وست یکی از معدود اعضای زن مکتب نیویورک، از نظریه انرژی زنده هانری برگسون الهام میگرفت
وقتی عبارت رمان فوقالعاده آمریکایی را میشنوید چه نامهایی به ذهنتان میآیند؟ موبی دیک اثر هرمان ملویل، ماجراهای هاکلبری فین از مارک تواین، کشتن مرغ مقلد اثر هارپر لی، محبوب نوشته تونی موریسون. اما نقاشیهای فوقالعاده آمریکایی چطور؟ تصویر کردن روحیات پیچیده یک ملت و تنش میان آرزوهای دور و درازشان با موانع پیش رو، کاری نیست که تنها از قلم و مرکب و ترکیب کلمات ساخته باشد.
بومهای نقاشی هم میتوانند استحقاق دریافت چنین افتخاری را داشته باشند. از تابلوی گوتیک آمریکایی گرنت وود تا تابلوهای ادوارد هاپر، تابلوهای جمجمه اثر جورجیا اوکیف، و نور کور کننده، اثر میکائل وست.
تنها شما نیستید که تابلوی "نور کور کننده" آخرین گزینه برای جا گرفتن در فهرست نقاشیهای خارقالعاده آمریکاییتان است. زن نقاشی که این اثر را خلق کرد و خود اثر چندان شناخته شده نیستند. اما این تابلو اثر میکائل وست که در سال 1908 در ایلینویز به دنیا آمد و کورین میکائل وست نام گرفت، یکی از جسورانهترین، سازش ناپذیرترین و مبتکرانهترین آثار نقاشی قرن گذشته است.
نادیده گرفتن این اثر در تاریخ نقاشی مدرن آمریکا که در پی یافتن زبانی بدیع برای بیان احساسات مدرن بود، به معنای از دست دادن یکی از مهمترین نقاط طلایی ماجراست.
نور کور کننده حالت ناخوشایند لاشهای متلاشی را دارد. چون پارگی خشماگین سرخ بر صحنه جرم سیمانی. نالهای قابل تشخیص از میان رنگهای درهم هنوز به گوش میرسد و خونریزی از روی رنگهای سبز و زرد و آبی تا لبههای تابلو ادامه مییابد. این، صحنهای از قربانی شدن زیبایی است.
تابلوی نور کورکننده اثر میکائل وست
برای درک این نقاشی پریشان باید از خالق آن بیشتر دانست. وست پس از مطالعه موسیقی و هنر در نوجوانیاش در اوهایو، اوایل بیست سالگی بود که به نیویورک رفت. در نیویورک نقاشی را نزد هانس هوفمان نقاش اثرگذار آلمانی-آمریکایی آموخت.
هوفمان، مرشد افسانهای هنر آوانگارد قرن بیستم، در شکلگیری جنبش اکپرسیونیسم انتزاعی نقشی بزرگ داشت. نظرات هافمن درباره ماهیت رنگ ونور در نقاشی، بر تخیل غربی اثر گذاشته بود. هافمن میگفت هدفش از نقاشی خلق سطوحی زنده، نورانی و فعال است، خلق نوری عرفانی.
سختگیری هافمن و خلق و خوی مریدپرور او وست را دلزده کرد. وست بعدها گفت که علاقهای به پیوستن به هیچ فرقهای نداشته است.
آرشیل گورکی را همگان به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نقاشان قرن بیستم در ایالات متحده ستایش میکنند. وست، اما هنوز ناشناخته مانده است
وست میدانست که برای شکوفایی نیاز به فضایی وسیع دارد و از همین رو پس از شش ماه، کلاسهای هافمن را رها کرد. میل شدیدش به استقلال و کناره گیریاش از هر رابطهای که انرژی و تخیلش را به مخاطره میانداخت، تبدیل به عامل پیشرفت او شد.
وقتی دوستی پیشنهاد آشنایی وست را با آرشیل گورکی هنرمند ارمنی داد، وست بلافاصله رد کرد. در آن زمان آوازه روش گورکی در نقاشی، خراش دادن بوم نقاشی با لیف حمام، همه جا پیچیده بود. وست پس از تجربه حضور در کلاس هوفمان، از هر ملاقاتی با نوابغ دلزده شده بود.
اما وست و گورکی سرانجام همدیگر رادر سال 1935 ملاقات کردند. همینقدر میدانیم که این ملاقات به تحولی عمیق در هر دو انجامید. این تحول در گورکی به شکل تغییر جهت از کوبیسم در ابتدای دهه 1930 به سوی سوررئالیسم در میانه دهه 30 و سپس اجرای تابلوهای انتزاعی شاعرانه آشکار شد.
وست هم کم تغییر نکرد. به پیشنهاد گورکی نام دخترانهاش، کورین را با این توجیه که زیادی دخترانه است به نام مردانه میکائل تغییر داد. دنیای هنر دنیایی مردانه بود و برای بازی در زمینی مردانه میباید قاچاقی وارد زمین میشد.
وقتی وست دست به کار خلق تابلوی نور کور کننده شد که طی سالهای 1947 تا 1948 به طول انجامید، هنر انتزاعی آمریکا دوران توسعه فرمگرایانهای را سپری میکرد.
اشتیاقی به نقاشی غیرفیگوراتیو که در اروپای دهه 1910 و 1920 به دست کازیمیر مالهویچ و واسیلی کاندینسکی و پیت موندریان اجرا و به وسیله هنرمندانی که از فاشیسم اواخر دهه 1930 و اوایل دهه 1940 گریخته بودند، منتشر شده بود.
در حالی که جهان به سوی کوری بر اثر فاجعه هستهای میرفت که در جنگ جهانی دوم واقعیت پیدا کرده بود، گروهی از هنرمندان جوان که خود را به نام مکتب نیویورک معرفی میکردند، به آزمایش ایدهها و مفاهیم انتزاعی اروپایی مشغول بودند.
واقعیات جدید، زبان جدید میطلبند. جکسن پولاک یکی از برجستهترین اعضای جنبش نوظهور انتزاعی میگفت نقاش مدرن نمیتواند مفاهیمی، چون هواپیما، بمب اتم و رادیو را با فرمهای رنسانسی یا هیچ فرم کهن دیگری منتقل کند. هر دورانی، ابزارهای خودش را میطلبد.
پس از جنگ جهانی دوم و طلوع عصر اتم، اعضای مکتب جدید که گورکی و راتکو هم از اعضایش بودند، عزم مشترک خود برای پیشبرد روایت هنر غربی سرعت دادند. از دهه 1880 و حین تلاشهای رادیکال امپرسیونیسم برای تغییر تمرکز زیباییشناختی از ماده به سوی نور، جنبش فوویسم موفق شده بود رنگ را از یوغ فرم به درآورد، کوبیسم افسانه پرسپکتیو را نفی کرده بود و سوررئالیسم ضمیر ناخودآگاه را به تصویر درآورده بود.
سیر انفجاری هنر به سویی پیش میرفت که فقط اشکال غیرفیگوراتیو میتوانستند از پس بیانش برآیند: انرژی غیرقابل پیش بینی خود زندگی که در جریان بود. درست در همین نقطه است که تابلوی نور کور کننده اثر وست، نقشی بسیار مهم در داستان هنر قرن بیستم ایفا میکند. نقشی ریشهدارتر و یکهتر از تمامی آثار مشهوری که در آن دوره بر بومها نقاشی شدند.
نقاشی وست به معنای واقعی کلمه بیانگر تخریبی غیر قابل کنترل است. وست در این تابلو، در پی ساختن غزلی با ریتم و هارمونی برای بیان هرج و مرج ناشی از انفجار نیست. خشونتی واقعی در تابلوی او وجود دارد که اثر را از پالایش و لطافت موجود در آثار همتایان مرد او در همان زمان ممتاز میکند.
حیات تابلوی نور کور کننده در سال 1947 آغاز شد، وقتی که وست مانند پولاک که کارهای اخیرش را پیگیری و بسیار تحسین میکرد، در پی ذوب زوایای کوبیسمی در میان اشکالی کاملا به هم پیوسته بود. استفاده از خطوطی چرخشی و رنگهایی لرزان که گویی ما را به سطحی از تجربه و درک جهانی کشف نشده میرسانند.
با کنار هم گذاردن یکی از تابلوهای پولاک و تابلوی نور کور کننده اثر وست، میتوان به همخوانی غریزه و دستاوردهای آن دو پی برد.
پولاک معتقد بود شکل جدیدی از هنر برای عصر جدید مورد نیاز است
نقاشی وست علاقهای به پیشبرد گفتگوی هنری ندارد. او میخواست همه چیز را نابود کند و از نو بسازد. تمام دستاورد تاریخ هنر را تا لحظهای که او نقاشی میکرد، ویران میساخت تا از نو بسازد. ساختن پس از انفجاری ویران کننده.
به نظر وست، هرچه تخیل خشنتر و پیجیدهتر باشد، ظرفیتش برای بیان ناب بیشتر است. او شاعر و نقاشی بود که زندگیاش را وقف بیان خلاقانه کرد. در شعری منتشر نشده سرود:
زندگی میکنیم و رویا میبافیم
زیبایی دو چندان میشود
او هرگز بر میزی مشترک با بزرگان هم پیاله نشد تا تحسین آنان را به دست آورد. وقتی در سال 1991 در نیویورک، ناشناخته و در عسرت درگذشت، اثر سترگش هم با او از دیدهها پنهان شد. اگر در لحظه آخر پیشنهادی برای خرید خانهاش به شهرداری نشده بود، آن خانه هم از دست رفته بود. کسی چه میداند؟ شاید روزی هم میکائل وست، الهام بخش نویسندهای برای خلق یک رمان آمریکایی فوقالعاده شود.