پسر جوانی که در اعتراض به میهمانیگرفتن مستأجرشان در خانه با او درگیر و مرتکب قتل شده بود، با رضایت اولیایدم از قصاص نجات پیدا کرد و بهلحاظ جنبه عمومی جرم پای میز محاکمه رفت. این پرونده در سال 94 و درپی اعلام گزارش ازطریق مأموران حراست بیمارستان به پلیس تشکیل شد.
مأموران حراست به پلیس اعلام کردند جوانی که بهدلیل درگیری و واردآمدن ضربه چاقو بر بدنش زخمی شده بود، در بیمارستان جانش را از دست داده و جوان دیگری که زخمی بود، زنده مانده است. وقتی مأموران در محل حاضر شدند و تحقیقات را آغاز کردند متوجه شدند درگیری بهخاطر یک میهمانی بوده است.
پسر صاحبخانه که ابتدا در را روی طرفین درگیری بسته و پلیس و اورژانس را مطلع کرده بود، مدعی شد ضارب از حاضران در خانه بوده است. او گفت: مدتی بود که پدر و مادرم طبقه دوم خانه را اجاره داده بودند. زوجی با پسرشان در خانه زندگی میکردند.
من طبقه سوم بودم و پدر و مادر خودم هم در طبقه اول سکونت داشتند. روز حادثه بهخاطر سروصدای زیادی که در طبقه دوم بود، بیرون آمدم و متوجه شدم خواهرم هم در حال جروبحث است. وقتی جلو رفتم دیدم حاضران در خانه که دوستان سعید، پسر مستأجر بودند، با هم جروبحث و دعوا کردهاند که یکی از آنها به سعید حمله کرد و دعوایشان شد و سعید هم با چاقو او را زد.
من هم در را قفل کردم و به پلیس زنگ زدم. درحالیکه آرش، پسر جوان، سعی میکرد همهچیز را ناشی از درگیری دوستان سعید در خانه نشان دهد، سعید بعد از بهبودی نسبی در بیمارستان مورد پرسش قرار گرفت و گفت که عامل قتل آرش بوده است.
او گفت: پدر و مادرم به مسافرت رفته بودند و من در خانه تنها بودم. دوستانم را به خانه دعوت کردم تا با هم گپ بزنیم و کمی شاد باشیم. صدای ما باعث شد تا صاحبخانه شاکی شود. دختر صاحبخانه مقابل در خانه آمد و دعوا به راه انداخت.
از آنجا که صدای ما بالا گرفت برادر دختر جوان آمد و با من درگیر شد. دوستم به حمایت از من جلو آمد. آرش چاقو کشید و سیاوش را با چاقو زد و من را هم زخمی کرد. بعد هم در را روی من بست. پلیس با توجه به این دو گفته متناقض دیگر شاهدان را مورد بازجویی قرار داد و آنها حرفهای سعید را مورد تأیید قرار دادند.
به این ترتیب آرش بازداشت شد؛ او مجبور شد به قتل اعتراف کند و گفت: من از کردهام پشیمان هستم. با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به شعبه 10 دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم پای میز محاکمه رفت. در ابتدای جلسه رسیدگی کیفرخواست علیه متهم خوانده شد.
سپس اولیایدم در جایگاه قرار گرفتند و درخواست صدور حکم قصاص کردند. هرچند قاضی توصیه کرد که آنها گذشت کنند، اما این توصیه را قبول نکردند و خواستار صدور حکم قصاص شدند. در ادامه متهم در جایگاه قرار گرفت؛ او یک بار دیگر آنچه را اتفاق افتاده بود، توضیح داد و گفت: پدر و مادر و خواهرم در طبقه اول ساختمان ساکن هستند و من در طبقه سوم زندگی میکنم.
پدرم به تازگی طبقه دوم را به پدر و مادر سعید اجاره داده بود. آن روز در خانه بودم که متوجه سروصدای زیادی از طبقه دوم شدم. تصمیم گرفتم به طبقه دوم بروم و به آنها تذکر بدهم. اما در راهپلهها خواهرم را مقابل خانه آنها دیدم. سعید داشت سر خواهرم داد میکشید و حرفهای نامربوطی میزد من در حمایت از خواهرم جلو رفتم و با سعید درگیر شدم.
در این میان دوستش هم وارد درگیری شد و به سمت من حمله کرد. من هم خیلی ترسیم و برای اینکه از خودم دفاع کنم سعید را با چاقو زدم و بعد هم وقتی دوستش به من حمله کرد او را هم زدم، من اصلا فکر نمیکردم با این ضربه چاقو کسی فوت کند.
در را بستم به پلیس زنگ زدم و خودم به اورژانس خبر دادم. سعید و دوستش را به بیمارستان بردند و بعد از چند روز هم خبر رسید که دوست سعید فوت کرده است. متهم درباره اینکه چرا دروغ گفته بود، به دادگاه گفت: من ترسیده بودم، فکر کردم اگر حقیقت را کتمان کنم، کسی متوجه نمیشود و، چون آنها درگیری را آغاز کرده بودند، من تبرئه میشوم.
من خیلی ترسیده بودم و دروغی که گفتم هم از ترس بود. بعد از گفتههای این جوان و وکیلمدافعش هیئت قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند و متهم را به قصاص محکوم کردند. رأی صادره مورد تأیید قرار گرفت و متهم تا پای چوبه دار رفت.
اما درنهایت با وساطت بزرگان و قضات اجرای احکام اولیای دم بعد از قصاص گذشت کردند. با گذشت اولیای دم پرونده برای رسیدگی مجدد به دادگاه کیفری استان تهران برگردانده شد تا اینبار متهم به اتهام اخلال در نظم عمومی از طریق قتل محاکمه و به جنبه عمومی جرم نیز رسیدگی شود؛ بنابراین متهم یکبار دیگر پای میز محاکمه رفت.
او گفت: من اتهام قتل را قبول دارم و به خاطر دروغی که در ابتدا گفتم هم خیلی معذرت میخواهم. وقتی دیدم واقعیت برملا شده، سرنوشتم را قبول کردم و واقعیت را گفتم. وقتی دیدم سعید به خواهرم حمله کرد و با فحاشی و با حرفهای رکیک او را تحقیر کرد، عصبانی شدم و وارد درگیری شدم، اما سعید به من حمله کرد و دوستش هم چاقو داشت که به من حمله کرد؛ به همین خاطر آنها را زدم.
متهم گفت: من 6 سال است که در زندان به سر میبرم. هر یک ساعت زندان به اندازه یک سال برای من سپری میشود. روزهای خیلی سختی دارم. در تمام این روزها با کابوس اعدام از خواب بیدار شدم. خانوادهام برای اینکه رضایت بگیرند و من را به زندگی باز گردانند، هر کاری کردند و پدرم همه داراییاش را از دست داد.
این فقط من نبودم که عذاب کشیدم و تنبیه شدم همه اعضای خانوادهام به اندازه من تنبیه شدند و عذاب کشیدند. آنها شب و روز نداشتند و با این خیال که من قصاص میشوم، شب و روز گذراندند. من درخواست دارم با توجه به همه آنچه گفتم، از من بگذرید.
تاوان بسیار سنگینی پرداخت کردم و درخواست دارم به خاطر جوانیام و به خاطر خانوادهام من را ببخشید. آنچه در این مدت بر من گذشت، فقط کابوس اعدام نبود بلکه من به دلیل عذاب وجدانی که داشتم، روزهای بسیار سختی را پشتسر گذاشتم و هنوز هم این عذاب وجدان از بین نرفته است.
بعد از گفتههای متهم و اخذ آخرین دفاع هیئت قضات برای تصمیمگیری وارد شور شدند. مطابق قانون متهم به 3 تا 10 سال حبس با احتساب ایام بازداشت محکوم خواهد شد.