دیباچه
پس از تسخیر سفارت آمریکا در 13 آبان 1358 به دست دانشجویان پیرو خط امام «جیمی کارتر» رئیس جمهور وقت آمریکا در بحرانی 444 روزه گرفتار شد. در این دوره «سایرونس ونس» وزیر وقت امور خارجه ایالات متحده و «زبیگنیو برژینسکی» دستیار امنیت ملی آمریکا به عنوان مؤثرترین مهره های دولت کارتر، بازیگران و طراحان اصلی کاخ سفید برای برون رفت از بحران گروگان گیری بودند. ونس در پی حل بحران از طریق راه کارهای دیپلماتیک بود و برژینسکی تنها راه برون رفت از بحران پیش آمده را برخورد نظامی با جمهوری اسلامی می دانست. پس از ناکارآمدی شیوه های دیپلماتیک ونس، دولت کارتر بر اساس ایده و نظر برژینسکی در تاریخ 24 آوریل 1980 برابر با 4 اردیبهشت 1359 اقدام به عملیات نجات گروگان ها موسوم به عملیات پنجه عقاب در خاک ایران کرد که در همان مرحله اول در صحرای طبس با شکست سنگینی مواجه شد. در پی این شکست سایرونس ونس که مخالف حمله نظامی بود از وزارت امور خارجه استعفا داد و دولت کارتر در انتخابات ریاست جمهوری با قبول شکست از «رونالد ریگان»، کاخ سفید را به جمهوری خواهان سپرد.
متن پیش رو ضمن بررسی و تحلیل آنچه در آن مقطع تاریخی گذشت در پی یافتن جواب سئوالاتی است که چگونه هواپیماها و هلی کوپترهای آمریکایی به داخل خاک ایران وارد شدند، بدون این که خبری از آژیر هوائی باشد و چرا چند روز قبل از عملیات آمریکایی ها، پدافندهای هوایی و رادارهای متحرک از چندین پایگاه هوایی در منطقه شرق کشور به دستور سرتیپ باقری جمع آوری می شود و دیگر آنکه به چه سبب و بر اساس چه دلیل و برهانی فانتوم های نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، هلی کوپترهای جامانده از ارتش آمریکا را بمباران می کنند و یک سری اسناد ومدارک موجود در داخل هلی کوپترها را از بین برده و همچنین باعث به شهادت رسیدن محمد منتظرقائم فرمانده سپاه یزد می شوند.
تسخیر سفارت آمریکا و بحران 444 روزه
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، سفارت آمریکا دو مرتبه به تصرف نیروهای انقلابی درآمد. مرتبه اول در تاریخ 25 بهمن 1357 (14 فوریه 1978) و تنها سه روز پس از پیروزی انقلاب اسلامی بود که توسط 75 نفر از چریک های فدایی خلق پس از درگیری مسلحانه که منجر به مجروح شدن یک تفنگدار آمریکایی انجامید، سفارت به تصرف درآمد که البته به سرعت و با وساطت نمایندگان کمیته انقلاب بدون هرگونه تخریب و آتش سوزی، چریک های فدایی خلق پراکنده شدند و سفارت به نیروهای آمریکایی تحویل داده شد.[1]
اما نیروهای انقلابی و بالاخص دانشجویان پیرو خط امام (ره) دخالت ایالات متحده آمریکا در طراحی و اجرای کودتای 28 مرداد 1332 را در حافظه تاریخی خود داشتند، نسبت به پذیرش شاه توسط دولت آمریکا با تصرف سفارت آمریکا در روز یکشنبه 13 آبان ماه 1358 (4 نوامبر 1979) عکس العمل شدیدی نشان دادند. در این باره علی اصغر آگاه-کاردار موقت ایران در واشنگتن-چندین بار مقامات آمریکایی را از عواقب چنین تصمیمی (پذیرفتن شاه برای معالجه در آمریکا) برحذر داشته بود همچنین این مسئله را وزیر امور خارجه در اجلاس عمومی سازمان ملل در مهرماه 1358، به مقامات آمریکایی گوشزد کرده بود. در این باره حتی نامه ای رسمی مبنی بر استرداد شاه به ایران به مقامات آمریکایی نوشته شده بود تا دو نفر پزشک ایرانی شاه را به دقت معاینه کنند. اما وزارت امور خارجه آمریکا تلفنی به کاردار موقت اطلاع داد که پزشکان ایرانی فقط می توانند پرونده پزشکی شاه را مطالعه کنند.[2]
بی توجهی دولت آمریکا به تذکرات طرف ایرانی و عدم استرداد شاه به ایران دولت جیمی کارتر را با چالشی بزرگ و اساسی روبه رو ساخت که در تاریخ روابط ایران و آمریکا به بحرانی 444 روزه تبدیل شد. فردای آن روز روزنامه اطلاعات چنین گزارش کرد:
ساعت 30: 10 صبح گروهی از دانشجویان که در حال شعار دادن در خیابان آیت اللّه طالقانی به سوی دانشگاه در حرکت بودند، هنگامی که به جلوی در اصلی سفارت آمریکا رسیدند مسیر خود را تغییر دادند و پس از گشودن زنجیرهای این در به داخل سفارت رفتند.
همان زمان گروهی از دانشجویان نیز از دیوار، خود را به داخل سفارت رساندند و پیشروی به سوی ساختمان های داخلی سفارت خانه را آغاز کردند. از همان لحظه های اول تصرف سفارت آمریکا، گروه های مختلف مردم در مقابل سفارت آمریکا اجتماع کردند و به دادن شعارهای ضدآمریکایی می پرداختند. دانشجویان در سه بیانیه که تا ساعت 18 از طریق بلندگو پخش کردند اطلاع دادند که ساختمان اصلی سفارت در ساعت 15 به تصرف کامل درآمد و حدود صد نفر از مزدوران آمریکایی مستقر در آن که عده ای تفنگدار آمریکایی در میان آنها بودند به گروگان گرفته شده اند. دانشجویان اعلام کردند که هر چند تصرف ساختمان با مقاومت سه ساعته و همراه با پرتاب گاز اشک آور از جانب تفنگداران آمریکایی بود، هیچ گونه آسیبی به طرفین وارد نیامد. از ساعت 16 آزاد کردن گروهی از ایرانیانی که به عنوان ارباب رجوع یا کارمند در داخل سفارت بودند آغاز شد و آمریکائیان را با چشم بسته به محلی دیگر منتقل کردند.[3]
امام خمینی با صحه گذاشتن بر عملکرد دانشجویان فرمود:
آن مرکزی هم که جوان های ما رفتند گرفتند-آن طور که اطلاع داده اند-مرکز جاسوسی و مرکز توطئه بوده است. آمریکا توقع دارد که شاه را ببرد به آنجا مشغول توطئه، پایگاهی هم اینجا برای توطئه درست کنند و جوان ها ما بنشینند و تماشا کنند.[4]
راه حل های دوگانه
دولت کارتر که نمی خواست اصل اساسی حیثیت و شرف ملی و منافع حیاتی خود در منطقه را خدشه دار کند در مقابله بااین بحران تنها دو راه حل کلی را فراروی خود ترسیم نموده بود. اول؛ تهاجم نظامی به ایران و آزادسازی گروگان ها بود که زبیگنیو برژینسکی دستیار امنیت ملی کارتر و از جمله مؤثرترین مهره های دولت وی که به اصطلاح سیاسی از جمله عقاب ها محسوب می شد و در سیاست خارجی طرفدار اعمال زور و شدت عمل بود، مصرانه خواستار اجرایی نمودن این نظریه می بود و باور داشت تنها راهی که می تواند منافع ایالات متحده در منطقه را حفظ نماید حمله نظامی است.
دوم؛ تلاش های مسالمت آمیز و دیپلماتیک بود که سایروس ونس-وزیر خارجه وقت آمریکا -بدان معتقد بود. وی دیدگاه خود را درباره اقدام نظامی علیه ایران، چنین عنوان می کند:
ما تصور می کردیم که خطر جانی فوری گروگان ها را تهدید نمی کند، هر چند از شرایط اسارت آنها و غیرقابل پیش بینی بودن عملیات اشغال کنندگان سفارت و همچنین تظاهراتی که هر روز در اطراف سفارت صورت می گرفت، نگران بودیم. مجموعه این عوامل و واکنش های احتمالی یک اقدام نظامی از طرف آمریکا در منطقه، موجب شد که ما در مراحل اولیه بحران، سیاست احتیاط آمیزی در پیش بگیریم و به جای توسل به قوه قهریه از تدابیر دیپلماتیک و اعمال فشار از طریق سازمان های بین المللی مدد بگیریم.[5]
تلاش های دیپلماتیک در ابتدای امر نتایج مثبتی برای ایالات متحده به همراه داشت و جمهوری اسلامی ایران حاضر شد در فاصله روزهای 28 تا 30 آبان ماه (18 تا 20 نوامبر) تعداد 13 تن از گروگان های سیاهپوست و زن آمریکایی را با وساطت سازمان آزادی بخش فلسطین آزاد کند. از این پس تعداد افراد زندانی طبق اعلام دیوان بین المللی دادگستری لاهه 28 نفر دارای وضعیت دیپلماتیک، 20 نفر کارمند اداری و فنی و 2 نفر تبعه آمریکا که جمعا 50 نفر می شدند.[6]
آمریکائیان، اموال و دارائی های ایران در بانک های آمریکا را بلوکه کردند و از طریق اعمال نفوذ در سازمان ملل متحد یکسری تحریم های اقتصادی علیه ایران مصوب نمودند.
جیمی کارتر در 14 نوامبر 1979 طی فرمان اجرایی 1270 دستور توقیف دارایی های دولت ایران در آمریکا را اعلام کرد و گفت: مطابق اختیاری که بر اساس قانون اساسی و قوانین آمریکا از جمله قانون حدود اختیارات اقتصادی و اضطراری ملی، ماده 50 قانون اساسی آمریکا بخش 1601 و ماده 3 قانون اساسی آمریکا بخش 301 در مقام رئیس جمهور بر عهده من نهاده است. من، جیمی کارتر، رئیس جمهور ایالات متحده وضعیت حاکم بر ایران را تهدیدی فوق العاده و عمده برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا قلمداد می کنم و بدین لحاظ برای مواجهه با آن تهدید حالت فوق العاده ملی اعلام می کنم.
بدین وسیله دستور توقیف همه اموال و دارایی ها و منافع تحت مالکیت حکومت ایران، واسطه ها، عوامل و موجودیت های تحت کنترل و بانک مرکزی آن کشور را که در حوزه صلاحیت قضایی آمریکا قرار داشته یا قرار خواهد گرفت اموالی را که در مالکیت یا کنترل اشخاص تابع صلاحیت قضایی ایالات متحده بوده یا درخواهند آمد، صادر می کنم. اجازه بکارگیری همه اختیارات متعلق به خود را که بر طبق قانون حدود اختیارات اقتصادی اضطراری بین المللی به رئیس جمهور اعطا شده است، برای اجرای مواد این حکم به وزیر خزانه داری واگذار می کنم.
این فرمان از این به بعد لازم الاجرا و به کنگره فرستاده شده و در دفتر ثبت فدرال انتشار خواهد یافت.[7]
دولت ایران در برابر تلاش آمریکا برای آزادسازی گروگان ها طرحی به قرار ذیل پیشنهاد کرد:
1- کمیسیونی بین المللی تشکیل گردد و دولت ایالات متحده مجرم بودن شاه را بپذیرد؛
2- تمام دارائی ها و اموال شاه در ایالات متحده به ایران بازگردانده شود؛
3- بیانیه مشترکی از سوی ایالات متحده و ایران صادر شود و در آن طرفین متعهد شوند از دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر خودداری کنند و حقوق دیپلمات ها را رعایت نمایند؛
4- دانشجویان ایران سفارت آمریکا را آزاد کنند و تمامی اتباع و کارمندان دولت ایالات متحده اجازه یابند خاک ایران را ترک نمایند.[8]
قبول طرح دولت ایران دیگر چیزی از حیثیت و شرف برای آمریکا باقی نمی گذاشت و تبعا دولتمردان کاخ سفید نمی توانستند طرح ایران را قبول کنند. فشار رسانه های گروهی و ملت آمریکا که سخت پی گیر سرنوشت گروگان ها بودند، کارتر را در رقابت با رقیب جمهورخواهش-رونالد ریگان-در انتخابات ریاست جمهوری پیش رو در وضعیت اسفناکی قرار داده بود؛ از این رو در کنار تلاش های دیپلماتیک، رئیس جمهور، مشاورانش درصدد حمله نظامی به جمهوری اسلامی ایران بودند. جیمی کارتر در این مورد می گوید:
. . . همزمان ماهواره ای گرفته شد تا موقعیت هواپیماهای نظامی و مناطق استراتژیکی ایران دقیقا مورد بررسی قرار گیرد. من تمایلی به خونریزی نداشتم. اما اگر کوچکترین آسیبی به گروگان ها می رسید، این عمل اجتناب ناپذیر بود.[9]
سخن جیمی کارتر این سئوال را به ذهن متبادر می سازد که منظور وی از هر نوع اقدام نظامی چیست؟ برژینسکی در کتاب «سقوط شاه، جان گروگان ها و منافع ملی» به سئوال فوق جوابی صریح و بی پرده می دهد و می نویسد:
من بیشتر به یک واکنش نظامی گسترده تر، به منظور قرار دادن ایران در زیر فشار برای آزاد کردن گروگان ها، تمایل داشتم. من به خصوص مفتون فکر تصرف جزیره خارک و محاصره نظامی ایران، شاید توأم با بعضی حملات هوایی بودم.[10]
شاید نامه ای که قبل از واقعه طبس فرد ناشناسی که نسبت به انقلاب و دستاوردهای آن احساسات دوستانه داشته است و به مراجع ذی صلاح از جمله شورای انقلاب نیز ارسال کرده است و تقریبا صحت بخش اعظم مطالب آن به ثبوت رسیده است به خوبی منظور کارتر از هر نوع اقدام نظامی را روشن سازد. وی در این نامه که متن آن پس از جریان طبس در روزنامه ها انتشار یافت می گوید:
من چند سالی در ایران کار کرده و شاهد جنایات وحشیانه و فساد بی رویه رژیم شاه بوده ام و به علت داشتن احساسات دوستانه نسبت به ملت ایران تصمیم گرفتن که این نامه را برای شما و شورای انقلاب اسلامی بنویسم.
هدف از این نامه افشای اهداف و نقشه های بی شرمانه دولت آمریکا و اسرائیل علیه ایران است. لازم به یادآوری است که من این مطالب را از یک افسر اطلاعات ارتش اسرائیل دریافت کرده ام.
1- شورای امنیت ملی آمریکا سرگرم طرح نقشه ای نظامی به منظور آزادی گروگان های سفارت آمریکا در تهران می باشد. بر طبق این نقشه که قسمتی از آن در خارج و بخشی از آن در ایران قرار است انجام گیرد، گروه ویژه مشترکی با همکاری سازمان جاسوسی اسرائیل به وجود آمده است. در 22 نوامبر 1979 در جلسه مشترکی با شرکت عزر وایزمن وزیر دفاع اسرائیل، سفیر آمریکا در تل آویو وابسته نظامی آمریکا جزئیات همکاری اسرائیل در این عملیات روشن گردید. در این جلسه تصمیم گرفته شد که از افسران و طراحان برنامه حمله به فرودگاه انتبه نیز استفاده شود.
افراد این گروه ویژه، 82 تن از لشکر ویژه هوا-زمین آمریکا می باشند که هم اکنون در پایگاه فورت براگ) garb troF (تحت آموزش می باشند و به زودی از طریق آلمان غربی به پایگاه «آکروتینی» در قبرس و پس از آن به اسرائیل اعزام خواهند گردید. دولت ترکیه نیز موافقت نموده که ایالات متحده از پایگاههای نظامی خود و یک پایگاه نظامی ترکیه در مرز ایران و ترکیه به منظور جمع آوری و تهیه اطلاعات استفاده نماید. دولت و فرماندهی عالی ارتش ترکیه هم اکنون سرگرم مطالعه این طرح می باشند و هنگامی که نقشه کاملا مشخص گردید گروه ویژه از اسرائیل به این کشور منتقل خواهد گردید. به علاوه مناطق اطراف سفارت آمریکا در تهران نیز با کمک دیپلمات ها و وابستگان نظامی کشورهای هم پیمان و دوست دولت آمریکا مورد مطالعه کاملا دقیق قرار گرفته است.
طبق این نقشه به رئیس بخش سازمان سیا در سفارت از قبل اطلاع داده می شود تا دیگر گروگان ها را برای عملیات آماده سازد. تماس با این فرد از طریق یک روزنامه نگار یا یک نماینده صلیب سرخ و یا توسط یک دیپلمات کشور دوست آمریکا انجام خواهد پذیرفت.[11] در کنار اینها یک گروه شامل افسران سابق ارتش و ساواک ایران نیز به تهران اعزام شده اند تا مکان دقیقی برای گروگان ها پیدا نمایند زیرا در آن موقعیت تغییر مکان گروگان ها به مسافت دور خالی از خطر نیست. چند روز پس از اعزام این گروه، گروه دومی به تهران اعزام می گردند تا حمله شبانه به سفارت را برای آزادی گروگان ها رهبری نمایند. این گروه، قرار است با پشتیبانی هلی کوپترهای کاملا مسلح، خود و گروگان ها را به ترکیه برسانند.
هماهنگی این عملیات را سفارت آلمان غربی در ایران به عهده خواهد داشت.
2- طرحی نیز به منظور ساقط نمودن حکومت آیت اللّه خمینی که شامل تضعیف موقعیت ایران و بی اعتبار نمودن آیت اللّه می باشد به دستور شخص کارتر تحت بررسی است. بدین منظور به سرویس های اطلاعاتی آمریکا در خاورمیانه دستور داده شده که عملیات و حملات تروریسیتی را علیه ایران آغاز نمایند.
ویلیام میلر (W. millir) در خلال بازدیدش از خاورمیانه با سفیران کشور متبوع خود در ترکیه، عراق، عربستان سعودی و اسرائیل و همچنین رؤسای سازمان جاسوسی آمریکا در این کشورها ملاقات کرد و به آنها دستور داد که در آمادگی کامل باشند زیرا احتمال حمله نظامی آمریکا به خلیج فارس وجود دارد.
به منظور ساقط نمودن حکومت خمینی افسران سابق ارتش و ساواک ایران که به کشورهای ترکیه، اسرائیل، آمریکا و اروپای غربی گریخته و با سازمان جاسوسی نظامی آمریکا و اسرائیل همکاری نزدیکی دارند، انتخاب می شوند. برای انتخاب این افراد از مستشارات آمریکایی که در ساواک و ارتش ایران کار می کردند استفاده می شود به علاوه سعی شده است که از افراد مورد اطمینانی نیز که هم اکنون دارای مشغال فرماندهی در ارتش ایران هستند، استفاده شود. این افسران ایرانی که به غرب پناه برده و یا به علت انقلاب به ایران بازنگشته اند در عملیات ویژه ای شرکت داده شده اند. یک گروه از این افسران که در مراکز سازمان سیا آموزش دیده اند قرار است برای کشتن آیت اللّه خمینی به قم اعزام گردند. افسران پنتاگون و سازمان سیا و همچنین مستشارات سابق آمریکا در ایران نیز تحت پوششی با پاسپورت های خارجی به تهران اعزام می گردند تا با افراد ایرانی مورد اعتماد در ارتش و ساواک ارتباط برقرار کرده و در ارتباط دائم با گروه اعزامی قم باشند. سرویس هایاطلاعات و جاسوسی اسرائیل و آمریکا نیز با سازمان غیرقانونی فرقان و شورای نجات ارتش ایران در ارتباط می باشند. این ارتباط از طریق کانالی از ترکیه و آلمانغربی به وجود آمده است. نام یکی از این مأموران ارتباط محمود مورتاهران است.
به منظور تخریب بیشتر اوضاع ایران به فعالیت های قبایل کرد و گروه های مسلمان مخالف رهبران مذهبی ایران نیز توجه شده است. اقداماتی انجام گرفته تا شورشیان کرد را کاملا مسلح نموده و جنگ بین آنها و ارتش را شدت بخشید و نبردهای مسلحانه در مرز ایران و عراق افزایش یابد. سلاح نیز از طرف مصر و اسرائیل، تأمین می گردد بدین معنی که اسرائیل سلاح های روسی به دست آورده در جنگ اعراب و اسرائیل را در اختیار اینان قرار خواهد داد ومصر نیز مهمات را. از طرف دیگر دولت ترکیه نیز موافقت نموده که عملیات سرویس های جاسوسی آمریکایی را در مرزهای ترکیه تسهیل نموده و اطلاعاتی را که از منابع خود به دست آورده اند در اختیار آمریکا قرار دهد. این همکاری کاملا مخفی نگاه داشته شده است زیرا در صورت افشا ممکن است حزب اسلامی اربکان عکس العملی ناموافق نشان دهد.
پس بر طبق این نقشه پس از این که کودتا در ایران موفق شد کلیه طرفداران خمینی نیز به قتل خواهند رسید. از آنجایی که می ترسم این نامه به شما نرسد چندین نسخه از آن برای شما ارسال نموده ام. به علت دلایل روشن و واضحی نام و شغل را در اینجا نمی نویسم ولی کاملا به شما تعلق دارم.[12]
دکترین حمله نظامی برژینسکی به ایران بعد از شکست فشارهای سیاسی، دیپلماتیک و اقتصادی بسیار پررنگ تر از قبل گردیده بود و دولت آمریکا خود را آماده حمله نظامی وسیع به ایران نموده بود، اما وقوع یک حادثه پیش بینی نشده تمامی محاسبات آنان را به هم ریخت و آن عبارت بود از اشغال نظامی افغانستان از سوی شوروی. برژینسکی در مورد تأثیر این واقعه بر روش برخورد آمریکا با ایران می گوید:
تجاوز شوروی به افغانستان، ما را وادار می ساخت که در اقدامات بعدی خود به ایران مصالح کلی و هدف مهار کردن توسعه طلبی شوروی را در منطقه در نظر داشته باشیم. به عبارت روشن تر تجاوز شوروی به افغانستان بر اهمیت تجهیز مقاومت کشورهای اسلامی در برابر شوروی افزود و ما را از دست زدن به اقداماتی که موجب تجزیه و پراکندگی در جهان اسلام می شد برحذر داشت. در نتیجه، اقدامات ما در سه ماه بعد، بیشتر روی افزایش تدریجی فشار اقتصادی بر ایران و تلاش برای مذاکرات مستقیم و غیرمستقیم به منظور رهایی گروگان ها متمرکز شد.[13]
به سبب وضعیت پیش آمده، طرح حمله نظامی وسیع به ایران از دستور کار برژینسکی و همفکرانش خارج شد و آنها سخت مجذوب طرح مأموریت نجات گروگان ها به وسیله نیروهای نظامی شدند.
طرح نجات گروگان ها به واسطه کماندوها، از همان آغازین روزگهای گروگان گیری در دستور کار دولتمردان کاخ سفید قرار گرفته بود. از این روی نیروهای دلتا ماه ها در حال تمرین بودند و در تمرینات خود بارها و بارها عملیات نجات را با موفقیت به پایان رسانده بودند و تنها مترصد پیامی ازسوی کاخ سفید بودند تا عملیات نجات را در تهران به مرحله اجرا دربیاورند.
به گفته چارلی بکویث در کتاب حادثه طبس گروه ویژه ای که برای حمله به ایران و آزادی گروگان ها تشکیل شد، به نام «دلتافورس» می باشد و نام عمملیات را «ایگل کلا» یعنی پنجه عقاب گذاشتند. این گروه طبق اذعان مؤلف کتاب 132 نفر بودند؛ 2 ژنرال، 12 نفر راننده، 12 نفر مأمور گشت و 106 نفر جهت یورش و مأموریت های دیگر و بنا بود که بعد از انجام عملیات به مقرهای خود مانند مصر و غیره مراجعت نمایند.[14]
برای اجرائی نمودن عملیات نجات ابتدا باید فرودگاهی متروکه و دورافتاده را می یافتند تا هواپیماها و هلی کوپترهای آمریکایی در آن فرود آیند و پس از آنکه هلی کوپترها سوختگیری کردند کماندوهای آمریکایی را به مخفی گاه کوهستانی در اطراف تهران منتقل می نمودند تا شب بعد کامیون هایی که به وسیله عمال ایرانی[15] آنها در تهران تدارک دیده شده بود آنها را به شهر بیاورد. برای هلی کوپترهای سی استالیون راه جداگانه و پنهان دیگری در نظر گرفته شده بود. بعد از این که هلی کوپترها گروه دلتا را پیاده می کردند، خود آنها به طرف تپه های پست و بلندی که ده تا پانزده مایل به طرف شمال شرق-محل استقرار دلتا-وجود داشت حرکت می کردند، آنها در این محل زیرپوشش تورهای استتار-تا زمانی که توسط افراد گروه دلتا به استادیوم فوتبال احضار می شدند-مخفی می ماندند. برای این منظور دستگاه بی سیم که مجهز به تجهیزات ارتباط با ماهواره طرح و ساخته شده بود برای ارتباط هلی کوپترها به دسته حمله کننده به سفارت که در بیابان (کویر) مستقر بودند، در نظر گرفته شده بود.[16]
در همین راستا پیش از آغاز عملیات، آمریکا دست به یک سری پروازهای شناسایی از منطقه زد. کارتر در مورد یکی از این پروازها می گوید:
روز دوم آوریل، گزارشی به من رسید مبنی بر این که هواپیمای کوچک ما در ارتفاعی کم پرواز کرده و در کویر به زمین نشسته است و محوطه ای را که قرار بود عملیات احتمالی نجات گروگان ها انجام گیرد، مورد بررسی قرار داده است و جالب این که در این عملیات، احدی آنها را ندیده و شناسایی نشده اند. این هواپیما پس از انجام مأموریت به سلامت بازگشت. خلبان هواپیما گزارش کرد که محل مورد نظر جایی است مطلوب. . . ما تصمیم گرفتیم برنامه مأموریت نجات گروگان را تکمیل کنیم و گروه اعزامی خود را آماده سازیم.[17]
چارلی بکویث هم می گوید:
در سی ویکم مارس هواپیمای استول با دو نفر از خلبانانش با یک سلسله اطلاعات مفید از صحرای یک برگشت. جیم فقط یک پا داشت، هر دو خلبان با یک سرگرد نیروی هوایی همراهی می شدند. آنها در این منطقه زمین را کنده نمونه هایی از خاک و سنگ آنجا را به اضافه چند عکس از آن محل با خود آورده بودند. برای به وجود آوردن تسهیلات بیشتر در آن منطقه، آنها کارهای دیگری نیز انجام داده بودند که عبارت بود از حمل چراغ های ویژه ای که توسط خلبانان در آن منطقه نصب کرده بودند. این چراغ ها به اندازه ای کوچک بودند که اگر خلبانان نیروی هوایی در مدار مستقیم به آن نگاه نمی کردند، هرگز دیده نمی شد.[18]
طبق شناسایی های انجام گرفته، فرودگاهی نظامی و طبیعی و دورافتاده واقع در نزدیکی شهر طبس حدود دویست مایلی جنوب شرقی تهران برای فرود گروه مهاجم در نظر گرفته شد. طبق عکس های هوایی که از این مکان تهیه شده بود، این مکان برای فرود آمدن هواپیماهای حمل ونقل در شب مناسب ترین محل بود.
با تمام این تفاصیل همچنان «سایروس ونس» وزیر امور خارجه و کل وزارت تحت امر وی با این نقشه مخالف بودند و عقیده داشتند که با شکست روبه رو خواهد شد و بر اثر آن عده زیادی زندگی خود را از دست داده و سرانجام نیز آلت دست حکومت ایران خواهد شد. ونس در ابراز این عقیده، بر ارزیابی های کارشناسان سرشناس امور ایران در دانشگاه های آمریکا تکیه داشت. ونس در ابراز این عقیده، بر ارزیابی های کارشناسان سرشناس امور ایران در دانشگاه های آمریکا تکیه داشت؛ اما برژینسکی معتقد بود که زمان آن فرا رسیده تا «سر دمل باز گردد» و مسئله حیثیت آمریکا مطرح است.
رئیس جمهور آمریکا از آنجا که احساس می کرد حمله نظامی، وی را با مشکلات عدیده ای مواجه می سازد و طبعا جان آمریکائیان مقیم ایران را در خطر قرار می دهد در روز 18 فروردین سال 1359، رابطه سیاسی دو کشور را قطع کرد و از تمامی آمریکائیان مقیم ایران و نیز دیپلمات های ایرانی مقیم آمریکا خواست این کشور را ترک کنند. جیمی کارتر رئیس جمهور ایالات متحده طی پیامی خطاب به کنگره آمریکا اعلام می دارد:
پیرو بخش 204 (ب) قانون حدود اختیارات اقتصادی اضطراری بین المللی 50 یو. اس. سی. 1703، بدین وسیله به کنگره گزارش می دهم که امروز حالت فوق العاده ملی دیگری اعلام کرده ام و از اختیار اعطا شده بر اساس این قانون برای اعمال محدودیت های بیشتر بر معاملات با ایران استفاده می کنم. رونوشتی از فرمان اجرایی را که امروز برای اعلام این مطلب و به کارگیری این اختیارات بر طبق ماده 50 یو. اس. سی صادر نموده ام به پیوست تقدیم می نمایم.
1- اوضاع ایجاب کننده اعمال این اختیارات تداوم وقایع ایران و از جمله اعمال و قصور حکومت ایران در تخطی از تکالیفش بر طبق حقوق بین الملل می باشد که مرا واداشت تا در مورخه 14 نوامبر 1979 حالت فوق العاده ملی اعلام کرده و مفاد مندرج در فرمان اجرایی شماره 12170 مورخه 14 نوامبر 1979 و فرمان اجرایی شماره 12205 مورخه 7 آوریل 1980 را به مورد اجرا گذاردم و تهدید فوق العاده بی سابقه زیاد پدید آمده برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا در اثر وقایع پس از 14 نوامبر 1979 در ایران و کشورهای همسایه، از جمله تهاجم شوروی به افغانستان می باشد.
2- رویدادهای ایران و کشورهای همسایه آن، منافع استراتژیک و حیاتی آمریکا را تهدید می کند. اشغال سفارت ایالات متحده در تهران و دستگیری و نگهداری شهروندان آمریکایی در آنجا و تصرف افغانستان از جانب شوروی تخلفات فاحش از نظم و قانون بین المللی است که امنیت همه کشورها و صلح بین المللی مبتنی بر آن می باشد. چنین اعمالی در منطقه ای که برای آمریکا و اکثر کشورهای جهان اهمیتی بسیار حیاتی دارد، تهدیدی عمده و ناگوار برای امنیت ملی، سیاست خارجی و اقتصاد آمریکا به شمار می رود.
3- به دلایل مذکور، ممنوعیت موارد ذیل را ضروری می دانستم:
الف) واردات مستقیم یا غیرمستقیم کالاها یا خدمات ایرانی از ایران به آمریکا به جز مواد وارد شده برای انتشار مطبوعات یا رسانه های رادیو-تلویزیونی؛ که از هنگام صدور این فرمان لازم الاجرا است.
ب) هرگونه معامله با اشخاص حقیقی یا حقوقی خارجی توسط شهروندان یا ساکنان دائمی آمریکا که به سفر آن شخص به ایران پس از امروز مربوط باشد؛ بی درنگ (از هم اکنون) لازم الاجرا است. (همزمان به وزیر امور خارجه اختیار مبادرت به کنترل گذرنامه و خروج شهروندان و ساکنان دائمی آمریکا به منظور محدود ساختن سفر به ایران را اعطا می کنم.)
ج) پرداخت مخارج معامله در داخل ایران توسط یا از طرف هر یک از شهروندان یا ساکنان دائمی که در داخل ایران به سر می برند، هفت روز پس از زمان صدور لازم الاجراست. ممنوعیت های مندرج در بندهای ب و ج شامل اشخاصی که شهروند ایران نیز هستند و روزنامه نگاران یا سایر اشخاصی که به طور منظم در مؤسسات گردآوری و انتقال اخبار اشتغال دارند و آنها که به قصد جمع آوری یا مخابره اخبار، تهیه گزارش یا فیلم های مستند یا فعالیت های مشابه به ایران سفر کرده یا در داخل آن به سر می برند، نخواهد شد.
4- همچنین فرمان اجرایی شماره 12205 را اصلاح کرده ام تا شامل ممنوعیت پرداخت ها، واگذاری اعتبارات یا انتقال سایر سرمایه ها، اموال و دارایی های موجود در اینجا به هر فردی در ایران گردد، جز در مواردی که به صورت حواله یا ارسال وجه برای خانواده باشد؛ که از هم اکنون لازم الاجرا است. این ممنوعیت نیز فعالیت های جمع آوری اخبار را دربر نمی گیرد.
5- در ضمن به وزیر خزانه داری دستور داده ام که از 14 روز پس از این این تاریخ مجوزهای موجود برای معاملات اشخاص مشمول قوانین قضایی آمریکا را با هواپیمایی ایران، شرکت ملی نفت ایران و شرکت ملی گاز ایران، که قبلا مطابق با مقررات فرمان شماره 12170 یا فرمان اجرایی شماره 12205 صادر شده اند، لغو نماید. این امر تعطیل کردن دفاتر آن شرکت ها در آمریکا را نیز در پی خواهد گرفت.
6- به علاوه دستور داده ام که همه قطعات یدکی و سازوبرگ های نظامی تحویل داده نشده که ایران از طریق وزارت دفاع و بر طبق قانون کنترل صادرات تسلیحات خریداری کرده است، در حال حاضر بین نیروهای نظامی خود ما تقسیم شده یا به خریداران دیگر واگذار گردد. تحویل این اقلام دفاعی در نوامبر 1979 به حالت تعلیق درآمد و اکنون در انبال یا در خط تولید هستند.
7- این اقلام با احترام به ایران و اتباع آن و به دلایلی که در این گزارش شرح داده شد، اتخاذ گردید.[19]
امام خمینی (ره) پس از انتشار این خبر فرمودند:
اگر تنها کاری که کارتر به نفع محرومان کرده باشد، همین قطع رابطه است. ملت شریف ایران، خبر قطع رابطه بین آمریکا و ایران را دریافت کردم، رابطه بین یک ملت به پاخاسته برای رهایی خود از چنگال چپاولگران بین المللی با یک چپاولگر عالم خوار، همیشه به ضرر ملت مظلوم و به نفع چپاولگر است. ما این قطع را به فال نیک می گیریم، چون این قطع رابطه دلیلی بر قطع امید دولت آمریکا از ایران است. ملت رزمنده ایران، اگر این طلیعه پیروزی نهایی که ابرقدرت سفاکی را به قطع رابطه، یعنی خاتمه دادن به چپاولگری ها وادار کرده جشن بگیرد، حق دارد.[20]
آمریکایی ها که تصمیم داشتند به واسطه نیروهای دلتا طی یک عملیات کاملا سری گروگان ها را آزاد سازند در تب وتاب وضعیت سایر آمریکای های مقیم در ایران بودند در این باره برژینسکی می گوید:
در جریان روزهای قبل از آغاز عملیات، ما سعی کردیم با اقداماتی در جهت آغاز مذاکرات تازه با ایرانی ها آنها را اغفال کنیم، ولی از طرق مختلف به آمریکایی های مقیم ایران توصیه کردیم که هر چه زودتر ایران را ترک کنند.[21]
در کشاکش بین سایروس ونس و زبیگنیو برژینسکی سرانجام این آمریکایی این آمریکایی لهستانی تبار بود که ایده خود را اجرائی کرد و تصمیم گیرندگان کاخ سفید را ملزم به اجرای عملیات نجات نمود. اجلاس تصمیم گیری زمانی برگزار شد که ونس وزیر خارجه برای تعطیلات به فلوریدا رفته بود. جانشین او در این جلسه، وارن کریستوفر، نیز پیش از حضور در جلسه در جریان اخبار مأموریت قرار نگرفته بود و از آن هیچ گونه اطلاعی نداشت؛ به ونس نیز تا زمانی که از تعطیلات به واشنگتن بازگشت هیچ اطلاعی داده نشد. در بازگشت نیز ونس همچنان درباره این طرح ابراز شک و تردید نمود و با کارتر مخالفت کرد و قول داد که اگر کوششی برای نجات صورت پذیرد، او استعفا خواهد داد. کارتر در کتاب خاطراتش پیرامون روز 11 آوریل و تصمیم گیری برای عملیات نجات در غیاب سایروس ونس چنین اشاره می دارد:
روز 11 آوریل من و مشاورین طراز اولم برنامه نجات گروگان ها را مجددا مرور کردیم. در اطاق کابینه، ماندل، براون، برژینسکی، کریستوفر و رئیس سازمان اطلاعاتی سیا- استانز فیلدترنر-ژنرال دیوید جونز، هامیلتون جوردن و جودی پاول در کنار من نشسته بودند. ونس به یک مرخصی که شدیدا نیاز داشت، رفته بود.[22]
چهار روز قبل از انجام عملیات، یعنی در تاریخ یکشنبه 20 آوریل 1980 (31 فروردین 1359 یکی از نشریات آمریکایی به نام هوستون کرونیل در سرمقاله خود به قلم «میلز کوپلند» از اعضای سازمان سیا، به این موضوع اشاره کرده بود که امکان یک حمله برق آسا جهت آزادی گروگان ها وجود دارد. در بخش هایی از آن سرمقاله چنین آمده بود:
اکثر اعضای سیا معتقدند که این برنامه کاملا و به خوبی قابل اجرا است. تجربه های ما نشان می دهد که تظاهراتی نظیر تظاهرات جلو سفارت آمریکا در تهران که شعارهای ضدآمریکایی می دهند، می تواند جهت نجات گروگان ها قابل استفاده باشد. این کار به وسیله شوراندن مردم علیه گردانندگان و یا استفاده از تظاهرات برای پوشش جهت حمله و ورود و همچنین حفاظت از سفارت صورت گیرد. حمله به سفارت که یک قسمت از تمام عملیات نظامی است، باید همگی در مدت 24 ساعت انجام شود که به این شرح است:
الف: بازدید مقدماتی از وضع دشمن در حال حاضر ما نقشه کامل سفارت، نه تنها اتاق ها را بلکه حتی تمام سیم های برق، جعبه های فیوز و کلیدهای برق، لوله کشی های حرارتی و حتی تغییراتی که بعد از اشغال سفارت داده شده است و اطلاعات مربوط به ملیت و طرز فکر و انگیزه هر یک از دانشجویان خط امام (به عنوان مثال، کدامیک مسلمان واقعی و کدامیک از مذهب برای پوش چپی بودن استفاده می کنند و کدامیک ملی و کدامیک ملیت های دیگری دارند یا کدامیک متعصب مذهبی و کدامیک انقلابی حرفه ای هستند) را به دست آورده ایم.
ب: استخدام عوامل در بین دانشجویان آن دسته از دانشجویان که آرام و وطن پرست هستند، قابل استفاده اند ولی متعصبین و انقلابیون قابل استفاده نیستند. وظیفه آنها این است که گردانندگان اصلی را در بیرون، در جریان کارهای روز قرار دهند.
ج: پوشش مهاجمین همگی باید یونیفورم های ایرانی داشته باشند و آنها را معتقد کنند که برای عراق کار می کنند و اگر این مسئله فاش شد، بگویند که برای دولت ایران کار می کنیم. افراد تیم هایی که عملا وارد عملیات می شوند، کاملا شبیه آن ایرانی هایی هستند که تظاهرات می کنند. تیم حمایت نظامی در هیأت و ظاهر سربازان ایرانی، مردم را قتل عام می کنند. (احتمال دارد که آنها عملا سرباز ایرانی باشند) سه آمریکایی و آقای ویستار و دو تکنسین متخصص وارد سفارت می شوند (به عنوان دوربین چی تلویزیون)
د: پرسنل برای انجام حمله اصلی، از قشقایی ها استفاده می شود. به دلایل داخلی و خارجی، افراد تیم نجات همگی باید حتما خصوصیت مزدوری و مادی بودن داشته باشند و همچنین از قشقایی ها، کردها و فارس ها باشند. به هر صورت همگی باید مزدور حقیقی و به مسائل سیاسی ناآشنا باشند. بسیاری از افسران ایرانی که در پایگاه های هوایی آمریکا در «فورت براگ» و «لیتل راک» تعلیم دیده اند، در حال حاضر پیشنهاد همکاری داده اند. اینها می توانند شامل تیم اصلی و یا یک تیم فرعی باشند. این افراد می توانند جهت تطمیع یک دسته ارتشیان که قابلیت تطمیع شدن را دارند مؤثر باشند. چندین دسته برای گرفتن ایستگاه رادیو-تلویزیون و کنترل مخابرات به کار گرفته می شوند.
ه. موقع گیری این محل، جایی است که هلی کوپتر بتواند در آنجا فرود آید و همچنین جایی است که آخرین تمرین و آخرین دستورات به تیم ها داده می شود و از آنجا به واشنگتن مخابره می گردد و زمانی که همه چیز آماده شد، علامت شروع از واشنگتن داده می شود. از شروع عملیات تا انتقال هوایی گروگان ها، سه مرحله حمله و فرار در این طرح قرار دارد. از شروع عملیات تا انتقال هوایی گروگان ها، سه مرحله حمله و فرار در این طرح قرار دارد. مرحله یا مراحلی خواهد بود به نام «موقعیت جریمه» که عملا حمله انجام خواهد شد. انتخاب این مرحله بسیار مهم است. حمله کنندگان می باید کاملا نزدیک سفارت باشند (یک دقیقه قبل از حمله) یک لحظه قبل از حمله، همگی حمله کنندگان جزئی از تظاهرکنندگان ضدشاه و ضدآمریکا که سفارت را محاصره کرده اند، می باشند در سال 1332 وقتی که روزولت عملیات کودتا برای سقوط مصدق را رهبری می کرد، زاهدی در حدود صد یاردی عملیات بود.
و: مرحله بیهوشی به خاطر مسائل امنیتی، شرح مفصل این مرحله گفته نمی شود. این مرحله شامل ریختن مواد بیهوشی در غذاهایی است که برای گروگان ها و دانشجویان فرستاده می شود و یا استفاده از گاز بیهوشی.
ز: حمله افراد دو تیم باید جرأت زیاد داشته باشند. لحظه های خطرناک، لحظه های اول و آخر است. افراد تیم اصلی که در بین تظاهرکنندگان هستند، از نقاط مختلف نزدیک درهای اصلی و در نقاط استراتژیک اطراف سفارت مستقر می شوند.
ح: فرار وقتی افراد تیم اصلی وارد سفارت شدند، در حالی که گروگان های بیهوش را در دست خود دارند، سه هلی کوپتر که دارای مارک ارتش ایران است، وارد معرکه خواهند شد و در محل های تعیین شده می نشینند و حمله کنندگان شروع به سوار نمودن گروگان ها و دانشجویانی که زندانی و گروگان شده اند، می نمایند. در همین حال، تیم فرعی که مانند یک تیم معمولی ارتش ایران است تمام مخابرات داخل و خارج سفارت و شهر را در دست می گیرد.
ط. پناهگاه مطمئن بخش سیا در ایران دارای محل های کاملا محفوظ و امن در نزدیکی تهران می باشند که هلی کوپترها می توانند در مدت زمان کوتاه و بدون کمترین خطری تا آنجا پرواز کنند. از افراد محلی جهت فرار (بدین لحاظ که از طریق هوا میسر نیست) استفاده می شود. موقعی که به پناهگاه مطمئن رسیدند، عملیات به مرحله پایانی خود رسیده است. اطلاعاتی که سیا در مورد گروه های سیای دارد، نشان می دهد که وقتی آنها ببینند موفقیت با ماست، آنها با ما همکاری خواهند کرد. مطابق آنچه که در زمان مصدق اتفاق افتاد.
ی: آخرین تخلیه دولت آمریکا دوستان زیادی در خاورمیانه دارد، بیشتر آنچه که تصور کنید. موقعی که عملیات با موفقیت به پایان رسید، این دوستان خود را نشان خواهند داد. در حالی که این کمک ها مخفی می باشد.
ک: حملات متقابل برای اطمینان از این که پلیس و پاسداران و ارتش نیز برای انجام حمله متقابل خبردار نشوند، یک سری عملیات پیچیده انجام می گیرد.[23]
همان طوری که ملاحظه شد آنچه که در نشریه هوستون کرونیل چهار روز قبل از عملیات نجات آمده بود، بیشتر به یک جنگ روانی شبیه می باشد؛ چرا که اساس طرح عملیات تماما در شب و تاریکی هوا انجام می شود. اما میلز کوپر در این مقاله سعی داشته است، اذهان را متوجه فضای دیگری کند، تا با یک حمله برق آسا و سریع عملیات کماندوهای گروه دلتا با موفقیت به انجام برسد. با مقایسه آنچه در نشریه هوستون کرونیل قبل از عملیات آمده و آنچه برژینسکی بعدها در کتاب «انتخاب های دشوار» آورده این اختلاف و تفاوت در نوع اجرای عملیات به روشنی مشخص می گردد. برژینسکی در خصوص این عملیات چنین نوشت:
طرح عملیات که پس از هفته ها بررسی و تحلیل تهیه شده بود، جمعا دو روز (از 24 تا 26 آوریل 1980 برابر با 4 تا 6 اردیبهشت 1359) به طور می انجامید. در شب اول هشت هلی کوپتر و شش هواپیمای سی-130 در عمیق خاک ایران در وسط بیابان فرود می آمدند. هلی کوپترها پس از سوخت گیری شبانه به نقطه ای در نزدیکی تهران پرواز می کردند و تمام روز را در انتظار فرارسیدن شب در این نقطه توقف می نمودند. حمله به سوی سفارت که محل نگهداری گروگان ها بود، در شب دوم با وسائل نقلیه ای که قبلا تدارک شده بود، انجام می گرفت و یک گروه جداگانه هم برای نجات «بروس لینگن» کاردار سفارت و دو تن از همکارانش به محل وزارت امور خارجه ایران می رفتند. برنامه دقیقی برای ورود به ساختمان سفارت و آزاد ساختن گروگان ها پیش بینی شده بود و گروگان ها پس از رهایی و شایدبه همراه چند اسیر از اشغال کنندگان سفارت به استادیومی که در نزدیکی سفارت قرار داشت، منتقل می شدند و به وسیله هلی کوپتر به یک فرودگاه مجاور پرواز می کردند. قرار بود این فرودگاه شبانه به وسیله یک گروه کماندویی اشغال شود و گروگان ها و کماندوها با هواپیمای مستقر در فرودگاه به پرواز درآیند. تما ممراحل عملیات در تاریکی شب پیش بینی شده بود و با تمری های مکرر برای این عملیات به وسیله گروه ورزیده ای که داوطلب انجام این مأموریت شده بودند، همه ما به نتیجه آن امیدوار بودیم.[24]
آغاز عملیات پنجه عقاب
سرانجام پس از ماه ها بررسی عملیات نجات، مطابق برنامه قبلی، در 24 آوریل آغاز شد. در بعد از ظهر آن روز، هشت بالگرد از ناوگان نیمیتز در دریای عمان به سمت ایران به پرواز درآمدند. پس از گذشت دو ساعت از پرواز این هلی کوپترها در درون خاک ایران، سیستم هشداردهنده هلی کوپتر شماره 6 از احتمال بروز نقص در پروانه های این هلی کوپتر خبر داد. از این رو، خلبان هلی کوپتر مذکور بلافاصله به زمین نشست و به همراه سایر مسافران این هلی کوپتر را ترک کرد. این افراد، سوار یکی دیگر از هلی کوپترها شدند و به راه خود ادامه دادند. کمی پس از رها کردن هلی کوپتر شماره 6، ابری از غبار شن و ماسه مسیر حرکت هلی کوپترها را فرا گرفت و بدین ترتیب، موجب کاهش قدرت دید آنها شد. در آن زمان، به دلیل نبود ارتباط رادیویی بین هلی کوپترها (برقراری ارتباط به دلایل امنیتی ممنوع بود) تمامی آنها از هم جدا شدند و پراکنده گردیدند. در مدتی که توفان شن وجود داشت، این هلی کوپترها، با استفاده از چند ابزار ویژه راه یابی که برای این عملیات ساخته شده بودند، به مسیر خود ادامه می دادند. توفان شن، بیش از دو ساعت ادامه داشت، چهار ساعت پس از پرواز در درون خاک ایران، هلی کوپتر شماره 5 نیز دچار نقص در سیستم های پروازی خود شد. از این رو خلبان آن بلافاصله تغییر مسیر داد و به سمت ناوگان نیمیتز بازگشت. به دلیل سکوت رادیویی، خدمت هلی کوپتر مذکور نمی دانستند که تا 25 دقیقه دیگر از ابر شن و ماسه خارج می شوند و اینکه شرایط جوی طبس که یک ساعت دیگر با آنجا فاصله داشت کاملا صاف است. درست در همان زمانی که هلی کوپتر شماره 5 تغییر مسیر داد، هلی کوپتر شماره 2 نیز دچار مشکلات هیدرولیکی شد. این هلی کوپتر به مسیر خود ادامه داد و همراه هلی کوپترهای دیگر به محل مورد نظر در نزدیکی طبس رسید، اما پس از فرود هلی کوپتر مذکور مشخص شد که سیستم هیدرولیکی آن دچار نقص جدی شده است و می بایست برخی از قطعات آن تعویض شود، کاری که وسایل و امکانات لازم برای انجام آن در دسترس نبود و به همین دلیل، هلی کوپتر شماره 2 نیز به حال خود رها شد. در این هنگام سرهنگ «چارلز بکویث»، فرمانده عملیات، شرایط را برای ادامه عملیات نامناسب دید. به دلیل وجود ناوشکن در طول مسیر، هلی کوپترهای باقی مانده با 85 دقیقه تأخیر به محل موردنظر رسیده بودند. داشت روز می شد و تنها پنج هلی کوپتر سالم در اختیار گروه قرار داشت. در طرح عملیات آمده بود که برای آغاز مرحله دوم، دست کم می بایست شش هلی کوپتر در اختیار گروه باشد. با این اوضاع و شرایط سرهنگ بکویث تصمیم گرفت که عملیات را متوقف کند. او بلافاصله با کاخ سفید تماس گرفت و پس از دریافت موافقت کارتر، به نیروهای خود دستور داد برای عقب نشینی آماده شوند. هنگام سوخت گیری هلی کوپترها حادثه تأسف آوری رخ داد. در این زمان یکی از هلی کوپترها که در حال جابه جایی بود، در حالی که به دلیل حرکت پروانه هایش غباری از شن و ماسه اطرافش را گرفته بود، به یکی از هواپیماهای سی-130 (هواپیمایی که حامل سوخت مورد نیاز هلی کوپتر بود) برخورد کرد و از این رو انفجار مهیبی پدید آمد که در نتیجه آن هشت نفر کشته و پنج نفر به شدت زخمی شدند.
به دنبال این حادثه هلی کوپترهای باقی مانده به همراه هواپیماهای سی-130 به پرواز درآمدند و منطقه را ترک کردند. بدین ترتیب عملیات نجاتی که با نهایت دقت و طی چند ماه کار و فعالیت طراحی شده بود در همان ساعات اولیه با شکست مواجه شد.[25]
چارلی بکویت فرمانده عملیات با قبول شکست چنین می گوید:
کار تمام شده بود این یک شکست بود و بعد از آن همه کار و عرق ریزی، عملیات ناکام مانده بود. من در حالی که غمگین نشسته بودم تازه برایم روشن شده بود که شکست چه معنایی دارد. کشورمان سرافکنده شده بود.[26]
البته «گری سیک» در شرح ماوقع می گوید پس از شکست عملیات هلی کوپترهای باقی مانده به همراه هواپیماهای سی-130 به پرواز درآمدند و منطقه را ترک کردند، اما در واقع آمریکایی ها هلی کوپترها را باقی گذاردند و به وسیله هواپیمای هرکولس سی130 از خاک ایران گریختند. آنچه از آمریکایی ها در صحرای طبس باقی ماند و همچنین اعتراف آمریکایی ها مؤید این نکته است. جیمز بیل در کتاب «شیر و عقاب» به این مسئله چنین اشاره می نماید: «فرار عجولانه گروه نجات با یک سی-130 نیز باعث شد که مجبور به جا گذاشتن هلی کوپترها[27] شوند.»
جیمی کارتر نیز در کتاب خاطراتش از بحران 444 روزه که دامن آمریکا و کاخ سفید را گرفت به این نکته اشاره می کند و می نویسد:
. . . بکویث به من اظهار داشت: پس از این که آخرین هلی کوپتر از کار افتاد، فورا تصمیم گرفت توصیه کند عقب نشینی شود ولی هیچ شک و تردیدی نداشت که تصمیم وی درست بوده است. من پرسیدم: چرا بقیه هلی کوپترها را از بین نبرده بودند؟وی توضیح داد که هلی کوپترها پر از مواد منفجره بودند و هر نوع آتش یا انفجار برای هواپیمای سی-130 که زندگی آنان به آن بستگی داشت، مخاطره انگیز بود.[28]
هر چند متأسفانه بعد از روشن شدن تجاوز آمریکا به صحرای طبس هی کوپترهای جا مانده توسط نیروهای ایرانی بمباران شدند و از بین رفتند.
مساعدت کشورهای عربی و همکاری مزدوران داخلی
در عملیات نجات که به پنجه عقاب نامگذاری گردیده بود گروهی از سران کشورهای عربی به همراه تعدادی از عمال و مزدوران ایرانی با آمریکایی ها همکاری کردند.
در کتاب «توطئه در ایران» به صراحت از همکاری سران کشورهای عربی چنین یاد می شود:
در انجام این عملیات، ما از همکاری یک کشور دوست و همکاری غیرمستقیم چند کشور دیگر منطقه که از چگونگی این عملیات و هدف آن اطلاع نداشتند، برخوردار شدیم. سادات (رئیس جمهور اسبق مصر) همان طور که انتظار داشتیم بی دریغ امکانات خود را در اختیار ما گذاشت، ولی در مورد کشورهای دیگر ترجیح دادیم ضمن استفاده از تسهیلات و کسب اجازه پرواز از آسمان این کشور، موضوع مأموریت را با آنها در میان نگذاریم. . . چند کشور هم در تدارک این عملیات در داخل ایران با ما همکاری کردند.[29]
کارتر نیز در خاطرات خود از همکاری برخی کشورهای عربی یاد می کند و می نویسد: هواپیماها در مصر و عمان که دوست ما و هم جوار ایران بودند مستقر شده بودند، بدون آن که رهبران مصر و عمان از نیت اصلی ما اطلاع داشته باشند، طبق گفته ما، آنها چنین می پنداشتند که این برنامه به منظور کمک رسانی به مجاهدان افغانی و یا مین گذاری در سواحل ایران است.[30]
جدای اعترافی که سران کاخ سفید پیرامون همکاری کشورهای عربی در حمله به طبس کرده اند از اسناد موجود به دست می آید که بلاشک هواپیماهای سی-130 همگی از خاک مصر برخاسته اند. همچنان که خود سادات به چنین مسئله ای اعتراف می کند اما آنطور که ازمدارک به دست آمده، برمی آید هواپیماهای سی-130 در مسیر خود از مصر به سمت ایران در خاک یکی از کشورهای عربی خلیج فارس فرود آمده اند و سوخت گیری نموده اند. این کشور به احتمال قریب به یقین با در نظر گرفتن موقعیت آن و نیز وجود پایگاه نظامی آمریکا در عمان می باشد.
در تاریخ 24 آوریل در ساعت 13 و 30 دقیقه به وقت گرینویچ و ساعت 18 به وقت تهران هواپیماها آماده پرواز به سمت ایران می شوند و در ساعت 15 و 25 دقیقه به وقت گرینویچ و 19 و 55 دقیقه به وقت تهران از نقطه PIC عبور می کنند، حال آنکه به وضوح می توان دریافت فاصله زمانی پرواز از خاک مصر تا لحظه عبور از مرز خشکی ایران به مراتب زمانی بیشتر از 1 ساعت و 55 دقیقه طول می کشد و بنابر شواهد، هواپیماها از پایگاه هوایی آمریکا در خاک عمان برخاسته اند.[31]
محمدعلی افراز راننده اتوبوسی که از یزد به سمت مشهد در شب حادثه در حال حرکت بود در شرح آنچه که با چشم خود دیده بود، به حضور مزدوران ایرانی اشاره می کند و چنین نقل می نماید:
ساعت حدود 30: 21 بود که به کیلومتر 45 جاده رباط پشت بادام، رباط خان رسیدیم. این محل ابتدای زمین مسطحی است که به ریگ شتران معروف است، ناگهان متوجه شدم دست راست و طرف چپ جاده چند نفر سرباز با لباس های مشکی رنگ و تفنگ های بلند ایستاده اند و با شلیک تیر هوایی به من ایست می دهند. با سرعت اتوبوس را متوقف نمودم. یک نفر که لباس کار ارتش پوشیده بود و معلوم بود که افسر است ولی درجه نداشت از اتوبوس بالا آمد و با صدای بلند گفت: هیچ کس از جایش تکان نخورد، دست ها را روی سرتان بگذارید، شخص یاد شده کاملا پیدا بود ایرانی است.[32]
ناگفته پیداست که همکاری خائنین به ملت ایران با آمریکائی ها بسیار وسیع تر از آن است که محمدعلی افراز راننده اتوبوس نقل کرده است.
شادمهر رئیس ستاد مشترک ارتش جمهوری اسلامی ایران که انتظار چنین شکستی را از آمریکایی ها نداشت پس از واقعه طبس با دستپاچگی فراوان طی اعلامیه ای سراسر کذب می گوید:
در تعقیب هواپیماهای ایران دو فروند هواپیما و هلی کوپتر آمریکایی در صحرای طبس به هم برخوردند و آتش گرفتند.[33]
این گفته تنها یکی از ترهات شادمهر بوده است تا به خیال خود نقبی بر چهره خیانتکار خود و هم قطارانش بزند.
قطب زاده وزیر امور خارجه دولت بنی صدر قبل از حمله آمریکا به صحرای طبس مصرا خواستار حضور نیروهای صلیب سرخ جهانی در ایران می شود و آمریکائی ها آمار گروگان ها را از همان گروه به اصطلاح صلیب سرخ دریافت می کنند. مجله تایم در تاریخ 5 مه 1980 طی مقاله ای به این موضوع چنین اشاره می کند:
دیدار اخیر گروهی از مقامات سازمان صلیب سرخ جهانی از ایران نشان داده بود، همه 50 گروگان آمریکایی در ساختمان سفارت آمریکا محبوس هستند، برنامه ریزان آمریکایی خبردار شده بودند، تعداد محافظان سفارت کاهش یافته است.[34]
همچنین سه روز پیش از آغاز عملیات مأموریت نجات، ایرانی ها به آشپز پاکستانی سفارت آمریکا اجازه داده بودند تا محوطه سفارت را ترک کند و با هواپیما از کشور خارج شود. اینکه چرا ایرانی ها به او اجازه رفتن دادن جزو اسرار است. این آشپز از زمان اشغال سفارت در آنجا و از کارکنان تحت استخدام آمریکا بود، کاملا معقول بود که هر چه می داند به سیا بگوید. سیا نمی دانست که آشپز آزاد شده است ما در هواپیمایی که او را از کشور خارج می کرد، به طور اتفاقی در کنار یک جاسوس سیا نشسته بود و به او گفت که آشپزی گروگان ها را بر عهده داشته است. به محض این که هواپیما در خارج از ایران به زمین نشست. مأمور سیا آشپز را برای تحقیق و بازجویی به محل امنی برد، آشپز خوش خبر گزارش داد که اکثر گروگان ها و نه همه آنها، در ساختمان اداری نگهداری می شوند و اطلاعات دقیقی درباره محل نگهبان های سفارت در اختیار طراحان نقشه حمله قرار داد: در هر طبقه 2 نفر در اسلحه خانه و یک نگهبان وجود داشت.[35]
اتفاقاتی که آن شب و فردای عملیات نجات می افتد، تنها نشانگر آن است که تعدادی از مسئولان کشوری و لشکری خواسته و یا ناخواسته با آمریکایی ها همکاری کرده اند، به عنوان نمونه بنا به اطلاعات دریافتی از استنداری کرمان، دیده بانی دربند کرمان در ساعت 3 بامداد متوجه صدای هواپیما می شود. فورا به فرودگاه اطلاع می دهد، فرودگان کرمان نیز به تهران اطلاع می دهد و هواپیمایی کشوری ساعت حدود 9 صبح جمعه به نیروی هوایی اطلاع می دهد.[36]
جیمی کارتر در خاطراتش بدین موضوع اشاره می کند و می گوید:
یکی از دیده بان های ایرانی متوجه پرواز دو هواپیمای ما که بدون چراغ و در ارتفاع کم پرواز می کند شده است اما خبری از آژیر هوایی ژاندارمری که دو هواپیمایی ما را دیده بودند، نیست (ایرانی ها پاسگاه های کوچکی در شهرها و روستاها دارند) که ما بدون هیچ مشکلی از کنار آنها گذشتیم.[37]
از دیگرسو چرا وقتی محمد منتظرقائم با عده ای از نیروهای پاسداران به منطقه می رسند بعد از رفتن نیروهای ژاندارمری، نیروی هوایی ارتش منطقه را بمباران می کند که در آن بمباران محمد منتظرقائم به شهادت می رسد.
طباطبائی از همراهان شهید منتظرقائم بمباران و شهادت منتظرقائم را چنین بیان می دارد:
محمد و لاوردی وارد هلی کوپتر شدند، هنوز مدتی نگذشته بود که فانتوم ها مجددا در محوطه ظاهر شدند، هوا روشن تر شده بود و طوفان کمتری بود. در این موقع هواپیماها طرف چپ ما را هدف قرار داده و یک هلی کوپتر را منفجر کردند و بعد از چند دقیقه یکی دیگر را منفجر نمودند. پاسداران طبس به من گفتند بیا از محوطه دور شویم وگرنه این هواپیماها ممکن است ما را هدف قرار دهند و کشته شویم. من مخالفت کردم و گفتم تا محمد و سه نفر از برادران یزدی نیایند نمی رویم، بعد گفتند مخالفت نکن ممکن است ما هم از بین برویم، آنها روی زمین خوابیده اند و چیزی شان نیست، در همین موقع یکی از برادرهای پاسدار پیاده شده ببیند محمد و سایر برادران کجا هستند که یک رگبار در دو متری استیشن زمین را شکافت ناچار برادرمان مجددا سوار شد و حرکت کردیم و از زیل [ماشین] ارتش جلو زدیم تا با سرعت به رباط خان برسیم و به پاسگاه ژاندارمری اطلاع بدهیم، هنوز 12 کیلومتر از محل دور نشده بودیم که به اتومبیل برادران پاسدار فردوس رسیدیم. من برادران طبس را پیاده کردم تا به اتفاق برادران فردوس بروند به پاسگاه و با بی سیم تماس بگیرند که منطقه را بمباران نکنند و من برگشتم هنوز کاملا دور نزده بودم که دیدم جیپ آمریکایی به رانندگی یکی از برادران می آید. متوجه شدم که دو نفر از برادران هم داخل جیپ هستند، خوشحال شدم که سالم مانده اند اما وقتی نزدیک رفتم محمد نبود، گفتند شهید شده و بقیه زخمی شده بودند.[38]
لاوری که به همراه شهید منتظرقائم وارد هلی کوپتر شده بود مشاهدات خود را چنین شرح می دهد:
1- دو اسلحه کالیبر 50 که یکی داخل هلی کوپتر نصب بود و یکی کف هلی کوپتر افتاده بود؛
2- چند جعبه که وقتی یکی از آنها را باز کردیم متوجه شدیم مواد منفجره است؛
3- یک بسته که وقتی باز کردیم مبلغ یکصد هزار تومان پول بود؛
4- یک جعبه بزرگ آهنی که نتوانستیم درب آن را باز کنیم؛
5- یک کلاسور که چند برگ کاغذ داخل آن بود.
در همین موقع متوجه شدیم که یک فانتوم از بالای سر ما گذشت و یک هلی کوپتر که در طرف چپ جاده بود را منفجر کرد. مجددا بعد از چند دقیقه برگشت و یک هلی کوپتر دیگر در همان طرف را هدف قرار داد و منفجر نمود. من به محمد گفتم بیا برویم ممکن است بخواهد این هلی کوپتر را هم منفجر کند، گفت بگذار بروند بعد می رویم وقتی فانتوم ها دور شدند از هلی کوپتر پایین آمدیم و به طرف جاده شروع به دویدن کردیم. در دست محمد یک اسلحه و یک جعبه محتوی دوربین که از داخل هلی کوپتر برداشته بود قرار داشت و در دست من یک جعبه مواد منفجره بود که از ترس این که ممکن است مورد اصابت گلوله قرار بگیرم، انداختم و به طرف جاده دویدم، در همین موقع توفان تقریبا تمام شده بود و هوا کاملا روشن بود که مجددا فانتوم ها سر رسیدند و یکی از هلی کوپترهای دست چپ که ما از آن خارج شده بودیم را هدف قرار دادند و مواد منفجره به ما 4 نفر که در حال دویدن بودیم رسید. لازم به یادآوری است کهآقای طباطبایی با ماشین رفته بود و ما 4 نفر هنوز اطراف هلی کوپتر بودیم، ناگهان عباس سامعی افتاد و گفت تیر خوردم، من هم فکر کردم تیر خوردم؛ درستکار گفت من هم تیر خوردم و در این موقع به پشت سر خود نگاه کردیم دیدیم محمد منتظرقائم روی زمین خوابیده است به طرفش دویدم دیدم دستش دو متر آن طرف تر افتاده و سینه اش شکافته بود و خون می ریزد وقتی دیدم شهید شده است، خود را به ماشین جیپ آمریکایی رسانیدم و دو زخمی را برداشتم و خودم پشت ماشین و به طرف رباط خان رفتم. جیپ را به پاسگاه دادم و با آمبولانس به بیمارستان طبس منتقل شدیم.[39]
صفائی فرمانده سپاه پاسداران مشهد بعد از شهادت محمد منتظرقائم از مقامات لشکر 77 مشهد درخواست می کند چنانچه قصد دارید مجددا منطقه را بمباران کنید ما را مطلع کنید، اما مجددا بدون هماهنگی منطقه را بمباران می کنند. حیدری سرپرست سپاه پاسداران طبس از اقدامات هوائی ارتش چنین یاد می کند:
آقای صفائی فرمانده سپاه پاسداران مشهد با مقامات لشکر 77 مشهد بلافاصله پس از شهادت محمد منتظرقائم تماس حاصل نموده و به آنها گفته است که نیروی زمینی به اندازه کافی در محل موجود است و اگر نیروی هوائی می خواهد اقدام هوائی بکند قبلا خبر دهند تا نیروهای خودی که اطراف محل حادثه هستند محل را تخلیه نمایند. ضمنا شخصا با سرهنگ سهرابی فرمانده ژاندارمری بیرجند در همین مورد تماس گرفتم. فرمانده لشکر 77 تیمسار قبادی و فرمانده هنگ ژاندارمری سرهنگ سهرابی اظهار می دارند به هیچ وجه دیگر هلی کوپترها بمباران نمی شود. با مأمورین ژاندارمری به دسته های کوچک تقسیم و محافظت منطقه را بر عهده بگیرند تا روز بعد برای برداشتن اسناد به محل بیائیم. سپاهیان پاسدار طبس به سرپرستی آقای حیدری و مأمورین ژاندارمری در محل نیستند. سپاهیان پاسدار نیز به آقای حیدری می گویند ما هم برویم ولی آقای حیدری مخالفت می کند و می گوید ترک محل حفاظت و محل پست صحیح نیست من می روم ببینم نیروهای ژاندارمری کجا هستند در همین موقع آقای حیدری با اتومبیل به طرف رباط خان حرکت می کند ولی هنوز 500 متر نرفته که صدای هواپیما به گوشش می رسد، از ترس اینکه ممکن است دوباره بمباران کنند فورا برمی گردد و نیروهای خود را جمع می کند و در همین موقع هنوز یک کیلومتر از محل دور نشده که هلی کوپتر دست راست جاده را بمباران می کند و هلی کوپتر منفجر می شود.[40]
حال سئوال این است؛ زمانی که محمدعلی افراز راننده اتبوس به پاسگاه رباط خان جریان کامل شب پیش را قبل از ساعت 6 صبح اعلام می کند و می گوید که نیروهای آمریکایی از ساعت 3 نیمه شب شروع به رفتن کرده اند، چرا نیروی هوایی نیم ساعت پس از آن که کارتر اعلام عقیم ماندن عملیات نجات را نمود و هارولد براون نیز اعلام کرد که اسناد مهمی در داخل هلی کوپترها باقی مانده است، در اعلامیه های مکرر اعلام می کند نیروها هنوز در منطقه هستند و به این بهانه واهی و به دستور رئیس جمهور اقدام به بمباران هوائی و منهدم ساختن هلی کوپترها می نماید.[41]
همچنین حاج باقرپور راننده تانکر نفت کش ساخت 2 و 25 دقیقه بامداد روز پنجم اردیبهشت از طرف رباط خان به طبس می رفته است که مهاجمین خارجی به طرف تانکر او تیراندازی می کنند. او فرار کرده و خود را به پاسگاه «ساغند» می رساند و خبر می دهد لیکن پاسگاه اصلا عکس العملی نشان نمی دهد.[42]
آیا غیر از این است که اگر تمام اسناد هلی کوپترها به دست مقامات ذی صلاح می رسید می توانست روشنگر مسائل بسیار مهم دیگری باشد و چه بسا باعث رسوائی عناصر خودفروخته داخلی می شد.
در گزارشی که از اطلاعات و تحقیقات مشهد -برون مرزی-به سرپرست اداره مرکزی اطلاعات و بررسی های سیاسی تهران ارسال شده در مورد علت جاگذاری هلی کوپترها به همراه دیگر وسائل به موارد ذیل اشاره می دارد:
1- لو رفتن عملیات توسط راننده کامیون که می توانست از صحنه درگیری بگریزد و همچنین سرنشینان اتوبوس.
2- غافلگیر شدن و عدم فرصت کافی به منظور جمع آوری مدارک و اسناد با توجه به اینکه با وجود تمامی اتفاقات رخ داده آنها وظیفه داشتند عملیات خود را به طور صحیح در رابطه با پایگاه انجام دهند.
3- اعتماد آنها به عوامل داخلی شان در رابطه با از بین بردن این وسائل و مدارک در موقع مناسب (کما اینکه مشاهده نمودیم چطور و چگونه در همان زمانی که برادرمان محمد مشغول جمع آوری و جست وجوی این اسناد و مدارک بود اورا شهید ساختند) .
4- تلقی ما از این که طرح تجاوز نظامی آمریکا نیز شکست خورده جلوه کند و پادزهری باشد در ذهن ملت ایران مبنی بر این که آمریکا نمی تواند و نتوانست کاری بکند.[43]
گزارش فوق به درستی اشاره می کند به عملکرد بنی صدر که دستور انهدام هلی کوپترها را صادر کرد و به بهانه ای واهی و دور از ذهن تمسک جست و گفت: «این بمباران به این سبب انجام گردید که دیگر فرصت استفاده مجدد از این هلی کوپترها را به آمریکایی ها ندهیم.»[44]
از دیگر نکات قابل تأمل در جریان حضور نیروهای دلتا در صحرای طبس جمع آوری پدافند هوایی و رادارهای متحرک از پایگاه های شرق کشور می باشد.
بنا به نوشته مجله تایم در تاریخ 5 مه 1980 هواپیماها و هلی کوپترهای آمریکایی برای اینکه دیده نشوند، در ارتفاع بسیار پائین 150 پائی و از نقطه کور رادارهای ایران گذشتند[45] و در صحرای طبس فرود آمدند.
در این میان رادارهای متحرک قابلیت شناسایی هواپیماهای آمریکایی را در ارتفاع 150 پایی داشتند که چند روز قبل از عملیات به دستور فرمانده نیروی هوایی سرتیپ باقری به بهانه انتقال به غرب کشور جمع آوری شده بودند. این در حالی است که بر طبق شواهد موجود به منطقه غرب نیز منتقل نمی نمایند. در ضمن باید گفت که میزان قابل توجهی توپ های ضدهوایی و رادارهای متحرک (موبایل) در انبارهای نیروی هوایی موجود بوده است و این خود نمایانگر آن است که این جمع آوری تنها بانه ای است و بس.[46]
گزارشی که از پایگاه یکم شکاری جهت اطلاع شورای فرماندهی سپاه پاسداران ارائه می گردد بدین موضوع چنین اشاره می کند:
بنا به گفته یکی از برادران پرسنل پایگاه یک قسمت پدافند هوایی (زمین به هوا) که قبل از حضور نظامی آمریکا در ایران توپ های زمین به هوا که مستقر در اطراف پایگاه جهت حفاظت از نیروی هوایی بوده به دستور فرماندهان جمع شده است و دلیل جمع شدن توپ ها را مأموریت گفته اند، در حالی که مدت 5 الی 6 روز است که به مأموریت نرفته اند و گفته می شود که همزمان با جمع شدن این توپ ها در 5 پایگاه نیروی هایی توپ های زمین به هوا جمع شده است و ممکن است که رابطه ای با حضور نظامی آمریکا در ایران داشته باشد.[47]
برنامه ریزی دقیق عملیات نجات گروگان ها که با همکاری مزدوران داخلی و خارجی همراه بود، نتیجه ای جز شکست برای سران کاخ سفید در پی نداشت چرا که اراده خداوند بر امر دیگر تعلق گرفته بود.
هلی کوپترهای سیکورسکی که به علت پرونده سفید تعمیراتی ای که داشتند جایزه و مدال گرفته بودند و به نقل از مجله تاریخ در تاریخ 5 می 1980 اینکه سه هلی کوپتر از هلی کوپترهای سیکورسکی به علت نقص الکتریکی و یا هیدرولیکی نمی توانستند پرواز کنند یک عبارت بسیار نامفهومی است. خیلی کم اتفاق می افتد که پرواز این هلی کوپترها کنسل شود. پرونده درخشان آنها چنین واقعه ای را اصلا نشان نداده است.
آنچه عباس دهقان رباط کریمی از مسافرین اتوبوس یزد-مشهد نقل می کنند و مورد تأیید سایر مسافرن آن اتوبوس قرار گرفته است چه چیزی می تواند باشد.
عباس دهقان در قسمتی از توضیحات خود می گوید:
در آن حالت همه گریه و زاری می کردند و امام رضا علیه السلام را صدا می زدند، ناگهان ما متوجه شدیم که نور سبزرنگی که دور آن نور حلقه سفیدرنگی به چشم می خورد به سمت اتوبوس ما پیش آمد و کمی چرخش به خود داد و به زیر هواپیما رفت، ناگهان هواپیما منفجر شد.[48]
ربابه کریمی هم می گوید:
هواپیما را بردند داخل گودال و ما را با ماشین می خواستند داخل هواپیما کنند وقتی نور از طرف مشهد آمد، رفت زیر هواپیما و سرخ رنگ شد. هواپیما را منفجر کرد. دو الی سه نفر آمریکایی کنار اتوبوس ایستاده بودند که دستپاچه شده و به طرف هواپیماهای دیگر فرار کردند.[49]
پس از آن که پنجه های خرد شده عقاب آمریکا در صحرای طبس جا ماند و مدفون شد مجله تایم طی مقاله ای تحت عنوان «شکست در صحرا» چنین نوشت:
مأموریت کارتر برای نجات گروگان ها در درون شعله ها فرو رفت. برای کارتر به طور اخص و برای ایالات متحده به طور اعم، ماجرا اتفاق افتاده در صحرای طبس، یک شکست نظامی، دیپلماتیک و سیاسی بود، یک بار ارتش مسلط و پرقدرتش در ویتنام، در حالی که از پای می افتاد و به خود می پیچید، به زبونی و بیچارگی افتاد و حالا به نظر می رسد که قادر نیست حتی زمانی که هیچ دشمنی نمی داند که آنها در آنجا هستند و علی رغم چهار ماه تمرین مداوم، نمی توانند که هواپیماها را از برخورد با یکدیگر حفظ کنند.[50]
رئیس جمهور ایالات متحده نیز در گزارشی که به مردم درباره عملیات نجات گروگانها می دهد به ناتوانی و زبونی نیروهای ویژه ارتش آمریکا اذعان می کند و می گوید:
هیچ جنگی درنگرفت، نبردی نبود اما با نهایت تأسف، هشت تن از خدمه دو هواپیمای[51] به هم خورده جان باختند و چند آمریکایی دیگر نیز در این سانحه زخمی شدند.[52]
بنیانگدار فقید انقلاب پس از شکست آمریکا در صحرای طبس طی بیانیه ای خطاب به ملت ایران فرمودند:
ملت رزمنده ایران، دخالت نظامی آمریکا را شنیدید و عذرهای کارتر را نیز شنیدید. اینجانب که کرارا گفته ام کارتر برای وصول به ریاست جمهوری حاضر است به هر جنایتی دست بزند و دنیا را به آتش بکشد، شواهد آن یکی پس از دیگری ظاهر شده و می شود؛ و اشتباه کارتر در آن است که گمان می کند با دست زدن به این مانورهای احمقانه می تواند ملت ایران را که برای آزادی و استقلال خویش و برای اسلام عزیز از هیچ فداکاری رویگردان نیست، از راه خودش که راه خدا و انسانیت است منصرف کند. کارتر باز احساس نکرده با چه ملتی روبروست و با چه مکتبی بازی می کند. ملت ما ملت خون و مکتب ما جهاد است. این شخص انسان دوست!برای رسیدن به چند سال ریاست و جنایت، جان گروهی را تباه کرد. . . کارتر باید بداند که اگر این گروه به مرکز جاسوسی آمریکا در تهران حمله کرده بودند اکنون از هیچ یک از آنها و از پنجاه محبوس در لانه جاسوسی خبری نبود و همه رهسپار جهنم شده بودند. کارتر باید بداند که حمله به ایران، حمله به تمام بلاد مسلمین است و مسلمانان جهان در این امر بی تفاوت نیستند. . . کارتر باید بداند که این عمل احمقانه او در ملت آمریکا چنان اثری خواهد گذاشت که طرفداران او را مخالفان او خواهد کرد. کارتر باید بداند که با این عمل بسیار ناشیانه حیثیت سیاسی خود را به صفر رساند و از ریاست جمهوری باید قطع امید کند.[53]
پیش بینی امام راحل پیرامون ریاست جمهوری کارتر به وقوع پیوست و وی که برای دوره بعد ریاست جمهوری کاندیدا گردیده بود با موج مخالفت مردم آمریکا روبه رو گشت و صحنه را به رقیب خود واگذار کرد.
از دیگر سو همان طور که رهبر فقید انقلاب اعلام کرد چنانچه کماندوها به سوی سفارت حمله می کردند نیروهای زیادی از بین می رفتند. بسیاری از کارشناسان امور ایران معتقد بودند که در نقشه، به ویژه در بخشی از آن که می بایست در تهران انجام پذیرد، معایب زیادی وجود داشت. اگر کماندوها موفق می شدند به تهران برسند، قدر مسلم کشتار زیادی از هر دو سو (ایرانی-آمریکایی) روی می داد. سرهنگ بکویث رهبر عملیات درباره روش حمله با صراحت تمام سخن گفته است:
هدف آن بود که به محض ورود به سفارت کسانی را که از شهروندان ما نگهبانی می کردند به قتل رسانیم، چون ما برای دستگیری آنها به آنجا نمی رفتیم، ما می رفتیم تا درست بین دو چشمان آنها را با گلوله هدف بگیریم و این کار را هم با شدت تمام انجام دهیم.[54]
جیمی کارتر بعدها در مصاحبه ای گفت:
دوران ریاست جمهوری من، بدتریه دوره های ریاست جمهوری در آمریکا بوده است زیرا در آن زمان، دولت آمریکا به دست آیت اللّه خمینی در ایران به گروگان گرفته شد.[55]
و سرانجام برژینسکی هم که مصرانه از حمله به ایران و نجات گروگان ها داد سخن می داد پس از شکست می گوید:
لازم به گفتن نیست که این ناکامی تلخ ترین سرخوردگی من طی چهار سال خدمت در کاخ سفید بود. آیا می توانستیم به نحوی دیگر عمل کنیم؟[56]
پی نوشت ها:
[1] محمد نورانی، بهرام، الگوهای رفتاری ایالات متحده آمریکا در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران (1380- 1357)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان 1383، ص 107.
[2] آقائی، عباس، عقاب در آتش (روایتی از شکست آمریکا در طبس)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1385، چاپ اول، ص 19.
[3] روزنامه اطلاعات، 1358/8/14، ص 2.
[4] صحیفه امام، ج دهم، سخنرانی 14 آبان 1358، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ اول، پاییز 1378، ص 491.
[5] ونس، سایروس و برژینسکی، ربیگنیو، توطئه در ایران، ترجمه محمود مشرقی، انتشارات هفته، تهران، 1362، صص 72 -71.
[6] نورانی، بهرام، الگوهای رفتاری ایالات متحده آمریکا در رویارویی با جمهوری اسلامی ایران (1380-1357)، ص 127.
[7] یوناه الکساندر، الن نانز، تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و ایالات متحده آمریکا، ترجمه: دکتر سعیده لطفیان و احمد صادقی، نشر قومس، چاپ اول، تهران، 1378، صص 693 -692.
[8] سیک، گری، همه چیز فرو می ریزد، ترجمه علی بختیاری زاده، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان 1384، ص 310.
[9] کارتر، جیمی، خاطرات کارتر رئیس جمهوری پیشین آمریکا، 444 روز ماجرای گروگان های آمریکایی در ایران، ترجمه احمد باقری، انتشارات هفته، ص 29.
[10] برژینسکی، ربیگنیو، سقوط شاه، جان گروگانها و منافع ملی، ترجمه دکتر منوچهر یزدان یار، خرداد 1362، انتشارات کاوش، صص 106-105.
[11] چند روز قبل از حمله طبس یک گروه از صلیب سرخ بین المللی به اصرار صادق قطب زاده با تمامی 25 گروگان جاسوس در سفارت سابق آمریکا ملاقات کرد.
[12] طبس مصداقی بر سوره فیل، ترجمه و تنظیم: دانشجویان مسلمانان پیرو خط امام، اردیبهشت 1370، مرکز نشر اسناد لانه جاسوسی آمریکا، صص 20-17.
[13] شاه ولی، احمدرضا، انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، آثار و پیامدها)، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، تابستان 1385، صص 258 -257.
[14] بکویث، چارلی، حادثه طبس، مترجم: دفتر انتشارات اسلامی، تابستان 1367، ص 8.
[15] در تحقیقاتی که توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عمل آمده معلومشد تهیه کننده این کامیون ها شخصی به نام علی اسلامی از تجار بازار و از دارودسته حزب منحله و آمریکائی خلق مسلمان بوده است. این شخص انباری در حوالی گرمسار داشته که قرار بود مورد استفاده مزدوران آمریکایی جهت اختفا قرار گیرد. لازم به تذکر است که این فرد حدود 2 ماه قبل از واقعه طبس کامیونها را (که شامل 5 کامیون فورد انگلیسی و 2 وانت مزدای 1600 بوده است) تهیه کرده و سپس با خانواده اش به مریلند آمریکا پناه برده است. طبس مصداقی بر سوره فیل، ترجمه و تنظیم: دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، اردیبهشت 1370، مرکز اسناد لانه جاسوسی آمریکا، ص 71.
[17] کارتر، جیمی، خاطرات کارتر رئیس جمهوری پیشین آمریکا، 444 روز ماجرای گروگان های آمریکایی در ایران، ص 34.
[18] بکویث، چارلی، حادثه طبس، ص 95.
[19] یوناه الکساندر، الن نانز، تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و ایالات متحده آمریکا، صص 725-423.
[20] شاه ولی، احمدرضا، انقلاب دوم (تسخیر لانه جاسوسی آمریکا، آثار و پیامدها)، ص 260.
[22] کارتر، جیمی، خاطرات کارتر رئیس جمهوری پیشین آمریکا، 444 روز ماجرای گروگان های آمریکایی در ایران، ص 34.
[23] ستوده، امیررضا و کاویانی، حمید، بحران 444 روزه در تهران، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، چاپ اول، مستان 1379، صص 132-127.
[25] سیک، گری، همه چیز فرو می ریزد، صص 412 -410.
[26] بکویث، چارلی، حادثه طبس، ص 141.
[27] جیمز. ا. بیل، شیر و عقاب «روابط بدفرجام ایران و آمریکا»، ترجمه: فروزنده برلیان (جهانشانی)، نشر فاخته، تهران، 1371، چاپ اول، ص 405.
[28] کارتر، جیمی، خاطرات کارتر رئیس جمهوری پیشین آمریکا، 44 روز ماجرای گروگان های آمریکایی در ایران، صص 50-49.
[29] ونس، سایروس و برژینسکی، ربیگنیو، توطئه در ایران، ص 191-190.
[30] کارتر، جیمی، خاطرات کارتر رئیس جمهوری پیشین آمریکا، 444 روز ماجرای گروگان های آمریکایی در ایران، ص 37.
[31] پرونده 161788، ص 68.
[33] طبس مصداقی بر سوره فیل، صص 16 -15.
[34] فصلنامه مطلاعات تاریخی «ویژه نامه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا»، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، شکست در بیابان (برگرفته از مجله تایم؛ 5 مه 1980)، سال هفتم، شماره سی ام، پاییز 1389، ص 188.
[35] آقایی، عباس، عقاب در آتش (روایتی از شکست آمریکا در طبس)، صص 55-54.
[36] پرونده 161788، ص 11.
[37] کارتر، جیمی، خاطرات کارتر رئیس جمهوری پیشین آمریکا، 444 روز ماجرای گروگان های آمریکایی در ایران، صص 43 -42.
[38] پرونده 161788، صص 6-5.
[44] فصلنامه مطالعات تاریخی «ویژه نامه تسخیر لانه جاسوسی آمریکا»، ص 189.
[45] طبس مصداقی بر سوره فیل، ص 25.
[46] پرونده 161788، ص 52.
[50] ستوده، امیررضا و کاویانی، حمید، بحران 444 روزه در تهران، ص 138.
[51] یک هواپیما با یک هلی کوپتر به هم برخورد کردند.
[52] یوناه الکساندر، نانز، تاریخ مستند روابط دوجانبه ایران و ایالات متحده آمریکا، ص 731.
[53] صحیفه امام، ج 12، صص 256-255.
[54] جیمز. ا. بیل، شیر و عقاب، روابط بدفرجام ایران و آمریکا، ص 405.
[55] روزنامه کیهان، 1363 /2/14.
[56] برژینسکی، زبیگنیو، سقوط شاه، جان گروگان ها و منافع ملی، ص 123.