گفتوگو: رضا حسینمردی؛ عکس: حسین ریحانی طلب
گفتگوی اختصاصی دنیای سلامت با پروفسور کاظم عباسیون؛ جراح مغز، اعصاب و ستون فقرات و نایب رئیس جامعه جراحان ایران:
طبیب پنجه طلای ایران
* پدیدههای پزشکی زمان جنگ بسیار نادر بود
* وقتی بیمار با لبخند از مطب خارج میشود، لذت میبرم
* پزشکان جوان، پژوهش را فراموش نکنند
* با خود عهد کرده بودم که به کشور برگردم و خدمت کنم
* تعرفههای پزشکی بسیار ناعادلانه و دور از انصاف است
* حق ویزیت در ایران از بنگلادش هم کمتر است
دکتر کاظم عباسیون که عموم مردم وی را به نام پروفسور عباسیون و جراح معروف دروازه بان تیم ملی (احمدرضا عابد زاده) میشناسند در چهارم اسفند 1316 در تهران متولد شد.
مرحوم پدر ایشان تاجر بود و از ایران پوست و پشم به روسیه صادر میکرد. کاظم پنجمین فرزند خانواده بود و وقتی کمتر از یک سال سن داشت از نعمت مادر محروم شد.
او در بخشی از خاطرات خود میگوید: من هیچ تصویرذهنی از مادرم ندارم. وقتیکه 8 ساله شدم پدرم نیز به رحمت خدا رفت.
برادرم که در آن زمان 18 سال داشت مسوولیت خانواده را برعهده گرفت؛ همیشه در میان نفرات اول کلاس بودم. مدرسه علمیه میرفتم.
درست است که پدر و مادرمان را از دستداده بودیم ولی جایگزینها خیلی به ما کمک میکردند. در سال 1335 وارد دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز شدم.
سپس در سال 1341 دوره رزیدنتی در رشته آسیبشناسی عمومی را در بیمارستان نمازی شیراز شروع کردم، ولی تصمیم گرفتم سال 42 به آمریکا عزیمت کنم و تحصیل را در رشتهای دیگر در آنجا ادامه دهم.
دوره ششساله تخصص جراحی مغز و اعصاب را در دانشگاه جانهاپکینز طی کردم و سال 48 موفق به اخذ بورد تخصصی شدم.
پس از پایان تحصیل با وجود اینکه از دانشگاه جانهاپکینز دعوت به همکاری شده بودم، اما بهدلیل علاقه به وطن در همان سال به ایران بازگشتم و با رتبه دانشیار در دانشکده پزشکی دانشگاه شیراز مشغول آموزش به دانشجویان شدم.
سال 52 به دانشگاه تهران منتقل شدم و در تجهیز و راهاندازی دانشکده پزشکی و بخش مخصوص بیمارستان شریعتی فعلی تهران (داریوشکبیر سابق) سهم داشتم.
سال 1353 مسوولیت آموزش بخش جراحی مغزواعصاب را عهدهدار شدم.
دکتر کاظم عباسیون پس از ترک دانشگاه تهران در سال 1365، فعالیت خود را کماکان ادامه داد و به تقویت و تکمیل بخش جراحی مغزواعصاب بیمارستان آراد تهران همت گمارد.
وی از سال 1350 عضو انجمن جراحان مغزواعصاب آمریکا و کنفدراسیون بینالمللی جراحان مغزواعصاب است و از سال 1354 عضو هیاتمدیره انجمن جراحان مغزواعصاب ایران بودهاست.
عباسیون از سال 1363 عضو جامعه جراحان ایران و از پایه گذاران این انجمن بزرگ بوده است و طی سالهای متمادی بهعنوان عضو هیاتمدیره انتخاب شده و تاکنون به فعالیتهای اجرایی خود اهتمام داشته است.
وی میگوید: یکی از هفت نفری بودم که هسته مرکزی و اولیه جامعه جراحان را به وجود آوردیم.
دکتر فاضل، دکتر هدایت، دکترمحرابی، دکترفرخ سعیدی، و... ارائه صدها مقاله علمی و نگارش چند جلد کتاب و تألیف کتاب با عنوان «کیست هیداتیک در سیستم عصبی مرکزی» که برنده اولین جایزه کتاب پزشکی در سال 75 شد و سخنرانیهای متعدد در کنگرهها، بخشی دیگر از فعالیتهای وی محسوب میشود.
به بهانه اول شهریور که مصادف با زادروز حکیم بوعلی سینا است با این پزشک خوش اخلاق و نامدار گفتگویی صمیمانه ترتیب دادهایم.
همکاران و بیمارانتان، شما را خیلی دوست دارند، دلیلش چیست؟
لطف مردم و همکاران نسبت به من است، چون من برای مداوای بیمارانم دقت خاصی دارم و سعی میکنم که بهترین روش درمانی را به آنها ارائه دهم، نتیجه درمان هم در اغلب موارد بسیار رضایتبخش است.
بهعنوان یک پزشک، لذتبخشترین لحظههای کاری شما چه زمانی بوده است؟
وقتی بیماری وارد مطب میشود و مشکلش را برایم تعریف میکند، معاینهاش میکنم، عکسهایش را میبینم، برایش توضیح میدهم و او با لبخند از مطب خارج میشود، واقعاً برایم لذتبخش است.
البته از آموزش به پزشکان جوان و دانشجویان و آموزش در اتاقعمل نیز همانقدر لذت میبرم، اما راضی رفتن بیمار از مطب بیش از هرچیز دیگری برایم لذتبخش است.
بسیاری از بیمارانی که به من مراجعه میکنند، میگویند: «آقای دکتر! کاش پزشکان دیگر هم مثل شما معاینه میکردند و درباره نوع بیماری و روش درمان، کمی به ما توضیح میدادند».
من امیدوارم همه پزشکان این رویه را در پیش بگیرند.
بدترین لحظه طبابت شما چه زمانی است؟
بدترین لحظه از نظر من زمانی است که روند طبیعی جراحی دستخوش یک اتفاق غیرمنتظره و استثنایی میشود.
این مساله مسیر عادی درمان را مختل میکند و حتی میتواند به مشکل جدی برای بیمار منجر شود.
مثلاً یکی از حالتهای مشکلساز زمانی است که یکی از عروق مغز دچار حالت بادکنکی یا آنوریسم شده و هر لحظه امکان پارگی دارد.
در اینگونه موارد باید خیلی با احتیاط به محل نزدیک شویم و قبل از پارهشدن رگ، عروق اصلی خونرسان آن را ببندیم؛ اما متاسفانه در برخی موارد اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد و پارگی ناخواسته رگ مغزی، روند جراحی را مختل کرده و کار را دشوار میکند.
این زمان بدترین حالت برای من و شاید هر جراح مغز دیگری باشد.
آیا تاکنون از کار خسته شدهاید؟
خستگیها زودگذر بوده بهخصوص در دوران جنگ؛ تعداد بیمارانی که باید جراحی میشدند طوری بود که گاهی تا 24 ساعت هم نمیتوانستیم بخوابیم.
بالاخره کاری بود که با علاقه انجام دادیم و مسالهای هم به وجود نیامد.
کمی هم از زمان جنگ برایمان تعریفکنید.
ما در زمان جنگ، پدیدههایی را دیدیم که در دانشگاه هاپکینز آمریکا هم نمیشد دید، چون مختص زمان جنگ بود.
مثلاً صدمات عروق مغزی در اثر اصابت ترکشها و خمپارهها به وجود میآمد و میشد گفت که شناختها کافی نبود.
من و همکارانم با بررسی تحقیقاتی و آنژیوگرافیهایی که از بیماران میکردیم، تعداد زیادی از آنان که به جراحی نیاز داشتند را تحت مداوا و جراحی قرار میدادیم.
این جمعآوری اطلاعات بیماران به انتشار چندین مقاله مستند خوب در سطح بینالمللی نیز منجر شد.
آقای دکتر الگوهای شما در مسیر کاریتان چه کسانی بودند؟
هر دانشجوی پزشکی الگوهایی برای خود دارد.
من افتخار آشنایی با دکترمحسن ضیایی، متخصص بیماریهای کودکان از دانشگاه جانهاپکینز را داشتم و این استاد گرامی در دوره پزشکی الگوی من بودند.
علاوه بر آن، یک جراح مغز و اعصاب کانادایی نیز که مدت ششسال مشغول خدمت و آموزش در دانشگاه شیراز بود، الگوی خوبی شد که راه آیندهام را انتخاب کنم.
آیا از انتخاب این شغل و حرفه راضی هستید؟
صددرصد! چون این علاقه و عشق من بود و اگر حتی روزی دوباره به این دنیا باز میگشتم، دوباره همین رشته پزشکی و همین تخصص جراحی اعصاب را انتخاب میکردم و باز هم به مردم همین کشور خدمت میکردم.
چون فکر میکنم پزشکان بزرگترین خدمت را به بشریت ارائه میکنند.
برای پزشکان جوان چه صحبتی دارید؟
توصیه من به پزشکان جوان این است که پژوهش را فراموش نکنند.
البته قبول دارم که محدودیتهایی وجود دارد، ولی در زمان ما هم محدودیتهای زیادی برای پژوهش بود.
امروز هم بهخصوص از نظر بودجه اختصاصیافته به پژوهش، مشکلاتی وجود دارد، اما فراموش نکنید پژوهش و تحقیق را به طور واقعبینانه در موضوع سلولهای بنیادی و در درمان صدمات مغزی انجام دهید.
تاکید میکنم واقعبینانه فکر و تحقیق کنید چون احتمالاً سلولهای بنیادی آینده درمان را در چند دهه دیگر تشکیل میدهد.
توصیه دیگرم این است که یکتنه به جنگ امراض بیماران خود نروید و از همکاری دیگر گروههای تخصصی استفاده کنید چراکه بدون شک هم موجب آسایش فکر شما میشود و هم بازده بهتری را عاید بیمار میکند.
از مقوله نگاهکردن به بیمار بهصورت کالا (که متاسفانه در جامعه پزشکی ما رخنه کرده است)، برحذر باشید.
به همکارانم نیز توصیهای دارم و از آنها میخواهم که زیر بال و پر رزیدنتهای جوان خود را بگیرید.
طبابت گروهی را توصیه میکنم، بهخصوص برای همکاران جوانی که با استادان باتجربه کار میکنند.
با این روش، پزشکان جوان با همکاری این استادان، از آموزش بعد از دوران رزیدنتی نیز برخوردار میشوند.
در ضمن در صورتی که مشکلی پدید میآید، این همفکری باعث آرامشخاطر پزشکان میشود.
زیباترین لحظه خاطره انگیز در طول سالهای زندگی شما چه بوده است؟
دانشجویانم که رشته جراحی مغز و اعصاب را زیرنظرم فراگرفته بودند و اکنون جایگاه ویژهای پیدا کردهاند، در سن 70 سالگی در دانشگاه تهران برای من مراسم بزرگداشتی گرفتند که خیلی خاطرهانگیز بود.
چطور شد برای کسب مدرک تخصص، کشور آمریکا را انتخاب کردید و چطور شد که دوباره به ایران برگشتید و آنجا نماندید؟
توانستم پذیرش آنجا را بگیرم و زمانی که رفتم دانشگاه جانهاپکینز با مرحوم دکتر خدادوست و دکتر حقشناس هم دوره بودیم.
دکتر خدادوست تخصص چشم میخواند و دکتر حقشناس مشغول تخصص خون بود و من هم که جراحی اعصاب میخواندم و خیلی دوران خوبی با هم داشتیم.
سال آخری که جانهاپکینز بودم، میخواستم دوره بورد را هم تمام کنم.
پروفسور ایر واکر از جراحان بسیار معروف اعصاب جهان که من زیرنظر ایشان درس میخواندم به من گفت: «یک سال بمان و من کمک میکنم تا امتحان بورد بدهی و بعد بروی».
این خیلی فرصت خوبی برای من شد. خیلی تمایل داشتند که همانجا بمانم، اما ماندن در خارج از ایران جزو برنامههای من نبود.
من چنین قرار و چنین تعهدی نداشتم که بمانم و با خودم عهد کرده بودم که برگردم و به مردم کشورم خدمت کنم.
در حال حاضر، اخلاق را در جامعه پزشکی چطور ارزیابی میکنید؟
به نظر من مهمترین نکته در بحث اخلاق حرفهای این است که وقتی بیماری به مطب من میآید با رضایت و آرامش از پیش من برود.
بهترین لحظه طبابت من موقعی است که بیمار، با کولهباری از مشکل و بیماری به مطب من مراجعه میکند و پس از انجام درمانهای تخصصی، از مطب سالم و خوشحال خارج میشود.
برخی از کارها در طبابت تکراری میشود، مثلاً یک عمل دیسک برای بار صدم که انجام میشود دیگر تو را اقناع و راضی نمیکند و تکراری میشود، اما لبخند بیماری که با غم و استیصال وارد مطبت شده، هیچوقت تکراری و یکنواخت نمیشود.
شیوه و سبک زندگی شما در تغذیه، ورزش و اوقات فراغت چگونه است؟
من در خوردن افراط نمیکنم. هیچوقت هم کالری هیچ غذایی را حساب نمیکنم.
ناهار را مختصر میخورم تا بتوانم شام را کنار خانوادهام باشم.
شام را هم خیلی زود میخوریم و هفتهای چند جلسه شنا در حد حرفهای میکنم.
برای تقویت ذهن هم سودوکو و جدول حل میکنم.
کتابهای ادبی را خیلی با عشق میخوانم، ورزش و مطالعه تمام اوقات فراغت من است.
پلهها را حتماً پیاده میروم و سعی میکنم تحرک زیادی داشته باشم.
بارها گفتهاید که خانوادهام محبوبترین افراد زندگیام هستند.
من یک فرزندخوانده دارم و 3 فرزند، جمعاً 4 دختر دارم.
هیچکدام از فرزندانم در حوزه پزشکی نیستند.
یکی در هنر و در لندن تحصیل کرده است و دیگری طراحی صحنه سینما و دکوراسیون خوانده ... خانواده و فرزندانم محبوبترین افراد زندگیام هستند.
به جز ایران کجا تمایل به زندگی دارید؟
جای دیگری نیست که علاقه داشته باشم در آن زندگی کنم و با اینکه امکان رفتن همیشه فراهم بوده، اینجا ماندم و به مردم جامعه خدمت کردم.
هیچوقت پشیمان نشدم و اگر دوباره به زندگی برگردم بازهم در ایران میمانم.
تورم زیاد شده، اما حقالزحمه پزشکان افزایش متناسبی با تورم نداشته نظرتان در این مورد چیست؟
تعرفه هنوز هم غیرعادلانه است، ولی تا حالا حتی یکبار هم زیرمیزی نگرفتهام و هیچ اعتقادی هم به این کار ندارم.
من معتقدم یا باید در گرفتن یک تصمیم و قانون در جریان کار باشید و نظرتان را اعمال کنید یا وقتی نیستید و تصمیمی گرفته میشود باید به آن احترام بگذارید و راه اصلاح را نشان دهید و برای بهبودش تلاش کنید، نه اینکه بیایید و تعرفهها را دور بزنید.
البته همه گرفتاری را از پزشکان ندانید. هزینه جراحی یک کیسه صفرا یا دیسک تعرفه مشخصی دارد که بر اساس برخی عوامل تعیین میشود و حقالعمل یک پزشک میشود.
حالا سالهاست که این معیار و تعرفه بر اساس تورم افزایش نیافته و بسیار ناعادلانه و دور از انصاف است.
همین مسائل باعث میشود یک پزشک زیرمیزی بگیرد. این یک چرخه معیوب است که در آن فقط پزشکان متهم میشوند.
اخلاق پزشکی و توجه کافی به معاینات و ویزیت بیماران چقدر مهم است و شما چگونه به آن عمل میکنید؟
اتفاقاً در سن 70 سالگی دانشگاه تهران برای من در بیمارستان شریعتی بزرگداشت گرفتند و در آنجا از من سؤال کردند شما از چه چیزی بیشتر لذت میبرید و در پاسخ گفتم: «زمانی که بیمار وارد مطب میشود با کلی نگرانی و باکیسه دارو و کلی هم عکس ام آر ای، از من میخواهد اول عکس را ببین که میگویم این عکس توست ومن اول باید تو را نگاه کنم ...» با او صحبت میکنم و معاینه میکنم.
گاهی بیماران میگویند من تاحالا اینچنین با دقت معاینه نشده بودم؛ بعد با او به ام آر ای نگاهی میکنیم تقریباً یک آموزشی هم راجع به دیسک و ستون فقرات به او میدهم. وقتی بیمار از مطب میرود، هم مطلعتر است و هم خنده روی لبان او نقش میبندد.
برای آنهایی که تازه مراجعه میکنند و پرونده ندارند زمان بیشتری میگذارم و مطمئن هستم با رضایت خاطر میروند.
این بیش از هر عمل جراحی و هرکاری برای من لذتبخشتر است. مثلاً وقتی بیماری مراجعه میکند که ظرف دو سال 4 بارام آر ای گرفته به او میگویم که چرا 4 مرتبهام آر ای گرفتی؟
درصورتی کهام آر ای درمان نیست و برای تشخیص اولیه کافی است و بقیه آن پولسازی است؟!
زمان کمتری درمطب هستم ومعمولا هم بین 12 -14 بیمار را بیشترمعاینه نمیکنم.
یک مطالعهای در امریکا صورت گرفته و به چاپ رسیده که شما بعد از معاینه 12 بیمار به بعد افرادی را که میبینید 30 درصد شانس مشکل و خطا در تشخیص دارید و بنابراین پزشکانی که حدود 70 بیمار را معاینه میکنند در اصل بیماران آنها را میبینند نه آنها بیمار را.
یکی از علل این است که متاسفانه کسانی که باید به این موارد رسیدگی کنند، حق ویزیت را در مملکت خیلی پایین نگه داشتند.
حق ویزیت در ایران ازکشور بنگلادش هم کمتر است.
اگر تعرفهها بالا برود بسیاری از مشکلات برطرف میشود.
طبیب باید درآمدی داشته باشد که بتواند امرارمعاش کند. اگر میخواهید طبابت در این مملکت در سطح خوبی بماند باید تعرفهها عادلانه باشد.
شایعترین علت مراجعه افراد به جراحان مغز و اعصاب چیست؟
درحال حاضرکمردرد و گردندرد از شیوع بالایی برخوردار است.
سکتهها در سنین بالا، سکتههای مغزی چه سکتههایی که به علت بسته شدن رگهاست چه سکتههایی که دراثر خونریزی داخل نسج مغز است، ازشایعترین علتهای مراجعه میباشد.
صرع یکی دیگر از عواملی است که خیلی مراجعه کننده دارد و سردرد بسیار شایع است که به نظر من اگر خیلی طولانی شد حتماً باید به پزشک اعصاب مراجعه کنند به خصوص در کودکان، وقتی از خواب بیدار میشوند و میگویند سرم درد میکند و بعدها با استفراغ همراه باشد، حتماً برای بررسی مغزی باید به پزشک مراجعه کرد.
ایران در تشخیص و درمان تومورهای مغزی درچه جایگاهی قراردارد و وضعیت درمان تومورهای مغزی در کشورمان چگونه است؟
روزگاری بعد از انقلاب مجبور میشدیم به علت کم و کاست در وسایل تشخیصی و درمانی بیماران را به خارج اعزام کنیم، اما اکنون به جایی رسیدیم که مگر در موارد استثنایی درمانی مثلاً زیر یک درصد نیاز باشد فردی برای درمان به خارج از کشور برود.
البته هر فرد اختیار دارد وقتی ضایعه تشخیص داده شد هرکجا میخواهد درمان شود، ولی ما واقعاً بجز در موارد استثنایی نیازی به اینکه افراد را به خارج بفرستیم نداریم.
آسیبهای دیسک از جمله پارگی و دررفتگی در چه افرادی شایع و کمردردها به طور عمومی تا چه میزان نیاز به جراحی باز دارند؟
بیشتر افرادی که فعالیتهای زیاد دارند مانند کارگران.
اگر دقت کرده باشید به خصوص در امریکا اینگونه است که در کارخانهها نوشتند، «بنشین و چیزی را که میخواهی برداری را بغل کن و بلند شو».
وزنه سنگین بلند کردن یکی از عواملی است که در فردی که آمادگی نداشته کمر او برای این کار به قدر کافی قوی نبوده که بتواند ستون فقرات را نگه دارد و باعث در رفتگی فتق دیسک میشود و دومین عامل تصادفات رانندگی است.
تنگی کانال نخاع یکی از بیماریهای مهم در تخصص شماست، علل بروز و راهکارهای درمان آن چیست؟
هر انسانی با یک قطر کانال به دنیا نمیآید و مقداری فاکتور ژنتیکی دخیل است.
مثلاً بعضی از اقوام کانال انها وقتی به دنیا میآیند تنگ است و تنگی در دو جا بیشتر است که حرکت زیاد و وزن روی آن بیشتر میباشد مانند گردن که سر را دائماً جابجا میکند و دیگری کمر که کل وزن بدن روی آن قرار دارد.
کودک بندرت علائم آن تنگی را میدهد وقتی که عوارض سنی هم روی ستون فقرات اضافه میشود آن زمان به علت آرتروز سفت شدن مفصل و برجسته شدن دیسک به سمت کانال، این تنگی را واضحتر میبینیم و به همین دلیل سعی بر عمل جراحی داریم تا آن را گشاد کنیم.
مهمترین علامت زمانی است که بیمار میگوید وقتی راه میروم بعد از مدتی پاهایم کرخت میشود و ضعف عضله میگیرم و مجبورم چند دقیقه جایی بنشینم و دوباره بلندشوم و راه بروم.
وقتی بیمار به این مرحله برسد، نیاز به عمل جراحی دارد.
راههای پیشگیری از بروز شکستگیهای جمجمه و آسیبهای نخاعی در تصادفات رانندگی چیست؟
ضربهها یکی از شایعترین مشکلات با مرگ و میر بالاست. اگربتوانیم آموزش رانندگی صحیح بدهیم، کمک شایانی به کاهش تلفات و صدمات رانندگی کردهایم.
فردی سوار برموتورسیکلت با یک دست میراند و با دست دیگر با تلفن همراه مکالمه میکند اگر تصادف کند، بطور قطع پرتاپ میشود.
یکی ازمشکلات ما عدم رعایت قوانین و مقررات رانندگی ایمن و استفاده از کلاه ایمنی و موتورهای ایمن توسط موتورسواران است.
حدود 40 درصد از تصادفاتی که درتهران اتفاق میافتد، موتورسواران هستند یا عاملی از عوامل تصادفات محسوب میشوند.
ابزارها و تجهیزات نوین چه فرصت و امکانی جهت درمان دقیق و اثربخش در اختیار جراحان مغز و اعصاب قرار داده است؟
درحال حاضر هر وسیلهای را که بخواهیم الان دراختیار داریم چیزی نیست که در اختیار نباشد.
اصولاً بیمارستانهایی هستند که تیم جراحی اعصاب آنجا قویتر از تیمهای دیگر است.
بنابراین در اتاق عمل باید امکانات آنها بیشتر باشد و الزاماً این امکانات در بیمارستان درجه یک تهران وجود دارد و برای جراحی اعصاب ضرورتی ندارد همه امکانات در یک بیمارستان دورافتاده وجودداشته باشد.
امکانات به اندازه کافی دراختیار است چیزی نیست که نداشته باشیم ولی ممکن است تعداد آنها کم باشد.
توصیههای پزشکی شما به عنوان یک جراح صاحب نام، برای سلامتی مردم چیست؟
1- برای ستون فقرات اولاً باید ورزشهای پیادهروی و شنا که عضلات کمر را قوی کند در نظر بگیرید تا با جابه جا کردن یک وسیله سنگین، دیسکها در نروند و صدمه نبینند.
2- اگر من آن کسی نیستم که وزنه سنگین را روزمره بلند میکنم، اگر بخواهم وزنهای بیش از 10 کیلوگرم را بلند کنم، بهتر است که بنشینم، بغلش کنم و بلندش کنم.
به همین دلیل هم در خیلی از کارخانجات در سطح بین المللی میگویند: زانوها را خم کنید، کمر را خم نکنید.
از عضلات قوی پا خیلی راحت میشود کمک گرفت. اصولاً کسی که آمادگی برداشتن وزنه را ندارد، به نظر من بیش از 10 - 15 کیلو ممکن است مضر باشد.
البته جوانترها وزنههای سنگینتری هم میتوانند بردارند بدون آن که مخاطرهانگیز باشد، ولی سن که بالا میرود (مثلاً تا 50 – 60 سال) باید برای برداشتن وزنه احتیاط کرد.
3- ایستادن زیاد را نمیتوان گفت مضر است؛ برای این که شغل ایجاب میکند. من میگویم اگر شما مجبور هستید که نشسته کار کنید، وسط نشستن بعد از 1-2 ساعت قدم بزنید.
وارونه این موضوع هم هست؛ اگر مجبورید دائم روی پا باشید، هر دو ساعت یک بار بنشینید یا کناری دراز بکشید که فشار را از ستون فقرات و عضلات اطرافاش برداشته شود.
برای ستون فقرات خانمهای باردار خصوصاً در روزهای انتهایی بارداری که ماهیچهها شل میشود و فرصت داده میشود که لگن باز شود تا بچه بتواند راحت بیرون بیاید هم ضروری است.
4- خانمها بعد از زایمان باید ورزشهایی انجام دهند که اندامها را مجدداً سفت کرده و عضلات را تقویت کنند.
در حین حاملگی اگر کسی گرفتگی ستون فقرات دارد باید از گنهای مخصوص حاملگی استفاده کند که فشار را از روی ستون فقرات بردارد.
5- من متأسفانه احتمال تصادفات را در تهران زیاد میدانم وتوصیه دو چرخه سواری هر چند با احتیاط در تهران نمیکنم.
در مورد پیستهای دوچرخه سواری اما خیلی خوب است و همچنین کاهش وزن ایجاد میکند.
اگر از دوچرخههای معمولی استفاده میکنید، زیادی باید پا بزنید که مصرف انرژی را بالا میبرد و به کاهش وزن کمک میکند.
6- کفش پاشنه بلند را اگر با آن بزرگ شده باشید، میتوانید بپوشید؛ در غیر این صورت آزاردهنده خواهد بود.
در کل پاشنه پهن 3-4 سانتیمتر برای کسی که مشکل ستون فقرات دارد، ایده آل است.
برای آرامش مردم کشورمان چه پیامی دارید؟
از مردم میخواهم که در زندگی زیادهخواهی نکنند.
وقتی زیاده خواهی کردید مشکلزا میشود و غم شما را فرا میگیرد.
سعی کنید در چارچوب همان مقدار درآمد و امکاناتی که دارید زندگی کنید.
سعی و تلاش کنید امکانات و درآمد خود را بیشتر کنید ولی نه اینکه آنقدر زیادهخواهی باشد که قبل از کسب درآمد، آن را جلوتر خرج کنید و بدهکار و گرفتار شوید.
در پایان اگر صحبتی دارید بفرمایید.
در هیچ یک از رشتههای تحصیلی، مقاطع و دانشگاهها پس از اتمام فارغالتحصیلی تعهدی برای کارآموزی و یا ارائه خدمت در نقاط مختلف کشور وجود ندارد.
در حالی که همه فارغالتحصیلان پزشکی باید پس از اتمام دوران تحصیلی خود چند سال در یکی از نقاط کشور کار کنند.
گاهی در این نقاط به دلیل محرومیت، امکانات درمانی کافی وجود ندارد و باید بیماران به مراکز مجهزتر و یا شهر دیگری اعزام شوند.
یکی از مهمترین مشکلات در بیمارستانهای آموزشی، پرداخت حقوق اساتید برحسب تعداد جراحیهای انجام شده است که موجب شده اکثر پزشکان برجسته برای کسب درآمد، تمام وقت در اتاقهای عمل مشغول به کار باشند که این امر موجب غفلت از آموزش با کیفیت میشود.
رشد 13 درصدی تعرفهها در سال 98 با تصمیم دولت، باعث شد تا بخش خصوصی بتواند تعرفه تخت روز را تا 25 درصد بالا ببرد و تا حدودی مانع از فلج شدن بیمارستانهای خصوصی شده است.
اما سایر خدمات مثل آزمایشگاهها و داروخانهها با این تعرفهها نمیتوانند خدمات با کیفیت ارائه دهند.
گرانی تجهیزات نگران کننده است.
وسایل مصرفی لازم و روزمره در صورت لزوم توسط بستگان بیمار تهیه میشود اما تجهیزات پزشکی باتوجه به گرانی ارز، از لحاظ قیمتی تقریباً چهار برابر شده و تهیه آن برای بیمارستانها بسیار دشوار است و همین هزینهها به تدریج موجب کهنه شدن دستگاهها و فرسوده شدن تجهیزات بیمارستانها میشود.
امروزه در بیمارستانهای دانشگاهی، درمان جای آموزش را گرفته چنانچه ادامه این روند ادامه یابد به آموزش آسیب میرساند.
بیشتر بخوانید: