سرویس سیاست مشرق- عبدالله ناصری از فعال سیاسی اصلاح طلب می گوید، محمد خاتمی لیدر اصلاحات دیگر به حکومت دینی باور ندارد و بیشتر شبیه بازرگان فکر می کند. نهضت آزادی ایران به تعبیر حضرت امام خمینی (ره) از تشکیلات منافقین نیز خطرناک تر است! شاگردان فکری مهدی بازرگان در این سازمان تروریستی بیش از 17 هزار نفر از مردم بیگناه کشور را به شهادت رسانده و حالا بعد از نزدیک به چهار دهه پس از آن جنایت، اصلاح طلبان می خواهنددوباره راه بازرگان را طی کنند! اصلاح طلبان حالا بیش از گذشته روی خط عبور از اندیشه های انقلاب اسلامی قرار دارند؛ البته پیوند میان رفورمیست های غرب گرا و براندازان اتفاقی نیست!
یک ماه پس از ناکامی پروژه براندازی درکوی دانشگاه؛ سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در بیانیهای به انتقاد از دفتر تحکیم وحدت بهعنوان بازیگر اصلی اغتشاشات پرداخته و مینویسد: «جبههای وجود دارد به نام جنبش دوم خرداد و نماد سخنگوی آن خاتمی، برخی به آن به چشم محلل مینگرد. این جریان هرچند که برخی قرابتها با دوم خرداد و جنبش دانشجویی از خود بروز میدهد اما اختلاف ریشهای، تاریخی و ایدئولوژیک را انکار یا کتمان نمیکند». این بیانیه بازتاب تحرکاتی بود که بر اساس آن قرار بود خاتمی رئیسجمهور وقت بهعنوان یلتسین نظام وارد صحنه شده و با بر هم زدن نظم سیاسی موجود، زمینههای فروپاشی را فراهم آورد.
حدفاصل سالهای 77 تا 79 حوادث مهمی ازنظر اجرای یک پروژه امنیتی علیه ایران است، در اوایل اکتبر 1999 آمریکاییها طرح تجزیه یوگسلاوی را اجرا کرده و بنا به اعلام موسسه «پن شوئن برلن اسوسییشن» واشنگتن 77 میلیون دلار و آلمانیها نزدیک به 17 میلیون مارک، خرج آن کردند. در آن زمان برخی اصلاحطلبان؛ ازجمله محمد ملکی (سرپل نفاق در تهران)؛ محسن سازگارا (عضو شبکه جاسوسی سیا) و جمعی از روزنامهنگاران دورهدیده در کشور قبرس (شمس الواعظین و مسعود بهنود) طرح یوگوسلاویزه کردن ایران را روی میز قراردادند. این طرح خط به خط دقیقاً شبیه پروژهای بود که ویسلاوکوشتونیتسا با همکاری بیست حزب همکار اجرا کرده و با تشکیل یک جبهه واحد رفورمیستی زمینههای فروپاشی در منطقه قدرتمند بالکان را فراهم کردند.
اصلاحطلبان با ایده گرفتن از فروپاشیهای سریالی در بلوک شرق بارها تلاش کردند با ایجاد شورشهای خیابانی کور، تحریم انتخابات، اعتصاب در مجلس و ارائه چند طرح ازجمله برگزاری رفراندوم قانون اساسی زمینه براندازی را در بهار اصلاحات را فراهم کنند. نتیجه تلاش آنها درنهایت به بنبست اصلاحطلبی و ناامید شدن مردم از این گروه سیاسی در سال 84 به آخر خط خود رسیده و درنهایت در فتنه سال 88 تاریخ مصرف آن فرا رسید.
دوران بازسازی و شانس آخر!
اصلاحطلبان در میانههای دهه نود دوران بازسازی دوباره را آغاز میکنند. ترمیم تشکیلاتی و پیدا کردن یک جای پای مجدد در قدرت و نیز ارائه چند طرح مانند «آشتی ملی» ازجمله مواردی است که از سوی این جریان پیشنهاد میشود.
در آن زمان خاتمی لیدر اصلاحات با آسمان ریسمانبافی از روی کار آمدن ترامپ مدعی شده بود که رئیسجمهوری که بهتازگی حکومت را به دست گرفته، ممکن است مسائل و خطراتی را برای ما ایجاد کند، خاتمی سپس نتیجه گرفته بود: «چون اصل کشور و نظام و منافع ملی و حیثیت ایران مورد تهدید است باید از این فرصت حسن استفاده را کنیم و زمینه آشتی ملی را فراهم آوریم»! البته منظور خاتمی از این مقدمه چینی و طرح «آشتی ملی» بههیچوجه آن نبود که اصلاحطلبان به جبهه مقاومت پیوسته و در مقابل آمریکا قرار بگیرند. بلکه هدف فراهم آوردن شرایطی بود که با تمسک به آن بتوان زمینه را برای تسلیم شدن بدون هزینه در برابر آمریکاییها فراهم آورد. بعدها و در جریان اغتشاشات سال 96 و 98 و هم سو شدن داعشی ها، برخی گروههای ضدانقلاب و اصلاحطلبان (بیانیه 77 نفر) با ترامپ نشان داد آشتی ملی تنها شعاری توخالی و نمایشی برای ایجاد خط «فدایت شوم» برای آمریکاییها بود که در نطفه از بین رفت.
رهبر انقلاب اسلامی با باطن شناسی دقیق خط فکری این جریان سیاسی پیرامون طرح رجوع مجدد این گروه میفرمایند: مگر مردم باهم قهر هستند که بخواهند آشتی کنند؟ قهری وجود ندارد، البته مردم ما باکسانی که در سال 88 بهروز عاشورای حسینی اهانت کردند و با قساوت و لودگی و بیحیایی، جوان بسیجی را در خیابان لخت کردند و کتک زدند، قهر هستند و با آنها آشتی هم نمیکنند.[1]
شکستهای سریالی خاتمی و اصلاحطلبان در اجرای طرحهای زیرپوستی در براندازی باعث شد تا این جریان در استانه انتخابات ریاست جمهوری تعارفهای سیاسی را کنار گذاشته و با همه توان دوباره به صحنه بازگشته تا بتواند برای آخرین بار شانس خودش را امتحان کند.
خاتمی راه بازرگان را برود!
رابطه نهضت آزادی با اصلاحطلبان یک رابطه عاطفی، قدیمی و سازمانی است، حداقل آنهایی که سیر این رابطه را زیر نظر داشتهاند بهخوبی میدانند که خط نفاق نهضت آزادی با اصلاحطلبان همپوشانی داشته و این گروه در پوشش بحثهای ایدئولوژیک با اصلاحطلبان پیوند خورده است.
اما اولین ارتباط تشکیلاتی نهضت آزادی با اصلاحطلبان در انتخابات سال 84 با حمایت خاتمی و راهبری حزب مشارکت شکل میگیرد، در آن سال نهضت آزادی؛ گروهک ملی مذهبی و عوامل مرتد جبهه ملی در یک تشکیلات واحد با اصلاحطلبان وارد ائتلاف شده و از نامزدی مصطفی معین حمایت میکنند. البته بعدها ابراهیم یزدی اعتراف میکند که این گردهمایی سیاسی برای آنها ثمری نداشته زیرا اصلاحطلبان توانایی کار انتحاری و بزرگ را ندارند!
اما همین تجربه کوچک باعث میشود؛ بهمرور جای پای نهضتی آزادی در میان اصلاحطلبان سفتتر شده و نشریات و رسانههای متعلق به جبهه اصلاحات بدون تعارف به محلی برای گعدههای سیاسی و نظری چند گروهک ضدانقلاب تبدیل میشود. این ارتباطات کوچک به مرور چون تودهای بزرگتر شده و زمینه سرطان اصلی را فراهم میآورد!
در آستانه انتخابات سال 1400 ستاد انتخاباتی اصلاحطلبان در جماران جلسهای را تشکیل داده و بهصورت رسمی اعلام میکنند که نهضت آزادی در ائتلاف سیاسی با آنها قرار دارد.
آمدن یک گروه ورشکسته سیاسی قاعدتاً تأثیری در سیر انقلاب اسلامی نخواهد گذاشت؛ اما چرا باید نگران این پیوند شوم سیاسی و راهبردی بود؟
پاسخ به این سؤال را عبدالله ناصری یار غار و نزدیک به خاتمی روز گذشته داده است! عضو بنیاد باران درباره تغییرات فکری خاتمی گفته است: باکمال شهامت و با اعتراف به همه نقصانها، دوره 8 ساله اصلاحات را یک تجربه نسبتاً موفق میدانم که اگر ادامه مییافت شاید در ایران و جهان ایرانی، کمپین براندازی به این قدرت و سرعت پا نمیگرفت. البته علت این استثناء را باور عمیق سید محمد خاتمی به دموکراسی و مردمسالاری میدانم، هرچند در آن دوره به جمهوری دینی هنوز باور داشت (تأکیدم بر کلمه هنوز ازآنروست که برداشت امروزم این است که او هم مثل بازرگان به ناکارآمدی حکومت بر پایه شریعت رسیده است) لکن بر اصالت و اساسیت رأی و نظر مردمباور عمیق داشت. اگر او در عصر اصلاحات اختیار میداشت رفراندوم و متغیر قانون اساسی را برگزار میکرد. من چالش اصلی او با حکومت را در این زمان اعتقاد به رسالت ملی این گفتمان میدانم!
این اظهار نظر نشان میدهد که اصلاحات پوسته فکری و سیاسی خود را بهصورت کلی شکافته و حالا در مسیری قرار دارند که به دنبال ساختن جایگاهی مصنوعی و بازسازی نقش مهدی بازرگان در ایجاد سویههای آمریکایی و غربگرایی قرارگرفته است، ازاینرو جبهه اصلاحات و ستاد انتخاباتی اصلاح طلبان، بدون تعارف از میان نهضت آزادی و شبکه نفاق یارگیری میکند.
انحراف بازرگان از مبانی اسلام ناب و تبدیل آن به یک شریعت عرفی در آثار منتشرشده از او قابلدسترسی است. بازرگان در خصوص قیام حضرت امام حسین عقیده دارد که «یک عمل صد درصد دفاعی برای حفظ اسلام و جان و ناموس خود ایشان بود و نشان از این حقیقت میداد که خلافت و حکومت از دیدگاه امام و اسلام نه از آن یزید و خلفاست و نه از آن خودشان و نه از آن خدا، بلکه از آن امت و به انتخاب خودشان است! همچنین او در کتاب راه طی شده (مانیفست سیاسی سازمان نفاق) در خصوص صلح حضرت امام حسن (ع) عقیده دارد که اگر امام حسن (ع) خلافت را ملک شخصی خود و مأموریت الهی یا نبوی میدانست به خود اجازه نمیداد آن را به دیگری صلح کند. همانطور که رسول اکرم (ص) هیچگاه رسالت و نبوت الهی را در معرض صلح قرار نمیداد و هیچیک از امامان ما امامت خود را به مدعی واگذار نمیکردند. ازنظر امام حسن (ع) خلافت به معنای حکومت و مباشرت امور امت، از آن مردم بود! این تمسک ابزاری از دین در سخنان رئیسجمهور نیز نمود داشته و او چندین بار صلح امام حسن (ع) را زمینه رابطه و تسلیم در برابر آمریکاییها قلمداد کرده است.
بازرگان در اندیشه خود هیچگاه روحانیت را بهعنوان رهبر و در رأس حکومت نمیپذیرد و بارد نظریه ادغام، نهاد دین را در ردیف سایر نهادهای اجتماعی یاور نهاد سیاست قرار میدهد و نه در رأس آن (مبانی سکولاریم).
اصلاح طلبان با تمسک به نهضت آزادی و تبدیل خاتمی به بازرگان دو هدف دارند: اول آنکه گفتمان انقلابی را تعطیل کرده و به دنبال سیاست ورزی عرفی بروند و در قدم دوم با توسل به تغییر روحیه و افزایش میل به تبدیل خاتمی به بازرگان زمینه را برای دوران تعلیق و تغییر در قانون اساسی فراهم کنند.
عبدالله ناصری در وصف این شرایط میگوید: بهعنوان یک اصلاحگر سکولار که به پارادوکسیکال ذاتی «جمهوری دینی» رسیده، راه غایی و جبری ایران را دولت مدنی (دور از ولایتفقیه) میدانم و لا غیر و روز 12 فروردین را هم فقط یک تقویم تاریخ؛ این روز دیگر فخر آور و مباهاتی نیست.
پیشازاین سعید حجاریان تئوریسین اصلاحات با شبیهسازی وضعیت فعلی ایران به امارت اسلامی زمینههای تعلیق و تبدیل گفتمانی در اصلاحطلبان را فراهم آورده و شرایط بهگونهای چیده شده است که چهره های رده دوم و کماهمیتتری چون ناصری بهراحتی از سکولار شدن اصلاحطلبان و میل به براندازی دفاع کنند. نکته قابل توجه آن که اظهار نظر شفاف اصلاح طلبان در رد نظریه ولایت فقیه قاعدتا به معنای آن است که آن ها صلاحیت خود را در برای حضور در انتخابات و مشارکت سیاسی به صورت کامل از دست داده اند.
پیش از این جبهه اصلاحات با انتشار یک مانیفست رسمی درباره ماموریت های انتخاباتی خود نوشته است : دفاع از نقش دینِ سازگار با عقلانیت و خادمِ معنویت و اخلاق در زندگی شخصی و عرصه مدنی، در عین دفاع از قواعد دموکراتیک و رقابت آزاد و عادلانه در عرصه سیاسی را هدف خود می دانیم.
البته این پیوند سیاسی در میان اصلاحطلبان مخالفانی نیز دارد یکی از جوانان اصلاحطلب در نقد این شیوه نوشته است که اصلاحطلبان در آستانه براندازی قرارگرفتهاند. اما صدای جریان میانهرو در میانه اصلاحطلبان بسیار ضعیف است، یکی از کانالهای زنجیرهای و فکری اصلاحطلبان نوشته است که اصلاحات نباید افکار عمومی را از دست بدهد، تغییر فکری خاتمی اتفاق مهمی است و نباید هرگز تکذیب شود!
[1] https://farsi.khamenei.ir/news-content?id=35686