخصیتی که رهبر انقلاب چهره او را «نورانی و خدایی» توصیف کردند.
برای اطلاع بیشتر از ابعاد شخصیتی و زوایای گفته نشده زندگی شهید ابومهدی المهندس، سراغ «حاجابواثیر السالم» از رفقای قدیمی شهید ابومهدی رفتیم. حاجابواثیر السالم که هماکنون مدیر مرکز حفظ و نشر آثار مقاومت اسلامی عراق است، از سابقه آشناییاش با شهید ابومهدی گفت؛ از زمانی که شهید ابومهدی در سپاه بدر دوشادوش برادران ایرانی خود علیه رژیم بعث میجنگید، تا زمانی که فرمانده حشدالشعبی شد و مثل یک پدر برای نیروهایش دلسوزی میکرد و تا زمانی که خونش با خون شهید سلیمانی در هم آمیخت و حق رفاقت را در حد اعلای آن ادا کرد.
* جناب ابواثیر السالم! در ابتدا از شما میخواهم معرفی کوتاهی از خودتان برای مخاطبان ما داشته باشید.
بنده عبدالحافظ السالم معروف به ابواثیر السالم، متولد 1340 هجری خورشیدی و 1961 میلادی در بصره هستم. از سال 61 در جبهه و حزب الدعوه اسلامی حضور داشتم و پس از آن به فعالیتهای اطلاعاتعملیاتی در سپاه بدر مشغول شدم. آشنایی بنده با جمال جعفر ابراهیم(حاج ابومهدی المهندس)، مربوط به دوران جنگ میشود، ایشان در سال 1984 وارد سپاه بدر شد و ایشان را در جشنها و مراسمهایی که برگزار میشد، میدیدم.
* جمال جعفر محمدعلی ابراهیمی نام کامل شهید ابومهدی است؟
بله! حاج ابومهدی در شهر بصره شهرستان «القرنه» شمال بصره متولد شد. او اهل بصره قدیم بود. تحصیلاتش را در شهر بصره از ابتدایی آغاز کرد و بعد در دبیرستان و سپس دانشگاه التکنولوژی بغداد در رشته مهندسی ساختمان ادامه داد.
* به خاطر تحصیل در رشته مهندسی، کلمه المهندس به کنیه ایشان (ابومهدی) اضافه شد؟
بله!
* شما سالها در سپاه بدر که شامل برادران عراقی بود و دوشادوش برادران ایرانیشان در دفاعمقدس علیه رژیم بعثی میجنگیدند، خدمت کردید؛ لطفا بیشتر برای ما از این مجموعه و از حضور شهید ابومهدی المهندس در این سپاه توضیح بفرمایید.
ببینید! قبل از اینکه من وارد این بحث شوم، یک اصلاحی در مطلبی که گفتید انجام دهم. رزمندگان و نیروهای سپاه بدر فقط عراقی نبودند. بدر از همان زمان جنگ، تشکیلاتی فراتر از مجاهدان عراقی بود، به همین دلیل از بسیاری از کشورها مانند پاکستان، عربستان سعودی، بحرین، کویت، لبنان، سوریه، مصر، تونس، الجزایر، فرانسه، ترکیه و یوگسلاوی مجاهدانی با وجود اختلاف زبان، فرهنگ و مذهب در تشکیلات بدر حضور داشتند و حتی برخی از این مجاهدان به شهادت رسیدند.
همچنان که عرض کردم، آشنایی بنده با حاج ابومهدی المهندس از طریق همین سپاه بدر بود. در اتاق عملیات، شهید اسماعیل دقایقی مسؤول اصلی بود، وقتی شهید دقایقی، این شخصیت استثنایی وارد بدر شد، یگانهای بدر را تکمیل کرد و رابطه خوبی با همه مجاهدان داشت و مسؤولیتهای مختلفی به مجاهدان داد و از جمله نخستین افرادی که مسؤولیتی به او سپرد، حاج ابومهدی بود. شهید دقایقی حاج ابومهدی را به عنوان مسؤول تبلیغات بدر منصوب کرد.
ابومهدی به شهید دقایقی گفت: «من استخاره گرفتم و خوب نبوده است». شهید دقایقی در پاسخ گفت: «من در عملیات نظامی به استخاره توجهی ندارم، پذیرش این مسؤولیت، یک فرمان است و باید انجام شود. از سوی دیگر با توجه به شناختی که از شما دارم، مطمئن هستم که بخوبی از عهده این مسؤولیت برمیآیید».
اتفاقا در همان زمان در داخل یکی از ارگانهای بدر از لحاظ عقایدی مشکلی به وجود آمده بود که اسماعیل دقایقی خطاب به ابومهدی گفت: «اولین کاری که انجام میدهید حل این مشکل باشد». ابومهدی پذیرفت و در حل آن مشکل هم موفق شد.
از جمله مسؤولیتهای دیگر حاج ابومهدی انتقال روحانیون مبلغ به جبهه، یگانها و گردانها بود. پس از مدتی بخش تبلیغات به واحد فرهنگی تبدیل شد و مسؤولیت حاج ابومهدی گستردهتر و مهمتر شد. قبل از عملیات کربلای 2 در سال 1365 حاج ابومهدی و همکاران وی از مهاجران تصاویر انفرادی گرفتند، در این عملیات تعداد شهدا بسیار بود و به حدود 124 شهید رسید، شهید دقایقی به ابومهدی گفت به تهران برود و با هماهنگیهای لازم میان دستگاههای مسؤول، مراسم تجلیل باشکوهی برای شهدا و به پاس قدردانی از مجاهدتهای آنان تدارک ببیند. به هر ترتیب تا پایان جنگ، حاج ابومهدی مسؤولیت فرهنگی داشت و در این عرصه اقدامات بسیار شایستهای انجام داد.
* آشنایی و رابطه سردار حاجقاسم سلیمانی با شهید ابومهدی المهندس از کجا آغاز شد و چگونه شکل گرفت؟
شهید قاسم سلیمانی از زمانی که فرمانده سپاه قدس بود مرتبا در مقر سپاه بدر حضور داشت، قبل از سرنگونی صدام در جلسات مختلف جهت هماهنگی برنامهها و عملیاتها و در برنامههای آموزشی سپاه بدر شرکت میکرد.
رابطه شهید ابومهدی المهندس و شهید قاسم سلیمانی از همین مقطع شروع شد و پس از آن، این رابطه ادامه داشت تا اینکه عملیاتی در داخل عراق آغاز شد و این رابطه وسیعتر شد. این 2 شهید علیه نیروی اشغالگر اقدامات مشترک بسیاری انجام دادند و در تشکیل حکومت داخلی عراق و همچنین یکپارچهسازی شیعیان تحت عنوان «ائتلاف یکپارچه عراق» نقش مهمی ایفا کردند.
بعد از انتفاضه کار ما در بخش اطلاعات عملیات برونمرزی شروع شد و برای پیشبرد کارها با سپاه بدر رابطه داشتیم، حاج ابومهدی در آن زمان مسؤول ستاد بود و همواره از ما پشتیبانی میکرد، پس از اینکه حاج ابومهدی فرمانده بدر شد، رابطه من با ابومهدی بیشتر و وسیعتر شد. به واقع ابومهدی انسان متدین و متواضعی بود و خصوصیات یک فرمانده کامل را داشت.
* ما از سجایای اخلاقی شهید ابومهدی المهندس و خصوصیات شخصیتی ایشان کمتر اطلاع داریم؛ لطفا برای ما کمی بیشتر درباره خلق و خوی شهید ابومهدی المهندس توضیح بدهید.
حاج ابومهدی از خانوادهای متدین و دیندار بود، مادر ایشان در شمال بصره روضهخوان معروفی است. حاج ابومهدی از کودکی با جلسات قرآن انس داشت؛ در مساجد شهر بصره مرتب حضور مییافت و در نمازهای جماعت و جلسات قرآن شرکت میکرد.
معمولا ماه رمضان بعد از نماز عصر حاج ابومهدی در دفتر خود در تهران با صوتی بسیار عالی یک جزء از آیات قرآن را تلاوت میکرد. زمانی که حاج ابومهدی و حاجقاسم سلیمانی برای انجام عملیات حرکت میکردند، در صندلیهای عقب خودرو مینشستند و معمولا قرآن به دست داشتند و گاهی هم آیات قرآن را قرائت میکردند.
حتی حاج ابومهدی هر زمان که از مسالهای ناراحت میشد، برای رسیدن به آرامش آیات قرآن را میخواند. در سالهای آخر حیات حاج ابومهدی با او ارتباط نزدیکتری داشتم و شاهد بودم که در ماههای رجب و شعبان روزه میگرفتند و معمولا غذای سبک میخوردند.
یادم هست حاج ابومهدی به خرما بسیار علاقه داشت؛ یک شب با هم به ملاقات یکی از مجاهدان که بیمار شده بود، رفتیم، بعد از آن حاج ابومهدی با من به مقر آمد و در دفتر نشستیم و درباره کار صحبت کردیم، یک جعبه خرما را که یکی از دوستانم برایم آورده بود مقابل حاج ابومهدی گرفتم تا چند خرما بردارد اما با همان روحیه همیشگی شروع کرد شوخی کردن و گفت چند خرما فایدهای ندارد، کل جعبه خرما را گرفت و با خود بُرد! شوخیها و مزاحهایش، شخصیت معنویش را دوستداشتنی میکرد.
اهل مقدسبازی نبود، معنوی بود اما شوخی و مزاح هم میکرد و دل همنشینانش را شاد میکرد. حاج ابومهدی انسان متواضعی بود، به مجاهدان و خانواده شهدا بسیار رسیدگی میکرد، اگر مجاهدان صاحب فرزند میشدند، همیشه برای فرزندانشان هدیه میخرید. هیچ وقت از وضعیت زندگی اطرافیانش غافل نبود، فرزند یکی از مسؤولان دفترش بیماری قند داشت، ابومهدی همیشه جویای احوال او بود و بسیار کمک میکرد، حتی شرایط سفر را برای آنان مهیا میکرد.
هیچ زمانی نبود که خانواده با حاج ابومهدی تماس بگیرد و ایشان پاسخ آنها را ندهد، حتی اگر در جلسه هم بودند، سعی میکرد کوتاه پاسخ آنها را بدهد. خیلیها از نوع صحبت کردن حاج ابومهدی با خانواده، فرزندان و نوههایش تعجب میکردند و میگفتند ابومهدی از کلماتی استفاده میکند که بسیاری از ما تا به امروز آنها را بیان نکردیم؛ آنقدر که در بیان و کلماتش به خانواده و فرزندان و نوههایش عشقورزی میکرد.
حاج ابومهدی خیلی خوشرو و خندان بود. خیلی خوشاخلاق بود. اگر یک مدتی ایشان را نمیدیدیم، دلمان برایش تنگ میشد. در دفتر کارش، میز پینگپنگ گذاشته بود، یک بار به من گفت بیا پینگپنگ بازی کنیم. من نخستینبار بود که پینگپنگ بازی میکردم.
در همان دست اول مرا برد. من هم به شوخی به او گفتم دیگر پشت سر شما نماز نمیخوانم، دیگر از نظر من عدالت ندارید! آخر شما با یک مستضعفی که هیچ بلد نیست اینگونه بازی میکنید که برنده بشوید؟ این را که گفتم با هم خندیدیم. میخواهم بگویم رابطه صمیمی و بدون تکلفی با دوستانش داشت. راحت میشد با او حرف زد و شوخی کرد. واقعا آدم دلنشینی بود.
*روزنامه وطنامروز