خبرگزاری مهر: اگرچه بیش از یک سال است از شهادت سپهبد سلیمانی میگذرد اما باور اینکه دیگر او در میان ما نیست برای همه مردم ایران و مظلومین جهان سخت است. آنهایی که نجات جان و مال و ناموس خود را مدیون تلاشهای شبانه روزی حاج قاسم و همرزمانش میدانند، هنوز غمی بزرگ در سینه دارند که چگونه آمریکایی که داعیه مبارزه با داعش و گروههای تکفیری را سر میدهد خود به شیوهای ناجوانمردانه دست به ترور بزرگترین سردار مقابله با تکفیر و تروریسم میزند و به این اقدام غیر انسانی و ناجوانمردانه نیز میبالد. اگرچه در یکی دو سال اخیر مطالبی درباره حاج قاسم و تلاشهای او برای عزت ایران و اسلام منتشر شده است اما هنوز بخش عظیمی از مجاهدتهای چهل سالهی او ناگفته مانده و شاید همچنان این مجاهدتها از دید همگان پنهان بماند همانگونه که همواره خود حاج قاسم میخواست در گمنامی بماند.
در سالگرد شهادت حاج قاسم برای بیشتر شنیدن از مجاهدتها و ویژگیهای شخصیتی این بزرگمرد با «حجتالاسلام عبدالله حاجی صادقی» نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به گفتگو نشستیم.
متن کامل این گفتگو به شرح زیر است:
در آستانه سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی هستیم، در ابتدا مختصری در مورد نحوه آشنایی خود و همکاریهایی که در این چهل سال با ایشان داشتید بگویید؟
چطور میشود یک انسان زندگی و شهادتی پر از برکت داشته باشد، حاج قاسم انسانی بود که با کسب عبودیت خدا هم عمری پر برکت و هم شهادتی پر برکت داشت که باید به او تبریک گفت زیرا حاج قاسم گمشده خود را پیدا کرد. او با این شهادت فریاد فُزتُ و رَبّ الکَعبه سرداد و به جبهه انقلاب و رهبر انقلاب هم به خاطر تربیت چنین انسان وارسته ای تبریک عرض میکنم، به خودمان هم تسلیت میگویم که ایشان را از دست دادیم.
آشنایی من با حاج قاسم به دوران دفاع مقدس برمیگردد، زمانی که حاج قاسم به عنوان فرمانده لشکر ثارالله مشغول فعالیت بود که یکی از لشکرهای توانمند و منسجم بود. یکی از ویژگیهای خاص او مسائل معنوی اش بود. خاطرهای خدمت حضرت آقا گفتم، میخواهم دوباره عرض کنم؛ در یک مقطعی عراق دوباره مهران را از ما گرفته بود، از بالا دستور آمد که باید مهران پس گرفته شود، جلسهای در قرارگاه گذاشته شد.
فرمانده قرارگاه تشخیص داده بود که اگر مهران را از دست عراقیها بگیریم اما تپههای مشرف بر مهران به نام قلاویزان را نگیریم، گرفتن مهران ارزشی ندارد. چون دشمن بر این تپهها مسلط بود و هر وقت اراده میکرد میتوانست دوباره مهران را از ما بگیرد پس میبایست اول تپههای قلاویزان را میگرفتیم و فتح تپههای قلاویزان کاری دشوار بود چون دامنهای صاف داشت و راه پنهانی نداشت و عراقیها در بالای تپه مستقر بودند کوچکترین حرکتی در این دامنه را به سرعت منهدم میکردند.
فرمانده قرارگاه در آن جلسه پرسید که چه کسی برای مانور و عملیات داوطلب میشود و چندینبار از لشکریانش درخواست داوطلب کرد، همه میدانستند که رفتن به آنجا رفتن به قتلگاه و کاری بسیار دشوار است. حاج قاسم که در آن زمان جوانی زیبا روی بود بلند شد و با لهجه کرمانی گفت: دو گردان دارم که خوب گریه میکنند، به لطف الهی با این دو گردان تپههای قلاویزان را میگیرم، نگفت دو گردان آموزش دیده و قوی دارم. حاج قاسم با همین دو گردان رفت و تپهها را گرفت.
مرحوم شهید میثمی که نماینده امام در قرارگاه خاتم بودند خواستند بروند و از این دو گردان بازدید کنند گفت ببینم این دو گردانی که حاج قاسم به وسیله آنها تپههای قلاویزان را فتح کرد چطور هستند، ایشان وقتی برگشت گفت 90 طلبه تبلیغی رزمی در دو گردان لشکر ثارالله بودند. حاج قاسم از همان آغاز مثل بسیاری از فرماندهان دیگر ما معنویت، عبودیت و اخلاص را در وجود خودش و مجموعهای که با آنها کار میکرد تقویت کرده بود و در نیروی قدس هم این کار را محقق کرد.
من از همان دوران دفاع مقدس با ایشان افتخار آشنایی داشتم، در دوران فرماندهی حاج قاسم در نیروی قدس این آشنایی بیشتر شد، حاج قاسم 22 سال نیروی قدس را فرماندهی کردند، در این اواخر به خاطر بعضی از ضرورتها در نشستهای خصوصی با هم بودیم. از همان اول که قضایای سوریه پیش آمده بود درخواست کردم که به آنجا بروم در آن زمان مسئولیت فعلی را نداشتم اما ایشان موافقت نمیکردند، حضرت آقا به ما فرموده بودند زمانی مجاز هستید به سوریه بروید که آقای قاسم سلیمانی با شما موافقت کنند و بدون اجازه ایشان نمیشود. بعد از مدتی ایشان اجازه داد که به سوریه و لبنان بروم و چند وقت بعد از اینکه از آنجا برگشتیم گفتند یک سفر هم به عراق بروید. بعد از آن دیدارهایمان باهم بیشتر شد و توفیق بهره مندی و همنشینی با این انسان بزرگ خدا را داشتیم.
آخرین باری که حاج قاسم را دیدید چه زمانی بود و چه حرفهایی بین شما رد و بدل شد؟
تا آنجا که خاطرم هست بعد از اتفاقات آبان سال 98 جلساتی گذاشته شد، حاج قاسم را در آن جلسات دیدم که بسیار آشفته و درهم بود، غصه میخورد و میگفت «چرا با مردم ما اینطور بازی میکنند.» حاج قاسم خدا و مردم را مقابل هم نمیدید. او بسیار دغدغه و درد مردم را داشت. این عشقی که مردم نسبت به او ابراز کردند به خاطر این بود که تمام وجود او عشق به مردم بود.
میدانید که یکی از ویژگیهای حاج قاسم توانمندی مدیریت بحران بود او ضمن اینکه این توانمندی را داشت، نسبت به مردم بسیار دل رحم بود و دلش میسوخت که چرا ما باید شاهد این مسائل باشیم که بخشی از جوانهای ما اسیر نقشههای دشمنان شوند. غصه بچههایی را میخورد که فریب خورده بودند و به خیابانها آمده و اغتشاش میکردند. میگفت که غصه می خورم چرا این جوانها به جای اینکه در صف گروههای انقلاب باشند و از انقلاب دفاع کنند، بازیچه شدند؛ آخرین دلواپسی ایشان همین بود.
به نظر شما حاج قاسم چه ویژگیهایی داشت که از او یک شخصیت چند بعدی و محبوب در سطح بین الملل ساخت؟
خدا به عمر و مرگ حاج قاسم برکت داد. من به اینکه چرا حاج قاسم اینطور تأثیرگذار بود بسیار فکر کردهام و به آنها اشاره میکنم. اولاً عرض کنم شهادت حاج قاسم سه بعد دارد یکی برای خود ایشان. دنیا بداند شهادت برای حاج قاسم رسیدن به مقصود و آرزویش بود، برای حاج قاسم شهادت آزادی بود، او پیرو مولایی بود که شهادت را فُزت وَ رَبّ الکَعبه میدانست، بنابراین دشمن فکر نکند که به حاج قاسم ضربه زده است بلکه حاج قاسم را به مقصودش رسانده است.
حاج قاسم برای مکتب انقلاب اسلامی و برای انقلاب احیاگر بود چون خدا به ما آموخته شهید فقط زنده نیست بلکه زنده کننده هم هست. حاج قاسم شهادت بسیار با برکتی داشت زمانی فکر میکردم که حاج قاسم شهادت را برای خودش آرزو میکند چون میخواهد زودتر از قید دنیا آزاد شود ولی بعد از شهادتش فهمیدم که اشتباه میکردم؛ حاج قاسم میدانست که شهادتش چه حماسهای میآفریند، میدانست که زحمات 40 سالهاش با خونش استوار، پایدار و تضمین میشود.
حاج قاسم میدانست یک چیزی کم دارد و آن چیزی که کاستی او را از بین میبرد خون اوست. یکی از واپسین دغدغههایش در روزهای آخر نگرانی فتنه افکنی دشمن بین ملتهای ایران و عراق بود اما شهادتش هم طوری بود که با یک حاج قاسم عراقی بنام ابو مهدی در کنار هم شهید شدند حتی خونشان و تکههای بدنشان با هم مخلوط شد و این پیوند را ناگسستنی کرد. بعضیها قبل از شهادت ایشان میگفتند حاج قاسم در عراق چه کار دارد و دیدند که حاج قاسم در عراق و برای نجات مردم عراق جانش را داد، آنها میدانند موصل را حاج قاسم برایشان آزاد کرد.
بعد سوم حاج قاسم به عنوان یک مکتب بود، جواب سوال شما همین است. چه چیزی است که حاج قاسم را مکتب کرد، حاج قاسم تربیت شده مکتب امام و رهبری بود که مکتب امامت و هدایت است. در جریان کربلا یک مکتب امام حسین (ع) داریم که همان ولایت و یک مکتب حضرت ابوالفضل (ع) است که مکتب سربازی و ولایت مداری است. حاج قاسم مکتب ولایت مداری و سربازی را به ما یاد داد. اینکه میگویند چه انسانهایی باید باشند تا امام زمان ظهور کند اگر بخواهیم یک الگو معرفی کنیم بدون شک آن شخص حاج قاسم است.
اولین ویژگی شخصیتی سردار سلیمانی جامعیت بود، حاج قاسم در متن نظامی گری یک انسان بسیار عاطفی و مهربان بود، در متن سیاست معنویت داشت، هرگز عرفان او را از جهاد و جهاد او را از عرفان باز نمیداشت، علم و ایمان را به عنوان دو بال پرواز داشت. ایمان غیر عالمانه ما را به تحجر و علم غیر از ایمان هم ما را به سمت روشنفکری منفعل میکشاند اما هر دوی اینها در کنار هم دوبال پرواز هستند.
حاج قاسم در صحنهای که باید سخن میگفت سخنرانی استوار و منطقی میکرد. در جایی که باید تصمیم میگرفت جامع تصمیم گیری میکرد. اما معنای جامعیت چیست؟ به قول آقای مطهری در اسلام انسان عابد تنها کامل نیست، عالم تنها کامل نیست، مجاهد تنها کامل نیست، در اسلام انسانی کامل است که همه ارزشهای انسانی را به طور هماهنگ با هم داشته باشد. حاج قاسم یکی از ویژگیهایش این جامعیت فوق العاده بود. مثلاً حاج قاسم در میدان جنگ به طور قاطعانه تصمیم میگرفت و به شدت عمل میکرد اما در محراب نماز، در روضه امام حسین، در نماز شب با حالتی عاطفی حضور داشت. او از مردم میپرسید آیا از من راضی هستید، کفن و پارچهای را برداشته و به سوی علما و مؤمنین رفته بود تا برایش امضا کنند، یعنی هم در تعبد و هم در تعقل محکم بود، این ویژگی بسیار مهم او بود.
حاج قاسم نسبت به رهبری گیرندگی بالایی داشت و خوب مسائل را میفهمید امروز خیلیها را سراغ داریم که دلشان میخواهد ولایتمدار باشند اما قدرت درک درست از ولایت و مواضع ولایت را ندارند، حاج قاسم هم در فهم و هم در عمل ولایت مدار بود. همه او را سردار دلها، سر دار سرداران میدانستند اما خودش میگفت من سرباز ولایت هستم و این مدال افتخار بسیار بزرگ است و خیلی جاها ما از حاج قاسم این ویژگی را در عمل دیدیم.
سومین ویژگی او نگاه وسیع و بلندش به همه جهان بود که متعلق به ایران نبود، دغدغه همه عالم اسلام و بشریت را داشت، عاشق و حامی محرومان جهان بود، البته نسبت به برخی عشق عجیبی داشت مثلاً نسبت به فرزندان شهدا بسیار دلسوز بود وقتی بچه شهیدی میدید دیگر حاج قاسم نبود و در آن حالت بسیار منفعل میشد مثل مولایمان امیرالمومنین نسبت به یتیم و فرزند شهید خود را کوچک میکرد اما در نگاه کلان جهان را میدید.
چهارمین ویژگی او توانمندی و قدرت فرماندهی اش بود، حاج قاسم قدرت تصمیم گیری به موقع و ریسک پذیری بالایی داشت، برخی بصیرت دارند اما صراحت و شجاعت ندارند. حاج قاسم این طور نبود قدرت مدیریت بحران و جسارت و جرأت را در بحث مدیریتی با هم داشت مثلاً زمانی که فرودگاه دمشق در محاصره کامل بود نه با سلاحهای موشکی بلکه با کوچکترین سلاحها هم میتوانستند هواپیما را بزنند، ایشان در این شرایط سوار هواپیما شد و گفت روحیه نیروهای سوری دارد خرد میشود. حاج قاسم تشخیص داد که با هواپیما در همان فرودگاه بنشیند که خود این کار دشمن را متزلزل و نیروهای خودی را استوار و ثابت قدم کرد. خیلیها در مورد اینکه در یک جایی عملیات انجام شود یا خیر مردد بودند اما حاج قاسم این ویژگی را داشت که به موقع تصمیم بگیرد، در تدبیر تحت ولایت الهی بود، من معتقدم حاج قاسم را خدا مدیریت میکرد.
زمانی که فرودگاه دمشق در محاصره کامل بود، حاجقاسم تشخیص داد که با هواپیما در همان فرودگاه بنشیند حاج قاسم چون جاهَدوا فینا را انجام داده بود لَنَهدیِّنَهم سُبُلَنا برایش محقق شده بود، گویی خدا از زبان و دست حاجقاسم حکم و فرمان میداد، این چیز عجیبی نیست خدا میگوید اگر کسی عاشق من شد من هم عاشق او میشوم، عاشق دستش، چشمش، گوشش و زبانش میشوم.
ویژگی دیگر حاج قاسم منطق مستحکم و استوارش بود، او در تعاملات دیپلماتیک بسیار تأثیرگذار بود، با شخصیتهایی مثل سید حسن نصرالله، رئیس جمهور سوریه و ابرقدرتی مثل روسیه و پوتین دیدار کرد و او را متقاعد کرد به سوریه بیاید و با تروریسم تکفیری و داعش تولید شده توسط آمریکا بجنگد، شخصی که میتوانست این کار را انجام بدهد حاج قاسم بود حتی دیپلماتهای رسمی ما نتوانستند روسیه را به میدان جنگ با آمریکا در جبهه دفاع از مظلوم بیاورند، حاج قاسم چنین شخصیتی داشت. آقای پوتین آدمی نیست که تحت تأثیر قرار بگیرد، بسیار سیاستمدار است اما وقتی با حاج قاسم صحبت کرد گفت متقاعد شدم.
ویژگی دیگر او اخلاص فوق العاده اش بود و شاید همه چیز به این موضوع برگردد. چرا خدا حاج قاسم را یک شخصیت برجسته کرد چون حاج قاسم میخواست گمنام بماند اما خدا گفت من تو را نشان خواهم داد، این یک سنت الهی است. واقعاً حاج قاسم دنبال این بود که او را نبینند در جلساتی که حضور داشت جایی مینشست که دوربین نباشد وقتی به او میگفتم بیا به فلان جلسه برویم میگفت نگرانم که جلسه به هم بریزد، شما اطلاع دهید که من آمده بودم، حاج قاسم هیچ وقت خودش را نمیدید، غرق در بندگی خدا بود و لذا خدا هم به او این جایگاه رفیع را داد.
ویژگی دیگر او ساده زیستی است، حاج قاسم زندگی خیلی ساده و آزاد از دنیا داشت، من شهادت میدهم در مدتی که با ایشان بودم او دنیا را مزرعه آخرتش کرده بود، از دنیا برای ساخت آخرتش استفاده میکرد، چون اسلام میگوید اینقدر به دنیا بد نگویید، دنیا ظرف ساختن ابدیت است. حاج قاسم 63 سال عمر کرد از 23 سالگی دوران انقلاب شروع شد، او در این چهل سال چه کرد که چنین آخرتی برای خود ساخت. مکتب حاج قاسم به ما یاد میدهد تا در دنیا هستید آخرت خود را بسازید.
ویژگی دیگر او روحیه عاشورایی و حسینی است. اینکه حاج قاسم میگفت ما پیرو امام حسینیم ما پیرو شهادتیم، چه چیزی میخواست به ما بگوید؟ مگر امام حسین (ع) چه گفت که حاج قاسم از او آموخت؟ به امام حسین (ع) گفتند آقا دارید به کربلا می روید آنجا کشته میشوید، گفت می دانم؛ گفتند فرزندانت اسیر خواهند شد، گفت می دانم؛ گفتند پس چرا می روید؟ گفت می دانم نتیجه عملیات کشته شدن خودم و فرزندانم و اسارت زن و فرزندانم است. این فرموده امام حسین (ع) مکتب حاج قاسم را میسازد.
امام حسین (ع) گفت یا باید فاتحه اسلام خوانده شود یا شهادت نامه من نوشته شود، من سر میدهم اصغر و اکبر را میدهم تا دین خدا سر ندهد؛ همین را شاگرد مکتب امام حسین حضرت ابوالفضل یاد داد اِنّی اُحامی اَبدا عَن دینی و عَن اِمام صادق یَقینی من دستم، پایم و همه چیزم را میدهم اما دینم را نمیدهم، حاج قاسم یاد گرفته بود که همه چیزش و زندگیش را بدهد اما دین خدا و انقلاب را ندهد؛ لذا هرجایی میرفت فرهنگ عاشورایی را زنده میکرد.
یک ویژگی دیگر او تکلیف گرایی برخاسته از تکلیف شناسی بود، او هر کجا بود میتوانست بفهمد الان خواسته خدا از او چیست و محکم روی این تکلیف شناسی میایستاد، خلاصه حاج قاسم مصداق آیات فراوانی از قرآن بود. در قرآن آیات فراوانی داریم که من میتوانم بگویم حاج قاسم مصداق آنها بود مثل آیاتی که میگوید کسانی که اهل ایمان و عمل صالح باشد خدا محبتش را در دل آنها قرار میدهد و یا اَشِداءُ عَلی الکُفار و رُحَماءُ بینَهُم بودن و بسیاری از آیات دیگر مصداق او بود.
یکی از ویژگیهای حاج قاسم نگاه ایشان به جامعه بود و تاکید ایشان به وحدت و جذب حداکثری، در یکی از سخنرانیهای آخر خود قبل شهادت هم تاکید داشتند که از راندن افراد دوری کنیم، نگوییم فلانی چپی و فلانی راستی است، اصولگرا یا اصلاح طلب است، همه اینها فرزندان ما هستند، نظر شما در خصوص این بُعد شخصیتی حاج قاسم چیست؟
او به معنای واقعی ولایت را میفهمید و به همین جهت همانطور که ولایت به همه جا تعلق دارد حاج قاسم هم به همه تعلق داشت. او میگفت ببینید حضرت آقا میفرمایند دشمن و جبهه استکبار با یکدیگر خوب نیستند و نامتجانس هستند اما با هم وحدت دارند، میگفت ما جنسمان یکی است و باید تنوع را بپذیریم، میگفت آنچه که میتواند جبهه انقلاب را در برابر جبهه استکبار مقاوم نگه دارد انسجام و وحدت است.
حاجقاسم این دسته بندیهای درونی را بازی خوردن توسط دشمن میدانست، او میدانست که این مسائل دعوا نیست. گاهی گلایههایی پیش میآمد که فلان جریان اینطور عمل کرده میگفت آنها نمیفهمند، سراغشان برویم، به خود من و بعضی از دوستان پیشنهاد کردند که پیش فلان جریان برویم و حرفهایمان را بزنیم، ما هم میگفتیم فایده ندارد، میگفت من تجربه کردهام ما نباید دست برداریم.
او از فرهنگ قرآن آموخته بود؛ خدا به موسی میگوید که حتی فرعون را هم رها نکن. زمانی من به او گفتم چرا به فلان جریان انقدر محبت میکنی، گفت من برای اینکه نیروهای انقلاب و سربازان حضرت آقا همه به وحدت برسند دست هرکسی را می بوسم. ایشان یک تکه کلام داشت که میگفت دست بوسم، به او گفتم چرا فلان جا این کلمه را نوشتی، گفت من برای انقلاب دست که هیچ پا هم میبوسم.
شما چه نقشی برای حاج قاسم سلیمانی در شکل گیری محور مقاومت قائل هستید؟
من عامل اصلی شکل گیری جبهه مقاومت را فرمانده حاج قاسم یعنی حضرت آقا میدانم؛ اما اینکه بفهمیم حضرت آقا چه میخواهد، خیلیها ادعا میکنند الان هم میگویم که همه خوب و ولایت مدار هستند اما اینکه عمق مطالبات ایشان را بفهمیم و این باور را داشته باشیم که میتوانیم خواسته ایشان را محقق کنیم بسیار مهم است.
حاج قاسم میفهمید که حضرت آقا میخواهد گفتمان حاکم بر منطقه گفتمان مقاومت باشد، نه سازش با دشمن. حاج قاسم فهمید تنها عاملی که استکبار را در منطقه به زمین میزند هیچ گفتمانی جز گفتمان مقاومت و ولایت نیست. من نفر اول را ایشان و نفر دوم را سید حسن نصرالله می دانم. وقتی که خدمت سید حسن رفتم و ولایت مداریش را دیدم از خودم خجالت کشیدم. در زمان حیات حاج قاسم بود که سید حسن میگفت ما در ولایت مداری شاگرد مکتب حاج قاسم هستیم.
حاج قاسم این مکتب را چگونه انجام داد؟ اَلّذین قالوا رَبُنا الله اش این بود که فهمید ولایت چه میخواهد ثُمّ اَستَقاموی او این بود که خیلی زجر کشید، او در این 22 سال خیلی زحمت کشید، رفت و آمد کرد و با خیلیها نشست، خیلیها او را تحویل نگرفتند، خیلی جاها از او قدرشناسی نکردند، اما ایستاد. او دنبال این نبود که کسی از او تشکر کند، خیلی جاها آنطور که شایسته بود با او رفتار نشد، اما ایستاد.
گفتمان مقاومت که آمریکاییها را شکست و آنها را در سراشیبی سقوط قرار داد و امروز به برکت انقلاب اسلامی و گفتمان مقاومت مرگ تدریجی آمریکا را رقم زده، حاصل نقش دوم و نقش عملیاتی حاج قاسم بود. هدایت و فرماندهی توسط حضرت آقا بود. از دست رفتن سردار سلیمانی برای حضرت آقا سنگین بود، نمازی مثل نماز حضرت آقا بر حاج قاسم دیده نشده و هیچ جای دیگر رهبرمان اینطور ناراحت نبودند و فرمودند کسی را از دست دادم که هم من و انقلاب را خوب میفهمید و هم خوب عمل میکرد.
من نقش اول عملیاتی را حاج قاسم میدانم، حاج قاسم گفتمان مقاومت را گفتمان غالب همه مدیران کرد، خیلیها باور داشتند حاج قاسم مقاومت را گفتمان کرد. روزی مقاومت یک نظریه بود و گفتمان نشده بود اما امروز حتی کسانی که این گفتمان را قبول نداشتند به تأثیر آن برای پیشبرد اهداف و منافع ملی در آوردگاههای دیپلماسی و مذاکره در موضوعات مرتبط پی بردهاند و پشتشان به گفتمان مقاومت گرم است.
بخشی از فعالیتهای حاج قاسم و نیروی قدس سپاه در افغانستان بود، در این باره لطفاً مطالبی را برای مخاطبان ما بفرمائید؟
حاج قاسم همه جا حضور داشت و هر جایی که حضور داشت دنبال این نبود که آدمی با خود ببرد و میگفت همان جا بهترین جوانان را دارد. او در لبنان با بچههای حزبالله لبنان کار میکرد، با وجود حاجقاسم ارتش سوریه چه بود و چه شد. شهید همدانی یکی از دست پروردههای حاج قاسم روزی پیش من آمد و راجع به ارتش سابق سوریه برایم گفت که چه بوده و حاج قاسم در آنجا چه تأثیری گذاشته است، همین کار را در افغانستان و در عراق انجام داد.
حاج قاسم در افغانستان با دو جبهه در جدال بود، یکی آمریکا و دیگری جریانهای انحرافی و گروههای ضد انقلاب در افغانستان و هدفش این بود که مردم خودشان مصلحت خود را تشخیص دهند و صلاح شان بردگی آمریکا نیست.
درباره فاطمیون شایعاتی وجود دارد که اینها را به زور به سوریه بردهاند، فاطمیون چه کسانی بودند و چطور داوطلبانه به سوریه آمدند؟
لشکر امام زمان محدودیت جغرافیایی ندارند وقتی پرچم لا اله الا الله بلند میشود همه با هم متحد میشوند. در صورتیکه ما و عراق زمانی با هم دشمن بودیم. یکی از خدمات بزرگ حاج قاسم گسترش مرزهای جبهه مقاومت بود زیراکه اسلام و جغرافیایش، باور و عقیده اش بود و نه خاکش.
فاطمیون عمدتاً داوطلب و در ابتدا از افغانیهای مقیم ایران بودند، اینطور نبود که ایشان از افغانستان نیرو ببرد، خودشان داوطلبانه آمدند و گفتند میخواهیم در جنگ حضور پیدا کنیم. قاسم در ابتدا تعدادی از آنها را برد اما بعداً که دید داوطلبان زیادی آمدهاند به آنها سازمان بخشید.
عزیزانی از پاکستان آمده بودند به آنها سازمان داد، کم کم سایر داوطلبین هم آمدند. حاج قاسم از سراسر دنیا داوطلبان زیادی داشت. خدا آمریکاییهایی که حاج قاسم را از ما گرفتند نابود و ذلیل کند، آمریکاییها فهمیدند حاج قاسم اگر یک دهه دیگر زنده میماند نه تنها فاطمیون افغانی و زینبیون پاکستانی بلکه نیروهایی از آمریکا، انگلیس و فرانسه دورش جمع میشدند، چون انقلاب به سایر نقاط جهان صادر شده است، امام به دنیا فرمودند ما سنگرهای کلیدی جهان را فتح میکنیم، همه تصور کردند منظور امام سازمان ملل است اما منظور امام قلوب ملتها بود که فتح شد.
حاج قاسم قلوب مردم را تصرف کرده بود مگر حاج قاسم کسی یا چیزی را به یمن برده بود، خیر حاج قاسم یک اندیشه به یمن برد و آن گفتمان مقاومت بود و میگفت ما باید از یمنیها، از مردانگی و استقامت شأن یاد بگیریم. حاج قاسم گفتمان مبارزه با استکبار و ظلم ستیزی را گسترش داد و همه دورش جمع شدند. تعبیر من این است که حاج قاسم به دنبال آنها نرفت و وقتی حرف حق را زد همه به دور او جمع شدند. همه عشق میکردند که با حاجقاسم باشند.
داعش و جبهه النصره و سایر گروهها با اعتقادات مردم کار داشتند، ادعای اسلام داشتند و همیشه دم از قرآن میزدند و اعتقاد داشتند که با کشتن افراد به بهشت میروند، حاج قاسم توانست در این صحنه مسموم افراد را جذب و این فتنهها را خنثی کند، راهبرد حاج قاسم در این حوزه چه بود؟
در زمان فتنه مدیریت کردن امور بسیار سخت است. امام علی (ع) میگوید: فتنه تاریک کننده فضاست. داعش و امثالهم فتنه گر بودند، با شعار شهادت فضا را تاریک میکردند. کسی که دوستش شهید میشد میگفت ای وای دوستم ناهار مهمان رسول الله است، فکر نکنید این موضوع طنز است من خودم این را از نزدیک دیدم، شهید همدانی تعریف میکرد که نوجوان 17 سالهای را به خاطر سن کمش نزده بودند، این نوجوان گریه میکرد و میگفت: بیانصاف ها رفیقانم بر سر سفره پیامبر نشستهاند اما شما نگذاشتید من بروم.
در صدر اسلام بسیاری از افراد نتوانستند در زمان فتنه کنار علی بن ابی طالب بمانند و گفتند انا شَککنا فی هذا با مسلمان جنگیدن سخت است، میگفتند جنگ در زمان پیامبر جنگ با کفار و کاری آسان بود اما جنگ با فرد نماز شب خوان سخت است.
حاج قاسم عماری بود که هم خودش خوب میفهمید دین بر علیه دین قیام کرده است. تشخیص این بسیار سخت است آن جایی که به اسم دین افراد را بکشند قرآن بیاورند که قرآن را به سر نیزه بزنند. حاج قاسم میفهمید کجا قرآن سر نیزه است و قدرت این را داشت که به سایرین بفهماند قرآن آوردهاند که قرآن را از بین ببرند، این توانمندی حاج قاسم و نیروی قدس بود. حاج قاسم میراث بزرگی برای ما گذاشت و آن نیروی قدس بود، او بچههایی تربیت کرده که مثل خود ش گمنام هستند گرچه او بعداً نامش پرآوازه شد.
ما کسانی را داریم که در مکتب حاج قاسم بزرگ شدند و استکبار باید بداند بچههای حاج قاسم انتقام او را خواهند گرفت، خدا و انسانهای الهی صبرشان زیاد است. شخصی در زمان پیامبر گفت: یا رسول الله دشمن دارد مدینه را میگیرد، شما دارید دور خود خندق میکنید و وعده میدهید که روزی امپراطوری روم را میگیریم و با تمسخر گفت: زودتر این گودال را بکنید که دشمن به شهر ما نیاید، نمیخواهد امپراطوری را بگیرید! خدا آن شخص را زنده نگه داشت و دید که چطور امپراطوری ها به دست مسلمانان افتاد، بچههای حاج قاسم این کار را انجام خواهند داد.
در پایان اگر سخنی با مخاطبان ما دارید بفرمائید؟
دوری حاج قاسم بسیار سخت است، لحظه آخری که ایشان را در قبر میگذاشتند آنجا بودم، برای خانوادهاش بسیار سخت بود، اما چیزی که ما را آرام میکند این است که حاج قاسم جای بسیار خوبی و عند ربهم رفت. آرزوی ما این است اگر مَن قضا نَحبه نبودیم از مِنهُم مَن یَنتَظِر باشیم. جوانان عزیز، حاج قاسم یک فرمانده تافته جدا بافته نبود بلکه یک جوان روستایی بود و با هوشیاری عمرش را با برکت کرد و رمز موفقیت او خدا بود.
فاطمیون عمدتاً داوطلب و از افغانیهای مقیم ایران بودند، حاجقاسم از افغانستان نیرو به سوریه نبرد، خودشان داوطلبانه آمدند و او به آنها سازمان بخشید با خدا میشود به بزرگی رسید. بیاید در زندگیمان خدا را پررنگتر کنیم، بیایید باور کنیم خدا میشنود، می بیند، ضبط و کمک میکند، وعدههای خدا را باور کنیم. من دیدم که انگشتری در قبر حاج قاسم گذاشتند، پرسیدم این چیست گفتند انگشتری است که با آن نماز شب می خوانده و وصیت کرده که در قبرش بگذارند. جوانان عزیز اگر در دل شب به خدا وصل شوید، شارژ میشوید و در روز نور میدهید. اگر حاج قاسم از خود نور میتابید، این نور را از خدا و اهل بیت میگرفت.
توصیه من این است در زندگی خدا را پررنگ کنید در آن صورت همه چیز پررنگ خواهد شد و دشمن نمیتواند بر ما مسلط شود. اگر کسی در دلش خدا جای بگیرد هیچ دلربایی نمیتواند صاحب این دل شود، اگر میخواهید در برابر هجمههای دشمنان بصیرت داشته باشید با خدا باشید. حاج قاسم نمیخوابید اما بیداری برایش لذتی داشت که خواب برای ما نداشت، او نماز شب میخواند و گریه میکرد اما لذت میبرد، شیرینی لذت با خدا بودن را بچشیم.