به گزارش فردا، به نقل از مثلثآنلاین اصلاحطلبان که به تازگی با سازوکار مجمع اجماعساز وارد انتخابات ریاستجمهوری شدهاند، میخواهند 10نفر را به عنوان اشخاص حقیقی در کنار 30حزب اصلاحطلب(اشخاص حقوقی) قرار دهند تا به ظاهر آنها هم بتوانند به عنوان افراد تأثیرگذار در تصمیمگیریها نقش داشته باشند اما واقعیت این است که بسیاری از اصلاحطلبان به دلیل آنکه نمیخواهند از نفوذشان کاسته شود، زیر بار کار حزبی نمیروند و تمایل دارند که نظرشان به اندازه نظر یک حزب عمل کند؛ موضوعی که در گذشته و در شورای عالی اصلاحطلبان هم محل نقد بسیاری بود و تعدادی از احزاب میگفتند چنین سازوکاری غیردموکراتیک است. حالا اما همین سازوکار در مجمع اجماعساز ادامه دارد و اینبار گویا نقش شخصیتهای حقوقی پررنگتر هم شده است؛ چنانکه اخیرا مصطفی کواکبیان گفته است که یکی از آن 20 شخص حقیقی محمد موسوی خوئینیهاست؛ فردی که از چند وقت پیش زمزمه کنشگریاش در انتخابات1400 به گوش میرسید؛ خاصه با نامه طلبکارانهای که به رهبر انقلاب نوشت و متعاقب آن نامهای که به اصلاحطلبان نوشت و به نوعی فرمان انتخاباتی تلقی شد. پس از این دو نامه بود که بسیاری از تحلیلگران سیاسی گفتند که او قصد رهبری جریان اصلاحات را دارد و میخواهد جایگزین خاتمی شود اما به نظر میرسد که خوئینیها پیش از ایفای چنین نقشی باید به چند پرسش مهم پاسخ دهد.
1. بسیاری از اصلاحطلبان پس از انتخابات مجلس و شکست سنگینشان در انتخابات ابراز کردند که انتخابات در نظام ایران دیگر ارزشی ندارد؛ چنانکه صادق زیباکلام گفت که انتخابات بعد از این دوزار هم نمیارزد. موسوی خوئینیها باید پاسخ دهد اگر بدنه اصلاحات به این نتیجه رسیده است که انتخابات دیگر محل اثر نیست، چرا اکنون و در آستانه انتخابات ریاستجمهوری او و همراهانش به این میزان برای حضور در انتخابات و پیروزی تقلاء میکنند؟ آیا این تناقض در گفتار و عمل حاکی از فرار از پیامدهای شکست سنگین در انتخابات مجلس و در عین حال استمرار میل قدرتطلبی دارد؟
2. از سوی دیگر نیروهایی مانند سعید حجاریان و عباس عبدی در یادداشتهایی گفتند که انتخابات در ایران فرمایشی است؛ به نحوی که یکی با ادبیاتی استهزاگونه نوشت که باید یک رئیس جمهور تعیین شود تا هم خیال همه راحت شود و هم در استفاده از صندوق رأی صرفهجویی شود! و دیگری به طعنه نوشت که باید نخستوزیر تعیین شود تا بساط انتخابات در کشور جمع شود. اگر چنین است چرا موسویخوئینیها که تا امروز لیدری همین نیروها یعنی جریان چپ اصلاحات را برعهده داشته است، اکنون با صدور فرمان انتخاباتی همه اصلاحطلبان را به حضور حداکثری فرا میخواند؟
3. اگر احیانا موسوی خوئینیها مخالف نظرات حجاریان و عبدی است و هنوز باور دارد که انتخابات در ایران منشأ اثر است و وجه دموکراتیک نظام را تأمین میکند، چرا از آنها برائت نمیجوید؟
4. از سوی دیگر اینکه موسوی خوئینیها قصد کنشگری در انتخابات1400 را دارد نشان میدهد او و نزدیکانش مترصد رئیسجمهور کردن یک شخص هستند. با در نظرداشتن این گزاره موسوی خوئینیها باید پاسخ دهد که چرا پیش از آنکه از یک نفر دیگر حمایت کنید، در قبال عملکرد بسیار ضعیف رئیسجمهور فعلی پاسخگو نیستند؟ آیا قرار است جبهه اصلاحات هر بار زمینه رئیسجمهور شدن فردی را فراهم کند و بعد از آنکه او رئیسجمهور شد، در قبال عملکرد او در برابر جامعه به هیچوجه پاسخگو نباشد؟
5. در پایان آقای خوئینیها باید روشن کند که جریان اصلاحات به دنبال قدرت صرف است یا اصلاح امور و اگر در پی اصلاح است، چرا هیچ راهبرد منسجمی به مردم ارائه نمیدهد تا مردم بدانند اصلاحطلبان دقیقا قرار است بعد از این چه بر سر کشور بیاورند و اگر صرفا در پی قدرت هستند که بحث دیگری است.