فرادید؛ تصور اغلب ما از تربیت فرزندمان این است: فراهمکردن محیطی امن؛ برنامهریزی دقیق و هدفمند برای زمانهای کار و فراغت؛ نظارت دقیق بر اعمال و روابطش و هدایت او تا رسیدن به اهدافی عالی. هدف والدین امروزی این است که فرزندشان را به شکلی خاص و دلخواه «بسازند» تا در بزرگسالی فردی موفق شود. اما آلیسون گوپنیک، از روانشناسان پیشرو معاصر، در این کتاب از غیرعلمیبودن و همچنین زیانبار بودن این نگاه به فرزندپروی سخن میگوید.
او نشان میدهد که چرا هرگز نباید دنبال ساختن و شکلدادن به فرزندانمان باشیم: کودکان طوری خلق شدهاند که نامنضبط و بازیگوش و پیشبینیناپذیر و خیالپرداز باشند؛ آنها طوری خلق شدهاند که هم بسیار متفاوت از والدینشان و هم بسیار متفاوت از یکدیگر باشند. گوپنیک همچنین توضیح میدهد که چطور از فرزندانمان طوری مراقبت کنیم که بیاموزند در جهانی پیشبینیناپذیر افرادی انعطافپذیر، خلاق و مقاوم باشند.
هدف والدین امروزی این است که فرزندشان را به شکلی خاص و دلخواه «بسازند» تا در بزرگسالی فردی موفق شود. اما آلیسون گوپنیک، از روان شناسان پیشرو معاصر، در این کتاب از غیر علمی بودن و همچنین زیانبار بودن این نگاه به فرزند پروری سخن میگوید. او نشان میدهد که چرا هرگز نباید دنبال ساختن و شکل دادن به فرزندانمان باشیم: کودکان طوری خلق شده اند که نامنضبط و بازیگوش و پیش بینی ناپذیر و خیال پرداز باشند؛ آنها طوری خلق شده اند که هم بسیار متفاوت از والدینشان و هم بسیار متفاوت از یکدیگر باشند.
نویسندهی این کتاب همچنین توضیح میدهد که چگونه از فرزندانمان طوری مراقبت کنیم که بیاموزند در جهانی پیش بینی ناپذیر، افرادی انعطاف پذیر، خلاق و مقاوم باشند.
در کتاب علیه تربیت فرزندان، آلیسون گوپنیک استاد روان شناسی در دانشگاه کالیفرنیا و برکلی و نویسنده ستون "ذهن و ماده" در وال استریت ژورنال، معنا و مفهوم والدین خوب را زیر سوال میبرد.
تربیت صحیح فرزندانمان بخشی از مسولیت ما در جهانی است که در آن زندگی میکنیم. با این حال، چیزی که ما از آن به عنوان فرزندپروری و تربیت فرزندان یاد میکنیم، یک اختراع جدید و شگفت آور است. در سی سال گذشته، مفهوم فرزندپروری و صنعت چند میلیارد دلاری پیرامون آن، مراقبت از کودکان و تربیت آنها را به کاری حساس، مدیریت شده و هدف گرا تبدیل کرده است که هدف از آن ایجاد نوع خاصی از کودک و در نتیجه نوع خاصی از بزرگسالان است.
در کتاب علیه تربیت فرزند، آلیسون گوپنیک استدلال میکند که تصویر قرن بیست و یکم والدین و فرزندان کاملا اشتباه است. گوپنیک با مطالعه نحوه تکامل انسان و تحقیقات علمی بسیار مهم خود در مورد نحوه یادگیری کودکان، نشان میدهد که اگرچه مراقبت از کودکان و تربیت آنها بسیار مهم است، اما شکل دادن به آنها برای تبدیل کردن کودکان به آنچه مد نظر والدین است حائز اهمیت نمیباشد. کودکان برای کثیف کاری و انجام رفتار غیرقابل پیش بینی، بازیگوشی و تخیل ساخته شده اند. اما این رفتارها ممکن است برای والدین چالش محسوب شود در حالیکه تنها یک تفاوت ساده است.
بخشهایی از کتاب
«وظیفۀ ما به عنوان والدین و به عنوان جامعه این نیست که ذهن فرزندانمان را شکل دهیم؛ بلکه وظیفه مان این است که به این ذهنها اجازه دهیم تا تمام احتمالات موجود در دنیا را کاوش کنند. کار ما تولید نوعی خاص از کودک نیست؛ بلکه فراهم کردن محیطی حفاظت شده و پر از عشق، امنیت و ثبات است که در آن بچههای مختلف و غیرقابل پیش بینی شکوفا شوند».
«حدود شصت هزار کتاب در بخش تربیت فرزند در سایت آمازون وجود دارد که اکثر آنها واژۀ «چگونه» را در عنوان خود دارند. بسیاری از حیوانات ذهنهایی دارند که به دقت با محیطی خاص سازگار میشود. ذهن ما میتواند تغییراتی غیر قابل پیش بینی داشته باشد تا با محیطهای غیرقابل پیش بینی سازگار شود؛ اما این راهبردْ ایرادی هم دارد: نمیتوان به طور هم زمان هم دربارۀ محیطی جدید آموخت و هم این آموختهها را عملی ساخت. قطعا دوست ندارید هنگامی که ماموتی دارد به شما حمله میکند، به این فکر فرو روید که با آن چه کار کنید».
کارکردن برای به دست آوردن نتیجهای خاص، الگویی خوب برای بسیاری از تعهدات اساسی انسان است؛ مثلا الگویی خوب برای نجاران یا نویسندگان یا مدیران است. اینکه نجار یا نویسنده یا مدیرعامل خوبی باشید، از روی کیفیت صندلی ها، کتابها یا محصولات نهایی تان مشخص میشود. درمورد «تربیت فرزند»، والدین مثل نجار هستند؛ اما هدفْ ساختن نوعی خاص از محصول، مثلا صندلی نیست؛ بلکه نوع خاصی از فرد است».
«چرا پدر و مادر باشیم؟ مراقبت از فرزندان کاری پرزحمت و توانفرساست و با اینحال بیشتر ما آن را ارضاکننده مییابیم. چرا؟ چه چیزی باعث میشود پدر و مادر بودن به زحمتش بیرزد؟ یک پاسخ رایج، به خصوص برای پدران و مادران طبقۀ متوسـط امـروزی، این است که شما پـدر و یا مادر هستید، پس میتوانید کاری به اسم «والدگـری» را انجام دهید. «والدبـودن» فعلی هدفمند است و نوعی شـغل را توصیف میکند. هدف این اسـت که فرزند شما به نحوی تبدیل به بزرگسالی بهتر یا شادتر و یا موفقتر شود، بهتـگر از آنچه در غیر این صورت میبود، یا (اگرچه ما این را به آرامی میگوییم) بهتـر از بچههای همسایه. نوع درست والدگری نوع درست فرزند را به ارمغان مـیآورد که به نوبۀ خود روزی نوع درست بزرگسال خواهد شد».